#نمازخوان_شدن
#خاطره
#جشن_تکلیف
آوین خانوم می دونست ماه شوال به سن تکلیف میرسه ولی روز دقیقش رو نمی دونست برای همین هم از اواخر ماه مبارک رمضان می گفت دلش میخواد برای جشن عبادتش مشهد بره.
وقتی بهش گفتم شاید بلیط برای اون تاریخ نباشه، بهم گفت امام رضا هیچ کسی رو رد نمی کنه من باید برم پیش امام رضا.
آوین سفر با قطار کوپه ایی رو خیلی دوست داشت و ما نتونستیم بلیطش رو تهیه کنیم بنابراین من بهش گفتم نمی تونیم بریم فقط قطار اتوبوسی هست که اونم تو دوست نداری.
دیدم با عجله زنگ زد به مامانش که من باید برم مشهد با هر وسیله ایی که شده. فقط منو ببرید و اینطور شد که ما راهی مشهد شدیم و به طور ناباورانه ایی درست یک روز قبل از سفر تونستیم بلیط قطار کوپه ایی رو تهیه کنیم و آوین مرتب می گفت من که گفتم امام رضا کسی رو رد نمی کنه. بدین ترتیب دعوت نامه آقا با عنایت ویژه ایی که به دخترمون داشت بدستمون رسید.
🌷روز پنج شنبه وارد مشهد شدیم و برای زیارت به حرم رفتیم.
🕌وقتی به خواهران مسئول انتظامات گفتیم که آوین خانوم میخواد اولین نماز تکلیفش رو توی حرم بخونه همگی جلوی پای آوین از جاشون بلند شدند و سرش رو بوسیدند و براش دعا کردند و این اتفاق در هر جایی که به خدام این مسئله رو می گفتیم تا زمان زیارت ضریح مطهر آقا هم افتاد و کلی آوین ذوق زده شده بود و سر از پا نمی شناخت🌹
برنامه ما برای روز جمعه و نماز مغرب و عشا تنظیم شد تا خاله ها و دختر عموی آوین خانوم به اتفاق مامان و بابا و من و بابا بزرگش در این مراسم باشکوه در کنارش باشند.
ادامه دارد...
@davat_namaz
#خاطره
#جشن_تکلیف
جمعه بعدازظهر وقتی ایستگاه آخر (فلکه آب) از اتوبوس پیاده شدیم، هوا ناگهان منقلب شد و باد و بارون شدیدی شروع شد.
🌧 شدت بارون به حدی بود که تمام لباس ها و چادر و روسری آوین خیس شد وبارن ازش چکه می کرد و از سرما کاملا می لرزید ما مجبور شدیم بریم بازار رضا براش مانتو و روسدی بخریم و چادرش طوری نگه داریم که باد بخوره و بتونه برای داخل شدن به حرم بپوشه خاطره خیلی خیلی زیبا و بیاد موندتی ابی شد برای گل زیبای ما.
از یک طرف هیجان جشن عبادت و بر سر گذاشتن تاج بندگی و از طرفی با اون سرعت خرید کردن خلاصه کلی خوشحالی کرد.
🍬ما مقداری شکلات تهیه کرده بودیم و با هماهنگی مسئول انتظامات حرم قرار شده بودکه آوین عزیز به خدام شکلات ها رو تعارف کنه تا جمعی ازخدام عزیزهم کامشون رو در این جشن شیرین کنند.
@davat_namaz
#خاطره
#جشن_تکلیف
بیرون حرم خدامی که مشغول خوشامد گویی به زوار بودند تا محل تفتیش بدنی در قسمت خواهران و بعد در صحن ورودی باب الرضا آوین خانم شکلات ها رو به خادمبن محترم تعارف کرد و هر کدام از آنها با مهربانی و رافت خاصی هدیه ایی همراه با دعای خیر بهش دادند و آوین کاملا بهت زده سر از پا نمیشناخت و با تعجب به من و پدرش که از پشت سرش مشغول عکس گرفتن بودیم نگاه می کرد و خوشحالیش رو نشون میداد.
🌄زمان اذان مغرب نزدیک بود و من دختری رو می دیدم که انگار روی ابرهاست و با شوق و ذوق به هر طرفی می دوید و با خوشحالیش به ما می گفت که دیدن این شادی بیشتر از هر زحمتی که همه ما برای هماهنگی کشیدیم ارزش داشت و اولین نماز دخترم در لحظات ملکوتی غروب روز جمعه در بارگاه آقا علی ابن موسی الرضا اقامه شد.
@davat_namaz
رادیو گوش میدادم، یه خانومی زنگ زد گفت من خیلی آدم #معتقد و مقیدی هستم، حجابم کامله، روزههامو کامل میگیرم، کلا واجباتمو انجام میدم. بجز نماز. خیلیهم دوست دارم #نماز بخونم ولی هرکاری میکنم نمیتونم. کارشناس برنامه پرسید چرا نمیتونی؟
گفت من قبلا نماز میخوندم. پدرم روی نماز خیلی حساس بود. میپرسید نماز خوندی میگفتم آره. میگفت من ندیدم. نخوندی. کلی بحث میکرد. تاجایی که من به گریه میفتادم که بهخدا خوندم. #مادرم میومد میگفت خونده، من دیدم. ولی بابام قبول نمیکرد. از اون موقع و با اون رفتارهای پدرم دیگه نمازو رها کردم. و اصلا نمیتونم بهش فکر کنم
اولین جایی که بچههای ما بینماز و #بی_حجاب میشن داخل خونههامونه. رفتارهای نادرست و جهل والدین پیرامون رفتار با #فرزندان بخصوص در مسائل عبادی بمرور اونارو متنفر میکنه
هیچکدوم از راههای مقدمه سازی و تشویق به مسائل عبادی رو انجام نمیدیم، فقط میریم سراغ روشهایی که دافعه داره مثل تذکر، تحکم، امرکردن، گیر دادن و درگیر شدن با #نوجوان. وقت نماز صبح مثل بختک میفتیم به جون بچه، پاشو پاشو نماز قضا شد. یکم روسری میره کنار، تذکر پشت تذکر، حجاب حجاب
یه سوال از #والدین میکنم، آیا شما از تذکر شنیدن خوشتون میاد؟ همسرتون بهتون تذکر میده خوشحال میشید؟ #مادرشوهر یا مادر زنتون بهتون تذکر بده چه حالی پیدا میکنید؟ پس چرا تو خونه رژه میرید و تذکر میدید به بچههای بدبختتون؟ دقت کنید، تذکر دادن رو کلا نفی نمیکنیم. در مواردی باید باشه. ولی نه ابتدای امر. اونم نه با تحکم نه با گیر دادن با روش مناسب، با #مهر و #محبت
بچهها نباید رها بشن و ما هم نباید کلا بیخیال بشیم. ولی باید باید روشها ومهارتهای برخورد با فرزندانمون رو یاد بگیریم
اگه روش برخورد صحیح رو یاد نگرفتید و فقط گیردادن رو بلد بودید اینجا اگه کلا رهاشون کنید ضررش کمتره. تجربه نشون داده گیر دادن زیاد تاثیر و نتیجه بدتری داره نسبت به رها کردن کامل. چون تو گیر دادن قدرت #انتخاب و تصمیمگیری رو از بچه میگیریم و ذهنش رو پر از #کینه و #لجبازی میکنیم. ولی در رها کردن بهش قدرت انتخاب میدیم. یعنی یه #خانواده مذهبی اگه بچهش رو رها کنه احتمالش بیشتره شبیه خودش بشه، تا اگه دائما گیر بده و درگیر باشه
یکی از کارهای زیربنایی برای ترویج #حجاب، همینه. والدین روش صحیح برخورد بافرزندانشون درمورد حجاب و دیگر مسائل عبادی یاد بگیرن. تا خودشون بچه رو #بدحجاب نکنن. از حجاب متنفر نکنن. برای فراگرفتن این اصول باید کتابها بخونیم و کلاسها بریم. که در این مجال نمیگنجد
ادامه دارد
حسین دارابی
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «چرا مجبورشون میکنید اون رو بپوشند؟!»
#حجاب
@davat_namaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نهایت قرب الهی
بهتر نماز بخوانیم...
#آداب_الصلوه
#معرفتی
#نمایه_تصویری
🌐 Lesansedgh.ir
🆔 @Lesansedgh_ir
سلام
🕋 بهتر نماز بخوانیم...
صحبتهای ارزشمند حجت الاسلام بهشتی درباره مورد نماز در برنامه سمت خدا را میتوانید از طریق آدرس زیر *بشنوید* :
http://samtekhoda.tv3.ir/index.php?option=com_phocadownload&view=category&id=135&Itemid=478
و از طریق آدرس زیر * بخوانید* :
http://samtekhoda.tv3.ir/index.php?option=com_content&view=category&id=113&Itemid=449
#نمازخوان_شدن
@davat_namaz
#نمازخوان_شدن
سال دوم راهنمایی مکبر نماز بودم اوایل نمازم رو بعد از مکبری می خوندم. کم کم درس ها زیاد شد و کلاس سریع بعد نماز شروع میشد. منم نمازم رو نخونده می رفتم سر کلاس ... و داشت برام عادت میشد ...
*یک روز معلم پرورشی مهربون مون با حالتی محکم به من فهموندند که ما بعد نماز برای مکبرها اجازه می گیریم نمازشون رو بخونند. *
یک لحظه تلنگر خوردم و احساس کردم کاش نمازهام رو خونده بودم ...
دیگه از اون به بعد نمازی نخونده ندارم ... و از معلم مهربونم ممنونم که به موقع با یک جمله آگاهم کرد.
@davat_namaz
#داستان
#حجاب
روزی پسر انگلیسی از پسر ایرانی پرسید:
❓چرا خانم های ایرانی با آقایان دست نمیدهند؟
❗️یعنی مردان ایرانی آنقدر پست هستند که خانم های ایرانی با آنها دست نمی دهند.
پسر ایرانی گفت : آیا ملکه انگلیس با همه دست میدهد؟
پسر انگلیسی گفت : ملکه انگلیس فرد عادی نیست که با افراد عادی دست بدهد.
🔅 پسر ایرانی گفت : پس خانم های ماهم همگی ملکه هستند و با افراد عادی دست نمی دهند...
@davat_namaz
بسم الله الرحمن الرحيم
(تقديم به شهداى كوچك غزه و مادرانشان)
روز ما بود! روز ولادت حضرت معصومه(س) را مى گويم. مدرسه از قبل به مادرهامان اطلاع داده بود كه روز ولادت حضرت، روز جشن تكليف ما سومى هاست! به نظرم مامان راست مى گفت: مديرمان خيلى خوش سليقگى كرده بود كه اين روز را روز جشنمان قرار داد.
كلاس سوم الف، يك سرود دسته جمعى آماده كرده بود، سوم ب يك نمايش و ما كه سوم ج بوديم يك مسابقه درست كرده بوديم.
مسابقه مان، اين شكلى بود ما دو تا يعنى من و هدى مجرى بوديم و مدام جا و مكان هاى مختلف را مى گفتيم و وسطش هم براى سخت تر شدن مسابقه جند تا از فاميل هاى محرم و نامحرم را. بچه ها ٤ نفرى مى آمدند جلوى سكوى نمازخانه. مامان ها با كمك همديگر يك رخت آويز با لباس هاى مختلف گذاشته بودند آنجا همين كه ما اسم مكان يا زمان خاص يا شخص را مى گفتيم بايد بچه ها مى دويدند سمت رخت آويز و تا ١٠شماره لباس مناسب موقعيت را مى پوشيدند!
خيلى بامزه بود! يكبار كه اين شعر را خواندم: "ميخوام برم به مدرسه! هفت صبحه چى بپوشم؟" بيشتر بچه ها دويدند سمت مانتو و شلوارها ولى مريم صالحى فكر كرد قرار است برود عروسى چون فورى دويد و رفت يك لباس عروس تورى را برداشت و پوشيد!
لباس عروسش با كفش كتانى خيلى بامزه شده بود! سرش هم مقنعه كرده بود! يعنى شلم شورباى لباس شده بود! هدى با ميكروفون رفت جلويش و گفت: خب خانم صالحى، مقنعه تون ميگه: ميخوايد بريد مدرسه، لباستون ميگه: ميخوايد بريد عروسى، كفشتون هم ميگه ميخوايد بريد يه جايى كه راحت باذيد و بدويد! بالاخره عازم كجاييد حاج خانم؟!
مريم كه خنده اش گرفته بود گفت: آخه، اين اباس عروسه خيلى خوشكل بود از اول دلم مىخواست فقط اين رو بپوشم!
بعد من گفتم: آن وقت خانم سياوشى، معاونمون راهت ميدن توى مدرسه؟!
مريم زيرزيركى نگاهشان كرد و گفت:نه!
بقيه بچه ها را تشويق كرديم و نوبت بعدى شد.
هدى خواند: توى خونه نشستم، زنگ درو كه ميزنن مامان ميگه دوست باباست، عمورضا!
اينجا هم دو تا از بچه ها رفتند و يك تيشرت و شلوار راحتى پوشيدند و دوتاى ديگر فورى يك تونيك بلند و روسرى را انتخاب كردند.
از يكى از آن تيشرت پوش ها كه اسمش حنانه بود، پرسيدم: دوست باباتون محرم شماند؟! با تته پته گفت: آخه گفتيد عمورضا! فهميد ركب خورده و عمويى كه فقط دوست بابا باشد با عمويى كه برادر بابا باشد فرق مى كند. دلم برايش سوخت.گفت: يعنى خاله ها هم راست راستى و الكى دارن؟! مثلا" براى پسرا؟! هدى گفت: بله حنانه خانم.
خيلى مسابقه باحالى بود. ما هم هى سؤالهاى سخت سخت مى داديم بچه ها هم گاهى هول ميشدن لباسها را اشتباهى مى پوشيدن و با هم مى خنديديم. يكبار يكى از بچه هاى كلاس سوم ب، وقتى خوانديم: ميخوايم بريم به مسجد، چى بپوشم مناسبه؟! رفت و يك شلوارك پسرانه با تيشرت و كلاه پسرانه پوشيد! دوستهاش سر به سرش گذاشتن و گفتن: پس چادرت كو آقا پسر؟! شمل اينجورى ميرى نماز؟! لابد ميرى مردونه؟!
خودش هم خنده اش گرفته بود. خلاصه مسابقه اى شده بود، مسابقه روز جشن تكليفمان!
مامان هاى بقيه كلاسها خيلى ما و مامان هامان براى اين مسابقه جذاب تشكر كردند. بچه ها هم هى شعرها را مى خواندند و مقنعه و مانتوهاشان را تند تند عوض و بدل مى كردند.
شنيدم كه مامان داشت به مادر حنانه مى گفت: فكر كرديم خوبه توى جشن تكليف، بچه ها تكليف لباس پوشيدن هاشون رو توى جاهاى مختلف، جلوى آدم هاى مختلف ياد بگيرن. مادر حنانه هم گفت: آره. حرفتون حقه. شيوه تون هم جذاب بود.
آخر سر هم مدير مدرسه به همه بچه ها يك كادوى جالب داد. گفتم كه خوش سليقه است. يك عروسك نمدى برش خورده دوخته نشده با نخ و سوزن كه بايد خودمان مى دوختيمش و چادر گل گلى اش را سرش مى كرديم و با گلهاى رس توى جعبه برايش مهر و تسبيح درست مى كرديم و مى چسبانديمش توى قاب عكسى كه عكس حرم حضرت معصومه (س) تويش بود.
❤️كاش هميشه روز جشن تكليفمان بود.
#داستان
#جشن_تكليف
@davat_namaz
﷽ ☀️ حرف حساب! ☀️
🍀 یک روز در یکی از قرارگاه ها شهید صیاد شیرازی از من پرسید فلانی، میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟
🌳 من به ایشان گفتم بیشتر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر، و مغرب و عشا شرکت می کنند؛ ولی تعداد شرکتکنندگان در نماز جماعت صبح کم است.
🍃 در این زمان شهید صیاد به من گفت به همه اعلام کن فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند. صبح همه در حسینیه حاضر شدند.
🌿 شهید صیاد بلند شد و گفت: برادران، شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید؛ ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان شما را به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!
📚 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۱۶
#خاطره_شهدا
@davat_namaz