eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
893 عکس
239 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
تکنیک فاینمن یک روش یادگیری موثر با فرآیندی ساده است که برای درک سریع و موثر هر موضوع یا مفهومی کاربرد دارد. برخی آن را روشی برای یادگیری سریع هر چیزی می‌نامند و یکی از بهترین تکنیک‌های یادگیری است. با استفاده از ترکیبی از تکنیک فاینمن و سایر روش‌های مطالعه، می‌توانید به چشمگیرترین نتایج دست پیدا کنید. بدون شک ریچارد فاینمن یک نابغه بود و تکنیک او همچنان یکی از قوی‌ترین روش‌های مطالعه‌ی موجود است. اما این بدان معنا نیست که این روش برای شما هم دقیقاً مفید فایده باشد. قدرت شما به عنوان یک یادگیرنده در توانایی شما برای آزمودن روش‌های کارآمد مطالعه و یافتن شیوه‌ای است که برای شما بهترین نتیجه را به ارمغان می‌آورد.⭐️ @CafeYadgiry💗
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_61 رادین پوفی کشید و نشست روبروم! _اون‌کمپوتو بخور ! من میرم بیرون ! بر
•{🖤🤍}•• ‌ ... .... با صدای وحشتناکی سیخ سرجام نشستم... _آخی! خواب بودی؟ نچ...ای بابا! ببخشید! دستی به صورتم کشیدم... پسره بیشعور! زیرلب فحشش میدادم... ب سختی وایسادم روبروش... چشم تو چشم خیره شدیم! _دلت برای رادین جون داش گلت تنگ نشده؟ با اسم رادین ، عصبی شدم... +چی..میخای ازمن لامصب! چیکار به رادین داری تو! کینه داری میخای بلایی بیاری سر کسی سر من بیار! ... انگشت اشارمو تکون دادم... +ولی نبینم گیر بدی به رادین! اخم غلیظی کرد و نشست روی صندلی قراضه ... تبلت بزرگی توی دستش بود... چنتا ضربه با انگشتش زد روی تبلت ... _ببین! تا حالا هیچکس با انگشت باهام حرف نزده بود! تو روم واینستاده بود! عاشقم نکرده بود! بی معرفتی نکرده بود! منو نادیده نگرفته بود! توفقط فکر رادینی! برادرت!... بلند شد و دورم راه رفت... _برادری که روت دست بلند کرد! چشمامو روهم فشاردادم... نباید بزارم نقطه ضعفم دستش بیوفته...هرچندتا الان افتاده! با صدای لرزون گفتم: +به تو هیچ ربطی نداره! تو چکاره منی که هی دخالت میکنی! عاشق؟ تو اگه عاشقم بودی منو باجون کسی که واسم ارزش داره تهدید نمیکردی! بهم ریخت! کلافه شد... داد زد. _یعنی چی! هنوز باورت نشده عاشقتم؟ عاشقتم که آوردمت اینجا! پوزخندی زدم... _نه! مث اینکه میخای لچ کنی! عب نداره! بچرخ تا بچرخیم! فقط قبلش اینو نگاه کن... تبلتو گرفت سمتم... با چیزی که دیدم نفسم قطع شد... _اون ماشین مشکی ‌..... اونم داداش جونت! فقط کافیه بگم : آتتششش! خنده ای کرد و ادامه داد... _بعدش رادین زیر اون ماشین جون میده! جنازشم ....یکاری میکنیم ! توی همین انباری خاکش میکنیم! با ترحم نگاهی انداخت و ادامه داد! _بزار برات برنامه هامو بگم! میخام آزادت کنم بری... ولی!... قدمی اومد جلو.. _فکرنکن آزاد که شدی میری همه‌چی رو میزاری کف دست اون داداشت! داد زد: امییییر! .....
•{🖤🤍}•• ‌ پسری شبیه گوریل اومد تو... # بله آقا؟ _بیارش! پسره اومد طرفم که جیغ زدم: +دستت به من بخوره جیگرتو درمیارم!گمشو! ارسلان با چشمای گشاد نگامون میکرد که سرشو تکون داد.. پسره رفت اونور ... _پس دنبالم بیا! شالمو مرتب کردم و پشت سرش راه افتادم... از توی انباری که زیر زمین بود ، زدیم بیرون‌و رفتیم سمت راست حیاط... حیاط سرسبزی بود.. درخت و گل های سرحال و خوشبو روحیمو عوض کرد... زمین چمنی ‌... گل های خوشبو... منو یاد خونمون انداخت! یاد بابام‌انداخت که چقدر به گل های تو حیاطمون اهمیت میداد... _خشکت زد؟ زود باش دیگه! باصدای ارسلان وارد یه خونه بزرگ شدم! پراز تابلو های قیمتی و مجسمه های بزرگ و گرون قیمت! سقف های طلایی و لوستر های بزرگی که از سقف خونه آویزون شده بود... مبلای کلاسیک که چیدمان خاصی داشت... آرامش خاصی بهم تزریق شد... نور خونه طلایی بود... بخاطر سقف طلایی و هارمونی طلایی که داشت.... با صدای سرفه ارسلان،به خودم اومدم که دیدم وسط خونه وایستادم و مثل ندید پدیدا زل زدم به در و دیوار خونه... ارسلان اومد کنارم.. _چیه؟ خوشت اومده؟ نفس عمیقی کشیدم و گفتم: +فقط از خونه ت خوشم اومد! دکوراسیون قشنگی داره! لبخندی زدم... +آرامش بخشه! _زیاد ذوق نکن! چون این اولشه! آخرش بد تموم میشه! بیشعور! کلا عادت داره بزنه تو ذوق آدم! پشت سرش مثل این جوجه اردکا راه میرفتم... خونه دوبلکس! تابلو ها قیمتی! مبل و....هم‌ جذاب! معلوم نیست اینهمه پولو ازکجا آورده! روبروی در بزرگی وایستادیم.. ارسلان درو باز کرد ... وارد اتاقه شدم... اتاقه خیلی بزرگ بود! یعنی اندازه خونه ما بود! ارسلان نشست روی مبل تک نفره.. اینجا برعکس پایین خیلیی ساده ولی شیک بود...
•{🖤🤍}•• ‌ میز بزرگی روبروی ارسلان بود... اسلحه ای از توی کشوی میزش درآورد و روی میز گذاشت... خشکم زد! زل زده بودم به کلتی که روی میز بود! _امیرررر! # جانم آقا! _زهرمار و آقا! بیارشون دیگه! توچشمام اشک جمع شده بود... نفسم به سختی درمیومد! دستمو بردم سمت شالم...یکم بازش کردم ... _چت شد؟ نمیتونستم حرف بزنم! نفس کم آورده بودم! از پشت میز بلند شد و اومد طرفم.. شونه هامو گرفت تو دستش... توان هیچ کاری رو نداشتم... جیغ بزنم بگم به من دست نزن عوضی! نشوند روی صندلی که کنار میزش بود... _آرام! آرام منو نگاه کن! غلط کردم آرااام! نگام روی فرش پرنقش و نگار بود... اشکای روی صورتم بی صدا میریختن... نفسم درنمیومد... انگار ارسلان متوجه این شد .... _آراااااام! امیرررررر! # بله آقاااا! دارن میارنشون! _گور‌پدر اونا! یه لیوان آب بیاااار! حالم بدشده بود!... تو فکرم این بود که رادینو قراره بیارن!.قراره جلوی خودم ...همه کسمو بکشن! خدایا من هیچی ازت نخواستم و نمیخام! فقط یکاری‌کن رادین سالم بمونه! نزار بی کس و کار بشم! پدر و مادرم بس نبود؟ بس نبود اونهمه تیکه و کنایه هایی که از فک و فامیل شنیدم؟ با آبی که خورد تو صورتم نفسم برگشت.... سرم روی تاج صندلی بود... _آرام! آرام منو نگاه کن! به سختی سرمو ازروی تاج بلند کردم...با دیدن پنج تا پسر جوون که چشماشون بسته بود، وحشت زده به ارسلان نگاه کردم... با بغض گفتم: +ا..اینا کین؟ سریع بلند شدم و چشم بندارو تک تک ازروی صورتشون برداشتم... بغضم ترکید و وسط اتاق نشستم... داد زد: _بسه! بیا اینجا! رفتم کنارش وایستادم ... درحالی که اسلحه رو آماده میکرد گفت: _میدونی اینا براچی اینجان؟ چون سه تاشون دهن لقی کردن! دوتاشونم جوگیر شدن و باهام دست به یقه شدن! روکرد سمتم.... _این روزا رو پیش بینی نکرده بودن! امییر! # هان؟ حرصی برگشت سمت امیره! _چی شنیدم؟ آقا؟ _بیارشون جلو! پسرا رو ردیفی و کنارهم جلوی ارسلان آورد... _میخام بدونی...اگه! من روزی بشنوم دهن لقی کردی! یا تورو میکشم! یا اون داداشتو! شایدم دوتاتونو! شلیک گلوله اول و افتادن پسر جوون اول ... نفس تنگی و جیغ زدن من ... +بیشررررففففففف! عوضییییی..
4روش درس خوندن که خیلی موثره🥂 🟠تکنیک 🔵امتحان پشت برگه 🟣 ⚪️تکنیک 🟣تکنیک فاینمن : درس رو بخون، حالا به بقیه یاد بده، جاهایی رو که مشکل داشتی و دوباره بخون🐰 🔴امتحان پشت برگه: (بهترین روش) بعد از اینکه درس خوندی از خودت امتحان بگیر، جاهایی که اشتباه داشتی و دوباره بخون💜 🔴اکتیو ریکال: درس رو کامل بخون، بعد چشماتو ببند، و چیزایی رو که خوندی به یاد بیار، تکرارش کن تا حفظ شی😀💜 🟡تکنیک پومودورو : 25دقیقه درس بخون 5دقیقه استراحت کن 4بار اینارو تکرار کن بعدش یه استراحت کن🧡😀 @CafeYadgiry⭐️
• سه روش درس خوندن موثر 📚♥️ • ≼ تکنیک ≽ • درسو بخون و بعد به بقیه یاد بده. جاهایی که مشکل داشتی رو دوباره بخون؛ امتحان پشت برگه.🤎 • بعد از اینکه درس خوندی از خودت امتحان بگیر، جاهایی که اشتباه داشتی رو دوباره بخون.☕️ ≼ ≽ • درس رو بخون و بعد چشماتو ببند، چیزایی رو که خوندی به یاد بیار و تکرارش کن تا حفظ شی.🎈 ≼ ≽ • 25 دقیقه درس بخون، 5 دقیقه استراحت کن. 🎀 4 بار اینکارو تکرار کن و بعد استراحت کن.💗 ╭ ─ ─ ─ ─ ─ ─• ┊𔘓 -🦋✨- @CafeYadgiry❤️ ┊𝗝𝗼𝗶𝗻 :↷ •🫧🩷 ─ ─ ─ ─ ─ ─•
مامان شماهم؟ @CafeYadgiry😂
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_64 میز بزرگی روبروی ارسلان بود... اسلحه ای از توی کشوی میزش درآورد و رو
•{🖤🤍}•• ‌ افتاده بودم روی زمین و زار میزدم... خم شد و روکرد طرفم... _اینا برات درس و عبرت باشه! انگشت اشارشو زد روی سرم... _اینجا نگهشون دار! فکر نکن چون دوستت دارم پارتی بازی میکنم! نچ! ب هیچ وجه! هم تورو...هم اون داداش نامردتو یکجا میفرستم مسافرتی که دیگه برنگردین! پس هم مراقب دهنت باش! هم مراقب رادین جونت! چون میزنه به سرم ! یدفه دیدی رادین جونت دوتا بال درآورده و رفته تو آسمون! بلند شد و با قدرت گفت: خلاصه حواستو جمع کن! و مراقب خودتو داداشت باش! امیییر! # جانم آقا؟ _جون تو بدنش نمیمونه! فهمیدی؟ # چشم آقا! دوتا گوریل اومدن طرفم که جیغ زدم.. +بیشرفاااااا ولم کنین! ارسلان خیلی نامردی! عوضی! بمیری ایشاللهههههه! جییییغ... با دیدن پسر جوونی که غرق در خون بود حالم بدشد... دوتا گوریل افتادن به جونم و هرچی در توان داشتن ، خالی کردن رو من! دیگه جونی برام‌نمونده بود! به حرف آقاشون گوش کرده بودن! تمام بدنم‌کوفته شده بود... توان جیغ زدنو نداشتم..... چشمام خسته بود...آروم روی هم گذاشتم که به خواب عمیقی فرو رفتم... _____________________________ چشمامو باز کردم که دیدم رادین عصبی و نگران اسممو صدا میزنه... نگاهی به دوروبرم انداختم که متوجه شدم تویه پارکیم... سرم تو بغل رادین بود... _آرام! حرف بزن! آرام گریه نکن! کل صورتم خیس شده بود! به سختی نشستم و پریدم بغل رادین... رادین همه کسم بود! الان میفهمم که چقدر حس خواهر برادریمون قویه! چقدر همدیگرو دوست داریم! من‌جونمم حاضر بودم بدم تا رادین چیزیش نشه! ای کاش رادین‌میفهمید چرا حرف نمیزنم.. کاش....