eitaa logo
دفتر شعر من
105 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
از مدینه تا کربلا قسمت سیزدهم چون ز بیعت ابا نمود حسین کرد بر شهر مکه عزم ورود کوفه فهمید او همان شخصی است که نخواهد بر این ستم آسود پیکها گشت سوی مکه روان پشت هم نامه آمد و طومار که بر این قوم مانده در حیرت باید امروز مرشدی هشیار خصم دین رفت و شرِّ او کم شد تا نیفتیم بر بلای دگر برهد کشتی شکسته ی ما به سلامت فقط به یک رهبر کوفه فرمان نمی برد دیگر از کسی مثل ابن بشیر در نمازش نمی رویم دگر کوفه چشم انتظار ابن امیر همه ی ما مخالفت کردیم با یزید و عواملش مولا با تو هستیم با تمام توان جان فدا ییم ما برای شما نامه ها را حسین ابن علی داد پاسخ ز بعد بسم الله به بزرگان، سران کوفه و نیز بر دلش هر که یافت ایمان راه ابن عروه، سعید آوردند آخرین نامه را ز شهر شما من به اقوالتان نظر کردم نیست گفتید رهبری بر ما گوید این نامه ها به من که بیا کوفه و رهبری نما ما را تا به دست شما هدایتمان بنماید خدا به راه هدی مسلم بن عقیل را اکنون می فرستم به سوی شهر شما ابن عمم، برادرم که بُود مومنی معتمد ز جانب ما او به جمع شما شود نزدیک با خبر تا شود ز نیتها ز آنچه در نامه ها بیان کردید سینه هاتان خبر دهد آیا؟ هست این میل اکثر مردم یا تقاضای مردم آگاه؟ او مرا مطلع نماید زود از پس ابر رخ نماید ماه آنچه گفتید یا نوشتیدم مسلم آن را اگر کند تایید گر بود میل حق بر این من هم در قیامم نمی کنم تردید می خورم من به جان خود سوگند که به حق است آن امام که او عدل و انصاف را کند پیشه عامل آید به مصحف هو پیشوایی که راستین باشد پیرو حق و وقف بر دین است او به اجرای امر حق حتی شوید از جان خویش هم دست والسلامی چو پای نامه نگاشت کرد با مسلم این چنین گفتار که برو سوی مردم کوفه تا که خشنود باشدت دادار حق در این ره موفقت دارد باشی ای یار در پناه خدا چشم دارم بر این که حضرت حق نام ما را نویسد از شهدا نوزدهم دی نود و پنج آخرین بازنگری۱۶ تیر ۱۴۰۳
باز آمد محرمی دیگر پی کاری شگرف می گشتم تا از این ماه توشه برگیرم پی جز قول و حرف می گشتم غرق در بحر فکر می گفتم از چه شد شاه عشق مرد قیام این چه مقصود و عهد والایی است که شود بر سرش شهید، امام در کنار شریعه ای پر آب کشته شد عشق با لبی عطشان بعد از داغ اصغر و اکبر رجم کفتارهای بی ایمان برود شهر تا به شهر سرش به غنیمت برند پیرهنش به اسیری برند اهلش را خیزران تا زنند بر دهنش هر چه در خطبه های او گشتم هیچ حرفی نبود از ماندن حرف از اصلاح وضع امت بود سوی معروف توده را خواندن راه را گم نموده بود امت واژگون گشته بود اسلامش هیچ حرفی نمانده بود از دین بیم آن بود گم شود نامش باید این جسم مرده را جان داد سینه ها را جلای ایمان داد جان گذاری اگرچه در این راه صد هزارت اگر رود بیداد آنکه بعضی خراب آن هستند هست شخصی به جز امام حسین چون که او رفته است تا نرود روزه و مذهب و نماز از بین اجتماع نقیض ها اینجاست که بگویی تو از حسین و علی بعد یا قبل مجلس ارباب بروی از پی یزید ولی چند روزی اگر شود تامین سود دنیاییت ادامه دهی چون که سد شد حسین بر دنیات پس علیه امام نامه دهی ۳۰ تیر ۱۴۰۲ آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
به یاد کوچه ی تنگی فتاده ام که مپرس به یاد ضرب خدنگی فتاده ام که مپرس به یاد صورت و تصویر پنجه ی شیطان به یاد لکه ی ننگی فتاده ام که مپرس به یاد کوچه ی تنگی فتاده ام که مپرس به یاد یاس کبودی فتاده ام که مپرس به یاد بود و نبودی فتاده ام که مپرس به یاد گریه ی بلبل به وقت شستن گل به یاد کشف و شهود ی فتاده ام که مپرس به یاد مرد غریبی فتاده ام که مپرس به یاد مادر و چشم های کودکی نگران نشد سپر بنماید برای مادر جان به یاد زخم عمیقش به یاد حسرت و آه به یاد سنگدلی که حیا نکرد از آن به یاد قطره اشکی فتاده ام که مپرس به یاد قصه ی دیوار و در به یاد نیام به یاد برگ گلی که فتاده بود به دام به یاد گفتن تکبیرها علیه خدا به یاد آتش و هیزم به جای عرض سلام به یاد قوم پلیدی فتاده ام که مپرس به یاد فرصت آخر به اوج درد و الم به یاد آنکه که به تفعل نبست واژه ی لم به یاد آنچه نمودند جای عرض ادب به یاد نامه و دفتر به یاد خط و قلم به یاد منع و دریغی فتاده ام که مپرس به یاد دست و یل و بند و ریسمان و رسن به یاد شیر خموشی به یاد مور و سخن به یاد مور وقیحی که شیر میدان شد چو دید شیر خموش است کج نمود دهن به یاد شیر اسیری فتاده ام که مپرس به یاد قصه ی تابوت و یاد بارش تیر به یاد آنکه بکشتش خیانت و تزویر به یاد مرد اصیلی به بیت خویش غریب اگر چه شاه کرم بود و حسنش عالمگیر به یاد جسم عزیزی فتاده ام که مپرس به یاد داغ برادر به یاد یک خواهر به یاد دیدن یک تشت و پاره های جگر به یاد تشت و سر و چوب خیزران، دندان به یاد غم ز پی غم خبر ز بعد خبر به یاد اخت حزینی فتاده ام که مپرس به یاد کشتن مهمان به شرط تشنه لبی به یاد ساقی تشنه مثال با ادبی به یاد ماه حسن، مرگ به ز عسل به یاد اکبر برنا که بود شبه نبی به یاد طفل صغیری فتاده ام که مپرس به یاد خار مغيلان و پای یک کودک به یاد خیمه و غارت به یاد درد کتک به یاد دخت سه ساله خرابه، دامن و سر برای حفظ حجابی ندای عمه کمک به یاد بانگ رحیلی فتاده ام که مپرس به یاد آتش دامن که شعله می کشد ز فرار به یاد گوش پر از خون ز پنجه ی کفتار به یاد خاتم و انگشت و ساربان خبیث به یاد کهنه لباسی که داشتش سردار به یاد شمس شهیدی فتاده ام که مپرس به یاد یک سر از تن جدا روی نی به یاد سوره ی کهفی که خواند او از پی به یاد شام اسیری و خواهری تنها به یاد چوب و یزیدی که ضربه می زد هی به یاد مرد اسیری فتادهام که مپرس به یاد کوچه سر از نینوا در آوردم ببین که من ز کجا تا کجا سر آوردم به یاد روز جزا باش عسکری هر چند به شعر خود مدد از دست حیدر آوردم به یاد آل کریمی فتاده ام که مپرس آخرین بازنگری بیست و هفتم مرداد نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت چهاردهم چونکه مسلم به نیمه ی رمضان عازم کوفه شد به امر امام در مسیر خود از مدینه گذشت قصد دیدار کرد با اقوام راز دل گفت بر مزار نبی کرد تجدید عهد با ایشان با بلدهایی از قبیله ی قیس شد دوباره به سوی کوفه روان چون شدند از مدینه قدری دور در بیابان شدند سرگردان تشنگی کشت همرهانش را ماند جانش اگر چه او به امان او خودش را رساند تا به مضیق وادی مردمی بیابانگرد به امامش سپس به نامه نوشت شور افتاده در دلش این مرد دارد امکان اگر، کسِ دگری بفرستد برای این منظور تا فرستید از برش دستور منتظر می نشیند این مامور داد پاسخ امام می ترسم ترس باشد سبب به عذر تو یار راه دل را به ترس و بیم ببند تا توانی بکوش در این کار (آری آخر حسین می خواهد تا دگرگون نماید امت را تا بر احیای سنت و قرآن بنهد سنت شهادت را) بیست و هفتم دی نود و پنج ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت پانزدهم با خبر شد حسین، ابن سعید میر حجاج شد به حکم یزید قصد او قتل او به موسم حج تا نهد در ستم بنای جدید تا ز بی حرمتی و خونریزی بشود شهر امن یار مصون عمره ی مفرده به جا آورد هشت ذی حجه شد ز مکه برون قبل حرکت چنین خطاب نمود به بنی هاشم و همه یاران حمد مخصوص رب بی همتاست می شود آنچه میل اوست، همان در جهان نیست قدرتی بر پا جز به حول و به قوه ی یزدان به فرستاده ی خدای بزرگ می فرستم درود بی پایان چون شیاری که می نشیند بر گردن دختری ز گردنبند بی گمان مرگ لازم و حتمی است مرگ و انسان قرین هم هستند بر ملاقات با نیاکانم من پر از شوق، مثل یعقوبم گشته تقدیر مقتلی بر من که نمایانده رب محبوبم خوب گویا به چشم می بینم در نواویس تا به کرب و بلا در زمینی که هست دشت بلا گرگها حمله می کنند به ما قطعه قطعه کنند اعضایم سیر سازند ازآن شکمها را تا توانند می خورند و سپس پر نمایند بر خود انبانها می نویسد هر آنچه حکم قضا نیست کس را ره گریز از آن ما رضاییم و بی گمان خشنود زآنچه راضی بود از آن یزدان امتحانی اگر چه هست سترگ پیشه سازیم استقامت را صبر سازیم در مقام بلا تا دهد اجر صابران بر ما بین احمد و پاره های تنش فصل هرگز نمی شود پیدا بی گمان در بهشت هم هستند در کنار رسول پاک خدا چونکه هستند نور چشم رسول موجب شادی و رضای رسول می رسد عاقبت بدون گمان وعده هایش به دستشان به حصول پس بدانید هر که در ره ما می نماید ز خون خویش گذر هست مشتاق بر لقای خدا همره من شود برای سفر (بله آگاه باشد ابن علی کامل از نحوه ی شهادت خود بذل جان زنده گر کند آیین باید آماده ی شهادت شد) یکم بهمن نود و پنج آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت شانزدهم چون حسین عزم بر قیام نمود می شد آماده از برای سفر ابن عباس گفت عموزاده باش از کوفیان دون به حذر خواستم هر چه در قبالت من خویشتن را صبور بنمایم زین خطرها که بر رهت دیدم دیدم از عهده بر نمی آیم ای عموزاده ترس دارم در این رهی که گرفته ای در پیش به هلاکت رسی و نیز دهی به اسارت تو خانواده ی خویش سبقه ی مردم عراق بد است از لحاظ وفای بر پیمان دل مبندی به این جماعت پست نیست بر قولشان چو اطمینان تو بزرگی و محترم به حجاز پس بیا در همین دیار بمان خواهدت گر عراق پس باید شود اول ز خصم رو گردان بنمایند در عمل ثابت ادعایی که می کنند اظهار بکنند از دیار خود بیرون آنکه را شام کرده استاندار گر بگیرند سخت بر اعدا از حکومت نهندشان به کنار واقعاً مایلند بر تو حسین پس قدم بر دیارشان بگذار گر مصری برون ز مکه شوی پیش گیر ای حسین راه یمن که بود مهد شیعیان علی پر ز کوه بلند و دشت و دمن در حصار سدیدِ قلعه و دژ در پناه حمایت یاران بر جماعت فرست نامه و پیک ایمن از دشمن و گزند از آن پاسخش داد این چنین به خدا خوب می دانم ای عموزاده خیر خواهی برای من اما این مسافر شده است آماده گفت اکنون که رفتنت قطعی است اهل خود را مبر در این احوال ترسم آنست دشمنت بکشد پیش چشمان اهل و عیال گفت او را دوباره ابن علی این جماعت به حضرتش سوگند از سرم دست بر نمی دارند تا زمانیکه خون من ریزند این عمل را چو مرتکب گشتند این جنایت که هست سخت گران می نماید عذاب آنها را به همین جرم حضرت یزدان او مسلط کند بر این مردم آنکه آرد برایشان خذلان خوارتر تا شوند از این پس بیش از کهنه پاره ی نسوان (بله آنکس زعیم نیک نخواست می فتد لاجرم به چنگ شرور آنکه ماند به شرط هر خواری می نماید ز عزُّ خویش عبور ) نهم بهمن نود و پنج آخرین بازنگری
از مدینه تا کربلا قسمت هفدهم رفت نزد حسین ابن زبیر آنکه خود با یزید دشمن بود تا به کاخ ولید دعوت شد از مدینه گریخت خیلی زود گفت با او چنین که یابن رسول بود من را چو پیروی مشتاق مثل یاران و شیعیان شما انتخابم نبود غیر عراق گر چه گر میل مکه هم سازی تا امامت کنی بر این امت حاضریم از برای هم فکری با تو سازیم بی گمان بیعت می کند او امام را ترغیب تا بگیرد ره سفر در پیش می کند صحبت از حمایت خود تا بشوید ز جرم دامن خویش گفت با او مرا پدر گفته است که اهانت شود به بیت خدا چون ز یک قوچ روزی ابن زبیر می روم من به این سبب زین جا می شوم دور تا نباشم من این سرا را مسبب توهین هر چه ام دورتر بود بهتر تا که خون ریزدم به روی زمین مرغ باشم میان لانه اگر به خداوند می خورم سوگند می کشندم ز لانه ام بیرون تا ز مرگم به قصدشان برسند مثل قوم یهود می شکنند این جماعت چو شنبه حرمت من مایه ی اتحاد و قرب به حق محو گردد به دست اهریمن دفن گردد اگر کنار فرات هست محبوبتر برای حسین تا شود دفن جنب خانه و زان حرمت بیت حق رود از بین بله ابن علی نمی خواهد بکند خانه را سپر بَرِ خود مثل قوچی که از حماقت او خانه ی کعبه سنگ باران شد او سپر می کند برای خدا جان خود را و جان اهل و عیال کی شود او کبوتر حرمی که حرم را برد به سوی زوال بیست و هشتم بهمن نود و پنج ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت هجدهم بود ناخوش محمد حنفی(محمد حنفیه) شب ولی از امام خود پرسید ای برادر مگر نمی دانی کوفی آیا که بی وفاست شدید یاد کن از برادر و پدرت جز خیانت چه رفت بر آنها بیم افتاده بر تنم کوفه طبق رسمش گذاردت تنها در حرم ای حسین محترمی نیست از این نظر برت همتا پس در اینجا بمان مرو به عراق تا نباشی ز خصم در پروا گفت او را حسین در پاسخ خصم طه پلید و سنگ دلست گر بمانم به حیله می کشدم هتک حرمت به خانه محتمل است بعد او را دوباره عرض نمود پس حسین جان ، برو ز مکه برون به یمن، هر کجا به غیر عراق غیر از شهر کوفیان زبون گفت بر این قضیه فکر کنم صبح اما برفت سوی عراق و محمد گرفت ره بر او که نبودیم بر چنین میثاق گفت؛ اما برادرم در خواب بعد از آن پیمبر ایزد گفت بر من حسین حرکت کن خواهد الله کشته ات بیند گشت مشغول ذکر استرجاع چونکه پرسید پس به این میدان می بری از چه کودکان و زنان گفت خواهد اسیر بیندشان ششم اسفند نود و پنج آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت نوزدهم ابن جعفر چنین به نامه نوشت به خدا می دهم تو را سوگند منصرف تا شوی ز امر سفر نامه ام را چو بر کفت بنهند بیم دارم در این سفر مولا دشمنان خدا تورا بکشند اهل بیتت شوند مستأصل اهل ایمان شوند بی تو نژند چون تویی پرچم هدایت و دین بی تو نور خدا شود خاموش پس در این ماجرا مکن تعجیل تارسم بر تو بر شکیب بکوش قاصد نامه اش محمد و عون عازم مکه شد خود عبدالله با امانی ز عمرو و با اخ او زد به قصد امام بر دل راه داد پاسخ به آن دو ابن علی داد حکمی به من رسول خدا دیدمش چون به عالم رویا پس به اجرای آن شدم کوشا ابن جعفر ز شرح آن پرسید گفت پرسش مکن دگر ز برم برسر عهد خویش می مانم چه به نفعم بود چه بر ضررم در جواب امان نوشت آنکس که به حق خوانَد و نبی خدا صالح است و به امر حق تسلیم نیست هرگز مخالف آنها تو به من می دهی امان نامه تا گذاری مرا چه بر شانه وعده ات هست صلح و رابطه ای که بنا می کنی صمیمانه در جهان برترین امان از اوست گر به دینت بود از او پروا گر نداری به دین از او پروا آن جهان هم شوی تو بی ماوا می نماییم مسالت اما خوف و خشیت در این جهان ز خدا تا که مشمول لطف او گردیم به امانش رسیم در عقبی واقعاً خیر و صلح، ابن سعید گر از این نامه باشدت منظور در دو عالم شوی تو از این کار نزد پروردگار خود مأجور عمرو وقتی برادرش برگشت گفت باید ز راه دیگر شد با سلاح و سوار زود برو جبر را دید راه و چاره ی خود در میان گروه ابن سعید کار اما به اختلاف کشید ناتوان شد برادرش یحیی بازگشت و به قصد خود نرسید بیست و دوم خرداد نود و شش ۱۶ تیر ۱۴۰۳
صلوات جلیلی امت چه فضا را نموده روحانی ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت بیستم چون فرزدق به همره مادر سال شصتم مسافر حج بود در حریم حرم بدید حسین رفت نزدش سلام عرض نمود گفت با او که سبط پاک رسول پدر و مادرم فدای تو باد قبل انجام حج رَوی به شتاب چه مهمی مگر میان افتاد گفت با او حسین در پاسخ بیش از این گر به مکه می ماندم می گرفتندم عاملان یزید می فتادم به بند او آندم خود فرزدق چنین کند عنوان او به من گفت کیستی ای مرد گفتمش مردی از عرب، به خدا زین مهم پرسشی دگر ناورد پرسش از مردم عراق نمود گفتمش جسته ام من از آگاه قلبها با تو تیغها برتو امر در دست حضرت الله گفت با من که راست می گویی ای فرزدق که کار دست خداست او که هر روز را به یک کاری است کار ما نیست جز سپاس و رضا گر قضا بودمان به وفق مراد شکر هر چند باز نعمت اوست ورنه خارج نگشته از ره حق آنکه تقوا نموده و حق جوست گفتمش آن زمان که گفتارت حق بود خیر باشدت در پیش بعد پرسیدمش من از احکام تا جدا دیدمش من از بَرِ خویش پانزده مهر نود و شش
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و یکم از یمن با هَدیّه های نفیس کاروانی که بود عازم شام خارج از مکه، منزل تنعیم ضبط شد بار آن به دست امام آنچه با زور، والی ظالم جمع آورده بود از مردم حمل می شد به سوی قصر یزید تا بجنباند این چنینش دم خرج خواهد نمود امام آن را در رهی که صلاح دین باشد از بر سارقان بیت المال قطع ید معنیش همین باشد بعد بر کاروانیان فرمود هست محفوظ مزد کار شما خرج برگشت تا یمن باما آنکه ماند رسد به صحبت ما جنگ‌ فرض است اگر چه با طاغوت جمع مامور را ولی انصاف بر رعایا ره رعایت جو تا نگردد به حقشان اجحاف رسم سربازگیری از او نیست جندی او حواری مختار در رکابش کسی فقط باید کز دل و جان شود فدایی یار بیست و هشتم مهر نود و شش آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
حی علی الصلوه که تنها عن الهواست حی علی الحسین که تنهای نینواست حی علی الفلاح به همراهی حسین حی علی النجاة که او مرشد هداست حی علی الجنون چو شدی غرق بحر عشق حی علی الفنا چو دلت تشنه ی بقاست حی علی القتال به بد خواه عشق حق حی علی الفرار ز هر کس که ما سواست حی علی السماع به بزم حبیب ها حی علی الفداء بر آن کس که با ولاست حی علی العلم که نماند به روی خاک حی علی العزای شهیدی که سرجداست حی علی الثبوت لیاقت به نوکری حی علی الوفای به مردی که با خداست حی علی الوصال به خودسازی عسکری حی علی الظهور امامی که جان ماست ۱۹ مهر۹۹
از مدینه تاکربلا قسمت بیست و دوم چون به حاجر رسید ابن علی در جواب پیام ابن عقیل کوفیان را دوباره نامه نوشت با سفیری به کوفه کرد گسیل از برایم نوشته ابن عقیل کوفیانند جملگی یکدل پس بگیرند حقی از ما را که ربوده است فرقه ای باطل مسئلت دارم از خدای بزرگ جملگی عاقبت به خیر شویم شود از حق نصیبتان توفیق هم در این ره ثواب و اجر عظیم شده ام من ز جانب مکه هشت ذی حجه سویتان راهی پس مهیا شوید یاران تا یافتید از پیامم آگاهی ۲۰ شهریور ۹۷
"اگر آن ترک شیرازی ، به دست آرد دل ما را " چه دارم تا به او بخشم ، که مارا هست او مولا ز اربابی عجب نبود، اگر هم بنده بنوازد که مولامیکندبخشش،نه چون مابی سروپاها "هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد" چو هستم هست از او من بر او سازم چه را اعطا سمرقند و بخارا را، سر و دست و تن و پا را اگر حتی دهم اورا تمام روح و هم اجزا به او من باز برگردانده ام آن را که خود دادم که عودت باشد این کار و نگوید عاقلش اعطا اگر چه این عمل هرگز نباشد کار ناچیزی که بر اهدا نمی گردد کسی این گونه بی پروا اگر هم شاعری می سازد از این دست بخششها زبانی باشد و آن را نمی سازد کسی اجرا فقط این کار از احمد و فرزندان او آید حسین اینگونه می بخشد تمام هستی خود را تو را ای عسکری تنها همین آید که شکر آری که گردد از سر شکرت برت حق مرحمت افزا ششم مهر نود و پنج 
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و سوم مردی از اهل کوفه را گویند در خبر سوی کوفه عازم بود نگهش چون به خیمه ها افتاد جست از نام صاحبانش زود چونکه فهمید از آن ابن علی است در ملاقات او شتاب نمود گفت در ابتدای پیری بود آنکه در خیمه ها شدم مشهود بود مشغول خواندن قرآن بر رخش اشک مثل در غلطان گفتمش از چه ای در این صحرا پدر و مادرم تو را قربان گفت تهدید دشمن از یک سو نامه ی کوفیان هم از یک سو خوب دانم اگر چه بر جانم کوفیان خود کنند اراده ی سو چون مرا کشت این جماعت پست حرمت امر کردگار شکست حق مسلط نماید آنها را آنکه بر قتلشان گشاید دست می رساند به قتل آنها را تا به فرمانبری کند وادار تا چنان کهنه پاره ی زنها این جماعت ذلیل گردد و خوار ۲۰ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
امسال هم حسینیم و عضو هیئتم شکر خدا نکرده رهایم هنوز عشق ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و چهارم به خزیمیه چون رسید حسین یک شب و روز استراحت کرد صبح زینب به خدمتش آمد نگران با حسین صحبت کرد هاتفی این سرود نجوا کرد ای برادر به گوش من گویا که شدم غرق غصه و تشویش راز را از شما شدم جویا سخت ای چشم من مهیا شو می رسد فصل گریه های شدید که کسی غیر من نخواهد ریخت قطره ای اشک بر گروه شهید گریه بر آن گروه بر حق که سوی تقدیر خویش می تازند هر خطر را به جان خود بخرند تا به پیمان خود وفا سازند داد پاسخ به زینبش او با جمله ای مختصر ولی زیبا آنچه تقدیر می کند ایزد خواهرم بی گمان شود اجرا ۲۱ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
. این چه سری است خمسه النجبا حق تشییعشان نگشته ادا اینکه امت برای پست و مقام کرد جسم رسول خویش رها شد جگر گوشه ی نبی مجروح تا غریبانه دفن شد به خفا فرق حیدر شکافت، تا یک قرن قبر او مخفی از تبار جفا وای از جسم چاک چاک حسین که رها شد به دشت کرب و بلا زین میان یک جنازه شد تشییع کاش هرگز نمی شدش اما تیر باران گرفت بر گل یاس عسکری چون به حکم غاصبها ۱۳شهریور ۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
. از آنکه نیست عاشق ارباب ما حسین باشد چه انتظار بفهمد چرا حسین هر کس به شاه ما بنماید قیاس کس تنها زبانی است بگوید چو یا حسین نان را به نرخ روز اگر می خورد کسی گر پا دهد فروخته بر ماسوا حسین باید برای روضه ی خود گریه سر دهد هر کس جدا شده است ز خون خدا حسین هر کس به هر طریق زند نیش و گر شود چون کوفیان پیر زند با عصا حسین روزی به نذر تازد و روزی به روضه ها تا گوید او که هست ز ایران جدا حسین چون بی سواد شهره شود سازد ادعا ای عسکری مگر دهد او را شفا حسین ۱ شهریور ۱۴۰۱
. یکی از حضرت صادق بپرسید این معما را که از بین مصیبتها چرا عظمی است عاشورا نه فقدان رسول حق که آنسان رفت از دنیا که محروم از وصیت شد ز سوی امت اعمی نه حتی مرگ مظلومانه ی دردانه اش زهرا کتابی از مصیبتها فقط سیلی بر آن سیما نه حتی رفتن حیدر که کشتش غربت و غمها که بعد از فاطمه شد او غریب و یکه و تنها نه فقدان حسن با آن حدیث تیر و تابوتش چه دردی بیشتر از این که همسر باشدت ز اعدا به او فرمود آن حضرت که بین مردم دنیا بود آل کسا اشرف، تسلی بخش بر دلها حسین چون رفت دیگر کس نماند از پنجتن بر جا دگر محروم شد دنیا ز نور خمسه ی طه زمین و آسمانها هم از این در شیون و غوغا که گویی رفت کل پنجتن از دستهای ما هفدهم آذر نود و چهار
. فدای حق ، همه هست و حیاتت هدف دادی نشان ، از این مماتت در آن حول و ولا ، شور اَقَمْتَ چه طوفانی به پا کرد از صلاتت چه هیهاتی زدی ، بر جند ظلمت که بودت در شهادت هم، شهامت رضاً ، بهر رضای حیِّ داور شعار عصمت و اصل امامت نماز عاشقی سنّی ندارد متاع جان و خون آید به کارت حبیب ازیک طرف،اصغر زیک سو کمال عشق را آمد نهایت تو را بالاتر از حج بود طاعت که حج، بیهوده باشد بی برائت بسنده کردی ای مولا به عمره نهادی خانه خواندت تا خدایت هدف،ترسیم گلگون نامه ی عشق نبودت ای حسین ، حب امارت شدی آن عاشق دلبر ز معشوق که تو در دلبری داری مهارت چو جانان خواست، دادی مال و جانت خریدی بر تنت ، صدها جراحت چه سخت است عسکری، عشق امتحانش عطش، خون، سرزنش، آتش، اسارت از اشعار قدیمی من آخرین بازنگری ۱۷ تیر ۱۴۰۳
. چه اسراری بود حاکم خدایا آخرین حج را چه حج احمد مرسل چه بر حج حسین ما دو پیمان بسته شد دونان شکستندش به نامردی به باطل متفق گشتند و حق ماند از جفا تنها چه پیمانها چه مرسلها چه بیعتها چه اقوالی همه چون طبل توخالی نبودش صدق در فحوا یکی آتش زند باب سرای کبریایی را حریم مصطفی را این ستم باشد روا آیا شکستندای خدابیعت چراغصب فدک دیگر چرا نیلوفری گردد رخ انسیه ی حورا ز نخلستان نسیم آرد نوای آه جان سوزی یکی با چاه می گوید که بسیار است مشکلها دمی غصب ولایت شد دمی بر شه جسارت شد به تابوت حسن از چه شدند آنگونه بی پروا چه حجی ای حسین من چه احرامی چه قربانی چه میقاتی چه سعیی وچه رمیی کرده ای اجرا نباشد اکمل و اتمم چو حجت حج انسانی که دارد حج مقبولی بدین اوصاف بی همتا بنازم بر صفا و مروه ات دردانه ی یزدان زمانی جانب خیمه زمانی جانب اعدا که قربانی تو آوردی رقیه یا علی اصغر و یا قربان خودت بودی نهادی سر تو بر نی تا نباشد رنگ احرامت سفید از چه حسین من شدت یک کهنه پیراهن به رنگ خون تنت تنها بمیرد عسکری آن را که شد خشکیده لب کشته به جرم امر بر معروف و نهی از منکر و فحشا چهارم تیر نود و چهار آخرین بازنگری ۱۷ تیر ۱۴۰۳
«آزادگان عالم در خیمه ی حسینند» مولایشان جنان را آنها به دهر زینند گیرند اگر که حتی از خیمه اش کناره پا در رکاب بر او آخر چو ابن قینند گر پادشاه باشند هستند جندی او با افتخار عبد مولای نشأتینند در موسم فرح هم آید اگر محرم در جای جای عالم مشغول شور و شینند باشد اگر که دنیا در عین و یاء و شین هم آشفته سر اگر چه در شین و قاف و عینند ای عسکری اگر از اهل نظر بپرسی «آزادگان عالم در خیمه ی حسینند» ۱۷:تیر ۱۴۰۳
شنیدم هر که عاشورا بخواند حسینی می شود با او بماند اگر چه سالها برحسب عادت بدون بردن رنج ریاضت شوند از او پذیرا جملگی را که گردد از برایش گنج فردا دگر معطل نکردم خواندمش زود چه دُری بر من اعلی تر از این بود ولی شک داشتم این قلب ناپاک رود با این عمل تا اوج افلاک میان کارها بی هیچ آداب زیارت خوان شدم با عشق ارباب نکردم غسل و نگرفتم وضویی به هر بند زیارت رو به سویی سلام و لعن با تسعین و تسعاً نشد مقدور جز این گونه بر من به خوابم دیدم آنشب نینوا را که یاری می دهم خون خدا را شدم بیدار تا، خواندم دوباره که ماند عسکری یارش هماره ۸ اسفند ۹۶ آخرین بازنگری ۱۷ تیر ۱۴۰۳