تو یک انسانی
زیبا باش! لباس خوب بپوش!
ورزش کن!
مواظب هیکل و اندامت باش!
هر سنی که داری خوب و زیبا بگرد!
همیشه بوی عطر بده!
مطالعه کن و آگاهیتو بالا ببر.
خودت را به صرف قهوه ای یا چایی
در يک خلوت دنج ميهمان کن!
برای خودت گاهی هديهای بخر!
وقتی به خودت و روحت احترام میگذاری احساس سربلندی میکنى؛
آنوقت ديگر از تنهایی به ديگران پناه نمیبری و اگر قرار است انتخاب کنی
کمتر به اشتباه اعتماد میکنی.
يادت باشد:
برای انسان عزت نفس غوغا ميکند.
#وین_دایر
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
4_5769546464841696702.pdf
60.5K
جدول بندی اعمال مشترک ماه رجب
التماس دعا
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#داستان_شب
⬅️ قسمت ۵۲
نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی
سكوت آزار دهنده اي توي اتاق بود اگر قبول نمي كرد و اسم اون مرد رو نمي برد همه چيز تموم بودهمه چيز...
- مطمئنيد پاي من وسط نمياد؟
- شك نكن هيچ جايي از پرونده اجازه نميدم هيچ كدوم بفهمن تو چيزي مي دونستي فقط اين فرصت رو به ما بده ...
نگاهش رو از من گرفت . چند قطره اشك بي اختيار از چشمش اومد پايين مصمم بود . هر چند ترسيده بود ...
- الكس بولتر ،معاون دبيرستان ،اون بود كه كريس رو با چاقو زد ...
رابرت فار ، ماني استون ، يج سون بلك ، اينها مواد رو از اون مي گيرن و توي دبيرستان و چند بلوك
اطراف پخش مي كنن براي بچه هاي زير سن قانوني ، كارت شناسايي جعلي و الكل هم جور مي كنن
الكس بولتر ، معاون دبيرستان ، چطور نفهميده بودم؟
6فوت قد جثه اي درشت تر از مقتول راست دست ، سرباز سابق ارتش ...
كي بهتر از يه سرباز دوره ديده مي تونه با چاقوي ضامن دار نظامي كار كنه؟ و با آرامش و تسلط كامل روي موقعيت، مانع رو از بین ببره؟
باورم نمي شد چطور بازيچه دستش شده بودم .اون روز تمام اين راه رو اومده بود تا با تظاهر به اينكه نگران بچه هاست ذهن من رو بفرسته روي مدير دبيرستان کسي كه جلوي فروش مواد رو گرفته بود و بعد از سوال من هم تصميم گرفت ساندرز رو از سر راهش برداره چون نفوذ اون روي بچه ها مانع بزرگي سر راهش بود ...
برگه ها رو گذاشتم جلوي لالا و از اتاق بازجويي كه خارج شدم سروان، تمام هماهنگي هاي لازم حفاظتي از لالا رو انجام داده بود و حالا فقط يك چيز باقي مي موند بايد با تمام قوا از اين فرصت
استفاده مي كرديم .
تلفن اوبران كه تموم شد اومد سمتم ...
- برنامه بعديت چيه؟ چطور مي خواي بدون اينكه لالا كل ماجرا رو تعريف كنه الكس بولتر رو گير بندازي؟
تو هيچ مدركي جز شهادت يه دختر بچه معتاد نداري نه آلت قتاله، نه اثر انگشت يا چيزي كه اون رو به صحنه قتل مربوط كنه
چطوري مي خواي ثابت كني بولتر براي كشتن كريس تادئو انگيزه داشته؟
فكر مي كني آدمي به تجربه و زيركيه اون كه هيچ ردي از خودش نگذاشته ، حاضره اعتراف كنه؟
گوشي تلفن رو از ميز برداشتم و شروع به شماره گيري كردم
- نه لويد ، مطمئنم خودش اعتراف نمي كنه منم چنين انتظاري رو ندارم ...
كوين گوشي رو برداشت ...
- پرونده دبيرستانيه چند ماه پيش رو يادته؟ اگه شرایطی كه ميگم رو قبول كنید ، مي تونم بهتون بگم از كجا مي تونيد شروع كنيد ... سرنخ گم شده تون دست منه ...
توي زمان كوتاهي ... نيكو با چند نفر ديگه از دايره مواد خودشون رو رسوندن و بعد از حرف ها و بحث هاي زياد، پرونده قتل كريس وارد مراحل جديدي شد ...
ادامه دارد...
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
همیشه باید به جای تلاش برای تسلط بر سرنوشت، به دنبال مهار خویشتن باشیم، به جای تلاش برای تغییر نظم موجود، امیال و خواستههایمان را تغییر دهیم.
و به طور کلی باور داشته باشیم که هیچ چیز جز اندیشههای خودمان به طور کامل در اختیار ما نیست.
📘 #فلسفهای_برای_زندگی
✍🏻 #ویلیام_اروین
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#ضرب_المثل
#حرفش_را_به_کرسی_نشاند_.
هرگاه کسی در اثبات نظر خود پافشاری کند و سرانجام آن را به دیگری بقبولاند و یا تحمیل نماید، میگویند :"سرانجام حرفش را به کرسی نشاند".
در گذشته پس از آن که بین خانواده عروس و داماد راجع به مهریه و شیربها توافق حاصل میشد و قباله عقد را مینوشتند، بین عقد و عروسی فاصله زمانی کمی بود و در ظرف چند روز مراسم عروسی را تدارک میدیدند و عروس را بزک کرده و به دلیل نبودن مبل و صندلی، بر کرسی مینشاندند و در معرض دید و تماشای اقوام قرار میدادند.
عروس هنگامی بر کرسی مینشست که پیشنهادات پدر ومادر عروس مورد قبول خانواده داماد واقع شده و به کرسی نشانیدن عروس دال بر تسلیم خانواده داماد در مقابل پیشنهادات خانواده عروس بود.
لذا از آن پس دامنه معنی و مفهوم به کرسی نشانیدن حرف گسترش پیدا کرد و اصطلاح اندک اندک دامنهی معنایی گستردهتری یافت و به معنای قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت.
@molavi_asar_o_afkar
@zarbolmaslhaefarsi
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
خوشبختى سراغ کسانى میرود که بلدند بخندند.
این زندگى نیست که زیباست. این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مى بینیم. دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. اگر آن ها را کنار هم بگذارید، مى توانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید.
📘 #کمی_قبل_از_خوشبختی
✍🏻 #انیس_لودینگ
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#کتاب_بخوانیم
📚چرا کتابخوانها جذابتریناند؟
📙 کتابخوانها بسیار از سنشان عاقلترند.
تحقیقی در سال ۲۰۱۰ ثابت کرده که هر چهقدر بیشتر برای کودکان کتاب بخوانیم، «تئوری ذهن» در آنها قویتر میشود و در نهایت باعث میشود این بچهها واقعا عاقلتر شوند، با محیطشان بیشتر انطباق پیدا کنند و قدرت درکشان بالاتر برود.
تجربههای قهرمانهای داستانها تبدیل به تجربههای خود خوانندهها میشود. هر درد و رنجی که شخصیت داستان میکشد، تبدیل به باری میشود که خواننده باید تحمل کند. خوانندههای کتابها هزاران بار زندگی میکنند و از هر کدام از این تجربهها چیزی یاد میگیرند.
اگر دنبال کسی هستید که شما را تکمیل کند و فضای خالی قلبتان را پر کند، میتوانید این کتابخوانها را در کافیشاپها، پارکها و متروها پیدا کنید. چند دقیقه که صحبت کنید، آنها را به جا خواهید آورد.
📕کتابخوانها با شما حرف نمیزنند، با شما رابطه برقرار میکنند.
آنها در نامهها یا مسجهایشان انگار برایتان شعر مینویسند. صرفا به سوالاتتان جواب نمیدهند یا بیانیه صادر نمیکنند، بلکه با عمیقترین فکرها و تئوریها پاسخ شما را میدهند. شما را با دانش بالای کلمات و ایدههایشان مسحور خواهند کرد.
تحقیقات دیگری در دانشگاه برکلی نشان داده، کتاب خواندن برای کودکان باعث میشود آنها کلماتی را یاد بگیرند که هرگز در مدرسه به آنها یاد نمیدهند.
به خودتان لطف کنید و با کسی قرار بگذارید که میداند چهطور از زباناش استفاده کند.
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
کلینیک تخصصی ادبیات
#کتاب_بخوانیم 📚چرا کتابخوانها جذابتریناند؟ 📙 کتابخوانها بسیار از سنشان عاقلترند. تحقیقی
سعی کنیم با وجود تمام مشغله های روزانه که همه درگیر آن هستیم ، روزانه زمانی هر چند کوتاه را به مطالعه کتاب جدید اختصاص دهیم و حتی اگر هیچ فرصتی نداریم، میتوانیم در زمان استراحت از کتب صوتی استفاده کنیم ...
و شما👈 اکنون با داشتن اینچنین کتابخانه ای پربار از کتب مختلف،،، مشغول خواندن چه کتابی هستید؟ 😊
برامون پیام بفرستید و کتاب هایی که در حال مطالعه آن هستید رو معرفی کنید...
کسی که سالها با کتمان حقیقت رشد میکنه، وقتی مدعی صداقت میشه داره چیز بزرگتری رو پنهان میکنه.
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#داستان_شب
⬅️ قسمت ۵۳
نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی
2ماه فرصت ... بدون اينكه اسم شاهدم رو بهشون بدم یا اينكه بگم از كجا حقيقت رو پيدا كرده بوديم ...
فقط اسم الكس بولتر رو بهشون دادم و فرصتي كه ازش به عنوان طعمه براي گير انداختن بقيه اعضاي اون باند استفاده كنن ...
بعد از اين مدت حتي اگه نتونسته باشن از اين فرصت استفاده كنن من از شاهدم استفاده مي كردم
هر چقدر هم سخت يا حتي غير ممكن مجبورش مي كردم حرف بزنه و اون رو به جرم قتل به دادگاه مي كشيدم ...
اما دلم نمي خواست به اين راحتي تموم بشه اون بايد تاوان تمام كارهايي رو كه كرده بود پس مي داد ...
جلسه مشترك تموم شد به زحمت، خودم رو تا پشت ميزم رسوندم و نشستم ... كوين از گروه شون جدا شد و اومد سمتم
- مي خواستم ازت عذرخواهي كنم حرف هاي اون روزم خوب نبود كه گفتم پليس خوبي نيستي و...
تو واقعا پليس خوبي هستي ، در تمام اين سال ها بهترين بودي .
نگاهم رو ازش گرفتم اوبران داشت به سمت مون مي اومد نمي خواستم جلوي اون حرفي زده بشه ،شايد كوين داشت ازم عذرخواهي مي كرد ولي اتفاق 10سال پيش چيزي نبود كه هرگز از خاطرات من پاك بشه ...
خاطره اي كه امثال كوين هر چند وقت يك بار، با همه وجود دوباره برام زنده اش مي كردن .
- فراموشش كن ...
اوبران ديگه كاما بهمون نزديك شده بود كوين كه متوجهش شد با لبخند سري براي لويد تكان داد و رفت ...
- پاشو بايد برگرديم بيمارستان ...
- داشتم پرونده جان پروياس رو نگاه مي كردم . توش نوشتن چند سال پيش توي يه حادثه دختر 3 ساله اش كشته شده ... هر چند افسر پرونده اون رو حادثه عنوان كرده اما فكر كنم بايد دوباره اين پرونده باز بشه ...
پرونده رو كشيد سمت خودش و شروع به ورق زدن كرد ...
- فكر مي كني حادثه نبوده؟
- اگه حادثه نبوده باشه چي؟ جان پروياس كسي بوده كه با همه قوا جلوي اونها رو گرفته اگه حادثه، صحنه سازي بوده باشه و توي اون صحنه سازي به جاي خودش، دخترش كشته شده باشه چي؟
فكر مي كنم اين پرونده ارزشِ دوباره باز شدن رو داره ...
پرونده رو بست و گذاشت روي ميز خودش ...
- اينكه ارزش داره يا نه رو من پيگيري مي كنم و تو همين الان، يه راست برمي گردي بيمارستان ... با زبون خوش نري به خاطر عدم ثبات عقلي و رواني و به جرم خودآزادي و اقدام به خودكشي، بازداشتت مي كنم ...
رفت سمت ميزش و كتش رو از روي پشتي صندليش برداشت ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
- قبل از اينكه من رو ببري بيمارستان ، يه جاي ديگه هم هست كه حتما بايد خودم برم ...
دستم رو گذاشتم روي ميز و به زحمت از جا بلند شدم ...
ادامه دارد...
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
سلام بر مردی که چراغ فروزان هدایت بود و یاور و راهنمای همیشه امت…
کتاب دانایی و پارسایی و زهد را به هم درآمیخته بود و از مدینه تا سامرا، نور و روشنایی ریخته بود.
عروج مظلومانه دهمین مشعل فروزان آسمان هدایت، امام علی النقی علیه السلام را تسلیت عرض میکنیم.
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#حرف_حساب
ﻳﮏ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎﻳﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۵ ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺗﺶ در خانه هاى سالمندان، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎﻱ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ۵ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻴﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺣﺴﺮﺕ: ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﻰ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ.
ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭم: ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺣﺴﺮﺕ ﺳﻮﻡ: ﮐﺎﺵ ﺷﺠﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻢ.
ﺣﺴﺮﺕ ﭼﻬﺎﺭم: ﮐﺎﺵ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺣﺴﺮﺕ ﭘﻨﺠﻢ: ﮐﺎﺵ ﺷﺎﺩﺗﺮ ﻣﻲ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﻣﻰ ﺧﻨﺪﻳﺪﻡ.
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
حالت ایدهآل این است که نفوذناپذیرتر باشیم. اگر مورد بیاعتنایی و بیتوجهی و تمسخر قرار گرفتیم یا تحسین شدیم، قرص و محکم بمانیم.
اگر کسی تعریف فریبندهای از ما کرد، بیجهت اغفال نشویم و اگر خودمان تحسین منصفانهای از خودمان کردیم و به ارزشمان پی بردیم، اشارۀ یک نفر دیگر به بیاهمیت بودن ما آسیبی به ما وارد نکند. ارزش خودمان را بدانیم.
📘 اضطراب منزلت
✍🏻 #آلن_دوباتن
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
ما برای جلوگیری از شیوع این بیماری به وجدان
و همکاری همه شهروندان متکی هستیم.
ما جاودانه نیستیم و از مرگ نمی توانیم بگریزیم ، اما دست کم می توانیم کور نباشیم ، و کور نمیریم.
ترس میتواند موجب کوری شود،
حرف از این درستتر نمیشود،
هرگز نمیشود،
پیش از لحظه ای که کور شدیم کور بودیم،
ترس کورمان میکند، ترس ما را کور نگه میدارد.
#رمان
📘 #کوری
✍🏻 #ژوزه_ساراماگو
#یک_جرعه_کتاب
تنهایی از آن نیست که آدم،
کسانی را در اطراف نداشته باشد.
از این است که آدم،
نتواند چیزهایی را منتقل کند
که مهم میپندارد.
از این است که
آدم صاحب عقایدی باشد که
برای دیگران پذیرفتنی نیست
اگر انسانی بیش از دیگران بداند،
تنها میشود...
#کارل_گوستاو_یونگ
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#داستان_شب
⬅️ قسمت ۵۴
نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی
در رو باز كرد ... بعد از ماه ها كه از قتل پسرش مي گذشت و تجربه روزهايي سخت و بي جواب دوباره داشت، من رو پشت در خونه شون مي ديد ...
- كارآگاه منديپ؟! چي شده اومديد اينجا؟ لبخند خاصي صورتم رو پر كرد ...
- قاتل پسرتون رو پيدا كرديم آقاي تادئو ...
اشك توي چشم هاش جمع شد . پاهاش يه لحظه شل شد و دستش رو گذاشت روي چارچوب در ...
نمي دونست بايد بخنده و شاد باشه يا دوباره به خاطر درد از دست دادن پسرش سوگواري كنه ...
- بفرماييد داخل ... بيايد تو ...
با سرعت رفت و همسرش رو صدا زد ... و من بدن بي حالم رو روي مبل رها كردم
- كي بود كارآگاه؟ كي پسر ما رو كشته؟ به خاطر چي؟ ...
مارتا تادئو زن پر دردي كه بهش قول داده بودم تمام تلاشم رو انجام ميدم و حالا با افتخار مقابلش نشسته بودم ... هر چند براي پذيرش اين افتخار دردناك، هنوز زود بود ...
- تمام حرف هايي كه قبلا در مورد علت قتل كريس و اينكه زندگي گذشته اش، زندگي آينده اش رو نابود كرده يا اينكه اون دوباره به همون زندگي قبل برگشته اشتباه بود...
كريس، نوجوان شجاعي بود كه جانش رو براي كمك و حفظ زندگي ديگران از دست داد اون چيزهايي رو فهميده بود كه مي تونست مثل خيلي ها بهشون بي توجه باشه و فقط به خودش فكر كنه ... به موفقيت خودش به آينده خودش ... به زندگي خودش ...
اما اون شجاعانه ترين تصميم رو گرفت با وجود سن كمي كه داشت نتونست چشمش رو به روي اطرافيانش ببنده ... و تا آخرين لحظه براي نجات اونها و حمايت از انسان هايي كه دوست شون داشت مبارزه كرد ...
و اين كاريه كه من مي خوام بكنم ... نمي خوام اجازه بدم تلاش و فداكاري اون بي ثمر بمونه ... الان اگه چيز بيشتري بهتون بگم ممكنه همه چيز رو به خطر بندازم حتي جان شما رو ... اما مي تونم بگم .. .
همون طور كه به قول دفعه قبلم عمل كردم اين بار همه تمام تلاشم رو مي كنم تا خون پسرتون پايمال نشه ... فقط تمام حرف هاي امشب بايد كاملا مثل يه راز باقي بمونه رازي كه تا من نگفتم هرگز از اين اتاق خارج نميشه ...
از منزل اونها كه خارج شديم هر دو ساكت بوديم . من از شدت درد و اون ...
پاي ماشين كه رسيدم سرماي عجيبي وجودم رو فرا گرفت ... نفسم سنگين و سخت شده بود ...
اوبران در و باز كرد و نشست پشت فرمون . دستم رو بردم سمت دستگيره در كه ... حس كردم
چيزي توي بدنم پاره شد و پام خالي كرد افتادم روي زمين ...سريع پياده شد و دويد سمتم ، در ماشين رو باز كرد ... ريز بغلم رو گرفت و من رو نشوند روي صندلي اون تمام راه رو با سرعت مي رفت .اما سرعت من در از حال رفتن ... خيلي بيشتر از رانندگي اون بود
ادامه دارد...
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#یک_جرعه_کتاب
این را خوب به خاطر نگاه دار:
همهٔ رویدادهای زندگیت آینهیی است که اندیشههایت را باز میتاباند. اگر به پذیرش این توهم گسترده که عوامل بیرونی زندگیت را تعیین میکنند ادامه بدهی، ذهنت نخواهد توانست این اصل را دریابد. در واقع، هر چیز زندگی، مسأله گرایش است.
زندگی دقیقاً همانگونه است که تصویرش میکنی. هرچیز که برایت پیش میآید، محصول اندیشههای توست. پس اگر میخواهی زندگیت را عوض کنی، باید از عوض کردن اندیشههایت آغاز کنی. بیتردید این را اندکی کهنه و مبتذل میانگاری. بسیاری از افراد «عقل گرا» لجوجانه این اصل را رد میکنند.
📘 #حكایت_دولت_و_فرزانگی
✍🏻 #مارک_فیشر
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
"بزرگترین هدیهای که خدا میتواند به تو بدهد این است: درک آنچه در زندگیات گذشته، تا زندگیات برایت توجیه شود.
این همان آرامشی است که دنبالش بودی"
📘 #در_بهشت_پنج_نفر_منتظر_شما_هستند
✍🏻 #میچ_البوم
قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس میدهد.
اگر ذرهیی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانهیی از محبّت نشاندی، خرمنها بر خواهی داشت.
📘 #ابن_مشغله
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#داستان_شب
⬅️ قسمت ۵۵
نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی
زمان به سرعت برق و باد گذشت و فرصتي كه به دايره مواد داده بودم تموم شد .توي اين فاصله پرونده جان پروياس رو هم دوباره باز كرديم .شك من بي دليل نبود هر چند توي اين پرونده الكس بولتر قاتل نبود ...
دادگاه تشكيل شد . دادگاه آخرين پرونده من ، پرونده اي كه ماه ها طول كشيد ...
به اتهام قتل نوجوان 16ساله، كريس تادئو و اتهام پخش مواد و فروش كارت هاي شناسايي جعلي متهم شناخته شد . قاضي راي نهايي رو صادر كرد و الكس بولتر 42ساله به 30سال زندان غير
قابل بخشش محكوم شد ...
از جا بلند شدم و از در سالن رفتم بيرون دنيل ساندرز هم دنبالم ...
- كارآگاه منديپ ...
ايستادم و برگشتم سمتش ...
- مي خواستم ازتون به خاطر تمام زحماتي كه كشيديد تشكر كنم هر چند، داغ اين پدر و مادر هرگز آروم نميشه ، اما زحمات شما براي پيدا كردن قاتل ... چيزي نيست كه از خاطر اطرفيان و دوستان كريس پاك بشه ...
دستش رو آورد بالا باهام دست بده ... چند ثانيه به دستش نگاه كردم نه قدرت پذيرش اون كلمات رو داشتم نه دست دادن با دنيل ساندرز رو ...
بي تفاوت به دستي كه به سوي من بلند شده بود ازش جدا شدم . اونجا بودن من فقط يه دليل داشت ...
نمي خواستم آخرين پرونده ام رو با خاطرات تلخ و افكار مبهم به بايگاني بفرستم ...
برگه استعفام رو علي رغم ناراحتي هاي اوبران پر كردم و وسائلم رو از روي ميز جمع كردم اين كار رو بايد خيلي زودتر از اينها انجام مي دادم قبل از اينكه يه روز كارم به اينجا بكشه ...
يه دائم الخمر ... يه عصبي ... يه عوضي ... كسي كه تا جايي پيش رفته بود كه نزديك بود هي بچه رو با تیر بزنه ...از جا كه بلند شدم چشمم به اطاعات پرونده كريس افتاد .اطاعاتي كه قبل از دادگاه دوباره روي تخته نوشته بودم تا مرورشون كنم . نمي خواستم وقتي وكيل مدافع قاتل مشغول پرسيدن سوال از منه اجازه بدم كوچك ترين اشتباهي ازم سر بزنه و راه رو براي فرار اون باز كنه ...
تخته پاك كن رو برداشتم و تمامش رو پاك كردم .تصوير كريس رو از بين گيره هاي روي تخته بيرون كشيدم ...
چه چيز اينقدر من رو مجذوب اين پرونده كرده بود؟
من نوجواني درستي داشتم با آينده اي كه نابودش كردم و اون نوجواني پر از اشتباهي داشت كه داشت اونها رو درست مي كرد ...
- منديپ ...
صداي سروان، من رو به خودم آورد ... برگشتم سمتش ...
ـ يادم نمياد با استعفات موافقت كرده باشم و اجازه داده باشم بري كه داري وسائلت رو جمع مي كني.
ادامه دارد...
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
هرگز پلی را که از روی آن
عبور می کنی خراب نکن
حتی اگر دیگر مسیرت به آنجا نمی خورد.
در زندگی از اینکه چقدر مجبور می شوی از روی یک پل قدیمی عبور کنی، تعجب خواهی کرد!
#براون
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#یک_جرعه_کتاب
شازده کوچولو: به نظر میرسه آدم چیزای زیادی برای خوشبخت بودن لازم داره.
گفتم: نه اینطور نیست. خوشبختی از بودن میاد نه از داشتن؛ از تقدیر و قدردانی بابت هر آنچه الان داری، نه عجله برای بدست آوردن چیزایی که نداری.
آسونترین و مستقیمترین راهِ خوشبختی خوشحال کردن آدمهایی هست که در اطرافمون هستن. عشق رو باید با عشق ورزیدن یاد گرفت. همهی ما توانایی عشق ورزیدن داریم، حتی با یه لبخند، چون اینکار به همون اندازه به خود ما انرژی میده که به کسی که بهش لبخند زدیم.
📘 بازگشت شازده پسر
✍🏻 #الخاندرو_گیلرمو_روئمز
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
انسان تصور میکند در نمایشنامه ای معین نقش خود را ایفا میکند و هیچ ظن نمیبرد که در این اثنا بی آنکه به او خبر بدهند صحنه را تغییر داده اند
و او نادانسته خود را وسط اجرایی متفاوت میابد.
📘 #عشقهای_خنده_دار
✍🏻 #میلان_کوندرا