#معرفی_کتاب 📚
کتاب بانو در آینه، مجموعهای است که تمامی داستانهای کوتاه ویرجینیا وولف را شامل میشود. این داستانها از سوی بسیاری از منتقدین باارزش تلقی گشتهاند چرا که به مدد این داستانها میتوان به دنیای پیچیده نویسندهای راه یافت که آثارش همچنان پر خواننده است.
#داستان_شب
⬅️ قسمت ۵۰
نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی
چند لحظه با تعجب بهم نگاه كرد فكر مي كنم هرگز آدمي رو نديده بود كه توي اين شرايط هم به كارش ادامه بده ...
پام از شدت درد پهلوم حركت نمي كرد مثل يه جسم سنگين، دنبال من روي زمين كشده مي شد از روي ديوار تكيه ام رو انداختم روي ميز و نشستم مقابلش زخم هام تير كشيد براي يه لحظه چشم هام سياهي رفت و نفسم حبس شد ...
- حالت خوبه كارآگاه؟
قطره عرق از كنار پيشونيم، غلت خورد و روي گونه ام افتاد .چشم هام رو باز كردم و براي چند لحظه
محكم و مصمم بهش نگاه كردم ...
- يه راه خيلي خوب به نظرم رسيد ازت سوال مي كنم . بدون اينكه به اسم كسي اشاره كني فقط جواب سوالم رو بده فقط با بله يا خير ...
- كسي كه كريس رو كشته رئيس باند جديد اون منطقه است؟
چند لحظه نگام كرد و به علامت نه سرش رو تكان داد . خيالم راحت شد ... حالا به راحتي مي تونستيم نقشه ام رو عملي كنيم .فقط كافي بود لالا قبول كنه . اينطوري هيچ خطري هم جان اين دختر رو تهديد نمي كرد. اون مرد از اعضاي اصلي بانده؟
با علامت سر تاييد كرد به حدي ترسيده بود كه اين بار هم حاضر نشد با زبانش جواب بده . حق داشت اون فقط يه دختر 16 ،15ساله بود ...
- فكر مي كني اينقدر براي رئيس باند اهميت داشته باشه كه حس كنه نمي تونه كسي رو جايگزين
اون كنه و نبود اون يه ضربه بزرگه؟
با حالت خاصي توي چشم هام زل زد ، به آشفتگي قبليش، آشفتگي جديدي اضافه شد
جواب سوالم رو نمي دونست ،نمي دونست تا چه حدي ممكنه رئيس براي اون آدم مايه بزاره .پس قطعا از خانواده اش نيست و فقط يكي از نيروهاي رده بالاست ،اما چقدر بالا؟
هر چند اين كه خودش مستقيم كريس رو به قتل رسونده يعني اونقدر رده بالا نيست كه كسي حاضر باشه به جاي اون دست به قتل بزنه ...
هر چقدر هم رده بالا ... فقط يه زير مجموعه رده بالاست و نهايتا پخش كننده اصلي اون منطقه است
يه پخش كننده تر و تمييز با يه كاور شيك ...
نگاهم مصمم تر از قبل برگشت روي لالا
- من يه نقشه دارم ،نقشه اي كه اگر حاضر به همكاري بشي هم مي تونيم قاتل كريس رو گير بندازيم هم كاري مي كنم يه تار مو هم از سرت كم نشه ... فقط كافيه محبتي كه گفتي به كريس داشتي ،حقيقي بوده باشه ...
كريس براي كمك به بقيه و افرادي مثل خودت جونش رو از دست داد . مي خواست اونها هم مثل خودش فرصت يه زندگي دوباره رو داشته باشن و هر چقدر هم كه زندگي سخت باشه درست
زندگي كنن ...
من ازت مي خوام مثل كريس شجاع باشي اين شجاعت رو داشته باشي و از فرصتي كه كريس حتي بعد از مرگش برات مهيا كرده درست استفاده كني ... حاضري زندگيت رو از اول بسازي؟
ادامه دارد...
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
أین الرجبیّون …
نزدیک است، که باران بگیرد…!!!
صدای قدمهایش را میشنوی؟؟؟
آسمان،، ابرهای مغفرت خداوند را آرام آرام ،، به سوی زمین،، سوق می دهد….
و این یعنی… رجب نزدیک شده است….
و دوباره خداوند است که ، مثل همیشه،، سر قرارمان ،، حاضر می شود…
همان قرار همیشگی…
من العفو می گویم… و او اجابت می کند…..
الهى ؛؛؛
یاریم کن… تا العفو های من،، ازحقیقت جانم ، برآیند !!!
یاریم کن… تا العفو های من،، با خضوع بندگی همراه باشند !!!
یاریم کن… تا هنگام العفو گفتن هایم،، “راست بگویم”….
یاریم کن… این بار راست بگویم...
التماس دعا🌷
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
خدا به فاطمه بنت حسن گلی بخشید
که عطر باغ حسینی از او رسد به مشام
حلول ماه مبارک رجب و میلاد با سعادت امام باقر (ع) فرخنده باد.🎊
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#داستان_شب
⬅️ قسمت ۵۱
نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی
به هم ريخته بود تحمل اون همه فشار و گرفتن چنين تصميمي كار راحتي نبود ... اونم براي بچه اي كه هيچ کس رو نداشت.
چه فرصت دوباره اي؟ ...
- اينكه براي هميشه اينجا رو ترك كني توي يه ايالت ديگه با يه اسم و هويت جديد كه ما برات درست مي كنيم يه زندگي جديد رو شروع كني كاري مي كنم مددكاري اجتماعي هزينه هاي زندگيت رو پرداخت كنه بري توي يكي از خانواده هاي سرپرستي* جايي كه بتوني شب ها رو در امنيت بخوابي و بري مدرسه اسمت هم بره توي ليست حفاظت پليس اون ايالت براي بچه اي كه حتي جاي خواب نداشت پيشنهاد وسوسه كننده اي بود ...
- اما اگه توي دادگاه شهادت بدم زنده نمي مونم كه هيچ كدوم از اينها رو ببينم ...
محكم تر از قبل با لحن آرامي ادامه دادم ...
- نياز نيست لالا ازت نمي خوام توي دادگاه ماجراي كريس رو تعريف كني تنها چيزي كه ازت مي خوام اينه كه بگي اون روز صبح با كريس قرار داشته داشتي و از دور شاهد قتل بودي و چيزهايي رو كه توي صحنه قتل ديدي رو بنويسي اما لازم نيست چيزي از فروش مواد بگي تو فقط شاهد قتل بودي و چيز ديگه اي نمي دوني ...
اون آدم هر كي كه باشه اگه مهره بزرگ و ارزشمندي بود خودش مستقيم دست به قتل نمي زد ...
مهره هاي بزرگ هميشه يكي رو دارن كه واسشون اين كارها رو بكنه ...
اصل كاري ها اگه ببينن پاي خودشون گير نيست دست به كاري نمي زنن ... چون اگه به كاري دست بزنن و سعي كنن بهت آسيب بزنن اي تو رو بكشن ... خوب مي دونن اين كار باعث ميشه دوباره پاي پليس وسط بياد اون وقت ديگه يه ماجراي كوچيك نيست و اونها هم كشيده میشن وسط ماجرا ...
پس هرگز این كار رو نمي كنن ...
ريسك سر به نيست كردن شاهد فقط براي مهره مهم يا اعضاي خانواده شونه مهره هاي كوچيك خيلي راحت جايگزين ميشن ...
تنها چيزي كه من ازت مي خوام اينه ... با شهادتت اين فرصت رو در اختيار من و همكارهام بزاري كه نزاريم قسر در برن .فقط اسم اون آدم رو بگو كه ما بدونيم كار رو بايد از كجا شروع كنيم ... و همون طور كه كريس مي خواست به جاي اون بچه ها بريم سراغ مهره هاي اصلي ...
خواهش مي كنم بزار كاري رو كه كريس به قيمت جانش شروع كرد ما تمومش میکنیم
* خانواده هايي كه در ازاي مستمري از كودكان بي سرپرست نگهداري مي كنند.
ادامه دارد...
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
لذتبخش ترين كار تو دنيا ، انجام دادن
اون چيزيه كه همه ميگن نميتونى از پسش بر بياى .
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#ضرب_المثل
#دروغی_مصلحت_آمیز_به_که_راستی_فتنه_انگیز
پادشاهی را شنیدم٬ به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالتِ نومیدی٬ ملک را دشنام دادن گرفت٬ و سقط گفتن؛ که گفتهاند هرکه دست از جان بشوید٬ هرچه در دل دارد بگوید:
وقتِ ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سرِ شمشیر تیز
إذا یئسَ الانسانُ طالَ لِسانهُ
کَسنّورِ مغلوبٍ یَصولُ علی الکلبِ
ملک پرسید چه میگوید؟ یکی از وزرای نیک محضر٬ گفت ای خداوند همی گوید:«والکاظِمینَ الغَیظَ والعافینَ عَنِ الناسِ». ملک را رحمت آمد٬ و از سرِ خون او درگذشت. وزیر دیگری که ضدِ او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در حضرتِ پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روز ازین سخن درهم آمد و گفت: آن دروغ وی پسندیدهتر آمد مرا زین راست که تو گفتی٬ که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خُبثی. و خردمندان گفته اند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه انگیز.
گلستان سعدی- باب اول- در سیرت پادشاهان
به تصحیح محمد علی فروغی
تصحیح٬ مقدمه٬ تعلیقات و فهارس به کوشش بهاءلدّین خُرّمشاهی٬ ص۳۱
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#یک_جرعه_کتاب
آن وقت ها، وقتی در خانه ی خودمان زندگی می کردم، کتاب های پدرم را بلند می کردم تا نان بخرم.
کتاب هایی که او خیلی به آن ها علاقه داشت. کتاب هایی که در زمانِ تحصیلش به خاطرشان، گرسنگی را تحمّل کرده بود.
کتاب هایی که بابت شان پولِ بیست عدد نان را پرداخته بود، من به قیمتِ نصفِ نان، می فروختم. من کتاب ها را بدونِ انتخاب، بر می داشتم، معیارِ انتخابِ من، تنها، قطرِ آن ها بود؛
پدرم آنقدر کتاب زیاد داشت که فکر می کردم کسی متوجه نخواهد شد. تازه بعدا فهمیدم که او، تک تکِ کتاب هایش را همچون چوپانی که گله ی گوسفندانش را می شناسد، می شناخت و یکی از این کتاب ها، خیلی کوچک و کهنه و زشت بود. من آن را به قیمتِ یک قوطی کبریت فروختم. امّا بعدا اطلاع پیدا کردم که ارزشِ آن، یک واگن پر از نان بوده است.
بعدها، پدرم از من تقاضا کرد که برنامه ی فروشِ کتاب ها را به او واگذار کنم. او با گفتنِ این جمله، از شرمِ صورتش سرخ شد و به این ترتیب، خودش کتاب ها را می فروخت و پول را برایم پست می کرد و من با آن، برای خودم نان می خریدم ..."
📘 نان سالهای جوانی
✍🏻 #هاینریش_بل
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
سکوت همیشه به معنای رضایت نیست ...
گاهی یعنی خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمی دهند توضیح دهم !
📘 #به_کی_سلام_کنم
✍🏻 #سیمین_دانشور
تو یک انسانی
زیبا باش! لباس خوب بپوش!
ورزش کن!
مواظب هیکل و اندامت باش!
هر سنی که داری خوب و زیبا بگرد!
همیشه بوی عطر بده!
مطالعه کن و آگاهیتو بالا ببر.
خودت را به صرف قهوه ای یا چایی
در يک خلوت دنج ميهمان کن!
برای خودت گاهی هديهای بخر!
وقتی به خودت و روحت احترام میگذاری احساس سربلندی میکنى؛
آنوقت ديگر از تنهایی به ديگران پناه نمیبری و اگر قرار است انتخاب کنی
کمتر به اشتباه اعتماد میکنی.
يادت باشد:
برای انسان عزت نفس غوغا ميکند.
#وین_دایر
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
4_5769546464841696702.pdf
60.5K
جدول بندی اعمال مشترک ماه رجب
التماس دعا
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#داستان_شب
⬅️ قسمت ۵۲
نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی
سكوت آزار دهنده اي توي اتاق بود اگر قبول نمي كرد و اسم اون مرد رو نمي برد همه چيز تموم بودهمه چيز...
- مطمئنيد پاي من وسط نمياد؟
- شك نكن هيچ جايي از پرونده اجازه نميدم هيچ كدوم بفهمن تو چيزي مي دونستي فقط اين فرصت رو به ما بده ...
نگاهش رو از من گرفت . چند قطره اشك بي اختيار از چشمش اومد پايين مصمم بود . هر چند ترسيده بود ...
- الكس بولتر ،معاون دبيرستان ،اون بود كه كريس رو با چاقو زد ...
رابرت فار ، ماني استون ، يج سون بلك ، اينها مواد رو از اون مي گيرن و توي دبيرستان و چند بلوك
اطراف پخش مي كنن براي بچه هاي زير سن قانوني ، كارت شناسايي جعلي و الكل هم جور مي كنن
الكس بولتر ، معاون دبيرستان ، چطور نفهميده بودم؟
6فوت قد جثه اي درشت تر از مقتول راست دست ، سرباز سابق ارتش ...
كي بهتر از يه سرباز دوره ديده مي تونه با چاقوي ضامن دار نظامي كار كنه؟ و با آرامش و تسلط كامل روي موقعيت، مانع رو از بین ببره؟
باورم نمي شد چطور بازيچه دستش شده بودم .اون روز تمام اين راه رو اومده بود تا با تظاهر به اينكه نگران بچه هاست ذهن من رو بفرسته روي مدير دبيرستان کسي كه جلوي فروش مواد رو گرفته بود و بعد از سوال من هم تصميم گرفت ساندرز رو از سر راهش برداره چون نفوذ اون روي بچه ها مانع بزرگي سر راهش بود ...
برگه ها رو گذاشتم جلوي لالا و از اتاق بازجويي كه خارج شدم سروان، تمام هماهنگي هاي لازم حفاظتي از لالا رو انجام داده بود و حالا فقط يك چيز باقي مي موند بايد با تمام قوا از اين فرصت
استفاده مي كرديم .
تلفن اوبران كه تموم شد اومد سمتم ...
- برنامه بعديت چيه؟ چطور مي خواي بدون اينكه لالا كل ماجرا رو تعريف كنه الكس بولتر رو گير بندازي؟
تو هيچ مدركي جز شهادت يه دختر بچه معتاد نداري نه آلت قتاله، نه اثر انگشت يا چيزي كه اون رو به صحنه قتل مربوط كنه
چطوري مي خواي ثابت كني بولتر براي كشتن كريس تادئو انگيزه داشته؟
فكر مي كني آدمي به تجربه و زيركيه اون كه هيچ ردي از خودش نگذاشته ، حاضره اعتراف كنه؟
گوشي تلفن رو از ميز برداشتم و شروع به شماره گيري كردم
- نه لويد ، مطمئنم خودش اعتراف نمي كنه منم چنين انتظاري رو ندارم ...
كوين گوشي رو برداشت ...
- پرونده دبيرستانيه چند ماه پيش رو يادته؟ اگه شرایطی كه ميگم رو قبول كنید ، مي تونم بهتون بگم از كجا مي تونيد شروع كنيد ... سرنخ گم شده تون دست منه ...
توي زمان كوتاهي ... نيكو با چند نفر ديگه از دايره مواد خودشون رو رسوندن و بعد از حرف ها و بحث هاي زياد، پرونده قتل كريس وارد مراحل جديدي شد ...
ادامه دارد...
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
همیشه باید به جای تلاش برای تسلط بر سرنوشت، به دنبال مهار خویشتن باشیم، به جای تلاش برای تغییر نظم موجود، امیال و خواستههایمان را تغییر دهیم.
و به طور کلی باور داشته باشیم که هیچ چیز جز اندیشههای خودمان به طور کامل در اختیار ما نیست.
📘 #فلسفهای_برای_زندگی
✍🏻 #ویلیام_اروین
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#ضرب_المثل
#حرفش_را_به_کرسی_نشاند_.
هرگاه کسی در اثبات نظر خود پافشاری کند و سرانجام آن را به دیگری بقبولاند و یا تحمیل نماید، میگویند :"سرانجام حرفش را به کرسی نشاند".
در گذشته پس از آن که بین خانواده عروس و داماد راجع به مهریه و شیربها توافق حاصل میشد و قباله عقد را مینوشتند، بین عقد و عروسی فاصله زمانی کمی بود و در ظرف چند روز مراسم عروسی را تدارک میدیدند و عروس را بزک کرده و به دلیل نبودن مبل و صندلی، بر کرسی مینشاندند و در معرض دید و تماشای اقوام قرار میدادند.
عروس هنگامی بر کرسی مینشست که پیشنهادات پدر ومادر عروس مورد قبول خانواده داماد واقع شده و به کرسی نشانیدن عروس دال بر تسلیم خانواده داماد در مقابل پیشنهادات خانواده عروس بود.
لذا از آن پس دامنه معنی و مفهوم به کرسی نشانیدن حرف گسترش پیدا کرد و اصطلاح اندک اندک دامنهی معنایی گستردهتری یافت و به معنای قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت.
@molavi_asar_o_afkar
@zarbolmaslhaefarsi
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
خوشبختى سراغ کسانى میرود که بلدند بخندند.
این زندگى نیست که زیباست. این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مى بینیم. دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. اگر آن ها را کنار هم بگذارید، مى توانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید.
📘 #کمی_قبل_از_خوشبختی
✍🏻 #انیس_لودینگ
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#کتاب_بخوانیم
📚چرا کتابخوانها جذابتریناند؟
📙 کتابخوانها بسیار از سنشان عاقلترند.
تحقیقی در سال ۲۰۱۰ ثابت کرده که هر چهقدر بیشتر برای کودکان کتاب بخوانیم، «تئوری ذهن» در آنها قویتر میشود و در نهایت باعث میشود این بچهها واقعا عاقلتر شوند، با محیطشان بیشتر انطباق پیدا کنند و قدرت درکشان بالاتر برود.
تجربههای قهرمانهای داستانها تبدیل به تجربههای خود خوانندهها میشود. هر درد و رنجی که شخصیت داستان میکشد، تبدیل به باری میشود که خواننده باید تحمل کند. خوانندههای کتابها هزاران بار زندگی میکنند و از هر کدام از این تجربهها چیزی یاد میگیرند.
اگر دنبال کسی هستید که شما را تکمیل کند و فضای خالی قلبتان را پر کند، میتوانید این کتابخوانها را در کافیشاپها، پارکها و متروها پیدا کنید. چند دقیقه که صحبت کنید، آنها را به جا خواهید آورد.
📕کتابخوانها با شما حرف نمیزنند، با شما رابطه برقرار میکنند.
آنها در نامهها یا مسجهایشان انگار برایتان شعر مینویسند. صرفا به سوالاتتان جواب نمیدهند یا بیانیه صادر نمیکنند، بلکه با عمیقترین فکرها و تئوریها پاسخ شما را میدهند. شما را با دانش بالای کلمات و ایدههایشان مسحور خواهند کرد.
تحقیقات دیگری در دانشگاه برکلی نشان داده، کتاب خواندن برای کودکان باعث میشود آنها کلماتی را یاد بگیرند که هرگز در مدرسه به آنها یاد نمیدهند.
به خودتان لطف کنید و با کسی قرار بگذارید که میداند چهطور از زباناش استفاده کند.
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
کلینیک تخصصی ادبیات
#کتاب_بخوانیم 📚چرا کتابخوانها جذابتریناند؟ 📙 کتابخوانها بسیار از سنشان عاقلترند. تحقیقی
سعی کنیم با وجود تمام مشغله های روزانه که همه درگیر آن هستیم ، روزانه زمانی هر چند کوتاه را به مطالعه کتاب جدید اختصاص دهیم و حتی اگر هیچ فرصتی نداریم، میتوانیم در زمان استراحت از کتب صوتی استفاده کنیم ...
و شما👈 اکنون با داشتن اینچنین کتابخانه ای پربار از کتب مختلف،،، مشغول خواندن چه کتابی هستید؟ 😊
برامون پیام بفرستید و کتاب هایی که در حال مطالعه آن هستید رو معرفی کنید...
کسی که سالها با کتمان حقیقت رشد میکنه، وقتی مدعی صداقت میشه داره چیز بزرگتری رو پنهان میکنه.
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#داستان_شب
⬅️ قسمت ۵۳
نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی
2ماه فرصت ... بدون اينكه اسم شاهدم رو بهشون بدم یا اينكه بگم از كجا حقيقت رو پيدا كرده بوديم ...
فقط اسم الكس بولتر رو بهشون دادم و فرصتي كه ازش به عنوان طعمه براي گير انداختن بقيه اعضاي اون باند استفاده كنن ...
بعد از اين مدت حتي اگه نتونسته باشن از اين فرصت استفاده كنن من از شاهدم استفاده مي كردم
هر چقدر هم سخت يا حتي غير ممكن مجبورش مي كردم حرف بزنه و اون رو به جرم قتل به دادگاه مي كشيدم ...
اما دلم نمي خواست به اين راحتي تموم بشه اون بايد تاوان تمام كارهايي رو كه كرده بود پس مي داد ...
جلسه مشترك تموم شد به زحمت، خودم رو تا پشت ميزم رسوندم و نشستم ... كوين از گروه شون جدا شد و اومد سمتم
- مي خواستم ازت عذرخواهي كنم حرف هاي اون روزم خوب نبود كه گفتم پليس خوبي نيستي و...
تو واقعا پليس خوبي هستي ، در تمام اين سال ها بهترين بودي .
نگاهم رو ازش گرفتم اوبران داشت به سمت مون مي اومد نمي خواستم جلوي اون حرفي زده بشه ،شايد كوين داشت ازم عذرخواهي مي كرد ولي اتفاق 10سال پيش چيزي نبود كه هرگز از خاطرات من پاك بشه ...
خاطره اي كه امثال كوين هر چند وقت يك بار، با همه وجود دوباره برام زنده اش مي كردن .
- فراموشش كن ...
اوبران ديگه كاما بهمون نزديك شده بود كوين كه متوجهش شد با لبخند سري براي لويد تكان داد و رفت ...
- پاشو بايد برگرديم بيمارستان ...
- داشتم پرونده جان پروياس رو نگاه مي كردم . توش نوشتن چند سال پيش توي يه حادثه دختر 3 ساله اش كشته شده ... هر چند افسر پرونده اون رو حادثه عنوان كرده اما فكر كنم بايد دوباره اين پرونده باز بشه ...
پرونده رو كشيد سمت خودش و شروع به ورق زدن كرد ...
- فكر مي كني حادثه نبوده؟
- اگه حادثه نبوده باشه چي؟ جان پروياس كسي بوده كه با همه قوا جلوي اونها رو گرفته اگه حادثه، صحنه سازي بوده باشه و توي اون صحنه سازي به جاي خودش، دخترش كشته شده باشه چي؟
فكر مي كنم اين پرونده ارزشِ دوباره باز شدن رو داره ...
پرونده رو بست و گذاشت روي ميز خودش ...
- اينكه ارزش داره يا نه رو من پيگيري مي كنم و تو همين الان، يه راست برمي گردي بيمارستان ... با زبون خوش نري به خاطر عدم ثبات عقلي و رواني و به جرم خودآزادي و اقدام به خودكشي، بازداشتت مي كنم ...
رفت سمت ميزش و كتش رو از روي پشتي صندليش برداشت ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
- قبل از اينكه من رو ببري بيمارستان ، يه جاي ديگه هم هست كه حتما بايد خودم برم ...
دستم رو گذاشتم روي ميز و به زحمت از جا بلند شدم ...
ادامه دارد...
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
سلام بر مردی که چراغ فروزان هدایت بود و یاور و راهنمای همیشه امت…
کتاب دانایی و پارسایی و زهد را به هم درآمیخته بود و از مدینه تا سامرا، نور و روشنایی ریخته بود.
عروج مظلومانه دهمین مشعل فروزان آسمان هدایت، امام علی النقی علیه السلام را تسلیت عرض میکنیم.
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
#حرف_حساب
ﻳﮏ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎﻳﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۵ ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺗﺶ در خانه هاى سالمندان، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎﻱ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ۵ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻴﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺣﺴﺮﺕ: ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﻰ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ.
ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭم: ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺣﺴﺮﺕ ﺳﻮﻡ: ﮐﺎﺵ ﺷﺠﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻢ.
ﺣﺴﺮﺕ ﭼﻬﺎﺭم: ﮐﺎﺵ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺣﺴﺮﺕ ﭘﻨﺠﻢ: ﮐﺎﺵ ﺷﺎﺩﺗﺮ ﻣﻲ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﻣﻰ ﺧﻨﺪﻳﺪﻡ.
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
حالت ایدهآل این است که نفوذناپذیرتر باشیم. اگر مورد بیاعتنایی و بیتوجهی و تمسخر قرار گرفتیم یا تحسین شدیم، قرص و محکم بمانیم.
اگر کسی تعریف فریبندهای از ما کرد، بیجهت اغفال نشویم و اگر خودمان تحسین منصفانهای از خودمان کردیم و به ارزشمان پی بردیم، اشارۀ یک نفر دیگر به بیاهمیت بودن ما آسیبی به ما وارد نکند. ارزش خودمان را بدانیم.
📘 اضطراب منزلت
✍🏻 #آلن_دوباتن
🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
ما برای جلوگیری از شیوع این بیماری به وجدان
و همکاری همه شهروندان متکی هستیم.
ما جاودانه نیستیم و از مرگ نمی توانیم بگریزیم ، اما دست کم می توانیم کور نباشیم ، و کور نمیریم.
ترس میتواند موجب کوری شود،
حرف از این درستتر نمیشود،
هرگز نمیشود،
پیش از لحظه ای که کور شدیم کور بودیم،
ترس کورمان میکند، ترس ما را کور نگه میدارد.
#رمان
📘 #کوری
✍🏻 #ژوزه_ساراماگو