eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺 بسم الله الرحمن الرحیم شماره زینب گرفتم -الو سلام خوب هستید؟ زینب : الو سلام ممنون رفت رو سکوت خوبه حالا بهم محرمیم 😖😖 - زینب خانم زینب : بله -میشه حاضر بشید بیام دنبالتون بریم نورالشهدا زینب :بله -پس من نیم ساعت دیگه دم درتونم زینب : باشه خداحافظ وای خدا همش یه کلمه ای جوابمو میده سوار ماشینم شد شماره زهراخانم گرفتم -سلام دخترعمو زهرا : سلام پسرعمو بفرمایید -زهراخانم شرمنده میخاستم گل مورد علاقه زینب جان بپرسم زهرا: هههه گل نرگس -ممنونم یاعلی یه دست گل بزرگ گل نرگس خریدم رسیدم دم خونشون گلا را گذاشتم صندلی پشت وقتی از درخونه اومد بیرون به احترامش پیاده شدم سلام کردیم سوارشد -خوب هستید ؟ زینب :بله تو دلم گفتم خیلیم ممنون خانم ازپشت دست گل گذاشتم تو چادرش 😝😝 یهو گفت :وای گل نرگس 🌼🌼 بعدگفت از کجا میدونستید -تقلب کردم رسیدیم مزار با فاصله کنارم راه میومد یهو گفتم: زینب خانم محرمیم بخدا یه ذره بیا اینورتر گناه نداره تازه ثواب هم میکنی😄 سرخ شد رفتیم کنار مزارشهدای گمنام نشستیم دستش گذاشت رو مزار منم سوء استفاده کردم دستمو گذاشتم رو دستش و گفتم فردا صبح خانمم حاضر باش بریم محضر و آزمایشگاه لپهاش سرخ بود آروم گفت :چشم علی آقا -چشمت منور ب صحن سرای حضرت عباس .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 🌺💕🌺💕🌺💕🌺💕 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌈🌈🌈🌈 بسم الله الرحمن الرحیم °°راوی زینب°° شب ساعت ۲۳بود که علی آقا منو رسوند خونه قرار شد فردا صبح بریم آزمایش علی خیلی مرده صبح ساعت ۹ یه روسری بلند کرم با گلای صورتی مانتو کرم بلند و شلوار کرم پوشیدم مامانا نیومدن ماهم زهرا را بردیم زهراهم تو راه هی میگفت : وجدانا منو برای چی میبرید آخه منوپدم عایا الان؟ علی آقا: آجی خانم غر نزن رفتیم آزمایش خاک تو سرم علی آقا کم خونی داره 😱😱😱 گفت اگه منم کم خونی داشته باشم باید چهل روز دیگه عقد کنیم علی هی راه میرفت موهاش چنگ میزد زهرا: علی آقا دو دقیقه آروم شو بذار ببینیم چی میشه خداروشکر ساعت ۶معلوم شد من کم خونی ندارم -علی آقا علی:جانم بانو چی شد سکوت کردی -اوووم میگم میشه عقد پنج شنبه اذان مغرب تو نورالشهدا باشه علی : خیلی هم عالیه پس خانمم کاراتو با مائده و زهرا خانم انجام بده اینم کارت رمزشم ۱۳۷۴ هرچی نیاز داشتی بخر از فرداش منو مائده زهرا رفتیم دنبال خرید سه تا چفیه لبنانی سبز و سفید خریدم هفت تا سبد خریدیم هفت تا سربند کلنا عباسک یا زینب زهرا گفت سبدها من پرمیکنم ما شدیدا مشغول بودیم .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 🌈🌈🌈🌈 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🏵🏵🏵🏵 بسم الله الرحمن الرحیم پنجشنبه خیلی سریع رسید با یه حاج آقا هماهنگ کردیم برای قرائت خطبه عقد ساعت ۲بعدازظهر به سمت نورالشهدا حرکت کردیم وسط هشت مزار چفیه ها انداختیم ۱۱۴کارت پستال با متن برای خوشبختیمون ۱۱۴ صلوات به مهدی زهرا تقدیم کنید ۱۱۴تا کارت پستال تو یکی از سبدها بود تو یه سبد دیگه آجیل مشکل گشا توشم یه کاغذ که وقتی گناه میکنیم نگیم جوانیم به جوانی علی اکبر حسین بر میخورد سبد آخرم قرآن های کوچک تو تور ساعت ۸:۳۰ حاج آقا قراربود بیان چادرم عوض کردم با علی چهار زانو کنار شهدا نشستیم تورم یه طرفش زهرا یه طرفش مائده گرفت قندها هم فاطمه داشت میسایید باراول ودوم سکوت کردم بارسوم با گفتن بله صدای صلوات فضای نورالشهدا را برداشت با علی بسته های داخل سبدها پخش کردیم .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 🏵🏵🏵🏵 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤❤❤❤❤❤❤ بسم الله الرحمن الرحیم یک هفته ای از عقدمون میگذره زهرا قراره ده روز دیگه بره کربلا ماهم فردا ان شالله میریم جنوب باماشین شخصی خودمون رفتیم کی فکرشو میکرد عاشق شهدام 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 راوی زهرا دو هفته مونده به کربلام دو هفته پر از استرس حس کربلا رفتن تا تو این موقعیت نباشین درک نمیکنی تواین دوهفته باید بحث مهدویت کامل کنم بچه ها شدیدا عقبن فکر کنم ترم بعد حوزه بهم کلاس نده تو‌ گروه پیام نوشتم سلام خدمت مهدی جویان عزیزم با عرض پوزش بابت تاخیر در پایان بحث مهدویت ان شالله در عرض یک هفته بحث تموم میکنم التماس دعای فراوان حلال کنید یاعلی .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 ❤❤❤❤❤❤❤❤ 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم موضوع بحث :انتظار سه مرحله اصلی شکل گیری انتظار الف:قانع نبودن از وضع موجود: بدون شک دوران غیبت کم کاستی های نسبت به ظهور و حضور علنی امام در جامعه دارد مردم عصر غیبت یا منتظر واقعی از امام مهدی مثل خورشید پشت ابر استفاده کنند منتظر باید سعی کند عوامل غیبت را در حد توانش برطرف کند ب: امید و توقع دستیابی به وضع مطلوب : یکی از نعمت های مهم که خدا به انسان عطا کرده است است ج:حرکت و تلاش برای رسیدن به جامعه مطلوب 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 امیدواری در عصر غیبت وابسته به عوامل زیر است ۱.آگاهی به عدم حضور ظاهری امام مهدی ۲.احساس نیاز به وجود امام ۳.یقین به ظهور حتمی حضرت مهدی (عج) ۴.دوست داشتن نزدیک ظهور ۵.تلاش برای ظهور .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤🌺❤🌺❤🌺❤🌺 بسم الله الرحمن الرحیم آثار تربیتی،اجتماعی انتظار ۱.گسترش امیدهای واقعی ۲.پویایی رسیدن به هدف ۳.ایجاد وحدت و همگرایی ۴.احساس حضور مولا انتظار به چی معناست؟ انتظار درمعنی لغوی: چشم به راه بودن انتظار در اصطلاح : به معنای چشم به راه بودن برای ظهور واپسین ذخیره الهی و آمادگی برای یاری در عصر ظهور ۲۰_یونس ۹۳_هود ۷۱_اعراف در احادیث شیعه انتظار فرج بهترین عبادت،بهترین کارها،بهترین جهاد شمرده شده است انتظار به دو دسته تقسیم بندی میشود ۱.معرفت عمیق به خدا و امام خویش ۲.اطاعت کامل از امام ۳.عبادت و صلابت کامل ۱.معرفت به امام ۲.محبت به امام ۱.دفاع وحمایت از حرکت های که در جهت اهداف امام است ۲.تکریم و بزرگداشت نام و یاد حضرت ۳.قراردادن موقوفات به نام حضرت .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 🌺❤🌺❤🌺❤🌺❤ 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺 سم الله الرحمن الرحیم میخاستم بخش نشانه های ظهور بنویسم که یکی زد به در، پشت بندشم صدای محدثه اومد: آجی بیا بابا کارت داره -باشه اومدم وارد پذیرایی شدم: بابا بامن کار دارید؟ بابا رو به محدثه گفت : محدثه جان برو تو اتاقت محدثه : یعنی برم پی نخود سیاه بابا: دقیقا زهراجان بابا بشین -بله بابا بابا: زهرای بابا امیر جواد یادته ؟ -نه چطور بابا:جواد زنگ زد تورو برای امیر خواستگاری کرد -ها بابا:زهرا بابا ببین این امیر ظاهرش مذهبی نیست حالا خودت فکراتو بکن بهم بگو پاشدم رفتم تو اتاقم چادر مشکیم سر کردم مامان: زهرا کجا میری ؟ این وقت شب -مزارشهدا 😔😔 مامان:زهرا الان ۸شبه بابا: خانم بذار بره برو زهراجان فقط به مرتضی هم زنگ بزن بگو بیاد اون به هرحال جوان تره شماره مرتضی گرفتم با بغض گفتم : پسرعمو میای مزار ؟ مرتضی: زهراخانم‌ کجایی ؟ صداتون چرا گرفته ؟ خواهر؟ -داداش بیا وارد مزار شدم مستقیم رفتم سر مزار شهید اسدی اشکام جاری شد دست میکشیدم رو مزارش گفتم از بچگی منو با محبت علی بن ابی طالب و خاندانش و شهدا بزرگ کردن چرا ازدواجم اینطوری میشه 😢😢😢 من آرزوم یه مدافع بود نه یه تاجر چرا اینطوری میکنی خداجونم 😭😭 چه مصلحتی تو این امتحانت هست یهو صدای مرتضی اومد: زهرا خانم چی شده -پسرعمو 😭😭😭😭😭 مرتضی :خواهرمن بجای گریه حرف بزن داری سکته ام میدی بخدا -برام خواستگار اومده مرتضی : خوب به سلامتی این جزیه و مویه داره دختر - نه پاسداره نه ارتشی نه مداح تاجره 😭😭😭 مرتضی: مگه تاجر بودن جرمه زهرا خانم ببین قضاوت نکن باهاش حرف بزن بعد آفرین خواهر عاقلم پاشو برسونمت خونه یه ربع رسیدم خونه چادر درآوردم وارد پذیرایی شدم -بابا من میخام فردا برم مزار شهدای تهران مامان : اگه پدرت اجازه داد با زینب برو بابا: اگه برای تصمیم میخای بری برو دخترم شماره زینب گرفتم -زینب میای فردا بامن بریم مزارشهدای تهران زینب : بذار از علی اجازه بگیرم بهت خبر میدم به ۵دقیقه نرسید که زینب گفت میاد .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤💕❤💕❤💕❤💕 بسم الله الرحمن الرحیم ساعت ۱۰صبح با سفارشات مامان راهی شدیم منو زینب هیچکدوم تا حالا مزارشهدا تهران نرفته بودیم تا مرقد امام بلدبودیم دوساعت ،دوساعت نیمی طول کشید برسیم رسیدیم مرقد امام رفتیم زیارت بعد از همونجا پرسیدیم چطوری میتونیم بریم مزارشهدا با ماشین به سمت مزار شهدا راه افتادیم دقیقا از قطعه ۵۰ که مزار شهید میردوستی بود وارد مزار شهدا شدیم زینب : زهرا آدرس مزار شهید میردوستی داری -آره صبرکن از تو گوشیم ببینم از دوستشون گرفتم قطعه ۵۰ روبروی مترو حرم امام ردیف ۱۱۵ شماره ۱۴ زینب : خب پس بیا تک تک مزارها ببینیم خواهرجان دل تو دلم نبود زینب : زهرا بیا پیدا کردم پاهام میلرزید اشکام بی وقفه شروع کرد به ریختن هرچقدر ب مزار نزدیکتر میشدم استرسم بیشتر میشد -زینب میشه منو تنها بذاری زینب: منم اینجا میچرخم توام حرفات بزن سرم گذاشتم روی مزار های های گریه کردم بعداز نیم ساعت زینب اومد گفت پاشو بریم پیش بقیه شهدا پرسان پرسان مزار شهید پلارک پیدا کردیم سر مزارشون غلغله بود بوی گلاب تمام اون فضا پر کرده بود از شکلاتهای سر مزارشون چندتا برداشتیم برای تبرک بعدهم مزار شهید علی خلیلی و یادمان ک برای شهید همت بود زینب : زهرا تو گشنت نیست -نه زیاد زینب :بریم شهرری زیارت کباب بخوریم -شکمو زینب :بریم بریم بدو اونروز خیلی خوب بود برگشتن زینب مداحی نریمانی گذاشت و گفت : زهرا بذار بیان بعد تصمیم بگیر -باشه رسیدیم نزدیکای قزوین زینب شماره علی گرفت گفت : میرم مزارشهدا شماهم بیا منم رفتم خونه مامان:زهراجان خوب بود اونجا؟ -عالی فعلا برم اتاقم بحث مهدویت بذارم میام حرف میزنم .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 ❤💕❤💕❤💕❤💕 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤🌸❤🌸❤🌸❤🌸 بسم الله الرحمن الرحیم رفتم تو اتاقم چادرم تا کردم گذاشتم تو کمد نشستم پشت میزم جزوه مهدویتم گذاشتم رو میز تو گروه اول پیام گذاشتم تا دقایق بعد بحث در گروه قرار داده میشود بسم رب المهدی موضوع:نشانه های ظهور نشانه های ظهور حضرت حجت (عج) به دو قسمت تقسیم میشود نشانه های غیرحتمی نشانه های هستند که در احادیث آماده است یقینی به انجام صددرصد آن نیست و شاید صدها سال قبل از ظهور انجام بشود مانند این وقایع جزو نشانه های ظهور تلقی میشود اما زمان این نشانه ها مشخص نیست و یا بگیم صددرصد مرتبط به ظهور است نشانه های هستن که یقینا قبل از ظهور انجام میشوند زمان و مکان وجزئیات آن دقیقا مشخص است این نشانه ها عبارتند از (صدای_آسمانی) ۱.قیام سفیانی سفیانی از نسل ابوسفیان است از منطقه شامات که شامل (سوریه،ترکیه، لبنان و قسمتی از ایران) است خارج میشود او فردی کافر،ضد دین و برای کشتن حضرت مهدی(عج) قیام می کند مسیر حرکت وی دقیقا برعکس اسرای کاروان امام حسین(ع) است از منطقه شام به کوفه از کوفه به کربلا از کربلا به مدینه از مدینه به مکه است زمانی وارد شهر کوفه میشود جارچی او در شهر جار میزنن سر شیعه تحویل دهید هم وزنش طلا تحویل بگیرید در روایات آمده است در کوفه جوی خون راه میفتد .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 ❤🌸❤🌸❤🌸❤🌸 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤💕❤💕❤💕❤💕 بسم الله الرحمن الرحیم لشکر سفیانی که پی لشکر امام زمان(عج) به سمت مدینه حرکت میکنه درمیان مکه و مدینه در سرزمینی به نام بیداد زمین به امر الهی دهن باز میکنه و لشکر سفیانی به درون آن سقوط میکنن ازمیان اون لشکر دو نفر زنده میماند که یک‌ نفر به سمت سفیانی میرود که سفیانی صداش میزند و دیگری به سمت لشکر امام زمان(عج) میرود که مورد تکریم اباصالح المهدی قرار میگرد فردی سید است که برای کمک و یاری مهدی زهرا از یمن خارج میشود حدیث از امام صادق (ع) داریم : هدایت کننده پرچم ها قبل از ظهور پرچم یمانی است جالبه بدانیم فرمانده سیاسی و نظامی امام زمان(عج) هردو ایرانی هستن فرمانده سیاسی فرمانده ایرانی صدای که در نیمه ماه مبارک رمضان سال ظهور آقا انجام میشود و تمام اهل آسمان و زمین صدا میشوند و محتوای صدای مربوط به ظهور حضرت حجت است این نوا آمادگی ایجاد میکنند برای ظهور حضرت آخرین نشانه ظهور که تنها ۱۵روز با ظهور فاصله داره فردی پاک در ماه حرام (محرم)در مکان حرام (بین رکن و مقام) که برای ابلاغ پیام به مکه رفته کشته میشود (عج) .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 ❤💕❤💕❤💕❤💕 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌈🏵🌈🏵🌈🏵🌈🏵 بسم الله الرحمن الرحیم میخاستم جزوه ام ببندم که در اتاق زده شد پشت بندش صدای مادر اومد :زهراجان بیداری؟ -بله مامان جان بفرمایید مامان وارد اتاقم شد و گفت :زهرا جان دخترم بشین حرف بزنیم -جانم مامان مامان:صبح مرضیه خانم زنگ زد ماهم گفتیم تو رفتی مزار شهدا تهران گفتن شب زنگ میزنن خب زنگ زدن چی بگیم ؟ -مامان بگید بیان مامان:زهراجان واقعا ؟ -آره مامان میخام بشناسمشون مامان: زهرا تو و فاطمه پشت همدیگه دنیا اومدید هرمادری که دوتا دختر پشت هم داره آرزوشه دختربزرگش زودتر راهی خونه بخت بشه زهرای مامان دخترم ببین چه تو ازدواج کنی چه نکنی روی چشم منو بابات جا داری اما دخترم الان که فاطمه بارداره منم آرزومه تو صاحب سر و همسر بشی زهرا تو مایه افتخار منو باباتی مرتضی دیشب گفت چرا عقدت بهم خورده من ازخدا ممنونم اون لحظه شیطون گولت نزد زهرا مامان ببین عاقلانه و عاشقانه جواب بده خودت خوب میدونی تو فامیلای ما حتی اگه بسوزی هم باید زندگی کنی حرفاتو بزن حرفاشو بشنو برو کربلا مرکز عاشقی فکرت بکن -چشم مامان مامان:فدای چشمای قشنگت بشم نیم ساعتی گذشت مامان گفت زهرا آقا جواد اینا فرداشب ۹ میان البته میرن هتل منم به فاطمه نمیگم بمونه اگه ان شاالله به جلسات بعدی رسید میگم بیان -باشه مامانم بابت همه چیز ممنونم .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 🌈🏵🌈🏵🌈🏵🌈🏵 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌈❤🌈❤🌈❤🌈❤ بسم الله الرحمن الرحیم مرضیه خانم به مامان گفت ساعت ۱۱ ظهر میرسن قزوین میرن هتل شب میان خواستگاری مامان: تشریف بیارید قدمتون رو چشم شرمنده اگه ناهار دعوت نمیکنم برای راحتی بچه هاست اذان صبح که پاشدم نماز نیت روزه مستحبی کردم خیلی استرس داشتم بعداز نماز زیارت عاشورا خوندم و تا طلوع آفتاب نخوابیدم ساعت ۶بود خوابیدم هشت بود که مادر اومد گفت زهراجان پاشو دخترم بیا صبحونه -سلام مامان صبحت بخیر من روزه ام مامان :امروز چه روزه ای آخه از گیر و جان میری خواستگاریته زهرای من -دقیقا بخاطر همین روزه گرفتم مامان:پاشو اتاقت جمع جور کن -مامان اتاقمو جمع جور کردم برم تپه نورالشهدا؟ مامان :باشه برو فقط قبلش لباسای شبت حاضرکن ی یک ساعتی طول کشید تا اتاقم جمع کنم ی مانتو لیمویی و روسری زرد پررنگ سر کردم سوئیچ ماشین برداشتم اول رفتم دانشگاه سر مزار شهدای گمنام شهدا خودتون کمکم کنید بعداز نیم ساعت از دانشگاه خارج شدم ب سمت تپه نورالشهدا حرکت کردم تا ساعت ۳همون جا بودم سه بسمت خونه حرکت کردم وقتی رسیدم خونه مامان گفت : یک دو ساعتی بخاب بعد پاشو حاضر شد پنج نیم مامان بیدارم کرد سر و صورتم شستم و وضو گرفتم لباسام پوشیدم حدود ساعت ۷بود که اومدن من تو آشپزخونه بودم .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 🌈❤🌈❤🌈❤🌈❤ 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662