چند نفر #پاسبان آمدند میدان بار و به بهانه گوسفندهای طیب به وی اهانت کردند. خون طیب بود جوش آمد و #سیلی محکمی به پاسبان زد و مردم ریختند سرشان و ماشین شان را هم آتش زدند. با دعوت طیب، مردم بازار را تعطیل کردند و سمت خیابان نخست وزیری به راه افتادند.
طیب با #اسد_الله_علم دیدار کرد و با برکناری رئیس کلانتری و شهردار ناحیه همه چیز خاتمه یافت.
در این #تظاهرات وقتی طیب جلوی ساختمان رسید، چند نفر از مأموران او را به داخل ساختمان دعوت نمودند. او قبول نمی کرد.
گفتند: فعلا بیا #ناهار بخوریم تا بعد. ایشان گفته بود: با وجود جمعیتی که دنبالم آمده اند، تنها خوری نمی کنم.
ساعتی بعد چند کامیون ارتشی دور مردم را گرفتند و برای همه جمعیت غذای ارتشی تقسیم کردند. همه کنار خیابان ناهارشان که خورش قیمه بود خوردند و پدرم رفت داخل ساختمان.
#شهید_طیب_حاج_رضایی
#سیره_غذایی_شهدا
#پرهیز_از_تک_خوری
راوی: بیژن حاج محمد رضا؛ فرزند شهید
#کتاب_سه_شهید ؛ مصاحبه هایی در مورد شهیدان طیب، اندرزگو و رجایی، نویسنده: حمید داود آبادی، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحه ۱۹-۲۰.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
عادت آقا مرتضی این بود که اگر در یک جمع یا مهمانی قرار می گرفت و خوردنی و یا شیرینی می آوردند، یکی که بر می داشت و نمی خورد و به صاحب خانه می گفت: می توانم یکی هم اضافه با خود ببرم؟ و بر می داشت. می گفت اینها را می برم تا با زن و بچه هایم بخورم.
می گفت: آدم نباید اهل تک خوری باشد. باید سعی کند که #شیرینی های زندگی اش را با خانواده اش سهیم باشد. این امر در ایجاد الفت بین زن و شوهر خیلی مؤثر است. از جمله چیزهایی دیگری که در ایجاد الفت بین زن و شوهر مؤثر می دانست برگزاری #نماز_جماعت_خانوادگی بود.
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#سیره_حانوادگی_شهدا
#پرهیز_از_تک_خوری
#تلاش_برای_تحکیم_مبانی_خانواده
راوی: برادر دالایی
#کتاب_همسفر_خورشید ؛ نویسنده: علی تاجدینی. ناشر: انتشارات نماد اندیشه. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۰٫ صفحه ۱۹.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇)
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺اهل تک خوری نبود!
▫️ مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید:
🔅علی عادت نداشت بدون ما چیزی بخورد. اگر بیرون چیزی می خورد، باید همه مان را می برد و از همان غذا به ما می داد و یا می گرفت و می آورد خانه.
🔹یک بار قرار بود دنبال خانه بگردیم. از اداره که آمد، موقع رفتن گفت: «با بچه ها نمی توانیم همه جاها را بگردیم». راضی ام کرد دو تایی با هم برویم.
▪️وسط راه گفت برویم سمت هتل استقلال.
▫️گفتم: «وسع ما که به آن جا ها نمی رسد».
▪️گفت: «قهوه هایش را می گیریم».
🔸شستم خبردار شد که یک بار با یک مهمان خارجی آمده اینجا قهوه خورده و حالا می خواهد برایم جبران کند.
🌦من در هتل، شور بچه ها را داشتم و او با خیال راحت نشسته بود و می خورد و باز دوباره سفارش می داد. اصلا خانه یادش رفته بود. خوردن مان که تمام شد، از جلوی هتل با حس و حال عاطفی پیاده راه افتادیم.
#شهید_سیدمحمدعلی_رحیمی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#پرهیز_از_تک_خوری
#تلاش_برای_تحکیم_مبانی_خانواده
📚#کتاب_رسول_مولتان؛ صفحه 79-80.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir