eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.4هزار دنبال‌کننده
780 عکس
401 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۷۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _پشت خطم. بچه‌ت به دنیا اومده الان؟ بله، یازده روز دیگه دوماهش تموم می‌شه نفس سنگینی کشید _اونوقت قابل نبودم موقع دنیا اومدمش اونجا باشم؟ لااقل یه خبر بهم می‌دادی این بشر چقدر رو داره آخه... _اتفاقا می‌خواستم خبرت کنم... اما هیچ شماره‌ای ازت نداشتم... منم برای تو مهم نبودم که یه حالی ازم نپرسیدی. خبر دارم که نیما بهت گفته باردارم... _،والا بهم گفت اما فکر می‌کردم سربه سرم گذاشته. تو دوبار دیگم باردار شدی، با اونهمه مراقبتی که توسط نیما ازت می‌شد نمی‌تونستی حفظشون کنی و هربار سقط می‌شدند خیلی جالبه حالا که مراقبتهای نیما بالا سرت نبوده بچه موند و سالمم به دنیا اومد نیش حرفش تا مغز استخونم رو سوزوند برای همین بیشتر مصمم شدم تا پیشش برم و اگه این بچه نیاز به مراقبت و دوا و دکتر داره بندازم گردن خودشون... اون چه خبر داره که توی بارداری چه کتک مفصلی به خاطر شوهر نزول خورش و نیما خوردم و آش و لاش منو رسونوم بیمارستان چه خبر داره نزدیک بود دوباره سقط بشه چه خبر داره چندبار هم اینجا حالم بد شد و هربار نریمان با یکی من رو به دکتر رسوند... 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۷۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) الانم اگه این بچه رو همینجا مداوا کنم از کجا می‌خواد بفهمه چه زحماتی براش کشیده شده؟ پس بهتره حتما برم و یمدت پیش خودش باشم مطمئنا از بادیگارد و خدم و حشم خبری نیست و زحمت همه کارها به دوش خودش و اون سینای بی عرضه میفته، ببینم چند بار بدون منت برای نوه‌شون قدمی برمی‌دارن اینطوری دهن نیمارو هم می‌تونم ببندم، حالا کی می‌‌تومی بیای؟ نمی‌دونم شاید فردا... هنوزم خونه‌ی خاله کبری هستین؟ _نه بابا... فقط یه مدت کوتاه... الان مدتیه به خونه‌ی خودمون برگشتیم _خونه‌ی خودتون؟ مگه خونتون مصادره نشده ؟ _نه... اینجا از اولم به نام خودم بود به فکر فرو رفتم خونه‌ای که به نام فرشته بوده توسط دولت ضبط نشده پس چطوری همه دارایی‌هایی که نیما به نام من زده به دست دولت افتاده؟ باید ته این ماجرا رو هم در بیارم _من فردا بلیط می‌گیرم و میام خونه‌تون _یعنی کسی نیست تورو بیاره؟ با یه بچه تنهایی می‌خوای بیفتی تو خیابون و بیای تهران؟ _اگه داداشم بفهمه خودش منو میاره... اما نمیخوام از کار بندازمش... برای همین اگه بلیط گیرم بیاد بلیط قطار می‌گیرم دروغ می‌گفتم نمیخوام با داداش برم، چون یکم بعد برم می‌گردونه. برای همین ترجیح می‌دم با یه برنامه‌ای برم که نتونه برم گردونه و طوری هم نشه که ناراحتش کنم سلام هرکسی تمایل داره که پارتهای باقیمانده از رو بخونه مبلغ ۲۰ هزار تومان واریز کنه به این شماره حساب👇👇 ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی وفیش واریز رو ارسال کنه به این آیدی👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۷۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) تپش ضربان قلبم رفته رفته داره بالا می‌ره... فکر می‌کردم فرشته هنوز خونه‌ی خواهرشه یا نهایتا به خونه‌ی کوچک فسقلی رهن یا اجاره کرده و اونجا داره زندگی می‌کنه... این که هنوز توی همون خونه و دم و دستگاهه. چطور ممکنه آخه؟ دبم می‌خواست خار شدن و فقر و تنگدستی فرشته رو از نزدیک ببینم اما همه‌ی تصوراتم غلط از آب در اومد یاد روزهایی افتادم که با زبون بی‌زبونی نداری و فقر پدرومادرم رو به روم میاورد. اون روزها بابت این موضوع خیلی خجالت می‌کشیدم اما حالا که کاملا می‌دونم همه‌ی دارایی فیروز از راه کلاهبرداری بوده دیگه اون احساس شرمندگی رو ندارم اونی که باید خجالت بکشه و شرمنده باشه فرشته‌ست این همه سال با دارایی دیگران به دیگران فخرفروشی کرده دلم می‌خواد برم توی اون خونه و تا می‌تونم به روش بیارم اون خونه و هرچی که صاحبشه مال دیگرونه و شوهرش با حقه و دوز و کلک اونارو تصاحب کرده. اما چه فایده... فرشته که بابت این چیزا خجالت نمی‌کشه اون میگه پول و مال و دادایی باشه از هرجا هم که میخواد اومده باشه فرقی براش نمی‌کنه از چنگ کی براش در آوردن، فقط مهمه که مال اون شده. ولش کن من به این حرفا و کارا کاری ندارم به خاطر بچه‌م دارم می‌رم تا کمتر از قبل به داداشم فشار بیاد سلام هرکسی تمایل داره که پارتهای باقیمانده از رو بخونه مبلغ ۲۰ هزار تومان واریز کنه به این شماره حساب👇👇 ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی وفیش واریز رو ارسال کنه به این آیدی👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۷۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) می‌دونم وقتی نیما آزاد بشه کاری می‌کنه کا دیگه روم نشه تو چشم داداشم نگاه نکنم، چه برسه به اینکه همچنان در کنارشون زندگی کنم. پس لااقل زحمت و هزینه‌ی کمتری روی دوش داداشم بذارم که اگه بعد از آزادی نیما کمی فاصله بینمون افتاد کمتر باعث خجالتم بشه بدون اینکه در مورد رفتنم چیزی به کسی بگم همه‌ی کارهام رو کردم. حتی ساک کوچک خودم و پوریا رو هم آماده کردم وسایل شخصی و ضروری خودمم داخل کیف دستیم چیدم و داخل کمد قرار دادم... از صبح احساس خوبی ندارم. نمی‌دونم تصمیمی که گرفتم درسته یا نه. دیروز بعد از قطع تماسم با فرشته برای خرید بلیط قطار اقدام کردم اما برای امروز بلیط قطار نداشتند... ناچارم به ترمینال برم و با اتوبوس خودم رو به تهران برسونم نباید اجازه بدم هیچ کدوم از اعضای خونواده‌م متوجه تصمیمم بشن وگرنه قطعا مانع رفتنم می‌شن. اگه زودتر فهمیده بودم مادرشوهرم در منزل خودشون ساکن شده شاید کمی زودتر به سراغش رفته بودم من به جهنم این بچه حق داره از دارایی پدرش استفاده کنه... از نظر خودم اونقدر انصاف دارم که خونه و ملک و باغ و هر کوفت و زهرمارس که نیما به اسمم کرده رو از خودم ندونم و همه چی رو متعلق به همسرم بدونم برای همینه که باید برم و بفهمم چی به سر اونا اومده... من اینجا بدون ریالی پول باید همیشه دستم جلوی برادرم و خواهرام دراز باشه؟ اونوقت دارایی خودم و شوهزم اونجا یه گوشه افتاده باشه؟ سلام هرکسی تمایل داره که پارتهای باقیمانده از رو بخونه مبلغ ۲۰ هزار تومان واریز کنه به این شماره حساب👇👇 ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی وفیش واریز رو ارسال کنه به این آیدی👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۷۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) یاداوری موضوعی باعث شد حالم گرفته بشه اینکه اون چیزایی که دلم بهشون خوشه و بعنوان دارایی خودم و نیما ازشون یاد می‌کنم صاحب دارن و باید بهشون پس داده بشه بابا یه عمر زحمت کشید تا لقمه‌ی حلال به ماها بده طفلکی چقدر تلاش کرد تا اعتقاداتمون محکم باشه اونوقت من به همین راحتی همه چی رو فراموش می‌کنم‌ اون اموال اعم از خونه و ماشین و باغ و ملک و زمین مال من و شوهرم نیست همینطور که مال فرشته و سینا هم نیست... باید تلاش کنم اونها به صاحبینش پس داده شه... وسط اتاق خشکم زد پس من برای چی دارم می‌رم اونجا؟ اگه معتقدم دارایی فرشته حاصل قمار و رشوه و ربا و کلاهبرداری و دزدی‌های پدرشوهرمه پس چه دلیلی که داره الان دزدکی و بی خبر از خونواده‌م میخوام برم تهران؟ خودمم هنوز گیج و سر در گمم... پس سلامتی بچه‌م چی؟ آینده‌ش؟ از اینهمه عجزِ خودم گریه‌م گرفت پس چکار کنم؟ همینجا بمونم؟ و باز هم همه‌ی زحمات و هزینه‌های خودم و بچه‌م رو به دوش داداشم بندازم ؟ زنداداش مدتیه که با قبول پرونده توی خونه داره مثل گذشته کار و فعالیتش رو ادامه می‌ده و کمک حال داداشه. نسرین هم که کارهای تایپ و ادیت و این چیزا با کامپیوترش انجام می‌ده و میدونم حقوق خوبی هم داره دریافت میکنه... سلام هرکسی تمایل داره که پارتهای باقیمانده از رو بخونه مبلغ ۲۰ هزار تومان واریز کنه به این شماره حساب👇👇 ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی وفیش واریز رو ارسال کنه به این آیدی👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۷۹ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) نیلوفر تحت سرپرستی همسرشه و نیازمند کسی نیست.مامان بیمه و حقوث بازنشستگی بابا رو داره ... تنها آدم سربار این خونه منم... صدای خنده و بازی سلاله و سجاد با گریه و ونگ زدنهای بچه‌های نیلوفر در هم پیچیده، مغزم دیگه از این همه فکر و خیال‌ِ توی سرم خسته شده و کم مونده از داغی و فشار زیاد سوت بکشه سرو صدای بیرون هم بیشتر باعث کلافه‌گیم شده مستاصل کنار در نشستم... نسرین وارد اتاق شد و نگاهی درمونده بهم انداخت _تو چرا اینجا نشستی؟ میای نهار مامان رو بدی؟ من باید تا نیمساعت دیگه کار تحویل بدم بدون اینکه منتظر جوابم باشه از اتاق خارج شد... به پسر کوچولوم که روی رخت خواب فسقلیش خواب بود نگاه کردم _فدات بشه مامان... نمیفهمم تو مریضی که همش خوابی و جیکت در نمیاد و آزاری به کسی نمی‌رسونی یا اون دختر تخس و نق‌نقوی نیلوفر که مدام ونگ می‌زنه و همه رو کلافه می‌کنه هوای اتاق گرمه پس کمی پتوی روش رو سبک کردم و از اتاق خارج شدم مامان روی ویلچرش نشسته و داره با بچه‌های نیلوفر حرف می‌زنه... معلومه که قصدش سرگرم کردن اونهاست تا نیلوفر دخترشو بخوابونه. _بهت گفتم که پوریا با صدای جیغ و گریه‌ی ساجده بیدار نمی‌شه بیارش همونجا توی اتاق بخوابونش کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۸۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) همینطور که بچه رو روی پاش خوابونده بود و ریز تکونش میداد نگاهم کرد _نه بابا... این بچه عادت کرده هر دقیقه باید چشمش به خواهرو برادرشم باشه... از اینا که دور میشه انگار می‌فهمه جیغ و هوارش بیشترم می‌شه همون لحظه سجاد با شیطنت بالای سر ساجده نشست و شروع کرد به حرف زدن ساجده هم چنان ذوق و هیجان از خودش نشون داد و دست و پاش رو تکون می‌داد که معلومه خواب کاملا از سرش پرید... تو دلم گفتم آخه وروجک تو هنوز دوماهته چطوری اینقدر عشق خواهرو برادری و میفهمی اینی که مقابلته داداشته؟ نیلوفر کلافه اما با محبت پسرش رو مخاطب قرار داد _مگه مامانی نگفت یکم ساکت باشین آجی بخوابه؟ اگه کم بخوابه بزرگ نمی‌شه و همیشه همینجور کوچولو می‌مونه... خوبه هیچوقت بزرگ نشه؟ _ببخشید ببخشید حواسم نبود به قربون زبون ریختناش بشم من دلم ضعف میره برای شیرین زبونیاش. اما وقت داروهای مامانه بهتره زودتر غذاش رو بیارم تا بخوره. به طرف آشپزخونه که می‌رفتم گویا متوجه مقصودم شد _نهال مامان جان... سفره بنداز خودت و بچه‌ها هم بشینید سر سفره... 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۸۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) برای من تنهایی غذا نیار که تنهایی از گلوم پایین نمیره... نگاهی به نیلوفر کردم _خب این بیچاره که فعلا مشغول بچه‌ست نمی‌تونه غذا بخوره و این بار نیلوفر جوابمو داد _اتفاقا خوبه سجاد و سلاله مشغول خوردن غذا که بشن سروصداشون می‌خوابه این بچه هم میتونه بخوابه. منم بعدا میام با خودت می‌خورم... سفره رو انداختم و اول غذای بچه‌هارو آماده کردم و به سر سفره دعوتشون کردم سینی غذای مامان رو هم مقابلش روی زمین قرار دادم _بفرما مامان جان بسم‌الله با لبخند اولین قاشق رو توی دهنش گذاشتم نصف بیشتر غذاش رو خورد دستهای لرزونش رو کمی بالا برد الهی شکر...بسه مادر... سیر شدم، خدا خیرت بده بچه‌ی نیلوفرم خوابید، برید غذاتونو بخورید نگاهم هنوز روی دستای لرزونشه که بالا آورد بعد روی پاش افتاد _مامان دستاتو می‌تونی بالا بیاری و تکون بدی؟ با ذوق لب زد _آره چندروزه احساس میکنم داره جون می‌گیره... دوباره کمی بالا آورد تا نشونم بدیکی دو لحظه بیشتر نتونست نگهش داره که دوباره افتاد روی پاش _فعلا داداشت و زنداداشت نفهمن... طفلکیا میخوان ببرنم فیزیوتراپی... هزینه‌ش بالاست هرروزم برای بردنم مزاحم یکی باید بشم خواهرشوهر عمه‌ت می‌گفت بدون فیزیوتراپی هم دست و پاهات جون میگیرن فقط یکم دیرتر. کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۸۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _مامان درست میگه دوباره زحمت داداش زیاد میشه. طفلکی دوشیفت داره کار می‌کنه از یه طرف رسیدگی به زندگی خودش از طرفی هم رسیدگی به امورات مامان و من و بچه‌م البته نیلوفر و اقا جواد خیلی میخوان کمک کنند اما خود داداش معتقده بابت اون چندماهی که آسیب دیده گوشه‌ی خونه افتاده بود خیلی بهشون زحمت داده و دیگه حق نداریم بهشون زحمت جدید بدیم‌ هرکسی یه اخلاقی داره اخلاق داداش منم اینه که زیر دین کسی نمونه حتی اگه اون ادم آقا جواد رفیق فابریک خودش و داماد وظیفه شناس و مسئولیت پذیر خونواده باشه. بنده‌ی خدا مثل برادر برای ما و یه پسر خلف برای مامانه اما داداشمم غیرت داره وقتی دوست نداره بیشتر ازین مسئولیتهای زندگی خودشو خانواده‌ش رو به کسی بسپره باید بهش حق داد. دستای مامان رو توی دستام گرفتمو بوسه بارونشون کردم _خیلی خوشحالم مامان... ان‌شاالله به زودی خودت از پس همه کارات بر میای و دیگه هم روی این صندلی نمی‌شینی... قراره پوریای من و ساجده خانم نیلوفرو با همین دستات بغل کنی و روی پاهات بخوابونی و بهشون شعر و سوره قران یاد بدی. قراره با دستات تو عروسیشون کف بزنی و با پاهات برقصی و مجلسشونو گرم کنی... 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۸۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) .اشک شوقی که از چشمم سرازیر شد رو پاک کردم مامان هم چشماش به اشک نشسته... _قربون چشمات برم گریه نکنیا... سردرد میشی دوباره و برای اینکه از اون حس و حال درش بیارم کمی دستاش رو ماساژ دادم و سراغ پاهاش رفتم تازه ماساژ پاهاش رو شروع کرده بودم که نیلوفر از کنار سفره صدام زد _نهال بیا تا ساجده بیدار نشده غذا بخوریم ... من که خسته شدم بعد از نهار میخوابم ... اگه بیدار شد دست خودتو می‌بوسه... پس تا بیدار نشده بیا غذاتو زودتر بخور _بمن چه؟ دختر نق‌نقوی خودته... خودت باید نگهش داری _آخه دلت میاد؟ بخدا نه دیشب گذاشته بخوابم نه از صبح یه دقیقه مهلت داده استراحت کنم... دارم از خستگی می‌میرم _شوخی کردم بابا... بگیر بخواب حواسم بهش هست مشغول خوردن غذا شدم به فکر فرو رفتم چرا پوریای من اینقدر می‌خوابه؟ اگه واقعا مریض باشه چی؟ چشمم به قاشق توی دستم بود و با غذام بازی می‌کردم که نگاهم با النگوهای توی دستم تلاقی کرد چرا زودتر به فکر اینا نیفتادم؟ کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۸۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) درسته همه‌ی جواهرات و طلاهام توی خونه‌م جا مونده اما اینا هست بهتره بفروشم و برای درمان پسر نازنیم هزینه کنم این هشت تا النگوم خیلی سنگینه شاید حتی فروش یکیش کارم رو راه بندازه تازه سینه ریز و زنجیر پلاکمم هست و گوشواره‌هام... این یکی انگشتر جواهرنشانمم هست اونقدر بابت کشف این موضوع خوشحالم که دلم می‌خواد از شادی فریاد بزنم چقدر اون دوسال زندگی اشرافی روم تاثیر گذاشته که در بدترین شرایط مالی خانواده‌م اصلا به یاد فروش اینها نیفتادم. البته اینکه خونواده‌م ادمای خیلی محکمی هستند و هیچوقت بخاطر شرایط بد مالی نه غر می‌زنند و نه شکایتی میکنند هم بی تاثیر نبوده این منم که هیچ وقت از موقعیتم راضی نیستم. با اینکه در طول این چندماه عملا سربار بقیه‌ام اما کَکَمم نگزید نه حرکتی نه کار و فعالیتی شایدم هنوز به وضعیت موجود اعتراض دارم اینکه چرا خونواده‌م همیشه باید اینهمه در مضیقه باشند و چیزی که همیشه باعث میشه حسابی عصبی بشم اینه که هیچوقت یه اعتراض و شکایت هم نمیکنند... انگار از اینکه در این شرایط سخت و پر استرس هستند لذت می‌برند اصلا نمیتونم درکشون کنم 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۸۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) بعد از نهار نیلوفر کمی خوابید خیلی شانس آورد که دخترش هم برعکس همیشه خوابی طولانی داشت و دیرتر بیدار شد... چشمم به ساعت افتاد به نسرین که تازه از کار با کامپیوترش فارق شده نگاه کردم _یکم خستگی در کردی حال داری یه سر باهم بریم بیرون؟ البته اگه کار داری خودم تنهایی می‌رم _باشه... حالا کجا می‌خوای بری؟ خوشحال با اشاره‌ی دست طلاهام رو نشونش دادم _برم یکی از اینا رو بفروشم پولش رو لازم دارم اخم به چهره‌ش نشست _برای چی؟ اگه پول لازم داری بگو من بهت میدم _نه ممنون... وقتی خودم دارم چرا از تو بگیرم؟ _این چه حرفیه آبجی جان؟ ما ازین حرفا باهم داریم؟ بعدا پسم میدی... _خیلی محکم طوری که روی حرفم دیگه حرفی نیاره جواب دادم _ممنون... وقتی خودم دارم چرا باید قرض بگیرم؟ تو هم بمون و به کارت برس خودم تنهایی میرم... به آشپزخونه برگشتم و چند تا لیوان چای خوشرنگ برای همه ریختم... حس و حال خوبی به سراغم اومده... احساس قدرت می‌کنم. وجود این طلاها برام مثل حساب بانکیه. فقط کافیه به یه طلافروشی برم و بفروشمشون... کلی پول دستم میاد کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨