38.mp3
12.89M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی
#من_زنده_ام
#خاطرات_اسارت
#معصومه_آباد
💐 #قسمت38💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
دشت جنون 🇵🇸
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #منصور_قشقائی #قسمت_چهارم همه رفتند و من نشستم کاملا خیس
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#آزاده_سرافراز
#منصور_قشقائی
#قسمت_پنجم
رمزمان طیار3 بود. از بیسیم هم مرتب پیام میآمد؛ طیار طیار سه! جواب دادم. گفتم: نیروهای دشمن حمله کرده و روی تپه آمده و همه جا را گرفتهاند، من هم هیچ کسی را ندارم، فقط یک سرباز در سنگر دارم و نمیدانم چه کسی هست و چه کسی نیست. زیرا از سربازهای پدافندی هیچ اطلاعی ندارم و نمیدانم زنده هستند یا خیر. حداقل از دسته 3 برای من نیرو بفرستید. گفتند: نمیتوانیم نیرو بفرستیم، الان خودمان زیر آتش هستیم. گفتم پس حداقل مهمات بفرستید. یادش گرامی باد ستوان عباس حسین پور فرمانده گروهان ما بودند. گفت: نمیشود. دیگر مطمئن شدم که هیچ کمکی به من نمیشود و خودم باید کاری کنم. آن لحظه فقط دو نفر بودیم؛ من و سربازم، با یک بیسیم. گفتم: خدایا این همه تکاور عراقی، با قدهای بلند و هیکلهای درشت؛ چگونه میتوانیم بجنگیم؟! به سرباز گفتم: امشب فقط من و تو اینجا هستیم؛ باید تا جایی که جان داریم، از دشمن بکشیم، بعد شهید شویم که جانمان هدر نرود. در همان سنگر یک جعبه چوبی میوه، پر از نارنجک بود. گفتم: تو فقط اینها را تک تک به دست من بده. خودم در ورودی سنگر نشستم. بعثیها در شفق بودند و من در تاریکی؛ لذا آنها من را نمیدیدند. سرباز نارنجک را به من میداد و من ضامن نارنجک را میکشیدم و به سمت آنها پرت میکردم.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
💠 قرار شبانه
#حضرت_مهدي_عج
اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِيل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم
براي تعجيل در ظهور من زياد دعا کنيد که خود ، فَرَج و نجات شما است.
کمالالدين، جلد ٢، صفحه ٤٨٥
پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام #شهدا
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸
🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ
🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ
🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ
🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ
🌸وضاقَتِ الاْرْضُ
🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ
🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ
🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى
🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا
🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ
🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ
🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ
🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
از نسل پررنگ لاله ها به اینجا کوچ کرده ام، به سرزمین جستجو، به صحرای ایران اسلامی امروز.
سوغات من از نسل سرخ دیروز، یادهای معطری است که مرا می برد به گرمای تابستانهای تلاش و جهاد، به عصرهای هُرمِ کار و آبادانی.
حافظه ام از زندگینامه شقایقهای صحرایی، سرشار شده است. به بذرهای فکر و قلم و آفرینش می اندیشم در کویر بی نشاط محرومیتها و دردها، اکنون با مشتی ساقه که در زمین رویانده ام، رو در رو شده ام با اخمِ خشکِ کویرها.
بر شانه های من، بارهای بزرگ امانت سنگینی می کند، امانتی میراث پر کشیدگان، برای اهالی فردا که در آرزوی پروازند.
ای
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #علی_وسائلی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
🍀 #السلام_علی_المهدی_عج 🍀
امروز #سه_شنبه برابر است با :
🗓 22 آبان ماه 1403ه.ش
🗓 10 جمادی الاول 1446 ه.ق
🗓 12 نوامبر 2024 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_ارحم_الراحمین
ای مهربانترین مهربانان
#ختم_قرآن
🔸صفحه 444
🔸جزء 23
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
و
#مقام_معظم_رهبری
و
هدیه به روح #امام_راحل
#و_شهدا
🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
#حدیث_روز
#امام_رضا_علیه_السلام
مَن فَرَّجَ مِن مُؤمِنٍ ، فَرَّجَ اللّه ُ عَن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ
هر كس غم و #اندوه مؤمنى را بزدايد ، #خداوند در روز #قيامت ، غـم از دلـش می زدايد.
📚 الكافى ، جلد ۲ ، صفحه ۲۰۰
@fashtejonoon1
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊
#پیامکی_از_بهشت 💐
دانش آموزان عزیز که در جبهه علم عليه جهل ، علمي كه بايستي كشورمان را بسوي خودكفايي سوق بدهد كه ديگر وابسته به اين و آن نباشيم فعالیت دارید ، ما احتياج به متخصص متعهد داریم ، متخصص غير متعهد داريم اما چه فايده كه نه از درد مردم خبر دارند و نه كمبود مردم را مي دانند و برای همین هم نمي تواند از تخصص خود در راه خدمت به مردم استفاده كنند .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #اصغر_حبیب_الهی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🕊 @dashtejonoon1🌹🌴
4_6046478968175989371.mp3
15.2M
🌺🍀🌼💐🌼🍀🌺
#صحیفه_سجادیه_جامعه ۶۷
#دعا برای موفقیت و پیروزی #مرزداران و #سربازان اسلام
#مداومت هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفهی #واجب ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از #رزمندگان و #سربازان اسلام است.
🎤 محمود معماری
متن دعا را در لینک زیر بخوانید:
blog.montazer.ir/?p=2263
🍀 @dashtejonoon1🌼🌺
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺
بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع)
🌴 #بند22استغفار
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بند ۲۲: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با آن با تو روبه رو شدم ویقین داشتم که تو مرا در آن حال میبینی وغافل شدم که از آن توبه کنم، و فراموش کردم که از آن استغفار نمایم، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💐 @dashtejonoon1🍀🌺
خانواده آسمانی 24.mp3
12.68M
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺
#خانواده_آسمانی ۲۴
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
رسیدن به هدفی که خداوند برای انسان در نظر گرفته، به دو عامل اساسی بستگی دارد:
- محبت همراه با اطاعت (مودّت)
- عشق
این دو چگونه میتوانند انسان را به خداوند برسانند؟
#متخصص_معصوم
#عشق_حقیقی
#مودت
💐 @dashtejonoon1🍀🌺
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#طهرانی_مقدم
#خواب_عجیب
محمد طهرانی مقدم برادر #شهید_طهرانی_مقدم ، از ارادت ایشان به اقامه عزای #امام_حسین_ع و #اهل_بیت عصمت و طهارت (ع) میگوید:
چند روز قبل از #شهادتش، ایشان آمد منزل ما تا مادر را ببیند .
آمد دست مادر را بوسید و گفت :
مادر من دیشب خوابی دیدم .
خواب دیدم که از دنیا رفتهام .
در یک قبر تنگ و تاریک دو ملک غضبناک به شدت وحشتناکی از من سوال میکردند .
آنها با همان صورت ترسناک پرسیدند : چیزی هم برای آخرتت داری ؟
من هرچه فکر کردم چه بگویم هیچ چیز یادم نیامد .
کمی تامل کردم تا اینکه این جمله به ذهنم آمد که بگویم :
من اقامه عزای آقا #اباعبدالله_ع را کردم و بر #امام_حسین_ع گریهها کردم .
تا این جمله را گفتم ، قبر باز و روشن شد و بوستانی در مقابلم ظاهر شد .
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه ، این موضوع اسباب دستگیری من خواهد شد .
#شهید_طهرانی_مقدم همان روز در آنجا برنامه ریزی کرد و زیر زمین منزل را تبدیل به حسینیه کرد .
این حسینیه یادگار #شهید ماست و در واقع آن تعظیم به شعائر الهی است که خداوند متعال فرمودند "و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب " .
#شهید_طهرانی_مقدم عملا در تکریم #اهل_بیت_ع و دفاع و پیروی از #ولایت داشتند .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🌷🕊🌹🌴🌹🕊🌷
#خاطرات_شهداء
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
در عملیات رمضان، بچهها پشت خاکریز زمینگیر شده بودند .
پنجاه ، شصت نفر در انتهای سمت راست خاکریز نمیتوانستند سرشان را بالا بیاورند .
با ماشین رفتم جلو تا آخر خاکریز ، یک نفر که بغل دستم بود گفت « دیگه تکون نخور، اگه ماشین رو تکون بدی ، سوراخ سوراخش میکنن .»
روبهرو را نگاه کردم . چند تانک عراقی داشتند به خاکریزمان نزدیک میشدند .
فاصلهشان هر لحظه کمتر میشد ، اولین تانک به سی ، چهل متریمان رسیده بود ، نفسم بند آمده بود ، احساس میکردیم چند دقیقه دیگر اسیرمان میکنند .
بدنم سُست شده بود ، با رنگ پریده منتظر رسیدن عراقیها بودم .
با نا امیدی سرم را به طرف انتهای خاکریز چرخاندم .
یک مرتبه دیدم یک نفر ، سوار بر یک موتور تریل قرمز رنگ با سرعت زیاد ، گرد و خاک کنان به طرفمان میآيد
#حاج_احمد بود .
از موتور پایین پرید و آرپیجی را از دست آرپیجیزن گرفت و رفت آنطرف خاکریز ، روبهروی تانکها نشانه رفت ، چند ثانیه بعد گلوله آرپیجی روی برجک ، اولین تانک در حال حرکت نشست .
تانک در دم آتش گرفت و دودش پیچید توی آسمان منطقه .
بعد #حاج_احمد با فریادهای بلند به نیروها گفت که شروع کنند .
بچهها شروع کردند .
#حاج_احمد سوار موتور شد و رفت تا بقیه جاها را سامان بدهد .
راوی :
#عباس_رمضانی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌷 @dashtejonoon1🌹🌴
دشت جنون 🇵🇸
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷
#بزرگ_مردان_کوچک
#پهلوان_کوچک
#نوجوان_شهید
#سعید_طوقانی
تو هم کم الکی نیستی ها....
قرار بود روز یک شنبه ۱۰ تیرماه، تدارکات گردان به مناسبت عید سعید فطر جشنی را ترتیب دهد.
جشن در محوطه باز جلوی گروهان ۳ برگزار می شد.
کل برنامه را ورزش باستانی تشکیل می داد.
برزنتی را بر زمین پهن کردند که نقش گود را بازی می کرد.
بچه های بسیجی و ارتشی تبریک گویان و خندان، دورتادور برزنت حلقه زده بودند در حسینیه، آنهایی که می خواستند ورزش کنند، درحال بستن لُنگ بودند.
یکی از سربازها که با سابقه ی سعید آشنایی نداشت، وقتی دید او هم دارد لُنگ می بندد، با تمسخر رو به بغل دستیش گفت: این بچه کیه که می خواد بیاد توی گود؟ مگه کودکستانه؟ سعید که شنید او چه می گوید، بهش برخورد، اما چهره اش نشان می داد که ناراحت نشده.
لُنگ را به دست گرفت، به طرف سرباز رفت و گفت: می بخشین برادر، می تونی این لُنگ رو برام ببندی؟
سرباز لبخند تمسخر آمیز دیگری زد و رو به دوستش گفت: بفرما! دیدی گفتم بلد نیست و لُنگ را دور کمر سعید بست.
چقدر زیبا شد، با آن پیراهن گرم کن کرم رنگ و شلوار نظامی که به دور آن لُنگ بسته بود.
یکی از سربازها ضرب را دست گرفت و شروع کرد به نواختن، عباس که به احترام او جلو نرفته بود ، شاکی شد و گفت «ای بابا این که داره باباکرم می زنه!» جلو رفت، ضرب را از او گرفت و شروع کرد به نواختن ، ورزش شروع شد.
صلوات های پی در پی، به حال و هوای عید، روحی تازه می بخشید.
هرچه بود، صدای ضرب بود و صلوات.
پس از اینکه میل گرفتند و چند حرکت دیگر انجام دادند، نوبت به چرخ زدن سعید رسید.
به خوبی می شد در چهره آنهایی که با سعید آشنا نبودند، تمسخر را دید. حق هم داشتند. بچه ای کم سن و سال را چه به ورزش باستانی؟
وسط دایره آمد و آرام شروع کرد به چرخیدن. پس از رخصت گرفتن از عباس و بقیه، شروع کرد به چرخ، چرخ که نه، مثل فرفره می چرخید؛ سریع و تند، آنقدر که سر من گیج رفت.
در حین چرخ زدن، پیراهنش را از تنش درآورد و انداخت زمین، چند دوری اطراف آن چرخید و با همان سرعت و درحال چرخیدن، پیراهنش را از زمین برداشت و به تن کرد.
چشمان همه از حدقه درآمده بود؛ بالاخص سربازی که لُنگ را برای او بسته بود.
پس از چرخ همراه با سلام و صلوات، نوبت به شیرین کاری رسید.
چهار میل کوچک با رنگ های قرمز و آبی راه راه، در دستان سعید به بازی درآمدند.
چهار میل را به هوا می انداخت و دوباره می گرفت؛ بی آن که نگاهش به آنها باشد.
از جلو پرت می کرد و از پشت می گرفت، از پشت پرت می کرد و دولا می شد و از بین پا می گرفت و …
اولین باری بود که آنقدر شیفته ورزش باستانی می شدم.
سراپایم چشم شده بود و سعید را می پاییدم.
سرانجام ورزش با صلوات بلند حضار و شیرینی و شربت تدارکات به پایان رسید.
سراغ سعید رفتم، دستی به پشتش زدم و گفتم: خودمونیم، تو هم کم الکی نیستی ها…
راوی :
#حمید_داوود_آبادی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🇮🇷🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
یاد باد
یاد جبهه ها
یاد دفاع مقدس
#یاد_شهدا
ارسالی از اعضاء
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی رزمندگان اسلام
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🕊🌺🌸🌺🕊💐
امروز
#بیستم_و_دوم_آبان_ماه
سالروز طلوع
یک آسمون نشین شهرستانمونه
تولدت مبارک
#شهید_عزیز
🌺 سرباز #شهید کریم کریمی 🌼(حسن)
#هدیه_تولدش
#شادی_روحش
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐 @dashtejonoon1🌺💐
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹
#سلام_بر_شهدا 🌷
سلام بر مردان بی ادعا 🌷
خوشا آنانڪ جان را میشناسند
طریق عشق و ایمان را میشناسند
بسے گفتند و گفتیم از #شهیدان
#شهیدان را #شهیدان مے شناسند
🕊 #ای_شهید 🌹
تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن
براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ...
✍️ امروز #بیست_و_دوم_آبان_ماه
سالروز عروجتان است🕊
🌹 #شهدای والامقام
🌹 شهرستان نجف آباد
🌹ڪہ در چنین روزی
🌹 آسمانی شده اند
🌹 این #شهدای والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد :
🕊 پاسدار #شهید سیدمحمدرضا ابوترابی 🌺 (سیدمرتضی) ـ 20 ساله - فریدن
🕊 سرباز #شهید مراد ظفری 🌺 (بردی) ـ 22 ساله - نجف آباد ـ یزدانشهر
🌹 سالگرد
🌹 آسمانی شدنتان
🌹 مبارڪ باد ...
#روحشان_شاد 🕊
#یادشان_گرامی 🌹
#راهـشان_پر_رهرو 🕊
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀