eitaa logo
دشت جنون
4.7هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
دشت جنون
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #فرج_اله_رازقی #قسمت_اول سال 42 در روستای «رستم کلا» بین
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 آن سال ها مشهد رفتن مثل مکه رفتن الان بود. اینطور نبود که آدم ها سالی چندبار مشرف شوند. اگر کسی قسمتش می شد و چند سال یکبار می رفت اقوام و اهالی محل جمع می شدند او را بدرقه می کردند و وقتی هم می آمد با اسپند و گل از او استقبال می شد. اما پدر من زمانی که برای اولین بار قسمتش شد به زیارت امام رضا (ع) برود موقعی بود که رفتیم من را در دانشگاه ثبت نام کند. من هم بار اولم بود که به مشهد می روم و صحنه ای که برای اولین بار از حرم آقا دیدم هنوز در ذهنم هست. یادم هست صبح وقتی از مهمانخانه آمدیم برویم سمت دانشگاه متوجه مردم شدیم که وقتی به یک نقطه از کوچه می رسند مکثی می کنند و دست روی سینه سلام می دهند. من هنوز هم بعد از همه این سالها هر جا چشمم به حر بیافتد می ایستم و به یاد آن روز سلام می دهم به اما هشتم(ع). در دانشگاه تربیت معلم شهید بهشتی مشهد مقدس، رشته زبان انگلیسی ثبت نام کردم. ورود به این دانشگاه آن سالها خیلی سخت تر بود و گزینش ها با دقت و وسواس انجام می شد. بسیجی بودم و در دانشگاه هم به بسیج آنجا پیوستم. دانشگاه تربیت معلم هر چند وقت یکبار نیرو به جبهه اعزام می کرد و 16 شهید هم تقدیم کرده بود مثل شهید خورشیدی که اولین شهید دانشگاه بود و نامش را روی دانشکده ابتدایی گذاشته بودند. در عملیات والفجر چهار هم تازه نیرو اعزام کرده بود. من هم با توجه به سخنان امام خمینی(ره) و بحث جهاد و شهادت دوستانم، حال و هوای رفتن به جبهه به سرم زد. آبان سال 62 به دوستانم گفتم من هم ممکن است بروم جبهه از طرف دانشگاه. برای همین وقتی آخرین بار به رستم کلاً رفتم با خانواده هم خداحافظی کردم. برادر بزرگترم هم جبهه بود. http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 فردای روزی که دشمن بعثی رو گرفت ، جسد بی جان و عریان دختر خرمشهری رو به تیرک بلندی بستند و اونطرف کارون مقابل چشم های رزمنده های ایرانی گذاشتند . رگ غیرت رزمنده های دلیر ایرانی به جوش میاد و تک آورهای نیروی زمینی ارتش سه تا می دهند تا بالاخره جسد اون دختر رو پایین میارند و بخاک می سپارند . http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🌺🌼🍀🌷🍀🌼🌺 ای همسر بزرگوارم! از شما می‌خواهم که و و خود را مثل گذشته حفظ کنی که ره زن در و بودن اوست . 🥀 @dashtejonoon1🌼🌺
🥀💐🕊🌺🕊💐🥀 خواهران من را به شما توصیه می‌کنم مانند عروســـــڪ نباشید این شما‌ بزرگترین‌ شماست ، حتی از بمب‌های اتمی و نوترونی هم خطرناک‌تر است پس را حفظ کنید . 🥀 @dashtejonoon1💐🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🌺🌼🌹🌼🌺💐 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 پاسدار احمد افلاکیان 🌼 (غلامحسین) 🌺 بسیجی لطفعلی پورمحمدی 🌼 (یداله) 🌺 بسیجی محمود جمشیدیان 🌼 (باقر) 🌺 بسیجی غفار خوندابی 🌼 (محمدعلی) 🌺 بسیجی حسنعلی عزیزالهی 🌼 (رضا) 🌺 بسیجی محمدعلی محمدی 🌼 (حسین) 🌺 بسیجی اصغر مهرابی 🌼 (حسین) 🌺 سرباز خسرو بهارلوئی 🌼 (علی اکبر) 💐 @dashtejonoon1🌼🌺
دشت جنون
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_شانزدهم 🍁اوايل سال پنجا
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁چشمان يک دفعه گرد شد و با تعجب گفت : آدم بُکشم ؟! نه آقا اشتباه گرفتي ! آن مرد ادامه داد : نه ، فقط مجروحش کنيد . اين يه دعواي ناموسيه ، فقط ميخوام خط و نشون براش بکشيم . بعد دستش را داخل کيف بُرد و سه تا دسته اسکناس صد توماني روي ميز گذاشت و گفت : اين پيش پرداخته ، اگه موفق شديد دو برابرش رو ميدم . در ضمن اگه احتياج بود ، و دارو دسته اش هم هست . 🍁 دوباره با تعجب پرسيد : شما از طرف کي هستين ، اين پول رو کي داده ؟! اما آن آقا جواب درستي نداد . شب با احتياط کامل رفتيم هتل جهان ، يک روز هم در آن حوالي معطل شديم . اما بهروز وثوقي عصر روز قبل از ايران خارج شده بود . 🍁یه روز چند تا از گنده لاتهاي شرق و جنوب شرق تهران و دعوت شدند ساواک . هر کدام از اينها با چند تا از نوچه هاشون آمده بود . من هم همراه شاهرخ بودم . جلسه که شروع شد نماينده ساواک تهران گفت: چند روزي هست که در تهران شاهد اعتصاب و تظاهرات هستيم . خواهش ما از شما و آدم هاتون اينه که ما رو کمک کنيد . توي تظاهراتها شما جلوي مردم رو بگيريد ، مردم رو بزنيد . ما هم از شما همه گونه حمايت مي کنيم . پول به اندازه کافي در اختيار شما خواهيم گذاشت . جوايز خوبي هم از طرف اعلي حضرت به شما تقديم خواهد شد. ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌺🌸🕊🌹🕊🌸🌺 دختر بی که می آمد در مغازه، به او جنس نمی داد. یکی آمده بود و بهش جنس نداده بود و خلاصه دعواشان شده بود ، هم بچه بود ، سفت ایستاده بود که نه به تو جنس نمیدهم ، طرف هم رفته بود و شب با پدرش برگشته بود و شکایت را به آقا جان کرده بودند و یک هم توی گوش زده بودند. طفلک به ملاحظه آقاجان صدایش در نیامده بود، را خورده بود و دم نزده بود. می دانست که اگر کار به آژان و آژان کشی بکشد برای آقا جان بد می شود. شادی روح و http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹