📚 داستان کوتاه دوری از بهشت
🌟 حضرت آدم علیه السلام ،
🌟 چهل روز از دوری بهشت گریه کرد.
🌟 بعد از چهل روز جبرئیل نازل شد
🌟 و به وی گفت : چرا گریه میکنی ؟
🌟 حضرت آدم جواب داد :
💎 چرا گريه نكنم ؟!
💎 در حالی كه از جوار خداوند
💎 به اين دنيا فرود آمده ام ؟
🌟 جبرئیل گفت :
👑 به درگاه خدا توبه كن
👑 و به سوی او بازگرد .
💎 حضرت آدم پرسید : چگونه؟
👑 جبرئیل جواب داد : آدم برخیز .
🌟 سپس حضرت آدم را ،
🌟 در روز هشتم ذیالحجه به منی برد
🌟 و شب را در آنجا ماند .
🌟 وقتی ظهر روز عرفه رسید،
🌟 به حضرت آدم دستور داد
🌟 تا غسل کند.
🌟 حضرت آدم چنین کرد
🌟 و بعد از نماز عصر ،
🌟 جبرئیل دعایی را به او آموزش داد.
🌟 حضرت آدم نیز آن را خواند :
🕋 خدایا پاک و منزهی تو
🕋 و تو را شکر میکنم .
🕋 هیچ خدایی جز تو نیست .
🕋 من عمل بدی انجام دادم .
🕋 و به خودم ظلم کردم.
🕋 و به گناهم اعتراف میکنم.
🕋 پس مرا ببخش
🕋 که همانا تو بخشنده و مهربانی ...
🌟 تا غروب روز عرفه ،
🌟 حضرت آدم در عرفات ماند
🌟 و سپس راهی مشعر شد.
🌟 صبح عید قربان در مشعر ،
🌟 خداوند کلماتی را به وی آموزش داد
🌟 و به برکت این کلمات ،
🌟 خدا توبه حضرت آدم را پذیرفت .
📙 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#داستان_کوتاه #دوری_از_بهشت
#حضرت_آدم #توبه
رای ما جلیلی است ، شما چطور ؟!