🌹🏴🥀🌴🥀🏴🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
ما براي فتح كربلا زجرها كشيده و بايد بكشيم، دردها و رنجها ديده و بايد ببينيم. هر كس كه كربلا ميخواهد بايد همانند سرور شهيدان ، حسين بن علي (عليه السلام) كه در كربلا درد و مصيبت ديد ، درد و رنج ببيند .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #مرتضی_ایرجی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🌴 @dashtejonoon1🏴🌹
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#کرامات
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#محمد_معماریان
#قسمت_اول
در سال 1368 کرامتی از سیدالشهدا(ع) در شهر قم مشاهده شد.
مادر #شهید محمد معماریان، روز اول محرم به اتفاق خانواده به یکی از روستاهای اطراف قم مسافرت کردند. مادر #شهید در اثر حادثهای به زمین افتاد و قرار شد به خاطر احتمال خونریزی مغزی سریعاً به قم منتقل گردد، ولی نرفت. مشخص شد پایش نیز دچار شکستگی شده، ولی از گچ گرفتن خودداری کرد.
در روز هفتم محرم به خون دماغ مبتلا شد. در روز هشتم، باعصا در مسجدالمهدی(ع) واقع در بلوار محمّدامین(ص) حاضر و به خانمهایی که برای آمادهسازی تدارک پذیرایی از عزاداران حسینی در شب عاشورا زحمت میکشیدند، کمک کرد و در روز تاسوعا نیز عصازنان به مسجد رفته و کمک نمود.
در شب عاشورا نماز جماعت را نشسته خواند و در مراسم نوحهخوانی و عزاداری، حالش به شدت منقلب شد و به سیدالشهدا و حضرت زهرا متوسل گردید و شفای خود را خواست و نذر کرد اگر شفا یابد، دیگهای مسجد المهدی و دیگهای عزاداری را بشوید.
صبح عاشورا، بعد از نماز صبح در خواب دید که در مسجدالمهدی هستند و میگویند: هیئتی به مسجد میآید. هیئتی فوقالعاده منظم با لباسهای سفید، سربندهای مشکی وکفنی تقریباً خونآلود به گردن، وارد مسجد شدند و #شهید سید محمد سعید آلطه نوحهخوانی میکرد و بقیه سینه میزنند. با خود گفت سیدمحمد که #شهید شده بود. یک مرتبه متوجه شد فرزند #شهیدش محمد معماریان نیز در جلوی هیئت حرکت میکند و بقیه هم از دوستان #شهید فرزندش هستند. به این ترتیب، برایش مسلم شد که هیئت مربوط به #شهدا است.
#ادامه_دارد...
🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#کرامات
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#محمد_معماریان
#قسمت_دوم
بعد از اتمام سینهزنی، فرزند #شهیدش جمعیت را دور زد و کنار پرده به طرف مادر آمد و همدیگر را در آغوش گرفتند. در این هنگام یکی دیگر از #شهیدان نزدیک آنان آمده و گفت: سلام حاج خانم. خدا بد ندهد. چه شده است؟ محمد گفت: نه، مادر من مریض نیست. بعد پرسید مادر، اینها چیست که به پایت بستهای؟ گفت چیزی نیست، چند روزی است پایم درد میکند و با عصا راه میروم؛ انشاءالله خوب میشود. محمد گفت: مادر جان چند روزی است که با دوستان به کربلا رفتیم، از ضریح امام حسین، شال سبزی برای شما آوردهام و میخواستم به دیدن شما بیایم؛ ولی دوستان گفتند صبر کن با هم برویم و امشب که شب عاشورا بود، رفتیم به زیارت امام خمینی و آمدهایم تا نمازصبح را در مسجدالمهدی همراه با زیارت عاشورا بخوانیم و شما را ببینیم و برگردیم.
در این هنگام دست را بالا آورد و ازسر تا پای مادرش را دست کشید، باندها را از پای مادر باز کرد و شال سبز ضریح مطهر را به پاهایش بست و گفت مادر، پایت خوب شده است و اگر هم مقداری درد میکند از عضله است که آن هم خوب میشود.
مادر #شهید در همین حال از خواب بیدار شد و دید تمام باندها باز شده و به جای آن، شال سبزی به پاهایش بسته شده است. بلند شد ومتوجه گردید که پایش کاملاً خوب شده است. اهل منزل را مطلع ساخت و برای انجام نذر شستن دیگها به طرف مسجد حرکت کرد.
خبر در سطح شهر پیچید. روز دوازدهم محرم به اتفاق خانواده به محضر آیتالله العظمی گلپایگانی رسیدند و جریان را عرض کرده و شال را خدمت آن بزرگوار تقدیم کردند. آن مرد بزرگ آن شال رابوسید و فرمود: بوی جدم حسین را میدهد. بعد چند بار دوباره آن را بوسیدند وگریستند و فرمودند: شما قدر این شال را بدانید و کمی از این شال را به من بدهید که این سند و اثری از مقام #شهدا است و در تاریخ چنین چیزی نادر و کمنظیر است.
بعد از آن دستور فرمودند: تربت مخصوص را که قبلاً توسط بعضی از علما برایشان آورده بودند، حاضر کنند. وقتی آن را آوردند، فرمود: یک مقدار از این تربت رابه شما میدهم، کمی از شال را با تربت در شیشهای بریزید و به مریضها بدهید. انشاءالله خداوند شفا میدهد.
بیش از دهها نفر از مریضهایی که بعضی از آنها از دکترها جواب ردّ گرفته و بعضی از آنها نیز برای درمان به خارج کشور رفته، ولی نتیجهای نگرفته بودند، از آب متبرّک آن شیشه استفاده نموده و شفا یافتند.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
یاد باد
یاد جبهه ها
یاد دفاع مقدس
#یاد_شهدا
ارسالی از اعضاء
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
امروز
#هفتم_مردادماه
سالروز #طلوع
چند آسمون نشین شهرستانمونه
تولدتان مبارک
#شهدای_عزیز
🌺 ارتشی #شهید اسداله احمدی 💐 (قدمعلی)
🍀 بسیجی #شهید محمد صالحی 🌸 (سیف اله)
🌺 بسیجی #شهید قنبرعلی طالب 💐(نادعلی)
🍀 بسیجی #شهید عبداله عباسی 🌸 (سیف اله)
🌺 بسیجی #شهید فضل اله قیصریها 💐 (عباسعلی)
🍀 بسیجی #شهید حاکم مومن 🌸 (عبدالامیر)
🌺 سرباز #شهید مرتضی کاظمی 💐 (حسنعلی)
#کادوی_تولدشون
#شادی_روحشون
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐 @dashtejonoon1🍀🌺
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹
#سلام_بر_شهدا 🌷
سلام بر مردان بی ادعا 🌷
خوشا آنانڪ جان را میشناسند
طریق عشق و ایمان را میشناسند
بسے گفتند و گفتیم از #شهیدان
#شهیدان را #شهیدان مے شناسند
🕊 #ای_شهید 🌹
تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن
براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند
باور ڪن ...
✍️ امروز #هفتم_مردادماه
سالروز عروجتان است 🕊
🌹 #شهدای والامقام
🌹شهرستان نجف آباد
🌹ڪہ در چنین روزی
🌹 آسمانی شده اند
🌹 این #شهدای والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان
محل مزار ذکرمی گردد : ✍️
🌺 پاسدار #شهید علی حسن صادقی 🕊 (محمدصادق) ـ ۲۴ ساله - شهرکرد
🌹 بسیجی #شهید حیدرعلی ابراهیم 🌾 (اسداله) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد
🌹 بسیجی #شهید مجید ابوترابی 🌾 (محمدعلی) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد
🌹 بسیجی #شهید سید مجتبی اسماعیلیان 🌾 (سید احمد) ـ ۱۷ ساله - نجف آباد
🌹 بسیجی #شهید عبدالمحمود ایزدی خواه 🌾 (رمضانعلی) ـ ۲۴ ساله - نجف آباد
🌹 بسیجی #شهید بهرام براتی🌾 (محمد) ـ ۲۲ ساله - نجف آباد ـ دهق
🌹 بسیجی #شهید محمدرضا بوسعیدی🌾 (مهدی) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد
🌹 بسیجی #شهید محمدرضا پزشکی🌾 (یداله) ـ ۱۷ ساله - نجف آباد
🌹 بسیجی #شهید محمدعلی حجتی 🌾 (حسنعلی) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد
🌷 بسیجی #شهید علی خوشاوی 🍁 (قربانعلی) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد
🌷 بسیجی #شهید سیدمحمد جعفر درخشانی 🍁 (سیدمهدی) ـ ۱۶ ساله - اصفهان
🌷 بسیجی #شهید نصراله رحیمی 🍁 (حسن) ـ ۲۴ ساله - نجف آباد
🌷 بسیجی #شهید محمدعلی صالحی 🍁 (غلامعلی) ـ ۱۷ ساله - نجف آباد
🌷 بسیجی #شهید احمدرضا طاهری 🍁 (حیدرعلی) ـ ۱۶ ساله - نجف آباد ـ گلدشت
🌷 بسیجی #شهید حسینعلی کاظمی 🍁 (علی) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد
🌷 بسیجی #شهید غلامرضا مهدیه 🍁 (آقاجان) ـ ۲۴ ساله - نجف آباد
🌺 بسیجی #شهید حسنعلی هارونی 🕊 (فتحعلی) ـ ۳۱ ساله - نجف آباد ـ صالح آباد
🌺 جهادگر #شهید حسین چوپانی 🕊 (سبزعلی) ـ ۲۲ ساله - نجف آباد
🌺 سرباز #شهید نعمت اله بهرامی 🕊 (نوراله) ـ ۲۱ ساله - نجف آباد
🌺 سرباز #شهید حسن عبدلی 🕊 (حسینعلی) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد
🌺 سرباز #شهید علی اصغر محمدی 🕊 (حیدرقلی) ـ ۲۱ ساله - نجف آباد ـ یزدانشهر
🌺 سرباز #شهید ناصر مددی 🕊 (حسن) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد
🌹 سالگرد
🌹آسمانی شدنتان
🌹 مبارڪ باد ...
#روحشان_شاد 🕊
#یادشان_گرامی 🌹
#راهـشان_پر_رهرو 🕊
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊
#یاد_یاران
#اسارت
#امام_حسین_ع
#چوب_خيزران
در اردوگاه، دشمن، يکي از برادران آزاده ما را زير فشار قرار داد که او به امام خميني توهين کند.
آن دشمن کينهتوز ميگفت: بايد به رهبرت اهانت کني وگرنه رهايت نميکنم. هر چه فشار آورد، ايشان مقاومت کرد.
گفت: اگر از اين بچهها خجالت ميکشي، من به رهبرت اهانت ميکنم، تو فقط سرت را پايين بياور !.
هرچه آن شکنجهگر اهانت کرد، او سرش را بالا گرفت سرانجام، به خشم آمد و با کابل کشيد تو صورت آن برادر.
افسر بعثي، که خودش آمر و ناظر بود، دلش به رحم آمد و گفت : چشمت دارد در ميآيد، سرت را بياور پايين !
آن آزاده جواب داد : من با خداي خود عهد بستهام که تا آخرين قطره خون و آخرين لحظهي حيات، وفاداريام را حفظ کنم .
آن افسر بعثي اين حالت را ديد، تا اينکه روز عاشورا فرا رسيد .
ما روز عاشورا پابرهنه شده بوديم.
آنها فهميدند که اين پابرهنگي به عنوان عزاداري براي آقا حسين بن علي (ع) است.
ناگهان، با کابل و چوب ريختند داخل اردوگاه .
همان افسر، يک خيزران دستش گرفته بود.
ما تا آن روز چوب خيزران نديده بوديم. افسر بعثي، خيزران را محکم کشيد تو صورت همان برادري که آن روز، زير کابل، آن استقامت را نشان داده بود.
ناله آن جوان بلند شد و صدايش تمام اردوگاه را در بر گرفت .
افسر بعثي يک مرتبه، متحير ماند و گفت : تو همان کسي هستي که آن روز، زير ضربههاي کابل، صدايت درنيامد؟
او هم جواب داد : آخر، امروز با خيزران شما به ياد لحظههايي افتادم که سر نازنين آقا حسين بن علي (ع)، ميان تشت بود و يزيد با خيزراني که دردست داشت، به لب و دندان مبارکش ميزد.
راوي :
#آزاده_سرافراز
#مرحوم_حجت_الاسلام_ابوترابي
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی آزادگان سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹