7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طرز خشک کردن لیمو 🍋
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂😂😂
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🔵 از احساسات آگاه بشید، تا حل و فصل شوند!
وقتی از احساسات خود، آگاه نیستیم مدام تکرار میشن. یعنی زمانی که به درستی تشخیص نمی دهیم که عصبانی هستیم، حسادت داریم، غمگینیم، متنفرم و...
حتی در دراز مدت احساست خودمون رو عوض میکنیم. برای مثال بارها مشاهده کردهام که افرادی که برای درمان مراجعه میکنن یک موضوع دردناک را تعریف میکنن و میخندن!!
یاد بگیرید احساسی که در بدنتان تجربه می کنید نامگذاری کنید. این یعنی به درون خود نگاه کنید و ببینید چه احساسی دارید مثلا "حسادت می کنم، کمی هم عصبانیم". حتی تلاش کنید تغییرات جسمانی اون احساس را تجربه کنید. برای مثال من الان عصبانی هستم، قلبم داره تند میزنه، یه انرژی سنگین تو دستامه، برانگیختهام و هر لحظه ممکنه کاری کنم.
قدم بعدی باید متوجه بشوید یک احساس خاص در چه موقعیت هایی و در رابطه با چه افرادی برای شما رخ می دهد. مثلا وقتی با همسرم صحبت میکنم و او با گوشیش ور می ره...
تشخیص بدید که همراه با یک احساس خاص چه فکری از ذهن شما میگذره. برای مثال من دارم از نیازم صحبت میکنم و اون توجه نمیکنه، پس خیلی دوسم نداره یا من با اهمیت نیستم...
در نهایت تشخیص بدهید به محض تجربه یک احساس خاص چه کاری انجام میدهید و چه نتیجهای گرفتید.
هدف از این تمرین خودآگاهی از آنچه درونمان رخ می دهد هست و کمک به هضم هیجانات.
وقتی که از هر آن چیزی که در درون ما اتفاق میافته آگاه باشیم، احتمال بیشتری وجود داره که درستی باورها را نقد کنیم و از روشهای بالغانهتر برای مدیریت شرایط استفاده کنیم.
✍ #دکتر_علی_میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#پفیلا
ب این میگن پفیلا🤩🤩
یادته پفیلا درست میکردیم تهش کلی نیمه باز و سفت میموند؟چقدر اسراف میشد خدایی،حالا با این ترفند ،تا دونه ی آخر پفیلاها قشنگ پف میکنه 🤗💪
❌️اول روغن ،بعد نمک
❌️حالا ذرتهایی ک چند ساعت تو فریزر بودن
❌️حتما روغن داغ باشه
❌️کل مراحل رو شعله متوسط رو ب پایین باشه
❌️وقتی شروع ب باز شدن کردن در ظرفو ببند
❌️میتونید بجای در ظرف، از توریهای روغن گیر هم استفاده کنید
❌️شعله گاز اول کم باشه ،وقتی روغن داغ شد و ذرتهارو ریختید شعله متوسط باشه ، و وقتی شروع ب باز شدن کردن ،مجدد شعله رو کم کنید ولی دقت کنید خیلی کم نکنید
❌️برای طعمدار کردن پفیلا،بعد از آماده شدن تا داغه از پودر گوجه یا پودر کچاپ یا پودر پنیر بریزید روشون و خوب هم بزنید البته شعله خاموشه ها
❌️فقط مقدار مصرفیتونو داخل فریزر بزارید،مابقی داخل کابینت✋️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزند_پروری
چکار کنیم فرزندمون باهوش بشه؟
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
دوستانهها💞
#ترنج -بالاخره اومدی؟ حیف! کاش از جایم تکان نخورده بودم. - اومدم.خواست بلند شود اما من به قدم ه
#ترنج
شبایی که قراره برگردم اینجا خبرت می کنم که ثامر رو بدی به یاسین یا منا که تو هم بی خودی بد خواب نشی. چند ثانیه به چشمانی که می دانستم هیچ اثری از انعطاف ندارند نگاه کرد و بعد آستینم را کشید و گفت:
- وقتی تو این جوری میگی حتما همینه. اگرم کسی چیزی بگه تو جوابشون رو میدی و نمیذاری ناراحتم کنن. آخه قبلاً این جوری بود. تنها کسی که حق داشت من رو برنجونه خودت بودی. به بقیه همچین اجازهای نمی دادی. هنوزم همون طوره. مگه نه؟
حرف هایش, آب شد بر آتش حرصم. چقدر این ترنجی که تازه شروع کرده بودم به شناختنش متعجبم می کرد. عجب دگردیسی جالب و قابل توجهی در تمام ابعاد وجودش رخ داده بود. آن دختر بچهی لوس و نازپرورده کجا و این دختری که بدون شکستن غرور زنانهاش بر دل مردی مثل من مرهم می گذاشت کجا. سختی هایی که کشیده بود چقدر قشنگ بالغش کرده بودند. او در میان آتش نسوخته بود؛ پخته شده بود. آن قدر که چشم مغز قلب و مغز سرم را کور کرد و بدون توجه به عواقبش گفتم:
- من دو سه ماهه تو رو می شناسم. قبلاً یه دختر عمو داشتم که آره همینی که تو میگی بود اذیتش می کردم اما اجازه نمی دادم کسی اذیتنش کنه. دستم را بالا بردم. دلم می خواست گونهی برجستهاش را نوازش کنم.
- اما تو رو من هم اجازه ندارم اذیت کنم پری خانوم. اگه اذیتت کردم به یاسر بگوه اون بلده چطوری حال کسی که تو رو اذیت می کنه بگیره. چشمانش خورشید شد و به سیاهی ها نور پاشید. به باغ سیاه به آب سیاه به درختان سیاه و به یاسر سیاه. وقتی دید دستم در هوا بلاتکلیف مانده خودش جلو آمد و پیشانیاش را به کف دستم چسباند و گفت:
- خوش اومدی. اتاق ما، من و ثأمر بدون تو مثل یخچاله حتی وسط تابستون.
**ترنج
کوله ام را روی دوشم انداختم و آرام در را باز کردم. هر دو خواب بودند. آن قدر عمیق و راحت که اگر صد سال هم آنجا می ماندم بیدار نمی شدند. ثامر از شکم پدرش به عنوان بالش استفاده کرده و پا روی پا انداخته بود. پاسر هم برای در امان ماندن از نور با بلوز من چشمانش را پوشانده بود. دیشب فراموش کردم پرده را بکشم. اینقدر حواسم را از خودم و دنیای اطرافم پرت کرده بود که حتی خوابیدن را هم از یاد برده بودم. دلم نيامد از این صحنه بگذرم. باید تا ابد ثبت میشد. موبایلم را درآوردم و از زیباترین و خاص ترین پدر و پسری که در عمرم دیده بودم عکس گرفتم.
- ترنج؟
سریع برگشتم و انگشتم را روی لبم گذاشتم و گفتم:
- هیس! ابروهای مادر بالا رفتند اما صدایش را پایین آورد.
- یاسر برگشته؟
با سر تایید کردم و اشاره دادم نزدیک بیاید. آمد و با دیدن فرم خوابیدن آنها او هم خندید. آهسته در را بستم و گفتم:
- من برم دیگه. دیرم شده. یاسر بیدار شه واسش املت درست می کنی؟ ثامر رو هم که امروز مهد نمی برم. پوره میدی بهش لطفا؟ به یاسر هم بگو امروز نوبت حموم ثامره. اگه دوست داره خودش حمومش بده. اگرم نه که صبر کنه تا خودم برگردم. حالا از اتاق فاصله گرفته بودیم و می توانستیم راحت تر حرف بزنیم.
- صبحونه خوردی يا از بس فکر این دو تایی که خودت رو فراموش کردی؟
در این که خودم را فراموش کرده بودم شکی نداشتم اما کنایهی مادر را نشنیده گرفتم.
- خوردم. گشنه هم بشم از بوفهی باشگاه یه چیزی می خورم. نگران نباش. مادر آهی کشید و گفت:
- چشمات سرخه باز دیشب نخوابیدی؟ یعنی یاسر نمی تونه تا صبح واسه دیدن پسرش صبر کنه؟
منظور مادر را از تک تک کلماتی که به کار می برد می فهمیدم. اما گونهاش را بوسیدم و گفتم:
- شما هم اگه بعد از بیست روز بیای خونه اولین کسی که می دویی سراغش کیه؟ چشم غرهای رفت و گفت:
- برو دختر برو من این موها رو توی آسیاب سفید نکردم. جفتتون زیر دست خودم بزرگ شدین. اینقدر منو نپیچونین.
با اضطراب گفتم:
- والا به خدا هیچی اون جوری که شما فکر می کنین نیست. دو کلمه از این چیزایی که به من میگی یهو از دهنت بپره و به روی یاسر بیاری بدجوری جوابت رو میده ها. فکر نکن چون نسبت به قبل آروم تر شده اون زبون تند و تیزش رو هم گذاشته کنار. اراده کنه دوباره حال همه رو می گیره. باشه؟ یه وقت حرفی نزنی قربونت برم. تازه چند وقته یه کم ملایم شده و به پر و پامون نمی پیچه. خرابش نکنی. چشمانش مظلوم و نگران شدند.
- خب حداقل خودت بگو. یه چیزی هست مگه نه؟ یاسر عوض شده. تو عوض شدی. می دونم عادت نداری چیزایی که بین تو و یاسر اتفاق می افته تعریف کنی اما من مادرتم نگرانم. من که نمی خوام سرزنشت کنم یا بگم چی کار کن و چی کار نکن. فقط به عنوان مادرت نگرانتم.
دیرم شده بود اما دلم نمی آمد در این حال بگذارمش و بروم. دست دور گردنش انداختم و گفتم:
ادامه دارد ...
❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزند_پروری
چکار کنیم فرزندمون باهوش بشه؟
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
#زیارت_عاشورا
#علی_فانی
⏰کمتر از دوازده دقیقه ___#روز_۱۰
خواهرا چله زیارت عاشورا رو فراموش نکنید ببخشید امشب کمی دیر شد
روز سوم چله زیارت عاشورا،
دوستان من آخر شب انتخاب کردم چون این موقع همه خونه هستن و معمولا دیگه کارای روزمرشون تموم شده هر روز هم صوتی با صدای زیبای آقای فانی و هم تصویری براتون میفرستم با هر کدوم که راحتترین ادامه بدین
التماس دعا🤲🏻
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88