🔰شرط #استجابت #دعا
🌷امام صادق (ع ) فرمود:
مردى در بنى اسرائيل سه سال دعا كرد كه خدا به او پسرى عنايت كند، ولى دعايش مستجاب نشد.
وقتى كه دريافت خداوند دعايش را مستجاب نمى كند، گفت :
(( خدايا آيا من از تو دورم كه صدايم را نمى شنوى و يا تو نزديك هستى ولى جواب مرا نمى دهى ؟))
شخصى در عالم خواب نزدش آمد و به او گفت :
((انّك تدعواللّه عزّ و جلّ بلسان بذىّ و قلب عات غير تقىّ، ونيّة غير صادق ...))
((تو سه سال است خداى متعال را مى خوانى ولى با #زبان_هرزه و #دلى سركش و ناپاك و #نيّتى نادرست ، بنابراين هرزه گوئى را ترك كن و #دل و #نيّت خود را پاك گردان تا دعايت مستجاب گردد، او چنين كرد و سپس دعا نمود، خداوند دعايش را مستجاب كرد و پسرى به او داد)).
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰#ارتباط
🌷عاقبت ارتباط داشتن با خدا
https://eitaa.com/dastan_latifeh/189
🔰#ارتداد
🔰#ارث
🔰#ارحام
🔰#ارزش
🌷برکات ارج نهادن به ارزش ها
https://eitaa.com/dastan_latifeh/124
🔰#ارشاد
ازخودگذشتگى
🔰#ازدواج
🌷ارزش ازدواج
🌷اهميت دادن به ارزش ها
https://eitaa.com/dastan_latifeh/21
🌷برکات #احترام گذاشتن به #ارزش ها
https://eitaa.com/dastan_latifeh/118
🔰#اسارت
🔰#اسباب
🔰#استاد
🌷نقش استاد در تعيين سرنوشت
https://eitaa.com/dastan_latifeh/135
🔰#استبداد
🔰#استجابت
🔰#استخاره
🔰#استعاذه
🔰#استعانت
🔰#استغفار
🎂استغفار بر #دعا
https://eitaa.com/dastan_latifeh/367
داستان سی سال استغفار
عارفی سی سال،
مرتب ذکر می گفت: استغفر الله
مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی؟ ما که از تو گناهی ندیدیم!
جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمداللهِ نابجاست!
روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم حجره ی من چه؟
گفتند حجره ی شما نسوخته؛ گفتم: الحمدلله...
معنی آن این بود که مال من نسوزد، مال مردم ارتباطی به من ندارد!
آن الحمدلله از روی خود خواهی بود نه خدا خواهی
چقدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟!
🔰#استقامت
https://eitaa.com/dastan_latifeh/107
🔰#استقلال
🔰#استمرار
🔰#استمناء
🔰#استهزاء
🔰#اسرار
🌷موجبات و چگونگی #کشف_اسرار
https://eitaa.com/dastan_latifeh/351
🔰#اسرا ف
🌷#ميانه_روى در #هزينه
https://eitaa.com/dastan_latifeh/71
🔰#اسلام ✅تاريخ اسلام https://eitaa.com/danestanyhaybozorgan/106
🔰#اسم و اعتبار
💦#راهکار_اخلاقی
🌷از #نام_و_نشان نترسيد
📚#داستان_کوتاه
👈مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستایی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ #ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ #شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!»
مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ #ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است. ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟»
👈مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!»
مراد بیچاره #ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک #سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
👈برچسب ها: فکر بد درگيری
https://eitaa.com/dastan_latifeh