دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_پنجم 🔹آرزوهای فراوان در پهنه بیابان«۲» 🔹 یک رو
🌿🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_ششم
🔹آرزوهای فراوان در پهنه بیابان«۳» 🔹
در همین زمان که یعقوب علیه السّلام گرفتار آشوب فکری شده بود و در حیرانی به سر می برد، تخته سنگ بزرگی که سایه ای در کنار داشت نظر او را جلب کرد. یعقوب به سوی آن سنگ بزرگ رفت تا در کنار آن بنشیند و خستگی خویش را برطرف سازد، تجدید نیرو کند و از گرمای بدن بکاهد. هنوز یعقوب به سنگ تکیه نداده بود که خواب او را فراگرفت و بزودی به خواب عمیقی فرورفت. یعقوب در خواب، رؤیایی بسیار خوشایند دید. این خواب شیرین اعماق قلب او را روشن و تشنج افکار او را برطرف کرد و پرنده آمالش را در بوستان اندیشه به نغمه سرایی واداشت. او در خواب دید بزودی از زندگی سعادتمندی برخوردار می گردد، خداوند سرزمینی وسیع و نسلی پاکیزه و با برکت به او عنایت می کند و به آنان کتاب و وحی تعلیم می نماید.
یعقوب علیه السّلام با دلی خرسند و فکری روشن، و روحی رها از تردید، از خواب بر خواست، روزنه های امید در مقابل چشمش باز شد و بوی وصال یار به مشامش رسید، زیرا پیش بینی پدر پیرش تأیید می شد و وصول آرزوهای او را خبر می داد، لذا یعقوب همانند تیری که از کمان می جهد با تصمیم جدی راه خود را پیش گرفت و با شتاب به پیش رفت.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_ششم 🔹آرزوهای فراوان در پهنه بیابان«۳» 🔹 در همین زمان
🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻
#قصص_قرآن
#حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_هفتم
🔹شهر آرزوهای یعقوب«۱» 🔹
یعقوب باگذشت ایام، بیابان ها را پشت سر گذاشت و ناگهان از دور، نمای شهری را دید. این دورنما، رشته آرزوی یعقوب را پیوسته و او را امیدوار ساخت که این سیاهی نمودار شهر دلدار و مرکز لابان پیر باشد. از این رو یعقوب با نیروی شوق و قرب وصل به سوی آن شتافت و بزودی دریافت که تصور او اشتباه نبوده و امید او ناامید نگشته و شهر همان دیار مقصود و محبوب است.
اکنون گام های یعقوب علیه السّلام استوار و اضطراب و نگرانی او برطرف می گردد، و در روح خود احساس آرامش می نماید. آری این گله های گوسفندان است که به چرا مشغولند و دسته های پرندگان که در پروازند، پیش درآمد درختان است و اینها دامدارانند که به آوازخوانی مشغولند و این گروه اطفالند که فریاد می زنند و بازی می کنند.
(ادامه دارد...)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_هفتم 🔹شهر آرزوهای یعقوب«۱» 🔹 یعقوب باگذشت ایام،
🌿🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_هشتم
🔹شهر آرزوهای یعقوب«۲» 🔹
یعقوب علیه السّلام مسیری طولانی و بیابانی سوزان را پشت سر گذاشته و اکنون در سرزمین ابراهیم است. همان سرزمینی که رسالت ابراهیم را مژده داد و خورشید شریعت وی از آن طلوع گردید. یعقوب به شهر دایی خود وارد شده است، به سرزمینی که آرزوی آن را داشت، رسیده است. این همان شهری است که به امید آن بیابانها را در نوردیده، پس باید بپاس عنایت خدا و اعتراف به توفیق و هدایت خویش سجده شکر بجا آورد. یعقوب غریب، وارد شهر شد و با رویی گشاده و لحنی ملایم از رهگذران پرسید: آیا کسی هست که لابان فرزند بتوئیل را بشناسد؟ گفتند: آیا کسی هست که لابان برادرزن اسحاق پیغمبر را نشناسد. او بزرگ خاندان خویش و زعیم ایشان است، لابان صاحب این گله های گوسفند است که در این ریگزارها چون سیل روانند.
(ادامه دارد...)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_هشتم 🔹شهر آرزوهای یعقوب«۲» 🔹 یعقوب علیه السّلام مسیری
🔸🔹🔸🔹🔸
#قصص_قرآن
#حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_دهم
🔹شهر آرزوهای یعقوب«۴» 🔹
راحیل با اشتیاق سخنان شیرین او را شنید و همراه او روانه منزل شد. یعقوب علیه السّلام در بین راه در قلب خود اضطراب شدیدی احساس کرد، گویا پرنده ای از قلبش به پرواز درآمده است. آیا این حالت فوق العاده بخاطر دیدن دوشیزه ای است که آرزو و امید او و نویدی است که پدرش به او داده و تعبیر خوابی است که در صحرا دیده است؟ و یا طپش قلب او بخاطر این است که در غربت قصد انجام امر مهمی را دارد و از عواقب آن مضطرب است؟
شاید هر دو عامل یعنی تحقق آرزو، نوید پدر و تعبیر خواب خویش و اضطراب از شروع کاری مهم در ایجاد هیجان روحی او شریک و مؤثر باشند ولی او هیچگاه خود را فراموش نکرد و در هر حال زمام روح و تمالک نفس خویش را در دست داشت و اعصاب خود را کنترل می کرد. یعقوب علیه السّلام با گامهای آهسته و روحی مطمئن به حضور لابان درآمد. لابان به محض مشاهده یعقوب، دست در آغوش او انداخت و مدتی آنها در آغوش یکدیگر اشک شوق ریختند و پس از این ملاقات، او یعقوب را در نهایت مهر و محبت و عزت، جایگاهی بلند و مقامی رفیع بخشید.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد ،قصه های قرآنی
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🔸🔹🔸🔹🔸 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_دهم 🔹شهر آرزوهای یعقوب«۴» 🔹 راحیل با اشتیاق سخنان
🌱🌸🌱🌸
#قصص_قرآن
#حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_یازدهم
🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹
یعقوب علیه السّلام سفارش پدر را به دایی خویش رساند و آرزوی دامادی خود را به او اطلاع داد و گفت: راحیل را دیده ام، او در قلب من جایی برای خود باز کرده است.
امید من این است که با او ازدواج کنم و رابطه شایسته خویشاوندی خود را با لابان احیاء کنم.
لابان به یعقوب گفت: به دیده منت درخواست تو را انجام می دهم و برای تحقق آرزوهای تو تلاش می کنم، اما شرط ازدواج با دختر من این است که هفت سال برای من چوپانی کنی، تا این مدت مهر دختر من باشد، تو در طول این هفت سال تحت حمایت من بسر می بری و از مهر و محبت من برخورداری.
یعقوب علیه السّلام شرط چوپانی را پذیرفت و به گوسفندچرانی مشغول شد و گذشت ایام، آرزوهای شیرین او را پرورش می داد و نور امید همواره دل او را روشن و منور می ساخت.
راحیل کوچکترین دختر لابان بود و لیا از جهت سن بزرگتر از خواهر خود راحیل بود ولی از جهت زیبایی اندام و سیمای نیکو شاید بعد از خواهرش قرار می گرفت.
(ادامه دارد...)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌱🌸🌱🌸 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_یازدهم 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹 یعقوب علیه ا
🌱🌸🌱🌸
#قصص_قرآن
#حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_یازدهم
🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹
یعقوب علیه السّلام سفارش پدر را به دایی خویش رساند و آرزوی دامادی خود را به او اطلاع داد و گفت: راحیل را دیده ام، او در قلب من جایی برای خود باز کرده است.
امید من این است که با او ازدواج کنم و رابطه شایسته خویشاوندی خود را با لابان احیاء کنم.
لابان به یعقوب گفت: به دیده منت درخواست تو را انجام می دهم و برای تحقق آرزوهای تو تلاش می کنم، اما شرط ازدواج با دختر من این است که هفت سال برای من چوپانی کنی، تا این مدت مهر دختر من باشد، تو در طول این هفت سال تحت حمایت من بسر می بری و از مهر و محبت من برخورداری.
یعقوب علیه السّلام شرط چوپانی را پذیرفت و به گوسفندچرانی مشغول شد و گذشت ایام، آرزوهای شیرین او را پرورش می داد و نور امید همواره دل او را روشن و منور می ساخت.
راحیل کوچکترین دختر لابان بود و لیا از جهت سن بزرگتر از خواهر خود راحیل بود ولی از جهت زیبایی اندام و سیمای نیکو شاید بعد از خواهرش قرار می گرفت.
(ادامه دارد...)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌱🌸🌱🌸 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_یازدهم 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹 یعقوب علیه ا
🔅🔆🔅🔆
#قصص_قرآن
#حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_دوازدهم
🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۲» 🔹
لابان قصد نداشت و معمول هم نبود که دختر کوچکتر را قبل از دختر بزرگتر شوهر دهند، ولی با مشاهده دلباختگی و شیفتگی یعقوب نتوانست جواب رد به او بدهد، لذا برای حل این مشکل تصمیم گرفت که هر دو خواهر را به یعقوب جوان بدهد. زیرا یعقوب شایسته این لطف بود و در دین یعقوب و عقاید ایشان، مانعی برای این گونه ازدواج وجود نداشت.
آنگاه که مدت کارگری یعقوب (هفت سال) به پایان رسید و زمان ازدواج او فرا رسید، تصمیم گرفت به زندگی خود سروسامانی بدهد لذا از لابان خواست که به وعده خود وفا کند و شرط خود را انجام دهد.
لابان به یعقوب گفت: فرزند عزیزم، عواطف پدری و آیین این شهر اجازه نمی دهد که دختر کوچک قبل از دختر بزرگ ازدواج کند. این لیا دختر بزرگم را اگر چه از لحاظ جمال و زیبایی به پای راحیل نمی رسد، اما از جهت عقل و هوش همانند او است. در مقابل کاری که انجام داده ای او را اختیار کن و مطمئن باش که او همسر شایسته ای خواهد بود و اگر راحیل را هم می خواهی باید هفت سال دیگر چوپانی کنی و مهر دیگری بپردازی تا از راحیل عزیز و زیبا نیز کامروا شوی.
(ادامه دارد...)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🔅🔆🔅🔆 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_دوازدهم 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۲» 🔹 لابان قصد ن
🌿🌼🌿🌼🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_سیزدهم
🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«3» 🔹
یعقوب علیه السّلام که پیغمبر شایسته خدا بود، نتوانست خواهش دایی خود را رد کند و لطف و احسان او را فراموش کند، زیرا لابان بود که قدوم یعقوب را گرامی داشت و او را در احسان و انعام خود غرق ساخت و برای دامادی خویش برگزید، لذا شرط لابان را پذیرفت و ابتدا با لیا ازدواج کرد و به کار خود مشغول شد تا هفت سال دیگر به پایان رسید و سپس با راحیل نیز ازدواج نمود.
لابان به هریک از دختران خویش کنیزی داد که مشغول خدمت دختران خود و حفظ زندگی آنان گردند ولی این دو خواهر کنیزان خویش را از روی مهربانی و جلب عواطف یعقوب به او بخشیدند. خدا از لیا و راحیل و آن دو کنیز، دوازده پسر به یعقوب عطا نمود که اسباط بنی اسرائیل نامیده شدند.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
❇️ مطالبی که روزانه در کانال مؤسسه دارالقرآن الکریم زنجان بارگزاری میشود:
✅ #محتوای_صفحه
(روزانه یک صفحه از قرآن کریم با ترجمه، تلاوت ترتیل، تفسیر متنی)
✅ #هر_روز_یک_صفحه_با_کلام_حق
(شامل درج یک صفحه از مصحف التجوید همراه با نکات وقف و ابتدای آیات بر طبق مصحف محشی و آموزش لغات صفحه)
✅ ۶۰۴ شب با قرآن، تفسیر #دلنشین و شنیدنی یک صفحه از کلام وحی توسط استاد رنجبر
✅ #تفسیرسورهجمعه توسط مقام معظم رهبری
✅ اطلاع رسانی #جلسات_عمومی
✅ بیان نکته تفسیری یک صفحه از کلام الله مجید توسط حجة الاسلام و المسلمین #علی_سرلک
✅ #حفظ_موضوعی
✅ #ترجمه_تصویری یک سوره از قرآن مجید
✅ #آیه_های_آرامش
✅ #آموزش_روخوانی_قرآن_کریم توسط استاد حاج احمد ابوالقاسمی در قالب ۶۱ جلسه
✅ #آموزش_تجوید توسط استاد موسوی بلده در قالب ۴۶ جلسه
✅ #آموزش_صوت_و_لحن
✅ #معرفی_سوره
✅ #استاد_رنجبر (نکات ناب قرآنی)
✅ #تلنگر_قرآنی
✅ #تدبر_در_قرآن_کریم
✅ #نکته_های_ناب
✅ #آموزش_احکام
✅ #درّویاقوتمهدوی
✅ #دریچهایبهسویتفکردینی
✅ #سبک_زندگی_قرآنی
✅ #نکات_ناب_قرآنی
✅ #قصص_قرآن
✅ #آموزش_نغمات
✅ #درمحضرقرآنکریم
✅ #مفاهیم_قرآن_کریم
✅ #داستانهایبحارالانوار
✅ #پاسخبهشبهاتقرآنی
🔹 ارتباط با ادمین کانال:
@abasaleh1368
🔸 آدرس: زنجان، میدان رسل، خیابان شیخ فضل الله نوری، مؤسسه دارالقرآن الکریم زنجان
۰۲۴۳۳۴۴۹۹۴۴
💭 شما هم در پیامرسان ایرانی ایتا با ما همراه شوید:
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌼🌿🌼🌿 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_سیزدهم 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«3» 🔹 یعقوب علیه
#قصص_قرآن
#حضرت_یوسف علیه السلام، #قسمت_اول
🔹خواب حضرت یوسف علیه السّلام«۱» 🔹
صبح طلوع کرد و خورشید درخشان، چتر منور خود را بر موجودات جهان گشود و یوسف بعد از رؤیای شیرینی که در خواب دیده بود از جا برخاست. به سرعت خود را آماده کرد و با چهره ای خندان و شاداب درحالی که از شدت خوشحالی و خنده، دندانهایش آشکار بود به سوی پدر شتافت.
یوسف گفت: پدر جان دیشب در خواب، رؤیای جالبی دیدم که روح مرا شاد و دلم را خشنود ساخته است: «دیشب خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه همه بر من سجده می کنند».
چهره یعقوب علیه السّلام شکفت و پیشانی او از خوشحالی درخشید و نور خرسندی در میان چشمانش هویدا گشت و سپس گفت: ای نور دیده من، خوابی که تو دیده ای از رؤیاهای صادق است و برتری تو را که من پیش بینی می کردم تأیید می کند و آن سعادتی که من برای تو امید و آرزوی آن را داشتم، در این خواب آشکار است.
(ادامه دارد...)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
#قصص_قرآن #حضرت_یوسف علیه السلام، #قسمت_اول 🔹خواب حضرت یوسف علیه السّلام«۱» 🔹 صبح طلوع کرد و خورش
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈•
#قصص_قرآن
#حضرت_یوسف علیه السلام، #قسمت_دوم
🔹خواب حضرت یوسف علیه السّلام«۲» 🔹
فرزندم! این خواب بشارتی است به آن امتیازات علمی که از طرف خداوند به تو عنایت می شود؛ نشانه ای است از نعمتی که خدا همانند پدرانت ابراهیم و اسحاق به تو ارزانی خواهد داشت و از آن نعمتها تو را نیز بهره مند خواهد ساخت، ولی این خواب را برای برادرانت نقل نکن، زیرا تو حسادت آنان را از امتیازاتی که به تو و برادرت بنیامین داده ام، دیده ای و ناراحتی ایشان را از احترام خاصی که به شما می گذارم مشاهده کرده ای! برادرانت اکنون درباره شما باهم آهسته سخن می گویند ولی ضررشان برای شما بیش از کنایه و طعنه نیست، ولی اگر خواب خود را برای آنان نقل کنی ممکن است که آتش کینه آنان شعله ور و خشم درونی ایشان آشکار شود و نقشه خطرناکی برای تو و برادرت طرح کنند، آنگاه دامهای مکر خود را می گسترانند تا شما را به دام اندازند و بی تردید شیطان نیز به کمکشان می شتابد و تصمیم آنان را در این امر تأیید و تقویت می نماید.
(ادامه دارد...)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈• #قصص_قرآن #حضرت_یوسف علیه السلام، #قسمت_دوم 🔹خواب حضرت یوسف علیه السّلام«۲» 🔹 فر
🌿🌿🌺🌺🌿🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_یوسف علیه السلام، #قسمت_سوم
🔹خواب حضرت یوسف علیه السّلام«۳» 🔹
یوسف در آن هنگام جوانی نوخاسته و نورانی و خوش سیما بود و اندامی موزون و دلربا داشت، راحیل مادر او درگذشته است. یوسف علیه السّلام و بنیامین را در سنین هجده سالگی که نیاز فراوانی به قلب مهربان و سینه رئوف مادر دارند، تنها گذاشته و در زیر خاک آرمیده است.
از این جهت که مادر این دو فرزند در قید حیات نیست، یعقوب علیه السّلام آن دو را نسبت به دیگر فرزندان بیشتر دوست داشته و مورد شفقت و مهربانی خاص خود قرار می دهد و این خواب صادق به شدت دوستی و علاقه یعقوب افزود. این تشدید محبت یعقوب، از نظر برادران یوسف و بنیامین مخفی نماند و با آن همه کتمان محبت مضاعف و اظهار دوستی مساوی بین برادران، باز حقیقت روشن گشت و به قول شاعر:
دلایل العشق لا تخفی علی احد
کحامل المسک لا یخلو من العبق
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنی
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan