#دنیای_قدیم
۱۹۲۰ ، سوزاندن پول در طول بحران تورم در آلمان!! پول کاغذی ارزانتر از ذغال سنگ و چوب بود.
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#طنز #نوستالژی #خاطرات_مدرسه ✍ گفتن نگِت 😎 🔸من کلا اهل مشق نوشتن نبودم و تازه با حضور دکتر عزیزی
#نوستالژی
#خاطرات_مدرسه
✍ نگفتن بگِت😊
🔸یه خاطره دارم از مدرسه ی شهید زمانی:
مدیر مدرسه آقای تیموری بودن و من و خانمها بی بی ربابه رضوانی و الهام حسین زاده و حاج سکینه شفیعی همکار بودیم
آقایان: غلامرضا نظری، محمد دهقان زاده ، حسین تیموری (حسابدار بیمارستان شدن) ، محمود منصوری فر، حسین آقا میرابوالقاسمی و عبدالرضا کارگر هم همکاران مرد بودن
قرار شد به مناسبتی برای بچه ها آش رشته بپزیم.
بی بی رباب و الهام پیشنهاد دادن آش رشته را با سرکه بپزیم و من شدم مامور خرید 😋
همه ی وسایل را از دم مغازه ی آقای محمود منصوری فر خریدم و گذاشتم تو آشپزخونه و خوابیدم.
طبق عادت ، صبح زود مشغول درست کردن ناهار شدم 🥪
شوهر محترم هم لباس اتو می کردن🤦
بخاطر وسواسی که دارم مواد آش را چک کردم چیزی کم نباشه!
یهو مثل برق گرفته ها جیغ زدم: آخخخ سرکه یادم رفت 🤦♀
بعد سریع شماره ی آقای منصوری فر را گرفتم.
ایشون برخلاف اینکه بسیار خوش رو و خوش برخورد هستند تا گوشی را برداشتن به سردی گفتن: بله!!!
منم انگار اتم شکافته بودم گفتم سرکه یادم رفته ،بی زحمت یه چهار لیتری سرکه بیارد مدرسه و باز با سردی و البته خواب آلود گفتن چشم 🤦😁
تازه فهمیدم خواب بودند و از قرار معلوم من باعث بیدار شدنشون شدم
(کمی هم البته لغُز خوندم- شما بگت مامه خونی- که چرا تا این موقع خواب بودن)
گوشی را که قطع کردم همسر محترم با آرامش و غرض ورزانه گفتن ساعت چنده ؟
گفتم بی زحمت خودت نگاه کن، من دستم بنده !
گفتن نه من دلم می خواد شما بگی!!!
با دیدن ساعت دوباره انگار جن دیده باشم ، جیغ زدم!!!🙆♀
بله درست دیدم 😁🤦
یک ربع به پنج صبح بود 😳🤦😁
خیلی حرص کردم و با اعتراض
گفتم: مسلمون الان باید ساعت را بگید؟
ایشونم که انگار پیروز میدان بود گفتن شما فرصت دادی؟؟
صبح با کلی خجالت رفتم مدرسه☹️
آش را که بار گذاشتیم اومدم دفتر
آقای تیموری گفتن من می گم شما خانما تا ماها را نکُشٍت ول کن نیسِت🥴😣
تقریبا یادم رفته بود چه دست گلی به آب دادم
برا همین گفتم چرا؟ چطور مگه؟؟
گفتن چکار سر آ محمود (منصوری فر) آوردت؟( و همه ی همکاران خندیدن)
بنده ی خدا آقای منصوری فر که می خواستن از خجالت من کم کنن گفتن: حالا خو طوری نشده 🤦 بار دلتون نباشه ،منم جوش نکردم، خیال می کردم غلام برخورداریه بار دکونمونا اُهرده 😂😂
چند وقتی من سوژه شده بودم و همکارا تو مدرسه بهم می گفتن آ غلام 😁😁
🆔 @chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موسیقی
#شهرام_ناظری
🎶 اجرای قدیمی تصنیف « ووله من یاخی» با صدای شهرام ناظری و نوازندگی کامکارها
وو له من یاخی، گلی نوباخی، تو گولی ناو باخی
(چرا از من گریزانی، گل نو باغ، تو گل باغ منی)
گلی نوباخی یه تویه ن، گوله گهڵ واخی
(گل نوباغ من تو هستی، گل ترین گل بیا)
فکر و خه یالان، وه سواسه ی ده روون
(فکر و خیال تو ، و وسوسه درونم)
جه سه م کرده وا وا ئازیز، دیه وه ک جه یحوون
(جسمم را تکه تکه کرد و چشمانم مانند جیحون)
🆔 @chantehh
#نوستالژی
#خاطرات_مدرسه
✍ آقای محسن صالحی
🔸درود و دوصد بدرود به چنته ای های عزیز
درپی تهدیدهای حاج حسین و تذکرات لسانی و صد البته دوست داشتنیشون، یه خاطره بگم از مرحوم پدرم (خداوند همه درگذشتگان را رحمت کند).
🔹یک شب در خانه همه دور هم نشسته بودیم و هرکسی مشغول کاری بود یکی تلویزیون می دید یکی درس میخواند و پدر هم مشغول تصحیح برگه های انشاء. ناگهان دیدیم پدر غرق در خنده شدن 😂 طبیعی نبود چون پدر من بیخودی و به چیز الکی نمیخندیدن 🤫
ولی جرات هم نمیکردیم بپرسیم تا اینکه خودشون ادامه دادن و گفتن: به بچه ها گفتم یه انشاء بنویسن با موضوع یک اتفاق شیرین زندگی خود را تعریف کنید ببینید مهدی (علی)عبداللهیان چی نوشته😝
برامون خوندن ...<انشا مهدی👇> خلاصه انشاء:
یک روز عصر در خانه مشغول دیدن دربی بودم و غرق در بازی، خانه هم پر از میهمان بود و سر و صدا زیاد ولی من همچنان غرق در تماشای دربی.
در همین حال و هوا بودم که مادرم (خدا رحمت کنه زمزم را )گفتن: مهدی! مادر قندون رو پر کن زشته جلو مهمون، برو دوباره برگردو بازیتا ببین
منم سریع رفتم قندون را پر کردم و برگشتم تا بازی رو از دست ندم و نشستم پای تلویزیون.
چند ثانیه نگذشته بود که دیدم همه ميهمان ها با صدای بلند میخندند👨👩👧👦
هنوز متوجه نشده بودم چه سوتی دادم 🤦♂ که مادرم گفتن: مهدی ننه، ما قند میخواستیم نه ماست😅
بله من اینقدر غرق در بازی بودم که قندون رو برده بودم سر یخچال و پر از ماست کرده بودم...🙆
میگن مهدی هنوز پای تلویزیون نشسته😅پاشو مرد همه یادشون رفته پاشو و به زندگی عادی برگرد 😅
میخوام بگم ممنونم مهدی که روزی لبخند رو به خاطر نوشته قشنگت روی صورت پدرم دیدم و خنده ها تا ابد در ذهن من خواهد موند.😍
لبخندی که بر لبتون اومد همراه با یک صلوات تقدیم به روان پاک همه گذشتگان از این جمع🙏
❤️ دوستدار مردم شهرم محسن حاجی صالحی🙋
🆔 @chantehh
با سلام
بدون شک مرحوم حاج غلامرضا صالحی بخاطر شخصیت ویژه و هیبت و جذبه ای که در کلاسها داشتن و جمعیت زیادی از دانش آموزان در دهه های ۶۰ تا اواخر ۸۰ شاگرد ایشون بودند، خاطرات زیبا و زیادی در ذهن شاگردان خود به جا گذاشتن که از جوانان قدیم و میانسالان کنونی بهاباد درخواست می کنیم خاطرات خود را از آن معلم فرهیخته - که اراده اش در ادامه تحصیل زبانزد است - به رشته تحریر در آورده و برای ما ارسال کنند.
«چنته»
#نوستالژی
#خاطرات_مدرسه
✍ آقای علیرضا ملاحسینی بهابادی
🔸سلام و ارادت خدمت شما سروران گرامیم در کانال چنته ✋
سال دوم هنرستان بودیم - اگه اشتباه نکنم- سر کلاس درس ادبیات، معلمی وارد کلاس شدند که همگی شوکه شدیم 🙎♂🙍👨🎓
برامون جالب بود آقای صالحی که در دبستان مدرس مستخدم ما بودن، یهو لیسانس ادبیات گرفته بودن (یهویی که نه باید اسمش را بذارم پشتکار و غیرت) خلاصه؛ آقای صالحی شروع کردن به تعریف که چطور شد که انگیزه درس خوندن پیدا کرده و از مستخدمی مدرسه در دهه ی شصت به معلمی رسیده بودن . 💪
یادم میاد وقتی معلم ادبیاتمون شدن یه روز سر کلاس مشغول تصحیح املاء بودن . من - که همیشه به شوخی و به قولی مسخره بازی در کلاس معروف بودم - خندیدم و حاجی دیده و گفتن: خنده کن بچه ، خنده کن ، نوبت گریه ت هم می رسه 🙅♂
همه ی بچه ها به هم نگاه می کردن که آقای صالحی چه شخصی رو میگن🤷♂🤷
من برای چند لحظه نگاه پشت سر کردم ببینم شاید کس دیگه ای را میگن که ایشون یهو با خنده خاص خودشون گفتن: دقیقا خودت که برگشتی به عقب، تو رو میگم ملاحسینی 👨⚖
تا آخر اون زنگ داشتم از شدت ترس سکته می کردم 🙇♂ که ناگهان من رو صدا کردن و گفتن: بچه پاشو بیا پا تخته تا به حسابت برسم 👨💼
اومدم پای تخته و آقای صالحی رو کردن به من و دستهای بزرگ و کُپل خودشون رو نشون دادن و گفتن: من نیاز به چوب و شلاق ندارم، خداوند یه شلاق اینطرف بدنم و یک شلاق اون طرف بدنم قرار داده و کارم که تموم شد مزه اش رو میچشی😞😭
داشتم سکته کامل رو میزدم و شرشر عرق می ریختم.
زنگ که خورد به بچه ها گفتن: شما برید من با این بچه کار دارم.😬
بچه ها رفتن بیرون و من موندم و حاجی آقای صالحی
تا اومدن نزدیکم که فن فیتو رو روی من اجراء کنن 🤼 جا خالی دادم.
خنده ای کردن و گفتن: برو کاریت ندارم همین که تا الان تو فکر بودی که چطور تنبیه میشی و ترس همه وجودت رو فرا گرفته بود برات بسه 😂.
خداوند روحشون را شاد کند و همنشین اقا اباعبدالله الحسین باشند🙏
ارادتمند: علیرضا ملاحسینی بهابادی
🆔 @chantehh
#نوستالژی
#ارسالی_شهروندان
📷 مرحوم آسیدجلیل مصطفوی و دختراشون بی بی صدیقه ( همسر فرهاد شجاعی) و الهام السادات ( همسر عباس آقا مصطفوی)
🗓 دهه ۵۰ شمسی
🔹 ارسالی از سید حمید رضوی
🆔 @chantehh
#پیام_شهروندان
#لطف_مردم
✍ آقای محمدرضا غلامی
🌹دستتون درد نکنه آقای عبداللهیان
خیلی خوشحالیم تو گروه همشهری های خودمون یاد خاطرات برامون زنده میشه
ممنون از شما و علی آقا و طیبه خانوم به خاطر گروه خفن و با حال چنته که همه رو در گذر زمان نشون میده چی بودن و چی شدن 👏
خدا هم رحمت کنه تمام در گذشتگان را روحشون شاد.
چنته: سپاسگزار لطف و مودت و پیام محبت آمیز جناب غلامی هستیم به ویژه که به سراغ آلبومهاشون رفتن و عکسهای بسیار ناب و نوستالژیک برامون ارسال کردن که امروز و روزای آینده منتشر خواهد شد. ❤️❤️
#نوستالژی
#ارسالی_شهروندان
🔸ربابه زینب (خدا رحمت کنه بی بی جان رو) محمد رضا غلامی، کربلایی اکبر ملک ( خدا رحمت کنه بابا بزرگمون رو ) و پشت سرشون - دایی بنده - محمد بهرامیان( قدشون کوچیکه خودشونو کشیدن بالا) و نفر آخر علی بهرامیان
🔹 ارسالی از آقای محمدرضا غلامی
🆔 @chantehh
#ایران_قدیم
♦️ ۱۳۱٠ خورشیدی آسفالت برای اولین بار وارد خیابان های تهران شد.
🔹در این سال پیش از ورود ملک فیصل به تهران، بلدیه پایتخت به تکاپو افتاد و نخستین بار آسفالت را وارد خیابانهای تهران کرد!
🆔 @chantehh
#حکمتهای_چنته
✅ پشتِ آرین سلیمی، مبینا نعمت زاده و همهی کسایی که تو ۲۰-۲۵ سالگی به دستاوردای بزرگ هنری و ورزشی میرسن؛
خانوادههایی هستن که مجبورشون نکردن "فقط" به فکر درس و مدرسه باشن.
از این مادر پدرا باشید لطفا.
🆔 @chantehh
🛑باسلام واحترام
شروع کلاس آموزش تکمیلی امداد و کمکهای اولیه هلال احمر ویژه افرادی که دوره مقدماتی کمکهای اولیه را گذرانده اند
فردا 22مرداد ماه راس ساعت 5 عصر در محل جمعیت هلال احمر شهرستان بهاباد برگزار می گردد
جهت برگزاری دوره نیازمند حضور افراد در تاریخ و ساعت مشخص شده مورد انتظار است خواهشمند است در ساعت مشخص شده حضور پیدا کنند.شایان ذکر است حضور غیرموجه بیشتر از ۲ جلسه باعثحذف از دوره میشود🛑
♦️این دوره ویژه برادران می باشد ♦️
(واحد آموزش جمعیت هلال احمر شهرستان بهاباد)
46.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روانشناسی
#دکتر_سعید_عزیزی
نگو من میخام جوونی کنم جوونی کردن ینی اینکه نشاط داشته باشی حالت خوب باشه هیجان و شور داشته باشی🏃♂💁♀
☝️تفاوت دلیل بر برتری نیست، تفاوت بر تکامل است🙋🏻
آی کیو چیست ؟ سه نشونه داره...🧠
🆔@chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از زیباترین سکانسهای برنامه کودک هامون چقدر با ذوق این برنامه عروسکی کلاه قرمزی رو دنبال میکردیم😍
یادش به خیر
🆔 @chantehh
#ارسالی_شهروندان
📷 مرحوم محمود ملاحسینی و عباس حاج عبداللهی 🔸 ارسالی از آقای مسعود ملاحسینی
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#طنز #نوستالژی ✍ مهدی عبداللهیان بهابادی 🔺 قسمت اول 👨🏫 خیلی وقتا که عصرا می رفتیم مدرسه امتحان ه
#پیام_شهروندان
✍ آقای مهدی دهقان
سلام آقای عبداللهیان
ممنون بابت کانال چنته
خدا رحمت کند پدرو مادرتان و حفظ کند مدیران چنته را ،
داستان عبدالله امینی خیلی باحال بود
خیلی وقت بود اینقدر خنده نکرده بودم
😂😂😂😂😂😂😂
#نوستالژی
#ارسالی_شهروندان
#کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر
🔹ارسالی جناب آقای محمدرضا غلامی
📷 دکتر سید عبدالحمید رضوی، حسن قاسمی، دکتر احمد ابوالحسنی، شیخ زاده، علی خان محمدی، پدر دکتر ابوالحسنی، حسن مطیعی معروف به حسن عبدالله پدر شهید حسین مطیعی ، حاج حسین جلیلی پدر شهیدان علی اصغر و محمدمهدی جلیلی
🔹 با تشکر از آشیخ حسین حاتمی بخاطر اصلاح نام افراد🙏
🆔 @chantehh
🏴 السَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
🔰استقبال از زائرین سومین سفر کاروان پیاده امام رضا علیه السلام زینبیون بهاباد_یزد
🔹زمان : دوشنبه ۲۲ مرداد ماه ساعت ۱۷:۰۰
🔸مکان : گلزار بهشت محمدی شهرستان بهاباد
✔️کانال زینبیون