eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
90 دنبال‌کننده
13 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰غمخواری برای ديگران ☺️نمونه اخلاقی () 🌷داستان مناسب «ای بسا بزيست و پرستار مرد» 📚 👈هرگز برای کسی بیشتر ازخودش نباش. 👈مرد عاقل همراه کاروانی از راهی می گذشت. در این سفر با مردی تاجر هم بود که به قصد تجارت با تنها پسرش سفر می کرد. مرد تاجر بسیار دقیق و پرکار بود و به هر آبادی که می رسیدند بخشی از اجناس خود را به تناسب وضعیت مالی اهالی به آنها عرضه می کرد و از آنها جنس هایی که مناسب می دانست می خرید و به راه خود ادامه می داد. اما برعکس مرد تاجر، پسر او بسیار خوش گذران و تنبل بود و در هر استراحت گاهی به دنبال عیش و عشرت خود می رفت و موقع حرکت بخش زیادی از وقت مرد تاجر به یافتن پسرش و سروسامان دادن به شکل و ظاهر او تلف می شد. یک شب مرد عاقل و مرد تاجر و پسرش با جمعی دیگر گرد آتش نشسته بودند و می کردند. مرد تاجر با به مرد عاقل گفت: “شما که دارید به این پسر من کنید که تجربه و تجارت در عمل به دست می آید و این بهترین تمرین برای یادگیری ریز است. او متاسفانه وقتش را به تلف می کند و اصلا گوشش به حرف های من بدهکار نیست!؟” 👈مردعاقل هم نیزنگاهی به پسر انداخت و گفت: “او را همین الان با حداقل توشه و پول، تنهایی به شهر خودت برگردان و بقیه راه را تنها سفر کن!” چشمان پسر تاجر از گرد شد و مرد تاجر هاج و واج به شیوانا کرد و در حالی که سعی می کرد پسر ترسیده و خود را آرام کند گفت: “چه می گويید!؟ این چه نصیحتی است؟! می گويید او را دست خالی بفرستم و هیچ کاری برای او انجام ندهم؟ او دچار زحمت زیادی خواهد شد و چه بسا هرگز سالم به مقصد نرسد؟” مردعاقل با گفت: “مگر این همه شب و روز که نازش را کشیدی و تر و خشکش کردی در او تاثیری گذاشته است. مادامی که کسی خودش طالب شدن نباشد، اگر همه آدم های اطراف او هم کنند باز او خوشبخت نخواهد شد و همان مسیر و فلاکت خودش را ادامه خواهد داد. او تا به خودش نیاید هیچ کاری از دست تو ساخته نیست. هرگز برای کسی بیشتر از خودش نباش که فایده ای ندارد و تلاش و زحمتت بی جهت هدر می رود. باز هم می گویم تنها راهی که این پسر به خود می آید و نتیجه کار زشت خود را می فهمد این است که تو جلوی ضربه ها و عوارض ناپسند او را نگیری و بگذاری خودش به طور مستقیم عواقب کارهای نازیبای خودش را ببیند. این تنها نصیحتی است که از من ساخته است.” مرد تاجر دیگر چیزی نگفت. روز بعد پسر تاجر اولین کسی بود که برای کمک به پدرش و عرضه محصولات به آبادی سر راه پیشقدم شده بود. او با کار می کرد و اصلا آن جوان عیاش و روز قبل نبود. مرد تاجر در یک فرصت نزد مردعاقل آمد و گفت: “نمی دانم صحبت های دیشب شما چه تاثیر عجیبی داشت که از امروز صبح این پسر طور دیگری شده است و از من هم بهتر کار می کند.” مردعاقل تبسمی کرد و گفت: “حالا قضیه فرق می کند. اکنون مقابل تو پسری است که خودش می خواهد خوشبخت شود و برای این کار تلاش می کند. پس توست که به او کمک کنی تا به خواسته اش برسد. اکنون او بیشتر از تو طالب و خودش هست و به همین دلیل و های تو اکنون دیگر بیهوده نیست. اما به خاطر بسپار که ،هرگز برای کسی بیشتر از خودش نگران نباشی!” برچسب ها: https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰پرهيز از ظن 🙍‍♀️جوانی با چاقو وارد شد! گفت : بین شما کسی هست، مسلمان باشد ؟! همه با و به هم کردند و در مسجد حکم فرما شد ، پیرمردی ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم. به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا! پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند . جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که می خواهد تمام آن ها را کند و بین پخش کند و به کمک احتیاج دارد . و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت: به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاور. جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟! افراد حاضر در مسجد که کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیر ترین فرد مسجد دوختند! پیرمرد رو به جمعیت کرد وگفت : چرا نگاه می کنید! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت خواندن کسی مسلمان نمی شود! پ.ن: ایمان بعضی ها به هیچ بند است 📚مجموعه شهر حکایات🍂 🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷 https://eitaa.com/dastan_latifeh