eitaa logo
چَنتِه 🗃
3.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
19 فایل
چَنته: واژه ای بهابادی به معنی ظرف پارچه ای بزرگ(دولو) که در آن تعدادی کیسه های کوچک قرار داده می شد و معمولا محتوی انواع داروهای گیاهی بود . چنته از ملزومات جهیزیه دختران در قدیم بود. پل ارتباطی @HOSSYN90 @Tayyebeee آگهی و تبلیغات 👇 @HOSSYN90
مشاهده در ایتا
دانلود
🚎 آقارضا حسینی، جواد دهقان و حاج حسن دهقان ( حسن اوس غُنضا) 🚌 آقا رضا و سکینه گلستون 📷 ارسالی از جناب اکبر زنده دل 🆔 @chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 راهکار برای افرادی که همسرشان با آن‌ها صحبت نمی‌کند. 📌 موضوع و زمان را مشخص کنید. 🆔 @chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👼 میدونستین حرم امام رضا یه شهربازی رایگان برای بچه ها داره؟ 👩‍🚒 حرم رفتین حتما بچه هاتونو به «رواق کودک» ببرین 😍 🆔 @chantehh
📷 آقای عباس یوسفی با ارسال این عکس نوشتن: « مادرعزیزم: فاطمه بهابادی مقدس معروف به فاطمه شهربونو شیخ یا به عبارتی (آسیابان) و خواهرم صدیقه یوسفی » 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
آسیا رو دیده بودت ؟ مرحوم حسین علی یوسُف و خانمشون eitaa.com/chsnteh
عکس آسیابشون رو هم قبلا اینجا گذاشتیم. 👆
واقعا چه جوری به بچه هامون بگیم همین بیست سال پیش وقتی می رفتیم سر خیابون تو کیوسک مخابرات که یه زنگ فوری فوتی بزنیم چند نفر مرد و زن مثل صف نونوایی منتظر بودن ، بعد از دو ساعت که نوبتمون می شد و وارد باجه می شدیم هنوز سلام علیک نکرده با تذکرات مکرر باید تلفن رو قطع می کردیم و میومدیم بیرون😞😒 آخه مگه باورشون میشه؟ مگه تو کتشون میره؟ 😏 🆔 @chantehh
👰‍♀ سالن زیبایی رضوی 🤵 💅 همه ی خدمات زیبایی بانوان 🧖‍♂ با تخفیف ویژه برای خانم ها و عروس خانمای بهابادی 💇‍♀ بهابادیا ؛ خانماتونو بیارِت اینجا تا غریبی نکنن 🤷‍♀ 🏠 یزد، مسکن و شهرسازی، خیابون صحرا، کوچه ۲۳ 📱۸۳۱۸ ۵۱۸ ۰۹۱۳ (رضوی)
چَنتِه 🗃
تاریخ بهاباد #تاریخ_بهاباد ✍ آقای #محمدرضا_خادمی (به نقل از وبلاگ بهاباد؛ دیروز، امروز، فردا) 🔸ب
تاریخ بهاباد ✍ آقای (به نقل از وبلاگ بهاباد؛ دیروز، امروز، فردا) 🔸 بخش سوم مارکوپولو جهانگرد مشهور ونیزی در جریان سفر تاریخی خود از ونیز تا چین از بهاباد گذشته و به طبس رفته است . مسیر مارکوپولو که به راه مارکوپولو شهرت دارد از تمام مشرق ایران می گذرد . او از هرمز به طور مستقیم از طریق کرمان به کوهبنان رفته و از آنجا به بهاباد و طبس ، سپس به منطقه بین سبزوار و شاهرود در شمال می رود . این راه بعد با یک زاویه قائمه به طرف مشرق می پیچد و از طریق سبزوار و مشهد به آسیای مرکزی می رسد . ( کویرهای ایران ، سون هدین ، ص ۴۵۶) از این روی من محتمل می دانم که مارکوپولو همانطور که سرهنری یول حدس زده است یا مستقیماً از کوهبنان و یا با یک قوس کاملاً جزئی غربی از طریق بهاباد به طبس رفته است . چون از این ده، یک راه کاروان رو مستقیم که از کویر می گذرد به طبس منتهی می شود . به این ترتیب مارکوپولو در ظرف هشت روز ۲۴۰ کیلومتر راه رفته است و در عوض ۱۶۵ کیلومتر راه بین کرمان تا کوهبنان را هفت روز طی کرده است . پس او فقط روزی شش کیلومتر بر سرعتش افزوده است و برای راه مورد بحث احتیاجی به سرعت بیشتر وجود نداشته است . بهاباد از طریق هوایی در ۸۵ کیلومتری کوهبنان قرار دارد و آن سوی بهاباد کویر حقیقی شروع می شود . از قرائن و شواهد چنین بر می آید چون مارکوپولو پس از مدت ها در زندان جنوا به شرح سفر تاریخی خود پرداخته به همه مناطق و منازل و حتی برخی از شهرهای بزرگ اشاره نکرده است و ظاهراً کوهبنان و روستاهای اطراف تا بهاباد را با هم فرض کرده و می نویسد: « در این نواحی که توتیا برای چشم خوب است چنانکه شرح می دهم تولید می شود و چنانکه قبلاً شرح دادیم توتیای کوهبنان و بهاباد شهرت داشته است .» برای اثبات این مطلب که مارکو کوهبنان و بهاباد را یکجا با هم فرض کرده اشاره به این مطالب از یاقوت و سون هدین به این فرض کمک می کند . یاقوت می نویسد : «کوهبنان؛برجی است در کرمان که بهاباد هم جزء آن است جایی که توتیا تهیه شده و عرضه می شود و بهاباد محلی است در کرمان . در اینجا و کوهبنان مردم توتیا درست می کنند . چیزی که به تمام دنیا فرستاده می شود.» به این ترتیب در کوهبنان همان صنعتی وجود دارد که در بهاباد و از این روی می توان پذیرفت که هر دو محل مرتباً با همدیگر در ارتباط بوده اند و دیگر اینکه مسافری که قصد سفر به طرف شمال را داشته است خیلی آسان می توانسته است به این فکر بیفتدکه از کوهبنان به بعد از راه بهاباد استفاده کند . ( کویرهای ایران ، سون هدین ، ص ۴۶۰) حال با توضیح مطالب محققین خارجی نظیرآقایان آلفونس گابریل و سون هدین که خط سیر مارکو را بررسی و طی نموده اند بر ما ثابت می گردد که مارکوپولو در جریان سفر تاریخی خود از بهاباد عبور کرده است . « خط سیر مارکوپولو در ایران به ظاهر از تبریز به قزوین ، ساوه ، کاشان ، یزد ، کرمان و سپس هرمز بوده و چون در آنجا نتوانسته از راه دریا به چین برود برگشته و تا کوهبنان خط سیر وی روشن است . (شهداد و جغرافیای تاریخی دشت لوت ، احمد مستوفی ، ص ۱۷۸) 🆔 @chantehh
🖤 در دقایق پایانی امروز و امشب ، یاد و خاطره ی دوست عزیزمان جناب محمد عماد ملانوری از هنرمندان کاربلد یزد را گرامی می داریم. محمدعماد که کارهای نور پردازی و صدابرداری صدا و سیما و گروه‌های هنری را انجام می داد، ۴سال پیش سر صحنه کار هنری بر اثر پرتاب شدن از ارتفاع به ندای حق لبیک گفت و به جوار رحمت پروردگار شتافت. به صلواتی روانش شاد باد! 🆔 @chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه عمر خضر بمانَد نه مُلک اسکندر نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش 🌹 شب بخیر 🆔 @chantehh
🌼سلام بر مهدی فاطمه (س) 🌿درد درمان میشود 🌼با ذکر يا مهدی مدد 🌿سخت آسان میشود 🌼با ذکر يا مهدی مدد 🌿بس که آقايم 🌼غريب است و ندارد ياوری 🌿چشم گريان میشود 🌼با ذکر يا مهدی مدد 🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼 🆔@chantehh
میگن در یزد، خانم معلمی پس از چند بار آموزش درس از شاگردانش پرسید : چه کسی متوجه نشده است ؟ سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند.... معلم گفت : بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد . تمام دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند. معلم به یکی از سه دانش آموز گفت : پسرم! این چوب را بگیر و محکم به کف دست من بزن ! دانش آموز متعجب پرسید :به کف دست شما بزنم ؟به چه دلیل ؟ معلم گفت: پسرم مطمئنا من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدید! به همین دلیل باید تنبیه شوم! دانش آموز اول چند بار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره اش برافروخته شد . نوبت نفر دوم شد . دانش آموز دوم که گریه اش گرفته بود، به معلم گفت : خانم معلم ! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم . من دوست ندارم با چوب به دست شما بزنم . از معلم اصرار و از دانش آموز انکار ! دیگر ،تمامی دانش آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی های گاه و بیگاه داخل کلاس ،هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نخواندن نداشتند . و اما نتیجه ...... این داستان واقعی در یزد مصداقی برای مسئولان است که در حوزه ای اگر خطایی از مخاطبان حوزه آن ها سر زد، خود را باید تنبیه نموده تا الگویی برای رسیدن به جامعه سالم باشیم! اگر هر کدام از مدیران در حوزه فعالیت خود این گونه عمل کنند .... مملکت و جامعه ای انسانی خواهیم داشت. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 انتخاب داستان از : فاطمه عبداللهیان 🆔@chantehh
✍ آقای عباس فلاح(حاج امیر) 🔸سلام خدمت آقای عبداللهیان عزیز و زحمتکش . این عکس مربوط به جشن‌های دهه فجر سال ۷۲ است و بنده در حال اجرای کاتا و حرکت نمایشی.افراد پشت سر بنده: اکبر فلاح توسل خاکی، سید جلال هاشمی و مهدی رحمتیان تشکر مجدد بابت زحمات جنابعالی و دیگر مدیران گروه. 🆔 @chantehh
🏹 مراسم استقبال از مبینا فلاح فضل آبادی بانوی کماندار پر افتخار المپیک ۲۰۲۴ پاریس 🗓 امروز راس ساعت ۹ صبح در صحن امام زاده عبدالله شهرستان بافق 🆔 @chantehh
✅همایش آموزش خانواده ♦️با حضور: دکتر سعید عزیزی، مشاور خانواده و کارشناس صدا و سیما 🔷زمان: یکشنبه ۱۴ مردادماه ساعت ۱۶:۴۵ 🔹مکان: بهاباد، حسینیه حضرت صاحب الزمان (عج)
✍ حسین عبداللهیان بهابادی شده هیچ وقت در هنگام مسافرت توی یه شهری اُتراق کنید و یا خدای ناکرده ماشینتون خراب شده باشه و اونجا سردرگم بشید و بعدش از جانب خدا براتون آشنا برسه و مشکلتون حل بشه ؟ قطعا خیلی از شماها بارها مشهد رفتید و حتما بعد از طبس گذرتون به شهردیهوک افتاده . دیهوک از سه بخش چسبیده به هم به نامهای امیرآباد،بازگ و دیهوک تشکیل شده و جمعیت نسبتا خوبی هم داره .حالا جالبه براتون بگم اگر روزگاری گذرتون به دیهوک بیفته به هرکس بگید یک نفر با فامیل مطیعی یا رفیعی میخوام قطعا شما رو به یک نفر بهابادی میرسونه. از دهه های اول ۱۳۰۰ ه.ش ، این دو طایفه بخاطر ازدواج در دیهوک ساکن شده و کم کم بر اثر ازدیاد جمعیت بهابادیها و زاد و ولد الان جمعیت قابل توجهی از مردم دیهوک بهابادی هستند . یکی از افرادی که اونجا ماندگار شد،جناب حسن آقای رفیعی برادر محمود رفیعی و هم چنین برادر زن حاج حسین برهانی ( زمزم خانم ) بودند و از قضای روزگار فرزند ایشون هم با دختر کبلعلی غنی زاده ( خواهر شهید غنی زاده ) ازدواج کردند که شیخ مجید رفیعی و دکتر مهدی رفیعی و...،از فرزندان امیر آقا هستند. یکی از پسران حسن آقای رفیعی به نام محمود رفیعی بهابادی شهید و مدفن او دیهوک می باشد و از قضای روزگار امروز سالگرد شهادتشون هست و حالا بشنویم ادامه ماجرا رو از قلم محمود آقای رفیعی پسر امیر آقا که در دیهوک زندگی میکنند و اتفاقا قلم خوبی هم دارند و کانال چنته رو قابل دونستن و مطلب زیبایی رو فرستادن و کلی هم تعارف کردن به بهابادیها بگید تشریف بیارن دیهوک هتلای خوبی داره😜( به قول ما بابادیا خودش کمه خالشم میطلبه)
✍ محمود رفیعی بهابادی چهاردهم مردادماه سالگرد شهادت شهید محمود رفیعی بهابادی فرزند حسن. شهیدی با اصل و نسب بهابادی اما مدفون در شهر دیهوک (شهرستان طبس) مرحوم حسن رفیعی، پدرشهید حدود سالهای ۱۳۲۰تا ۱۳۲۵ در نوجوانی برای همیشه بهاباد را ترک و به منزل خاله خود که دیهوک ساکن بودند‌ عزیمت کرده و همانجا با دختر خاله خود ازدواج می کنند. ایشان در دیهوک برای پدر خانم خود که از قضا خان منطقه بودند مشغول به کار می شوند. حاصل ازدواج آقا حسن چهار دختر و دو پسر بود. یکی از این گل پسرا محمود نام داشت که در اواخر سال ۶۱ برای مرتبه اول با کامیون دایی خود به عنوان کمک راننده عازم جبهه ها میشه و بعد از اتمام ماموریت به زادگاه خود برگشته و هنوز رسیده و نرسیده بلافاصله با شوق و اشتیاق بیشتر، به بسیج محل مراجعه و پس از ثبت نام این بار به صورت بسیجی عازم جبهه میشه. شهید رفیعی در چهاردهم مردادماه ۱۳۶۲ در عملیات والفجر سه منطقه مهران در سن ۱۶سالگی جان خودش رو در راه اسلام فدا کرد. به گفته وابستگان‌، این شهید به دلیل داشتن پسوند بهابادی در بین شهدای استان یزد قرار میگیره و پیکر پاکش بجای انتقال به طبس، به بافق فرستاده میشه و در نهایت به طبس و شهر دیهوک منتقل و در زادگاه خود دفن میشه. روح این شهید والامقام شاد و یادش گرامی باد. 🚩 برای شادی روح پدر و‌مادر این شهید هم که اوایل دهه ۸۰ فوت شدن یک صلواتی بفرستید. 🆔 @chantehh