eitaa logo
دشت جنون
4.7هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀💐🌼🌺🌼💐🍀 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 💐 سردار محمود فقهی 🍀 (حیدرعلی) 💐 پاسدار نوراله عباس زاده 🍀 (یداله) 💐 پاسدار سحسن مصدری 🍀 (فیض محمد) 💐 بسیجی محمد جزینی 🍀 (اسماعیل) 💐 بسیجی حمیدرضا جمشیدیان 🍀 (محمد کاظم) 💐 بسیجی حسن زمانیان 🍀 (مصطفی) 🌷 بسیجی محسن گله داری 🌻 (نادعلی) 🌷 بسیجی رحمت اله محمدی 🌻 (احمدعلی) 🌷 بسیجی اکبر مددی 🌻 (عباسعلی) 🌷 بسیجی محمد جواد معین 🌻 (محمدکاظم) 🌷 جهادگر محمد حسین چوپانی 🌻 (سبزعلی) 🌷 سرباز پرویز بی پروا مقدم 🌻 (محمد) 🌼 سرباز علیرضا حجتی 🌺 (حسنعلی) 🌼 سرباز مجید کاظمی 🌺 (اسداله) 🌼 سرباز محمدرضا کاظمی 🌺 (یداله) 🌼 سرباز حسین کریمی 🌺 (صفدر) 🌼 سرباز مهدی مددی 🌺 (محمدحسن) 🌼 سرباز بیژن مشایخی 🌺 (احمدآقا) 🌺 @dashtejonoon1💐🍀
🕊🌹🌼🌴🌼🌹🕊 🌹 🌹 فرزند : ابراهیم : 🗓 1345/08/01 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : مجرد شغل : پاسدار : 🗓 1365/10/01 🗓 مسئولیت : پاسدار محل : جزیره ام الرصاص عملیات : کربلای 4 مزار : 🌴 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌼🌴🌼🌹🕊 🌹 🌹 فرزند : احمدعلی : 🗓 1344/03/20 🗓 محل تولد : اصفهان وضعیت تاهل : متأهل شغل : آزاد : 🗓 1374/10/01 🗓 محل : اصفهان عملیات : عوامل جانبازی مزار : 🌴 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌼🌴🌼🌹🕊 🌹 🌹 فرزند : فرج اله : 🗓 1343/03/18 🗓 محل تولد : شهرکرد وضعیت تاهل : مجرد شغل : کارگر : 🗓 1362/10/01 🗓 مسئولیت : سرباز محل : بانه ـ دشت شیلر عملیات : خط پدافندی مزار : 🌴 @dashtejonoon1🌹🕊
دشت جنون
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_پانزدهم 🍁 #شاهرخ دندانه
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁اوايل سال پنجاه وهفت بود که به کاباره ميامي رفت . جائي بسيار بزرگتر و زيباتر از کاباره قبلي . شهروز جهود گفته بود : اينجا بايد ساکت و آرام باشه . چون من مهمانهاي خارجي دارم .براي همين هم روزي سيصد تومن بهت ميدم . هم اونجا بود و پول خوبی هم میگرفت . 🍁در آن ايام آوازه شهرت تقريباً در همه محله هاي شرق تهران و بين اکثر گنده لاتهاي آنجا پخش شده بود . من ديده بودم ، چند نفر از کساني که براي خودشان دار و دستهاي داشتند ، چطور به احترام ميگذاشتند و از او حساب ميبردند . اصغر ننه ليلا به همراه دار و دسته اش را در يکي از دعواها به تنهائي زده بود . آنها هم با نامردي از پشت به او چاقو زده بودند . شاهرخ در آن ايام هر کاري که ميخواست مي کرد و کسي جلودارش نبود . 🍁عصر يکي از روزها شخصي وارد کاباره ميامي شد و سراغ را گرفت . گارسون ميز ما را نشان داد . آن شخص هم آمد و کنار ميز ما نشست . بعد از کمي صحبتهاي معمول ، گفت : من يک کار کوچک از شما ميخوام و در مقابل پول خوبي پرداخت ميکنم ! بعد چند تا عکس و آدرس و مشخصات را به ما داد و گفت : اين آدرس هتل جهانه . اين هم مشخصات اتاق مورد نظر ، شما امشب توي اين اتاق باید رو با چاقو بزنيد !! ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
دشت جنون
💐🍀🌺🌴🌺🍀💐 يلداى خود را چگونه گذرانديد ؟ با سلام خدمت آموزگار خوب و دوستان عزيزم ديشب يلدا به ما خيلى خوش گذشت دور هم بوديم و تا تونستيم خورديم و خنديديم ، فال هم گرفتيم . البته پدرم ميگفت : شايعه شده كه هندوانه ها را یه كسايى ارزون خريدن و انبار كردن كه گرون بفروشن،به همين دليل من نخريدم تا با مفاسد اقتصادى مبارزه كنم . مادرم هم گفت : خوب كارى كردى و به من گفت عكس يك هندوانه بكش بگذاريم تو سفره يلدا، منم كشيدم خوشگل شد. مامان گفت : تو روزنامه خوندم كه دونه هاى انار دل درد مياره ، براى همين نخريدم. مادر من خيلى به سلامتى خانواده اهميت ميدهد. خواهرم عكس يه انار رو از تو روزنامه كند گذاشت تو سفره ، يه انار بزرگ که دونه هاش سياه بود . مامان گفت : شب نميشه آجيل خورد سر دلتون سنگين ميشه و خوابهاى بد مي بينيد براى همين فقط نخود چى و كشمش خريدم كه خيلى هم خاصيت دارد . مادرم خيلى مهربان است . مادرم گفت : رفتم ميوه فروشى كه ميوه بخرم خيلى شلوغ بود منصرف شدم . مامان پرتقال و سيبى رو كه داشتيم مثل گل درست كرده بود و توى بشقاب چيده بود خيلى قشنگ شده بود. دلمون نميامد بخوريم ولى مامان گفت : بخورين كه نمونه ميكروب ميگيره ، مامانم خيلى با سليقه هست. بابا آخر شب فال حافظ گرفت ، همش يادم نيست ولى اولش ميگفت : مژده اى دل كه مسيحا نفسى ميايد. خلاصه يلداى خوبى بود ،چون ما دل درد نگرفتيم ، خوابهاى بد هم نديديم ، تازه با مفاسد اقتصادى هم مبارزه كرديم. اين بود انشاى من اميدوارم خوشتان آمده باشد. معلم گفت : آفرين پسرم خوب بود اينم يه نمره ۲۰ دانش آموزى از ته كلاس گفت: آقا اجازه سرما خوردين ؟ معلم گفت : چطور ؟ شاگرد گفت آخه آقا اجازه.. از چشمتون داره اشك مياد معلم گفت : آره يادم نبود كه سرما خوردم http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🌺💐🌼🌴🌼💐🌺 عازم جبهه بودم ، یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد . برای بدرقه ی او آمده بود ، خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد . به او گفتم : شما دیگه بر گردید فقط دعا کنید ما بشیم ، دعای مادر زود مستجاب می شود . او در جواب گفت : خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی و زنده بمونی ، الهی که صدام شهید بشه که اینجور بچه های مردم رو به کشتن می ده . 💐 💐 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا