eitaa logo
برش‌ ها
383 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
335 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
برای یک لباس عروس سه هزار تومانی خریده بودیم. ساده آستین بلند و یقه کیپ. مادر آقا ولی تا دید، گفت: چرا این قدر ساده؟! آقا ولی هم یک شلوار قهوه ای پوشیده بود و کتی که ماردش به زور تنش کرده بود. وقتی آمد، ناراحتی را از نگاهش خواندم. او نه این لباس را، ساده می دید و نه از لباس های تنش راضی بود. او در لباس سبز و شلوار منطقه اش راحت بود. وقتی هم مادرم به هر زرو و زحمتی بود، جهیزیه را فراهم کرده بود و برای اتاق مان پرده خریده بود، آقا ولی ناراحت شد. گفته بود این کارها چیست؟ مامان گفته بود: همه این کارها برای این است که فامیل ها درباره حرف و حدیث درست نکنند. ولی الله گفت: حساب آن ها با من. مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۹، چراغچی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: مهدیه داودی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: یازدهم؛ ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
مطالب مربوط به این شهید عزیز در : yon.ir/XtvXB
فرازی از وصیت نامه شهید ولی الله چراغچی: درود خدا به امام عزیزم كه ما را آگاهی بخشید و در هر فرصت، به پاك كردن زنگار نیت ها[یمان] پرداخت تا فقط برای خدا باشیم و رحمت خدا بر شهدا باد كه به ما آموختند چگونه را . ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
رکود بر جبهه های غرب حاکم شده بود. فرماندهان مصمم بودند عملیاتی را انجام دهند و بهترین گزینه آزاد سازی بود. اما ستون پنجم هم بیکار ننشسته بود و خبرهای جبهه را به دشمن مخابره کرده بود. به همین خاطر منتظر حمله بودند. از طرفی هم طرح عملیات ریخته شده بود و باید انجام می شد. ولی الله معاون تیپ بود. اشک ریزان به نماز ایستاد. در نماز از خدواند طوفان و باران را با هم می خواست. فقط در این صورت بود که آمادگی دشمن غیر فعال می شد. هنوز از نماز ولی الله و توسل فرماندهان چیزی نگذشته بود که طوفان شروع شد. کم کم به حدی شدت گرفت که در جبهه خودی چادر ها را از جا کند و در جبهه دشمن، دیده بان ها را از ارتفاعات به دل سنگر هاشان کشاند. با این عنایت الهی عملیات شروع شد. وقتی نیروهای خودی خودشان را بالای سر عراقی ها رساندند، تازه از خواب خوش بیدار می شدند و فقط عده کمی از ا«ها توفیق فرار را پیدا کردند. ؛ زندگی نامه شهید عبد الله صادق. نوشته: سیمین وهاب زاده مرتضوی. نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۴٫ صفحه 57-58. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
ولی الله عاشق خدا و مرید اهل بیت (ع) بود. شب بود که از منطقه رسیدیم . از هم دیگر خداحافظی کردیم و من رفتم خانه. بعدا متوجه شدم ولی الله آن شب را خانه نرفته بود. با اینکه زن و بچه داشت و خیلی وقت بود که ندیده بودشان، مستقیم رفته بود (ع) و تا صبح مشغول راز و نیاز بود و بعد از نماز صبح راهی خانه شده بود. شاید فکر می کرد اگر حرم نرود خلاف ادب مرتکب شده است. (ع) (ع) خاطرات عشق شهدا به امام رضا (ع)/ گردآورنده حسین کاجی/ باز نویسی: مهدی قربانی؛ نشر حماسه یاران/ چاپ سوم-تابستان 1422؛ صفحه 47. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
📺مرجع صوت و تصویر فرهنگ جهاد و شهادت @khateshahadat
هدایت شده از روی خط شهادت
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیمه پنهان ماه | سردار شهید ولی الله چراغچی | به روایت تهمینه عرفانیان امیدوار 📺مرجع صوت و تصویر فرهنگ جهاد و شهادت @khateshahadat
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
آقا ولی خیلی احترامl می کرد. موقع راه رفتن پشت سرم راه می رفت تا کفش هایم را جفت کند. بعضی اطرافیان به طعنه می گفتند: «آقا ولی کفش ها یاین جوجه را براش جفت می کنه». از همان اوایل زندگی گاهی وقت ها توی خانه “ ” صدایم می کرد. اطرافیان نمی دانستند. یک بار که ولی رفته بود منطقه، برای اینکه تنها نباشم، رفتم خانه خودمان و ولی زنگ می زند آنجا. یک بار زنگ که زد خواهرم گوشی را برداشت. شنیدم به آقایی که پشت خط است، می گوید: «آقا اشتباهی گرفته اید اینجا مخابرات نیست.» شستم خبر دار شد ولی است. خواهرم علیا مخدره را مخابرات شنیده بود. دویدم گوشی را ازش گرفتم و صحبت کردم. راوی: تهمینه عرفانیان امیدوار؛ همسر شهید ، جلد ۹، چراغچی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: مهدیه داودی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: یازدهم؛ ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۲ و ۳۰. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
پاسداشت شهید هجدهم فروردین ماه 📅مناسبت امروز آزادي "امام خميني(ره)" پس از ده ماه بازداشت و تحت نظر بودن (1343 ش) شهادت "سيد ابوالحسن آل رسول شمس آبادي" به دست گروه منافق مهدي هاشمي در اصفهان (1355 ش) نامه سرگشاده آیت الله مكارم شیرازی به عزالدین حسینی در انتقاد از سخنان وی در مورد رفراندوم و جمهوری اسلامی (1358) اخراج هزاران ايراني مقيم عراق توسط رژيم بعث اين كشور (1359 ش) درخواست عراق از ایران مبنی بر خروج سریع نیروهایش از جزایر سه گانه (1359) بمباران شديد شيميايي مواضع ايران توسط دشمن بعثي (1366 ش) آغاز عملیات کربلای هشت در شرق بصره (1366) 🗓امروز در صیحیفه امام پیام به ملت ایران (اظهار تاسف از تسلط اسرائیل و عمال آنها بر شئون مملکت) (1343) سخنرانی در جمع کارکنان ذوب آهن (انتخاب افراد متعهد برای مجلس) (1358) سخنرانی در جمع پرسنل نیروی هوایی (ارتباط روحانیون با قوای مسلح) (1358) 🌷شهید امروز • شهادت شهید سیدابوالحسن آل رسول شمس‌آبادی به دست گروهک تروریستی مهدی هاشمی در اصفهان (۱۳۵۵ ه.ش) • شهادت شهید ولی‌الله چراغچی قائم مقام لشکر ۵ نصر (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۴ ه.ش) • شهادت شهید سیدمهرداد صفوی؛ فرمانده قرارگاه مهندسی صراط المستقیم. (استان اصفهان، شهرستان اصفهان، روستای همام) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید محمدحسن طوسی قائم‌مقام فرمانده لشکر ۲۵ کربلا (استان مازندران، شهرستان نکا، روستای طوسکلا) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید هادی شهابیان قائم‌مقام فرمانده گردان حضرت نوح (ع) تیپ ۲۱ امام رضا (ع) (استان خراسان رضوی، شهرستان کاشمر) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید سیدعلیرضا عصمتی قائم‌مقام فرمانده گردان کوثر تیپ ۲۱ امام رضا (ع) (استان خراسان رضوی، شهرستان کاشمر) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید جلال نوبهار؛ خبرنگا رروزنامه اطلاعات. (استان فارس، شهرستان کازرون) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم سیداحمد حسینی (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۳ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم محمدتقی حسینی (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۳ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم ابوالفضل راه‌چمنی (استان تهران، شهرستان پاکدشت) (۱۳۹۵ ه.ش) ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺تا اینها آب نشود... 🔹ولی الله هر وقت می خواست از شهادت حرف بزند، طفره می رفتم و حرف را عوض می کردم. اما او کار خودش را می کرد. 🔸هر بار که تشییع شهیدی را می دید، می گفت:«تهمینه! حتما توی مراسمش شرکت کن. شاید روزی هم بیاید که ولیِ تو را هم روی دست ببرند». 🌀می گفت:«می خواهم فاطمه را هم بیاوری تو مراسمم. جلوی جنازه ام». بعد دستی به بازوهایش می زد و می گفت:«اما تا این ها آب نشود، خدا ولی را قبول نمی کند». ⚡️گریه می کردم و نمی خواستم معنای حرف هایش را بفهمم. ☄️وقتی خبر آوردند که در بخش آی سی یو ی بیمارستان بستری است، حال خودم را نمی فهمیدم. با قطار خودم را رساندم تهران . وقتی دیدمش نشناختمش از بس که لاغر شده بود. 🍁وقتی پرستارها پیکر نیمه جانش را نیم خیز کرده و محکم به پشتش می زدند، دنیا روی سرم خراب می شد. داشتند ریه هایش را شست و شو می دادند. 🌦آنجا بود که حرفش یادم افتاد: «تهمینه! تا این ها آب نشود، خدا قبولم نمی کند.» کم کم داشت باورم می شد که خدا دارد قبولش می کند. ▫️راوی: همسر شهید 📚مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۹، چراغچی به روایت همسر شهید؛ صفحه ۳۴ و ۲۸. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir