eitaa logo
دفتر شعر من
92 دنبال‌کننده
7 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت پیغمبر بود بر باب جنت منجلی حلقه از یاقوت سرخی روی سطحی زر ولی حلقه را کوبند چون آید طنین این صدا یا علی و یا علی و یا علی و یا علی بیست و هشتم آبان نود و چهار  منبع امالی شیخ صدوق صفحه ی 685 
بی نام تو معنا ندهد عشق و امید من مات علی حبک قد مات شهید گفتند تو را هر که بمیرد بیند بر مرگ دل من شده مشتاق شدید ۲۷ دی ۱۴۰۲
ای کاش ز راه او تخطی نکنیم در وادی عشق او تمطی نکنیم از چشمه ی علم لا یزالش نوشیم جز خط علی میل به خطی نکنیم  فروردین نود و چهار  معنی تمطی در اینجا چرت زدن و خمیازه کشیدن کنایه از بی حالی و سستی است 
کرده ای کامل تو ای کرار ارکان غزل بی تولای تو زایل می شود اجر عمل بی ولایت می شود امر رسالت ناتمام مهر باطل شد خورد قطعاً به کل ما فعل باب بر علم است علی، بر شهر علم احمدی در بزن.. دیوار نه..جانا مکن با خود جدل می روی مهمانی حق زیوری زیبا ببند خویش را رسوا مکن با سینه ریزی از بدل گر بود معنای مولا دوست هم انصاف نیست ترک مولا گفتن و لبیک بر غیر و دغل نفس پیغمبر علی باشد نه غیرش عسکری غیر اگر جایش نشیند وایِ دل از ماحصل هشتم بهمن نود و چهار آخرین بازنگری۲۸ دی ۱۴۰۲
. ما سالهاست مولا در جمله ی تکایا غیر از فرج مگوییم از بعد هر خدایا در لیله الرغائب ما را مباد رغبت جز بر عذار ماهت ای واجد السجایا کفر است گر بخواهد غیر از تو را عزیزم کس از صمیم قلبش از واهب العطایا دوراز تو ما ندیدیم از این جهان به جز غم گشتیم غرقه مولا دربحری از بلایا ما روسیاه دهریم اذعان کنیم، آخر عاصی مگر ندارد یک قلب عاشق آیا باشد اگر خطاها مانع نما شفاعت از ما به آستان آن غافرالخطایا بر عسکری ببخشا از این فراق باقی ارباب رحم آور بر اشک ما رعایا ۲ فروردین ۹۷
گفتم که رضا ما را تحویل نمی گیرد مهمانی بی دعوت تجلیل نمی گیرد وقتی که دعاهایت مقبول نمی افتد چون آیه ی اشک تو تنزیل نمی گیرد او یار نمی گیرد از بین گنهکاران آن را که بود حسنش تعطیل نمی گیرد باز است اگر رویی شو بر در او مهمان این قاعده عاقل را تبدیل نمی گیرد هر کس شودم مهمان از حیث پذیرایی تکریم من از چایی تقلیل نمی گیرد یک لحظه صدا آمد این چای بفرمایید دیگر تو مگو ما را تحویل نمی گیرد هر خادم این آقا در خدمت زائرهاست این کار ولی گاهی تعجیل نمی گیرد آن زائر و آن خادم دادند جوابم را ای عسکری این احسان تهلیل نمی گیرد؟ ۲۸ دی ۱۴۰۲
برده دل را دلبری اما نمی دانم که کو داده ام دل را و دلخون گشته ام از جستجو دلبران دلدادگان را درد درمان می دهند دلبرا من درد دارم درد دارم آرزو درد دوری را به درد عشق درمان می کنم بهر عشقت دلبرا هم دل دهم هم آبرو بر سر هر موی تو صد درد بر جان می خرم شاهد من شانه ات پرسش نمایش مو به مو گر زدم فریاد از دردت نگشتم داد خواه دادگر ها را بیاور تا نمایم رو به رو دلبرا دل را به درد آورده درد انتظار وعده تا کی هی دهم دل را برای گفتگو درد دوری دیده ام را کرده غرق سیل اشک بهر دیدار تو دائم داده اشکش شستشو عسکری را چاره باشد وصل یا تشدید درد درد عشق تو عزیز است و نخواهم بی از او بیست و سوم دی نود و چهار آخرین بازنگری ۲۵شهریور۹۹
دوست دارم از گویم به هر مصراع خود تا بگویندم را عسکری دیوانه شد دوست دارم با باشم نه با اعدای او با باشی فقط سالک شوی بر نهج هو هست احمد شهر علم و باب آن تنها است پس یعنی نبی و در نبی حق منجلی است مثل پیغمبر باشد بر این امت پدر زشت باشد جز بر تخت بنشیند اگر حق شب  معراج با صوت گوید سخن چونکه احمد را باشد چو جانِ در بدن تا دل پیغمبر آرامش بگیرد با یا گوید به امر حضرت رب جلی جز  مرتضی آرد پیمبر را که سود؟ جز نفسی که شد مصداق مَن یشری که بود؟ با حق فخر می سارد به پیش عرشیان تا با امر او با عشق آید در میان خوابِ در بستر بگیرد با حکم جهاد برجهادِ این نامی دگر نتوان نهاد نعره های عمرو را پاسخ فقط آرد جز در جنگ خندق هر یلی هارب ولی سر بود ضرب از هر چه سازد جن و انس حق پسند آید ، از بس که نایاب است جنس چون سازد چه کس بر مصطفی جان را سپر؟ با نبی ماند آنجا که جان جوید مفرّ لا فتی الا  لا سیف الا ذوالفقار صیحه ی عرش است از شور در عشق یار چون افکند بهر دین کسی جان در بلا؟ گفت در هر مهلکه غیر از حق را بلیٰ؟ پشت بر دشمن نمی سازد  در جبهه ها با آید برون دین خدا از تنگنا جز  راند فرس تا سوره ی والعادیات بشکند غیر از عزّی، هبل، لات و منات فتح خیبر جز بر هر یلی باشد محال جز را پیش مرحب نیست یارای مقال گفت پیغمبر به ما حق با باشد مدام در تقابل با باشند اگر امت تمام برد بر دوشش را تا که بگذارد حجر جز  را نیست فخری این چنین بهر بشر جز کفوی برای حضرت زهرا نبود در اخوت با نبی شأن یابد نمود اولین مأموم بود و امامش مصطفی چون ،مثل نبی گوید به الا الله، لا؟ چون سلیمان نبی عالم بود رام برف در هُرم حجاز آید به پیغام چون ولایت بر شرط است بر پیغمبری بی پیغمبران هم از نبی بودن بری خلق از نور کل ملائک می شوند بی حتی ملائک وجهُ هالک می شوند معجزه تنها برآید بعد احمد از  چون باشد به قران بر مسلمانان ولی گفت عمر هم بی  حتماً که می گشتم هلاک شیعه حق دارد بگوید بر  روحی فداک شیعه ی مولا  باشد به واقع رستگار چون  چون پره ی پرگار گردد دور یار ساقی  جنت   باشد محمد میر آن بی نصیبند از می آن بی ها بی گمان در شکیبایی نباشد چون  ایوب هم چون  هرگز نیارد امر حق را بیش و کم عایشه وقتی بگوید بر  خیر الرجال بر کرامات  کتمان بود امری محال زین سخن شأن  نزد محمد منجلی است نسبت هارون به موسی نسبت من با  است بعد من باشد بر این امت تنها امام با  ، تنها بر آنها می شود نعمت تمام جز  مثل پیمبر جامع الخیرات کیست جز  بر جانشینی نبی شایسته نیست با  از دین و قران می شود ایزد رضا نیست دین را خیر، بی حب  مرتضی راز ایجاد خوارج هم خدای بی  است بی  بر نغمه ی شیطان جواب دل بلی است کی کند غیر از  افطار با نان و نمک؟ کی بود غیر از  اخلاص و ایمان را محک؟ جز  افطار خود بخشد کسی آن هم سه روز ؟ با  نومید کی گردد فقیر تیره روز؟ در نمازش هم  خاتم به مسکین می دهد از  تجلیل می گردد در آیات احد بر یتیمان کیست مانند همچون پدر؟ بر پدر گیرند تا بعد از سوگی دگر از تقابل با  لرزد به خود فوج یلان بر اشک یتیمان لرزه اندازد به جان شد یتیمان را الله اللهش بلند تا مبادا بی قربانی نسیان شوند در شب قدر است مضروب و در آن مقتول ألف در ألفش بود الحق چه سان مقبول رفت از دنیا  چون، صیحه آمد از سما گشت با قتل  نابود ارکان هدی جز سوزاند دست دزد بیت المال، که؟ جز  بگرفت از دزدانِ آن اموال، که؟ کیست با رسم شجاعت آشنا غیر از ؟ کیست، فریاد و سکوتش ره گشا غیر از ؟ جز  بر دشمنش سازد کسی عفو عظیم؟ جز  بر قاتل خود می شود آن سان رحیم؟ جز  را شوق قدرت کشت بعد از مصطفی جز در حق قرآن کی کند آن سان  وفا؟ در نماز آرند از پای  پیکان برون غرقِ در حق چون ، هرگز نمی یابند عیون جز در بیتِ  درها به مسجد بسته شد از ملاقات کی خانه ی حق خسته شد خانه زادی جز  دارد کجا پروردگار؟ خانه ی حق بر مشهد، بسش این افتخار کینه و ترس از  آورد فضلش را نهان پر شد از وصف کرامات  آخر جهان
ما نمی گوییم   مرتضی باشد خدا هم نمی دانیم  را از خدای خود جدا هست با شرط  تهلیل باعث بر امان بی در حِصن حق فردی نگردد بی گمان آنکه تکذیب می کرد شد رمی از سما از  در بغض باشد کافر و مسلم نما جز شاهی برد دعوای خود بر دادگاه؟ جز برغیر هم کیشش کشد از سینه آه؟ صدق را الگوی قابل درجهان مولا  است آنکه بر عهدش به اعدا هم بود برجا  است زهد را قطب است ، تنها نه بین مسلمین چونکه بشناسند   را هم مسیحی ها چنین در جمع است خوبی های مردان خدا اوج عشق است این  بر درگه رب علیٰ بحر فضل است این  و قول من چون قطره ای از راضی نگردم من به بذل بدره ای نام زیبای آرد به شعرم آبرو جز را کی نمایم از  من  آرزو گر   سازد تو را مهمان به کیلی کوثری یا گو، قصد رفتن کن ز دنیا عسکری یا  مصرع به مصرع بودیم خود دستگیر یا  در بیت آخر هم نخواهم بی امیر سی خرداد نود و شش آخرین بازنگری ۲۹ دی ۱۴۰۲
خواستم با روی تو قدری نمایم شاعری آورم گر شد به شعرم شیوه های نادری ارتش آرایه ها را جملگی بر خط کنم تا بگوید اهل فن در شعر الحق ماهری هر چه جستم من ندیدم سر ز تو آرایه ای شعر کی آرایدت این فکر باشد کافری بهترین آرایه ی آرایه ها یی بی گمان شعر را بی تو نشاید ادعای فاخری من نمی دانم تو من را می سرایی یا که من تو غزل هستی و من تنها به شعرت عابری گر چه در ظاهر سرودم از تو شعری باز هم تو سرودی و به زیباتر از این هم قادری آبروی شعر من هستی تو ای آرام جان عسکری ممنون ز تو در شعر او چون حاضری هفدهم خرداد نود و چهار آخرین بازنگری ۲۲ اسفند۹۸
بر کسوت شاعری نشاید آنکس که تو را رها نماید تو روح غزل تو روح عشقی بی عشق چگونه می سراید آخر به چه کار آید این شعر چون از تو در آن سخن نیاید شعری که ز غیر می زند دم از سینه چگونه غم زداید تاریک بود جهان نگارا این مِه ز رخت کنار باید تک خواسته ام ز ایزد این است از حضرت عشق رو نماید یعقوب دلم هوایی اوست بی یوسف خود چطور پاید بر عسکری ای خدا مدد کن تا چشم به کفش یار ساید دوازدهم شهریور نود و چهار  آخرین بازنگری۲۰ فروردین۹۹
ای کاش که، در صدر خبرها بنویسند آمد به جهان، منتظران، یوسف دلبند باشد همه ی دغدغه ی خلق، چه فرمود؟ امروز چه داده است به احاد بشر پند؟ دستور چه فرموده فراخوان به چه داده است تا جان دهمش همره زن، والد و فرزند رویای شهادت به رکابش چه قشنگ است هر چند که باشد نگهش قندتر از قند ای عسکری احسنت که را گفت امامت با دیدن اشعار که مولا زده لبخند ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دعای شنبه همین یک کلام باشد و بس میا مگر ز نگارت پیام باشد و بس میا مگر که به دنبال جمعه ای آیی که مفتخر به ظهور امام باشد و بس میا که حوصله ای نیست بهر دیدارت شکیب قلب حزینم تمام باشد و بس میا که قلب من آکنده از تنفر توست دمی که یار ندارد حرام باشد و بس میا مگر تو خودت روی آمدن داری تورا چو یار بیاری سلام باشد و بس به جان عسکری این عمر بی نگار بس است دعای خیر بر آن اختتام باشد و بس ۲۴اردیبهشت۱۴۰۲
شنبه شد باز به دل هیچ نویدی نرسید عاشقان را خبر ناب و جدیدی نرسید گشت تجدید گروهی و گروهی مردود باز بر منتظران عید سعیدی نرسید باز یک جمعه پرید از کف ما بی حاصل منجی جامعه با اسب سپیدی نرسید بر کویر دل ما قطره ی آبی نچکید بر تماشای بهان باب امیدی نرسید خلق در وصف پگاهش چه غزلها گفتند فکرشان بر تعب شاه وحیدی نرسید شنبه ها شامترین صبح جهان را دارند عرض تبریک چرا؟ چونکه ندیدی نرسید عسکری کاش تو را آن شه موعود رسد آنچه دل در طلبش هر چه دویدی نرسید ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ آخرین بازنگری ۳۰ دی ۱۴۰۲
این جمعه هم گذشت نیامد نقیب ما دشمن دلش گرفت به حال غریب ما هر عاشقی رسید به دیدار دلبرش ممکن ولی نگشت وصال حبیب ما هر کس که درد داشت طبیبی گزید و درد آمد به روی درد و نیامد طبیب ما ماییم و شنبه ای که ندارد شمیم یاس این جمعه هم نداشت به غیر از فریب ما بر انتظارمان زده هر هرزه نیش خند هر چند بر ندارد از آن خش شکیب ما ای عشق عسکری فقط از یمن مقدمت ذلت نصیب خس شود عزت نصیب ما ۲۳اردیبهشت۱۴۰۲
باز شنبه آمد و قلب مرا ماتم گرفت کوه و دریا دشت و صحرا آسمان را غم گرفت باز ما ماندیم و راه و چشمهای داغ دار برگهای اطلسی را از غمش شبنم گرفت قاصدکها هم همه افسرده اند و سر به زیر باز بوتیمار آمد جای بلبل دم گرفت جمعه در پیمانه هی می ریخت امید و رجا شنبه آمد جای آن پیمانه ها را سم گرفت با کدامین روی شنبه باز بی او آمدی من ز دیدار تو بدبختم برو قلبم گرفت عسکری بی یوسف زهرا خریدار تو نیست همرهش آیی تو را جشنی گران خواهم گرفت ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
آمد آن مردی که در میلاد و مولَد اول است چون محمد هر کجا پا می گذارد اول است مرد اول در کنار اوست در یاری دین آن مسلمانی که در ایمان به احمد اول است آنکه با خواب خودش هم بهر حق سازد جهاد بهر امت در امامت هم چو آید اول است آنکه تنها مرد لایق بر بتول مصطفی است هم ز حیث دخت و زن، ابن و اخ و جد اول است شهر بر علم است احمد باب آن مولا علی است بر ورود آنکس که در را دست بنهد اول است مرد اول در غدیر و خندق و خیبر علی است هر کجا حق بهر دین مردی بخواهد اول است تیغ او هم ذولفقار است و بود تیغی دگر هر که در دستان مولا می نهد ید اول است در میان شاعران هشیار باش ای عسکری آنکه بیتی بیشتر از او سراید اول است ۱۱ فروردین ۹۷ آخرین بازنگری۳۰ دی ۱۴۰۲
وقتی به نقد در پی ابراز کینه ای با مته، ذره بین پی کشف دفینه ای نقدت فقط برای تلافی نمودن است با دشنه ای به دست به دنبال سینه ای دیگر هدف برای کلام تو روشن است حتی اگر که پشت تو باشد مدینه ای ای عسکری به غرق تکبر مگیر عیب بر روی میز اوست علیهت گزینه ای ۳۰ دی ۱۴۰۲
. آمد علی از بعد علی ابن علی را یار از پی یار آمده در خانه ی مولا اصغر بود اما به سخا اکبر اکبر خرد است و بزرگی بکند بر همه دنیا مانند عمویش بود او باب حوائج دارد به برآوردن حاجت ید طولی آمد که به دنیا بدهد درس وفا را باشد همه جا یاور جان بر کف بابا کی عافیت تن طلبد پیش شهادت او باشد و باشد پدرش یکه و تنها ؟! گردن بنمایانَد و آن جندی شیطان گردد سبب خیر و جنانش شود اعطا ای عسکری از دست مده دست علی را حفظت کند این دست در آن محشر کبری سی فروردین نود و پنج آخرین بازنگری ۱۳ اسفند۹۸
. بیا که بزم گدایان فراهم است امشب اگر دمیست غنیمت همان دم است امشب ز شهر جود یکی آمده به نام جواد یقین که بذل عطایی دمادم است امشب اگر که بحر بخواهی نموده ای تو زیان به زاد روز سخا این عطا کم است امشب بیا که ارض و سما غرق شادی و جشن است. که روز خنده ی خوبان عالم است امشب بیا به سوی خدا عسکری به ذکر جواد که کار بنده به این ذکر محکم است امشب ۲۲بهمن ۱۴۰۰
اگر به بخشش و جود بنا بود دیاری تویی شهنشهش که جواد این تباری تو هدیه ی خدایی به خلق عالمینش که بخشش خدا را به خلق عهده داری تویی که از قدومت رضای او رضا شد به طاعنین فراهم بساط شرمساری تویی چو مهر رخشان به برکت طلوعت سرور شب بدل شد به حزن و سوگواری جواد آل طاها خوش آمدی به دنیا نصیب این جهان شد ببین چه افتخاری سفر به دور دنیا کجا و کاظمینت بدون تو جنان هم ندارد اعتباری به عسکری نظر کن بخوان به کاظمینت منه تو نام او را ز زائران کناری ۱۲ بهمن ۱۴۰۱
وه چه امشب رضا بود خندان از عطایای حضرت سبحان چون جواد الائمه آمده است اسوه ی جود و بخشش و احسان آنکه در کودکی امام شد و علم او سر ز عالمان جهان گوید از او رضا مبارک تر بهر دین زاده ای ندیده زمان نهمین نور روشنی بخشِ عالم است این امام پاک جوان دشمنان پدر ز آمدنش گشته خلع سلاح و بسته دهان چون پلی بین ارض و سما پایه و رکن مکتب و ایمان وقت حاجت گرفتن از مولاست دست خود را مگیر از این دامان "یا جواد الائمه ادرکنی" عسکری می رساندت به امان بیست و نهم فروردین نود و پنج  آخرین بازنگری ۱ بهمن ۱۴۰۲
شکر اعلی که علی هدیه ی از داور ماست بی گمان این ثمر قلب خدا باور ماست ثمر دامن پاک است و بَرِ نان حلال کرمش بین که از این روز جزا یاور ماست شک نکردیم دمی بر نبأ عظمایش هر چه باشیم در آن معرکه فخر آور ماست تا که داریم علی شاه جهانیم که از باختر یکسره اش هیمنه تا خاور ماست عسکری صفر پس از یک به رقم آید و بس با علی ذره ی ما جنت پهناور ماست ۱ اسفند۹۹
گفتم مست مولا دست صد هشیار بست هر که بندِ او شد از هر بند رست هر که با او دشمنی را پیشه کرد یار شیطان شد به شیطان داد دست گفت چرا؟! گفتم چون   بر دو امام حق پدر ، تنها علی بود ضربش زجن وانس سر، تنها علی بود ایمان به حق آورد قبل از سن تکلیف بر این فضیلت مفتخر، تنها علی بود آنکسکه درحال رکوعش دست سائل خالی نگردیده است بر، تنها علی بود آنکسکه خود معصوم بود و همسرش هم شاید ز بهرش آن گهر، تنها علی بود قرآن قسم گوید، نفسهای فَرَس را آنکسکه اسبش هم دگر، تنها علی بود جای پیمبر آنکه خوابیده است تاسیف گردد به سویش حمله ور، تنها علی بود آنکس که با او می شود امر رسالت تکمیل بر پیغامبر ، تنها علی بود بهر هزاران بندیِ ناچار و دربند آنکس که شد آزادگر، تنها علی بود باشصت زخمش در احد، آنکسکه شد باز بر جان پیغمبر سپر ، تنها علی بود آنکسکه مرحب راچو تیغ خود دو تا کرد غالب دو انگشتش به در، تنها علی بود آنکس که بزداید از او احمد عرق را با برکتش گوید نگر ، تنها علی بود آنکس که قاتل را نمود از خواب بیدار آورد از رازش خبر ، تنها علی بود از خانه ی حق آمد و از خانه هم رفت الحق که اهل این سفر، تنها علی بود ای عسکری درحشر خواهی گفت خود را آنکسکه آوردت ثمر ، تنها علی بود  هجدهم خرداد نود و چهار آخرین بازنگری ۱بهمن ۱۴۰۲
کی کَس کند آن کار که کرًار کند در کون و مکان کیست که انکار کند کو کان کمال است و کرم، کوه کفا یک کعبه ترک خورد که اِذکار کند شانزدهم تیر نود و چهار