eitaa logo
برش‌ ها
384 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
348 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز لوبیا پلو داشتیم. وقتی علی آمد خانه، مهمانی هم با خودش آورده بود. یکی از همکاران هندی اش در سازمان بود. او را از مقابل آشپزخانه رد کرد و برد داخل اتاق. کشیدمش گوشه ای و اعتراض کردم که “چرا بدون هماهنگی آورده ای؟” فکر می کردم ابرو ریزی شده و باید غذای بهتری جلوی مهمان می گذاشتیم. همان لبخند همیشگی اش را نثارم کرد. می گفت: اسلام هم همین را گفته. حالا اگر سفره باشد اسمش مهمانی نیست؟! راوی: مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید ؛روایتی از زندگی سردار فرهنگی شهید سید محمد علی رحیمی، نویسنده: زینب عرفانیان، ناشر: سوره مهر، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه ۳۳ و ۳۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🌷 شهادت " " مسؤول خانه فرهنگ ايران در پاكستان (1375 ش) ✍️ پس از آن‏كه در آذرماه 1369 صادق گنجي مسؤول خانه فرهنگ ايران در لاهور پاكستان به دست گروهك تروريستي سپاه صحابه پاكستان به شهادت رسيد، سيدمحمدعلي رحيمي از اوايل سال 1374، به اين سمت منصوب و مشغول فعاليت شد. وي قبل از مأموريت خود در پاكستان، به مدت ده سال در دهلي نو به فعاليت‏هاي فرهنگي و تبليغي اشتغال داشت. ✅ فعالیت های وی به عنوان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی موجب شد تا بارها از سوی گروه‌های تندرو تهدید شود. وی در ۲ اسفند ۱۳۷۵ توسط گروه جنگهوی ترور شد و پيكر مطهرش پس از تشييعي باشکوه، در بهشت زهراي تهران رخ در نقاب خاک کشید. 📚گوشه هایی از جهاد فرهنگی و مظلومیت این شهید بزرگوار در به تصویر کشیده شده است. ❇️ او برای رساندن صدای انقلاب اسلامی به گوش مردم پاکستان از هیچ کوششی دریغ نکرد؛ هم چنان که مخالفان او در داخل از هیچ بی مهری و دشمنان پاکستانی اش از هیچ دشمنی دریغ نورزیدند. 🌹او از جمله شهدایی بود که خونش فریادگر مظلومیت او و غفلت و تعصب مخالفانش شد. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺اهل تک خوری نبود! ▫️ مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید: 🔅علی عادت نداشت بدون ما چیزی بخورد. اگر بیرون چیزی می خورد، باید همه مان را می برد و از همان غذا به ما می داد و یا می گرفت و می آورد خانه. 🔹یک بار قرار بود دنبال خانه بگردیم. از اداره که آمد، موقع رفتن گفت: «با بچه ها نمی توانیم همه جاها را بگردیم». راضی ام کرد دو تایی با هم برویم. ▪️وسط راه گفت برویم سمت هتل استقلال. ▫️گفتم: «وسع ما که به آن جا ها نمی رسد». ▪️گفت: «قهوه هایش را می گیریم». 🔸شستم خبردار شد که یک بار با یک مهمان خارجی آمده اینجا قهوه خورده و حالا می خواهد برایم جبران کند. 🌦من در هتل، شور بچه ها را داشتم و او با خیال راحت نشسته بود و می خورد و باز دوباره سفارش می داد. اصلا خانه یادش رفته بود. خوردن مان که تمام شد، از جلوی هتل با حس و حال عاطفی پیاده راه افتادیم. 📚؛ صفحه 79-80. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir