eitaa logo
کلینیک تخصصی ادبیات
98 دنبال‌کننده
1هزار عکس
59 ویدیو
680 فایل
کتابخانه تخصصی ادبیات به کوشش دکتر مسعود فلسفی نژاد ⬅️ گامی کوچک در جهت اشاعه فرهنگ کتابخوانی☘ نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید . @falsafinejad @saye1980
مشاهده در ایتا
دانلود
"زن ها نياز دارند احساس امنيت داشته باشند تا بتوانند در روابط صميمی خود آرامش و اعتماد به نفس داشته باشند." اين حقيقتی ساده و در عين حال بسيار نيرومند است؛ هنگامی كه ما زن ها احساس امنيت می كنيم در بهترين اندازه های خود ظاهر می شويم. بدين معنا كه آرامش بيشتر و نگرانی كمتر، اعتماد به نفس بيشتر و ناامنی كمتر، و بالاخره استقلال بيشتر و توقع كمتري خواهيم داشت. ما زن ها به حكم مي دانيم هر گاه احساس امنيت داريم به آنچه مطلوب خود و نيز مطلوب مرد زندگی مان است نزديكتر می شويم ... 📘 رازهايی درباره زنان ✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
⬅️ قسمت ۳۶ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی مهم نبود به چه قيمتي نمي تونستم اجازه بدم جوان ها و مردم كشورم رو نابود كنن ... اون از پشت پيشخوان، دست من رو نمي ديد دستي كه ديگه تقريبا روي اسلحه ام بود و تيري كه هرگز خطا نمي رفت با چهره اي گرفته هنوز منتظر جواب بود چرا بايد مرگ كريس به خاطر مسلمان بودنش باعث ناراحتي اون بشه؟ اونها كه به راحتي خودشون رو مي كشن - هنوز چيزي مشخص نيست ما موظفيم تمام جوانب زندگي مقتول و اطرافيانش رو بررسي كنيم ... اولين نظريه اي كه ديروز برام ايجاد شد اين بود كه شايد به خاطر اينكه مقتول از گروه گنگي كه قبلا عضوش بوده جدا شده این هم باعث ايجاد درگيري بين شون شده و علت مرگ باشه ... نظريه اي كه بعد از اون به نظرم رسيد اين بود كه شايد داشته تحت پوشش كار مي كرده و تظاهر به تغيير سرپوشي روي كارهايي بوده كه مي كرده ... چهره اش جدي شد اون جملات رو از قصد به كار بردم تا واكنشش رو بيينم همزمان مراقب بودم يهو يكي از پشت سرم پيداش نشه ... يه قدم اومد جلوتر حالا ديگه كاما نزديك پيشخوان آشپزخانه ايستاده بود و دسته اسلحه، كاما بين انگشت هام قرار گرفت ... - سرپوش؟ ... روي چي؟ ... چه چيزي باعث شده چنين فكري بكنيد؟ ... - شواهد و مداركي پيدا كرديم كه هنوز نياز به بررسي داره ... يه جمله تحريك آميز ديگه و سوالي كه هر خلافكاري توي اون لحظه از خودش مي پرسه يعني چقدر از ماجرا رو فهميدن؟ ممكنه منم لو رفته باشم؟ ... اون وقته كه ممكنه هر كار احمقانه اي ازش سر بزنه ... خيلي آروم با انگشت اشاره اسلحه رو از روي ضامن برداشتم ...چهره اش به شدت گرفته شده بود ... - فكر نمي كنم كريس دوباره پيش اونها برگشته بوده باشه يه سالي بود كه ترك كرده بود البته قبل هم نمي شد بهش گفت معتاده ولي نوجوان ها رو كه مي شناسيد تقريبا نميشه نوجواني رو پيدا كرد كه دست به كارهاي ناهنجار نزنه ... اما كريس حتي كارت هاي شناسايي جعليش رو سوزونده بود نشست روي صندلي دست هاش روي پيشخوان بدون حركت ... - چرا چنين كاري رو كرد؟ ... - مي دونيد كه نوجوان ها اكثرا براي تهيه مشروب، اون كارت هاي جعلي رو مي خرن در اسلام مصرف نوشيدني هاي الكلی يه فعل حرامه ما اجازه مصرف چنين موادي رو نداريم ... كريس ديگه بهشون نياز نداشت خودش گفت نگهداشتن شون وسوسه است براي همين اونها رو سوزوند ... مطمئنيد مداركي كه عليه كريس پيدا كرديد حقيقت دارن؟ شايد مال يه سال و نيم پيش باشن وقتي هنوز مسلمان نشده بود صادقانه بگم كريسي رو كه من مي شناختم محال بود به اون زندگي قبل برگرده براي چند ثانيه حس كردم ناراحته واقعا خوب نقش بازي مي كرد تروريست لعنتي ... ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
یوسف زهرا ! گذشت سن غیبتت ز سن نوح ولی...... شمار مردم کِشتی نکرد تغییری..... امام سجاد(علیه اسلام) فرمود: كسي كه در غيبت قائم ما بر موالات ما پايدار بماند خداي تعالي اجر هزار شهيد از شهداي بَدر و اُحد به وي عطا فرمايد. 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
به قول سهراب..... 😎 روز جمعتون بخیر🌷 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
اگر سینی چای را جلوی شما گرفتند؛ شما یک استکان برداشتی دادی به کناریت، یکی دیگر برداشتی برای شخص دیگر، یکی دیگر برای شخص دیگر و... تا وقتی از سینی استکان برمی‌داری برای دیگری، سینی را در مقابل شما نگه می‌دارند؛* اما اگر سینی را آوردند و برای خودت برداشتی سینی را می‌برند برای دیگری؛ عطای خدا هم چنین است! اگر از عطای خدا به خودت، به دیگران هم دادی، سینی عطا را از مقابلت بر نمی‌دارند؛ هم حاجت خود را رفع می‌کنی، هم سبب رسیدن عطای خدا به دیگران می‌شوی؛ ✏ آیت الله حائری شیرازی 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
⬅️ قسمت ۳۷ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی توي اون شرايط سخت داشتم غير مستقيم بازجوييش مي كردم و دنبال سرنخ بودم ... فشار شديدي رو روي بند بند وجودم حس مي كردم فشاري كه بعضي از لحظات به سختي مي تونستم كنترلش كنم و فقط از يه چيز مي ترسيدم تنها سرنخي كه مي تونست من رو به اون گروه تروريستي وصل كنه رو با دست خودم بكشم و اينكه اصلا دلم نمي خواست اون روي جلوي چشم دخترش با تير بزنم ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود ديگه براي شمارش تعداد ضربه ها فقط كافي بود كسي كنارم بايسته از يه قدمي هم مي تونست ضربات قلبم رو بشنوه در اين بين دخترش با فاصله از من چيزي رو روي زمين انداخت با وحشت تمام برگشتم پشت سرم و لحظه اي از زندگيم اتفاق افتاد كه هرگز فراموش نمي كنم ... اسلحه توي غلاف گير كرد درست لحظه اي كه با وحشت تمام مي خواستم اون رو بيرون بكشم گير كرد به كجا؟ ... نمي دونم كسي متوجه من نشد آقاي ساندرز دويد سمتش و اون رو بلند كرد با ليوان آب خورده بود زمين ... دستش با تكه هاي شكسته ليوان، زخمي شده بود زخم كوچيكي بود اما دنيل در بين گريه هاي اون، با دقت به زخم نگاه كرد مي ترسيد شيشه توي دست بچه رفته باشه ... اون نگران دخترش بود و من با تمام وجود مي لرزيدم دست و پام هر دو مي لرزيد من هرگز سمت يه بچه شليك نكرده بودم يه دختر بچه كوچيك ... حالم به حدي خراب شده بود كه حد نداشت به زحمت چند قدم تا مبل برداشتم و نشستم سرم رو بين دست هام گرفته بودم و صورتم بين انگشت هام مخفي شده بود انگشت هايي كه در كمتر از يك لحظه، نزديك بود مغز اون بچه رو هدف بگيره ... هيچ كسي متوجه من نبود و من نمي دونستم بايد از چه چيزي متشكر باشم ... سرم رو كه بالا آوردم همسرش اومده بود با يه لباس بلند و روسري بلندي كه عربي بسته بود ... نورا گريه مي كرد و مادرش محكم اون رو در آغوش گرفته بود كه ناگهان روسري؟ مادر ساندرز، روسري نداشت مادر ساندرز مسلمان نبود چطور ممكنه؟ ... توي تمام فيلم هاي مستند از افغانستان من، زن هاي مسلمان رو ديده بودم ... اونها حق خروج از منزل رو نداشتد ... بدون همراهی یك مرد، حق حاضر شدن در برابر مردهاي غريبه رو نداشتن و از همه مهمتر اگر چنين كارهايي رو انجام مي دادن معلوم نبود چه سرنوشتي در انتظار اونهاست ... وقتي با خودشون چنين رفتاري داشتند اون وقت مادر دنيل ساندرز مسلمان نبود اما هنوز زنده بود چطور چنين چيزي ممكن بود؟ شايد اون نفر بعدي بود كه بايد كشته مي شد ... ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 مغز چگونه #اخبار_جعلی را قبول می‌کند❓ 👨‍🔬محققان علوم اعصاب با بررسی ساختار مغزی دریافته‌اند که مغز انسان اطلاعات همسو با باورهایش را صرف‌نظر از عجیب و غیرمنطقی بودنش، به‌راحتی می‌پذیرد. کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات👇👇👇 ┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓ 🆔 @mobahesegroup ┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
زمین گرد است یا زمان؟ 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
⬅️ قسمت ۳۸ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی بلند شدم و رفتم سمت در حالم اصلا خوب نبود تحمل اون همه فشار عصبي داشت داغونم مي كرد دنيل ساندرز كه متوجه شد با سرعت به سمت من اومد... - متاسفم كارآگاه وسط صحبت يهو چنين اتفاقي افتاد عذرمي خوام كه مجبور شدم براي چند دقيقه ترك تون كنم ... نمي تونستم بمونم حالم هر لحظه داشت بدتر مي شد دوباره ناخودآگاه نگاهم برگشت روي همسر و مادرش و بچه اي كه هنوز داشت توي بغلش مادر خودش لوس مي كرد و اون با آرامش اشك هاي دخترش رو پاك مي كرد ... فشار شديدي از درون داشت وجودم رو از هم مي پاشيد فشاري كه به زحمت كنترلش مي كردم . - ببخشيد آقاي ساندرز اين سوال شايد به پرونده ربطي نداشته باشه اما مي خواستم بدونم شما چند ساله مسلمان شديد؟ ... - حدودا 7سال ... - و مادرتون؟ ... نگاهش با محبت چرخيد روي مادرش ... - مادرم كاتوليك معتقديه هر چند تغيير مذهب من رو پذيرفته اما علاقه و باور اون به مسيح بيشتر از علاقه و باورش به پسر خودشه ... پس از اتمام جمله اش، چند لحظه بهش خيره شدم - اين موضوع ناراحتتون نمي كنه؟ ... هر چند چشم هاش درد داشت اما خنديد لبخندي كه تمام چهره اش رو پر كرد ... - عيسي مسيح، پيامبري بود كه وجود خودش معجزه مستقيم خدا بود خوشحالم فرزند زني هستم كه پيامبر خدا رو بيشتر از پسر خودش دوست دارد بدون اينكه حتي لحظه اي بيشتر بايستم از اونجا خارج شدم اگر القاعده بود توي اين 7سال حتما بلایي سر مادرش مي آورد اون هم زني كه مريض بود و مرگش مي تونست خيلي طبيعي جلوه كنه ... هنوز چند قدم بيشتر از اون خونه دور نشده بود كنار در ماشين ... ديگه نتونستم اون فشار رو كنترل كنم تمام محتويات معده ام برگشت توي دهنم ... تمام شب هر بار چشمم رو مي بستم كابووس رهام نمي كرد كابووسي كه توش يه دختر بچه رو جلوي چشم پدرش با تير مي زدم ... اون شب از شدت فشار سه مرتبه حالم بهم خورد ديگه چيزي توي معده ام باقي نمونده بود ... اما باز هم آروم نمي گرفت ... ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
والفجر ، ولیال عشر «جاء الحق وزهق الباطل ، ان الباطل کان زهوقا» دهه فجر آیینه ای است که خورشید اسلام در آن درخشیدن گرفت ... طلوع فجر انقلاب اسلامی را بر فجرآفرینان و شما همراهان عزیز تبریک و شادباش عرض می نمایم. 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینترنت رایگان به مناسبت دهه مبارک فجر 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
⬅️ قسمت ۳۹ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی اولين صبحي بود كه بعد از مدت ها، زودتر از همه توي اداره بودم اوبران كه از در وارد شد من، دو بار كل پرونده قتل رو از اول بررسي كرده بودم ... - باورم نميشه دارم خواب مي بينم تو اين ساعت اينجايي؟ ... نگاهش پر از تعجب بود و با لبخند خاصي بهم نگاه مي كرد... - هر چقدر اين پرونده رو بالا و پايين مي كنم هيچي پيدا نمي كنم ديگه دارم ديوونه ميشم ... - ساندرز چي؟ ... چند لحظه در سكوت بهش خيره شدم و دوباره نگاهم برگشت روي تخته اسم ساندرز رو از قسمت مظنونين پاك كردم ... - ديشب باهاش حرف زدم فكر نمي كنم بين اون و قتل ارتباطي باشه ... خصوصا كه در زمان قتل توي بيمارستان بوده ... - تو كه مي گفتي ممكنه قاتل اجير كرده باشه چي شد نظرت عوض شد؟ نمي دونستم چي بايد بگم اگه حرفي مي زدم ممكن بود براي خانواده ساندرز دردسر درست كنم ممكن بود بي دليل به داشتن ارتباط با گروه هاي تروريستي محكوم بشن و پرونده از دستم خارج بشه از طرفي تنها دليل من براي اينكه كريس تادئو واقعا از زندگي گذشته اش جدا شده بود جز حرف هاي دنيل ساندرز چيز ديگه اي نبود اينكه اون بچه محكم تر از اين بوده كه بعد از اسلام آوردن به زندگي گذشته اش برگرده - به نظرم آقاي بولتر كمي توي قضاوتش دچار مشكل شده بهتره روي جان پروياس تمركز كنيم ... - ولي ثروت دنيل ساندرز بيشتر از يه معلم رياضي دبيرستانه با پروياس هم رابطه خوبي داره ميتوني زیر مجموعه اون باشه در غیر این صورت، این همه پول رو از كجا آورده؟ خم شدم و از روي ميز پرونده رو برداشتم - امروز صبح اولين كاري كه كردم بررسي اطاعات مالي گردش حساب برداشت ها و واريزهاي حساب خانوادگي ساندرز بود همسر دنيل ساندرز مشاور حقوقي يه شركت تجاريه ميشه گفت در آمدش به راحتي ده برابر شوهرشه توي اطاعات مالي شون هيچ نقطه مبهمي نيست يه حساب مشترك دارن يه حساب جداگانه كه بهش دست نمي زنن يه سري سهام هم به نام بئاتريس ميسون ساندرزه كه بيشترشون متعلق به قبل از ازدواجش با دنيل هست و بقيه فايل رو دادم دستش با تعجب اونها رو ورق مي زد... - باورم نميشه چطور يه زني با اين همه ثروت حاضر شده با اون ازدواج كنه؟ ... اوبران با تعجب به اون فايل نگاه مي كرد و من به خوبي مي دونستم اوج تعجب جاي ديگه است و چيزهايي كه مطرح شدن شون فقط باعث خارج شدن مراحل پيگيري پرونده از مسير درستش مي شد. ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
مردم به طور کلی ترجیح میدهند بمیرند تا عفو کنند. تا این اندازه سخت است. اگر خداوند به زبان ساده میگفت: من به تو حق انتخاب میدهم، ببخشای یا بمیر! خیلی از مردم میرفتند تا تابوت هایشان را سفارش دهند! 📘 زندگی اسرار آمیز زنبورها ✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
سایت روایی ؛ Alvahy.com ⬅️ روی هر سوره اي از قران که کلیک کنید، ذیل هر آیه روایات را همراه با ترجمه میاورد. اين سایت در واقع همان "کتاب ۱۸ جلدی تفسیر اهلبیت علیهم السلام" تالیف ؛ آقای علی رضا برازش است . چاپ انتشارات امیرکبیر که بعلت کمبود کاغذ دیگر تجدید چاپ نشد و به منظور استفاده عموم به شکل رایگان در فضای مجازی قرار گرفته است. لازم به ذکر است این کتاب در زمان انتشار خود یعنی در سال ۱۳۹۴ به مبلغ ششصد هزار تومان قیمت خورده است و شما می توانید با مراجعه به آدرس فوق به شکل رایگان و بسیار ساده تر وکاملتر از نسخه چاپی از آن استفاده کنید و فیش برداری فرمایید و فیش های تحقیقاتی خود را در کامپیوتر خود ذخیره کنید. دوست پژوهشگرمان جناب آقای برازش تلاش کرده اند در ذیل هر آیه تمام روایات مربوط به آن آیه را گردآوری کنند و نکته جالب توجه در این تلاش این است که فقط به روایاتی که به طور صریح در آن آیه مورد بحث ذکر شده اکتفا نکرده اند و روایاتی که مفهوما آن آیه را مورد بحث قرار داده را نیز در ذیل آیه آورده اند. ان شاءالله این کتاب مورد استفاده علاقمندان قرار بگیرد. 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
آن‌جا که دنیا مردانه است، داشتن اتاقی از آنِ خود، برای زنان حداقلِ امکان است که در آن هر زن، آن‌چه خود دوست می‌دارد، می‌تواند انجام دهد. «اتاقی از آن خود» یعنی اتاقی خارج از محیط آشپزخانه و اتاق خواب و نشیمن، اتاقی که بتوان بی هیچ مانعی در آن نشست و نوشت، اتاقی آزاد از قید شوهر و بندِ فرزندان و کارِ بی‌پایانِ خانه. زنی که می‌خواهد داستان بنویسد، باید پول و اتاقی از آن خود داشته باشد. 📘 ✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
کارهایی را که نباید در زندگی بکنی، بنویس.به بیان دیگر، تصمیم‌های حساب شده‌ای بگیر تا برخی چیزها را کلا نادیده بگیری و وقتی شرایطش پیش آمد، طبق لیستِ نبایدهایت رفتار کن. یک‌ بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزهایی، حتی اگر فرصتش بود،نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دسته‌ی در بسیار ساده است. 📘 ✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
⬅️ قسمت ۴۰ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی جنازه كريس تادئو رو به خانواده اش تحويل دادن منم براي خاكسپاريش رفتم جز اداي احترام به نوجواني كه با جديت دنبال تغيير مسير زندگيش بود و پدر و مادري كه علي رغم تاش هاي زياد ما، دست هاشون از هر جوابي خالي موند كار ديگه اي از دستم بر نمي اومد ... يه گوشه ايستاده بودم و دنيل ساندرز و دوستان مسلمانش مشغول انجام مراسم خاكسپاري بودن چقدر آرام نوجوان 16ساله اي پيچيده ميان يك پارچه سفيد و در ميان اندوه و اشك پدر و مادر و اطرافيانش در ميان تلي از خاك، ناپديد شد و من حتي جرات نزديك شدن بهشون رو هم نداشتم زمان چنداني از مختومه شدن پرونده نمي گذشت پرونده اي كه با وجود اون همه تاش هيچ نشاني از قاتل پيدا نشد و تمام سوال ها بي جواب باقي موند بيش از شش ماه گذشت و اين مدت، پر از پرونده هايي بود كه گاهي به راحتي خوردن يك ليوان آب مي شد ظرف كمتر از يه هفته، قاتل رو پيدا كرد پرونده كريس تنها پرونده بي نتيجه نبود اما بيشتر از هر پرونده ديگه اي آزارم داد علي الخصوص كه اسلحه براي انگشت هام سنگين شده بود ... جلوي سيبل مي ايستادم اما هيچ كدوم از تيرهام به هدف اصابت نمي كرد ... هر بار كه اسلحه رو بلند مي كردم دست هام مي لرزيد و تمام بدنم خيس عرق مي شد و در تمام اين مدت حتي براي لحظه اي، چهره نورا ساندرز از مقابل چشم هام نرفت اون دختر كابووس تك تك لحظات خواب و بيداري من شده بود كشو رو كشيدم جلو چند لحظه به نشان و اسلحه ام نگاه كردم چشمم اون رو مي ديد اما دستم به سمتش نمي رفت فقط نشان رو برداشتم يه تحقيق ساده بود و اوبران هم با من مي اومد ده دقيقه اي تماس تلفني طول كشيد از آسانسور كه بيرون اومدم لويد اومد سمتم - از فرودگاه تماس گرفتن ميرم اونجا فكر كنم كيف مقتول رو پيدا كرديم - اگه كيف و مشخصات درست بود سريع حكم بازرسي دفتر رو بگير به منم خبرش رو بده اوبران از من جدا و من به كل فراموش كردم اسلحه ام هنوز توي كشوي ميزه سوار ماشين شدم و از اداره زدم بيرون ... ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن شکوفه ایست که هنگام غنچه بودن دوست داشتنی موقع گل کردن عشق ورزیدنی و در وقت پژمردن پرستیدنی است ای گل زیبای خلقت و مادر مهربون و فداکار میلاد با سعادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز زن بر شما مبارک❤️ 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
⬅️ قسمت ۴۱ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی كم كم هوا داشت تاريك مي شد هنوز به حدي روشن بود كه بتونم به راحتي پيداش كنم ولي هر چقدر چشم مي گردوندم بي نتيجه بود جي پي اس مي گفت چند قدمي منه اما من نمي ديدم سرعت رو كمتر كردم دقتم رو به اطراف بيشتر كه ناگهان باورم نمي شد بعد از 6ماه ... اا؟ ... خيلي شبيه تصوير كامپيوتري بود اون طرف خيابون رفت سمت چند تا جوون كه جلوي يه ساختمون كنار هم ايستاده بودن از توي جيبش چند تا اسكناس لوله شده در آورد و گرفت سمت شون سريع ترمز كردم و از ماشين پريدم بيرون و دويدم سمتش. - اا؟ ... تو اا هستي؟ ... با ديدن من كه داشتم به سمتش مي دويدم، بدون اينكه از اونها مواد بگيره پا به فرار گذاشت سرعتم رو بيشتر كردم از بين شون رد بشم و خودم رو بهش برسونم با فرارش ديگه مطمئن شده بودم خودشه ... يكي شون مسيرم رو سد كرد و اون دو تاي ديگه هم بلند شدن ... - هي تو ... با كي كار داري؟ ... و هلم داد عقب ... - بريد كنار ... با شماها كاري ندارم ... و دوباره سعي كردم از بين شون رد بشم یکی شون با يه دست يقه ام رو محكم چنگ زد و من رو كشيد سمت خودشون ... - با اون دختر كار داري بايد اول با من حرف بزني؟ ... اصا نمي فهميدم چرا اون سه تا خودشون رو قاطي كرده بودن علي الخصوص اولي كه ول كن ماجرا هم نبود نشانم رو در آوردم ... - كارآگاه منديپ واحد جنايي چشم چرخوندم او رفته بود توي همون چند ثانيه گمش كرده بودم اعصابم بدجور بهم ريخته بود. محكم با دو دست زدم وسط سينه اش و هلش دادم شك نداشتم او رو مي شناخت و الا اينطوري جلوي من رو نمي گرفت ... - اون دختري كه الان اينجا بود چطوري مي تونم پيداش كنم؟ ... زل زد توي چشم هام ... - من از كجا بدونم كارآگاه ... يه غريبه بود كه داشت رد مي شد ... - اون وقت شماها هميشه توي كار غريبه ها دخالت مي كنيد؟ ... صحبت اونجا بي فايده بود دستم رو بردم سمت كمرم، دستبندم رو در بيارم كه ... ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
‏وقتی موعد اعدام سقراط رسید، زنش را دید که داشت گریه میکرد! نزدیکش شد و پرسید: چه چیزی باعث گریه ات شده عزیزم؟ زن در حالی که گریه میکرد گفت: ظالمانه کشته خواهی شد. سقراط گفت: یعنی اگر عادلانه کشته میشدم گریه نمیکردی؟! ‏زن گفت: منظورم اینست که بیگناه کشته می شوی! سقراط گفت: یعنی دوست داشتی گناهکار باشم؟! زن خود را از آغوش او رها کرد و گفت: الهی زیر گل بری که موقع مردن هم دست از فلسفه و منطق برنمیداری!!😂🤣 روز زن مبارک😊😊 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
📚 اگر شما این کتاب را مطالعه می‌کنید احتمالا به این معنی است که متوجه شده اید مشکلی وجود دارد اما نمی‌دانید چگونه سراغ حل کردن آن بروید. 📘 ✍🏻
هر فرد که خوشبخت شود برای اطرافیانش خوشبختی می‌آورد. قسمت کردن آنچه دارید با دیگران آغاز افزایش مالی است. زخم‌ها و آزارهای گذشته و حال را ببخشایید، فقط به خاطر خودتان و گرنه روحتان می‌فرساید و به تباهی کشیده می‌شود. اگر به دیگری نفرت بورزید، با حلقه های کیهانی به او متصل می‌شوید و به بند او در می آیید. 📘 ✍️🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat