eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
106 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰كودكان امروز بزرگان فردا 🌷حـضـرت مجتبى (ع ) هر از گاهى ،فرزندان را دور خود جمع مى كرد و آنان را مـى نـمـود. 👈روزى فـرزنـدان خـود و فرزندان برادرش را فرا خواند. قبل از شرفياب شدن بـه حضورامام , نمى دانستند ايشان به چه قصدى آنها را دعوت كرده است , ولى خوشحال بودند كه هر وقت نزد امام مى روند, با دست پربازمى گردند. 🌷همه كودكان كه دور امام (ع ) گرد آمدند, امام (ع ) فرمود: 👈همه شما, كودكان امروز هستيد و اميد مـى رود كـه بـزرگان اجتماع فردا نيز باشيد, پس بياموزيد و در كسب كوشش كنيد. ☺️بحارالانوار، ج 2، ص 152. https://eitaa.com/dastan_latifeh
ادامه همسایگان که ماجرا را نمی دانستند با او را دوره کردند و پرسیدند : تو چگونه به تنهایی توانستی سه دزد را گرفتار کنی ؟؟ باغبان تبسمی کرد و گفت ؛ مگر نشنیده اید که می گویند : « تفرقه بیانداز و حکومت کن...» ☺️نمونه داستان دو منظوره ريشه ها 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰محبت https://eitaa.com/dastan_latifeh/292 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🌷علت مريضی ها https://eitaa.com/dastan_latifeh/116 🔰 🌷مرگ خوب و مرگ بد https://eitaa.com/dastan_latifeh/130 🌷مکان و زمان رسيدن مرگ https://eitaa.com/dastan_latifeh/167 🌷عوامل و علت های مرگ https://eitaa.com/dastan_latifeh/364 🌷اتفاقات بعد از مرگ https://eitaa.com/dastan_latifeh/114 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 كردن 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 ✅بايدها و نبايد های مشورت مردی عصایی به زنش زد و زن به خاطر خوردن آن عصا درگذشت که قصدکشتن در آن بود، چون مرد از قبیله زن ترسید پیش کسی رفت و با او مشورت کرد وی گفت:علاجش در این است که جوان خوشگل و زیبارویی را به منزل ببری و به قتل رسانی و پیش همسرت بیندازی و بگویی که زوجه ام با این جوان زنا می کرد و من دیدم ،لذا هردو را به قتل رسانیدم، پس مرد ساده لوح کلام آن مرد را تصدیق نمود و رفت درخانه اش نشست دید جوان زیبایی از راه می گذرد او را طلبید با زور به خانه اش برد طعامش داد و ناغافل او را به قتل رسانید و پیش همسرش خوابانید، قبیله زن چون این ماجرا شنیدند گفتند کارخوبی کردی که آنها را در این حال به قتل رساندی ... آن مردی که مورد مشورت بود رفت درب منزل مرد ساده لوح گفت: نصیحت مرا گوش کردی گفت: آری گفت:جوان را بیاور ببینم چگونه است؟ تاسر جوان را دید به سرش کوبید وای این جوان که فرزند من است آنچه بر ما می رسد آن هم ز ماست. مولوی از مکافـات عمل غافـل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو مولانا برچسب : کردار گفتار کيفر 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🌷زنده شدن پس از مردن https://eitaa.com/dastan_latifeh/312 🔰 🌷رسيدن معاش https://eitaa.com/dastan_latifeh/367 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🌷شناخت و معرفت الهی https://eitaa.com/dastan_latifeh/362 🔰 🎂سرزنش معصيت https://eitaa.com/dastan_latifeh/116 🎂سختی معصيت https://eitaa.com/dastan_latifeh/130 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🎂نمونه مکر و حيله و فريب کاری https://eitaa.com/dastan_latifeh/124 🔰 🔰 🔰 🔰 🌷برکات مناجات با خدا https://eitaa.com/dastan_latifeh/116 🎂مناجات بی جا https://eitaa.com/dastan_latifeh/367 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🌷اهميت و و 🔰: ❤️«مـوعظه شـیــ🔥ــطان»❤️ ✨پس از آنکه حضرت علیه السلام قوم گنه کار خود را کرد و طوفان همه آنها را از بین برد، نزد او آمد و گفت : تو بر گردن من داری که می خواهم آن را ادا کنم!نوح گفت : چه حقی؟!خیلی بر من سخت و ناگوار است که من بر تو حقی داشته باشم! ▪️ابلیس گفت : همان که تو بر قومت نفرین کردی و همه آنها به هلاکت رسیدند و دیگر کسی نمانده که من او را گمراه سازم! بنابراین تا مدتی راحت هستم تا نسل دیگری بیاید! نوح فرمود : حالا می خواهی چه جبرانی کنی؟! ابلیس گفت : ✅در سه جا من باش! ➊👈هنگامی که شدی! ➋👈هنگامی که بین دو نفر می کنی! ➌👈هنگامی که با خلوت می کنی و هیچ کس نزد شما دو نفر نیست! در چنین مواقعی به یاد من باش که کار خود را خواهم کرد. 📚بحارالانوار ج۱۱ ص۳۱۸ https://eitaa.com/dastan_latifeh/132 🔰 🔰 🔰 🌷مهربانی در حق والدين https://eitaa.com/dastan_latifeh/26 🔰 🔰 🔰 🔰 🔰 🌷ميانه روى در هزينه https://eitaa.com/dastan_latifeh/71 🔰 https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰غمخواری برای ديگران ☺️نمونه اخلاقی () 🌷داستان مناسب «ای بسا بزيست و پرستار مرد» 📚 👈هرگز برای کسی بیشتر ازخودش نباش. 👈مرد عاقل همراه کاروانی از راهی می گذشت. در این سفر با مردی تاجر هم بود که به قصد تجارت با تنها پسرش سفر می کرد. مرد تاجر بسیار دقیق و پرکار بود و به هر آبادی که می رسیدند بخشی از اجناس خود را به تناسب وضعیت مالی اهالی به آنها عرضه می کرد و از آنها جنس هایی که مناسب می دانست می خرید و به راه خود ادامه می داد. اما برعکس مرد تاجر، پسر او بسیار خوش گذران و تنبل بود و در هر استراحت گاهی به دنبال عیش و عشرت خود می رفت و موقع حرکت بخش زیادی از وقت مرد تاجر به یافتن پسرش و سروسامان دادن به شکل و ظاهر او تلف می شد. یک شب مرد عاقل و مرد تاجر و پسرش با جمعی دیگر گرد آتش نشسته بودند و می کردند. مرد تاجر با به مرد عاقل گفت: “شما که دارید به این پسر من کنید که تجربه و تجارت در عمل به دست می آید و این بهترین تمرین برای یادگیری ریز است. او متاسفانه وقتش را به تلف می کند و اصلا گوشش به حرف های من بدهکار نیست!؟” 👈مردعاقل هم نیزنگاهی به پسر انداخت و گفت: “او را همین الان با حداقل توشه و پول، تنهایی به شهر خودت برگردان و بقیه راه را تنها سفر کن!” چشمان پسر تاجر از گرد شد و مرد تاجر هاج و واج به شیوانا کرد و در حالی که سعی می کرد پسر ترسیده و خود را آرام کند گفت: “چه می گويید!؟ این چه نصیحتی است؟! می گويید او را دست خالی بفرستم و هیچ کاری برای او انجام ندهم؟ او دچار زحمت زیادی خواهد شد و چه بسا هرگز سالم به مقصد نرسد؟” مردعاقل با گفت: “مگر این همه شب و روز که نازش را کشیدی و تر و خشکش کردی در او تاثیری گذاشته است. مادامی که کسی خودش طالب شدن نباشد، اگر همه آدم های اطراف او هم کنند باز او خوشبخت نخواهد شد و همان مسیر و فلاکت خودش را ادامه خواهد داد. او تا به خودش نیاید هیچ کاری از دست تو ساخته نیست. هرگز برای کسی بیشتر از خودش نباش که فایده ای ندارد و تلاش و زحمتت بی جهت هدر می رود. باز هم می گویم تنها راهی که این پسر به خود می آید و نتیجه کار زشت خود را می فهمد این است که تو جلوی ضربه ها و عوارض ناپسند او را نگیری و بگذاری خودش به طور مستقیم عواقب کارهای نازیبای خودش را ببیند. این تنها نصیحتی است که از من ساخته است.” مرد تاجر دیگر چیزی نگفت. روز بعد پسر تاجر اولین کسی بود که برای کمک به پدرش و عرضه محصولات به آبادی سر راه پیشقدم شده بود. او با کار می کرد و اصلا آن جوان عیاش و روز قبل نبود. مرد تاجر در یک فرصت نزد مردعاقل آمد و گفت: “نمی دانم صحبت های دیشب شما چه تاثیر عجیبی داشت که از امروز صبح این پسر طور دیگری شده است و از من هم بهتر کار می کند.” مردعاقل تبسمی کرد و گفت: “حالا قضیه فرق می کند. اکنون مقابل تو پسری است که خودش می خواهد خوشبخت شود و برای این کار تلاش می کند. پس توست که به او کمک کنی تا به خواسته اش برسد. اکنون او بیشتر از تو طالب و خودش هست و به همین دلیل و های تو اکنون دیگر بیهوده نیست. اما به خاطر بسپار که ،هرگز برای کسی بیشتر از خودش نگران نباشی!” برچسب ها: https://eitaa.com/dastan_latifeh