چَنتِه 🗃
#نوستالژی #شهدای_بهاباد 📷 جناب حاج حسن قاسمی عزیز مشهور به " بابا حسن " یا " بابَسن"، امروز این عکس
#شهدای_بهاباد
#پیام_شهروندان
✍ ببینِت آقا محمدعلی کاظمیان عزیز (حسن) چه پیام و اطلاعات دسته اولی دادن👇😍
🔸سلام برادران گرامی و عزیز عبداللهیان، با عرض ارادت خدمتتون و تشکر زیاد از کار در خور تحسین شما که امروز هر کجا همشهری ها جمع میشن صحبت از چنته میشه.
اون عکسی که بابا حسن فرستادن بنده حقیر هستم بالا سر قبور مطهر شهداء
پس از نامگذاری بهشت محمدی ، آزاده عزیز حاج مسعود رفیعیان با خط زیبا بر دیوار آن نوشتند:«بهشت محمدی»
🔹 این عکس اینقدر زیباست که ارزش چندین بار دیدن رو داره👌
🆔 @chantehh
#پیام_شهروندان
✍ خانم سعیده سادات مصطفوی
🔸سلام و عرض ادب واحترام
به پاس زحمات بی وقفه ای که شما و اخوی بزرگوارتان حسین آقا و خانم عبداللهیان برای این گروه می کشید،
پیشنهاد دارم روز پنج شنبه که قرآن ختم می شه هر جزء از قرآن که توسط عزیزان خونده می شه، یک سوره هم از هر جزء به نیت شادی روح والدین بزرگوارتون قرائت گردد.
البته اگر کسانی که ختم قرآن را قرائت می کنند موافق باشند.
« لطف شما زیاد سرکار خانم مصطفوی، ممنون که از مادر عزیز ما یاد کردین، روح پدر و مادر بزرگوارتون و علیرضای نازنین شاد.
خدا اموات همه ی اعضای این کانال رو رحمت کند و در بهترین جای روضه ی رضوانش متنعم باشند.
ان شاءالله ثواب قرائت قرآن پنجشنبه های اهالی اهل دل و با معرفت این کانال، نصیب شهدای عزیز و همه ی امواتی که منسوب به بهاباد و بهابادیا هستند بشه و در روزی که ملاقاتشون می کنیم پیششون روسفید باشیم.»
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
🆔 @chantehh
#نوستالژی
#یادی_و_فاتحه_ای
✍ خانم فاطمه گرانمایه با ارسال تصاویری از پدربزرگ و مادربزرگشون ( حاج میرزاعلی گرانمایه و بی بی معصومه رضوی) و پدر و مادرشون( مرحوم اخوی و خاله صفا) و پدر و مادر همسرشون ( حاج میرزا محمد ایمانی و فاطمه بیگم مصطفوی) نوشتن:
این چند تا عکس را فرستادم تا شب جمعه یادی بشه از عزیزان دلی که یه روز با کلی خاطرات به یادماندنی در کنارمون بودن و الان اسیر خاکند.
صلوات و فاتحه ای نثار روح این عزیزان کنیم.
📷 کودکان تصاویر: فرشته و علیرضا ایمانی
🆔 @chantehh
🍃🍂 ختم قرآن کریم به نیت آنهایی که روزگاری حالمون در کنارشون خوش تر بود و امروز عکسشون تو طاقچه ی خونه هامون شده همه ی دلخوشیمون:
🔸جزء ۱ خانم مریم شجاعی
🔸جزء ۱ خانم زهره گرانمایه
🔸جزء ۱ خانم اقدس حاتمی
🔸جزء ۲ خانم فاطمه قاسمی
🔸جزء ۳ خانم ملکیان
🔸جزء ۴ مرمر خانم لقمانی
🔸جزء ۵ خانم مریم فلاح
جز ۶ خانم فاطمه حاتمی (حاج محمد )
🔸جزء ۶ خانم باقری نسب
🔸جزء ۷ خانم مریم حداد زاده (حسن )
🔸جزء ۸ خانم نصرت گلشن زاده
🔸جزء ۹ خانم نصرت گلشن زاده
🔸جزء ۱۰ خانم رباب امینی پور
🔸جزء ۱۱ خانم فاطمه غنی زاده
🔸جزء ۱۲ خانم فاطمه امینی (مرحوم حاج حسین)
🔸جزء ۱۳ خانم فاطمه امینی (مرحوم حاج حسین)
🔸جزء ۱۴ خانم سعیده دادگرنیا
🔸جزء ۱۵ خانم نجمه غلامی
🔸جزء ۱۶ خانم فاطمه اخوان
🔸جزء ۱۷ خانم ربابه شفیعی مادر بزرگوار شهید عابدی،سکینه برهانی
🔸جزء ۱۸ آقای حاج علی عابدی پدر بزرگوار شهید
🔸جزء ۱۹ آقای زین العابدین عابدی
🔸جزء ۲۰ خانم زهرا عابدی
🔸جزء ۲۱ خانم مریم خضری
🔸جزء 22 خانم زمزم فتوحی
🔸جزء ۲۳ خانم بی بی فاطمه مصطفوی
🔸جزء ۲۴ خانم صدیقه دهقان
🔸جزء ۲۵ ناشناس
🔸جزء ۲۶ خانم رویا هوشمند
🔸جزء ۲۷ خانم عالمی
🔸جزء ۲۸ خانم ملیحه هزاری
🔸جزء ۲۹ خانم ربابه همسر آقای آرتشدار
🔸جزء ۳۰ خانم سعیده سادات مصطفوی
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
✍ جناب آقای علی محمد دهقان بهابادی 📸 عکسی از هنرجویان هنرستان سال ۶۴ عملیات والفجر ۸ 🔹ایستاده از چ
#پیام_شهروندان
✍ آقای حسین ملازینلی
🔸در این عکس 👆 نشسته از چپ شهید رضا امیری سمکوئیه هست که در آن سال رتبه ۱ کشوری در کنکور سراسری را آوردن. روحش شاد باد.
🆔 @chantehh
#نوستالژی
#کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر
📷 آشیخ محمد عبداللهیان در مدرسه حضرت امام خمینی(ره) یزد
🗓 سال ۶۱
📨 ارسالی از جناب آقای محمدعلی کاظمیان (حسن)
🆔 @chantehh
#خاطرات_طنز
#خاطره_قدیمی
✍ آقای علی حیدری ( گرگین آباد)
باعرض ادب خدمت چنته ای های عزیز🌹
خدا رحمت کنه همه رفتگان شما رو ، پدربزرگ من حاج علی اکبر صادقی (معروف به اکبر حسن غُلومَلی) پیرمرد خوش رو و دلسوز و غصه خوار همه بودن! ایشون هوای حیواناتشون رو هم داشتن چه گوسفند و چه الاغ و...
حاج علی اکبر یه خری داشتن که خیلی آروم بود و تو گرگین آباد به تاکسی محل معروف بود😁
فکر نکنم بچهای تو این روستا باشه که سوار شدن بر خر اکبر حسن غلوملی را تجربه نکرده باشه!
این خرو خیلی فهمیده و حرف گوش کن بود و به قول امروزیا تمام اتومات 😄 برنامه که بهش میدادی خودش میرفت،انجام می داد و برمیگشت 😂
پدربزرگ ما صبح زود که از خواب بیدار میشدن سوار بر مرکب به سمت نامعلومی روانه میشدن، تو مسیر اگه کسی مثلا بنّایی می کرد وایمیسیدن خدا قوتی و « کمکی نمیخد؟ » میگفتن
(البته تعارفاشون از اون تعارفا بود 😉☺️) مردم محل که از شوخ طبعی ایشون خبر داشتن جواب می دادن: چرا ، کمک میخم. ایشون هم که زرنگتر از بقیه بودن و کلاه سرشون نمی رفت درجوابشون میگفتن: خب پس من برم جلوتر خرو را ببندم به تیر برق و بیام😆 دیگه اگه شما کبلکبر را دیدِت اون مردم هم می دیدن 🤠
تشنه هم که میشدن با عصاشون در خونه ها را میزدن که: «یه اوخارویی آب بدِت به من (یه لیوان آب) »
بعد ادامه راه....
بالاخره خاطرات خوشی از ایشون برا ما و اهالی روستا به جا مونده تا اینکه سرانجام در یه غروبی خانمشون (بی بی من فوت کردن و ایشون زن دوم گرفته بودن ) سراسیمه به سمت خونه ما اومد که:« بابا اکبرتون دیر کردن حتی خرو هم نیومده» 😱 این استرس ما رو زیادتر می کرد که حتما اتفاقی افتاده که عاقبت با همت مردم روستا، بعد از ساعتها دنبال گشتن،پدربزرگ عزیزمون رو پیدا کردیم که تو یه کیز پسته درحالی که مشغول علف چیدن بودن سکته کرده و به رحمت خدا رفته بودن.
روحشون شاد😔
حتما می پرسِت خرو چی شد؟
(خیلی نامردِت 😜😏)
بعداز فوتشون از روستاهای مجاور،خیلیا اومدن دنبال خرو ، ولی وقتی میبردنش فرار می کرد و یه راست میومد در خونه پدربزرگ
بالاخره ناچار شدیم ببریم تو بیابون های اطراف ولش کنیم.
این بود خاطرات ما با پدربزرگ و خروشون ☺️ خوش باشید🤚🤚
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#خاطرات_طنز #خاطره_قدیمی ✍ آقای علی حیدری ( گرگین آباد) باعرض ادب خدمت چنته ای های عزیز🌹 خدا رحم
#مردم_بهاباد
📨 آقای علی حیدری از گرگین آباد:
▪️ اینم پدر بزرگ عزیزم حاج علی اکبر صادقی و همسرشون خانم زهرا پوردهقان (زهرا حسین شفیع)
روحشون شاد باشه🖤🖤
🆔 @chantehh