eitaa logo
دکتر مسلم داودی نژاد
45.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
20 فایل
✅دکترمسلم داودی نژاد مدرس تخصصی خانواده هستم اینجا بهت کمک می کنم تا در ✅انتخاب همسرت✅همسرداریت✅تربیت فرزندت✅رشدفردی و معنوی پیدا کنی ارتباط با ادمین پیجمون @Academy313 🌐سایتمون www.mseza.com 🎥 آپاراتمون https://www.aparat.com/mseza
مشاهده در ایتا
دانلود
آزمون اساسي با سه پرسش اساسي ▪️اگر عزيزي را گم كرده باشيد، چه مي كنيد؟ ~آسوده و بيخيال مينشينيد تا كم كم فراموشش كنيد؟ ~يابراي يافتن او همه تلاش خود را میکنید؟ كداميك؟ ▪️اگر كسي را دوست داشته باشيد و بدانيد كه او نيز به شما بسيار علاقه مند است، آنقدر كه از بيماري شما بيمار مي شود و از خوشحالي شما خوشحال، چه مي كنيد؟ ~تنها به زبان اين دوستي را ابراز مي كنيد؟ ~يا درعمل، محبت خود رابه او نشان ميدهيد؟ ▪️اگر بدانيد، كه براي حل مشكلاتتان مي توانيد به كسي مراجعه كنيد كه آماده كمك به شما مي باشد و براي ارتباط با او گفتن يك سلام كافي است، چه مي كنيد؟ ~آيا ازكنار اين موضوع بي تفاوت گذر مي كنيد؟ ~يا تمام تلاش خودرا براي استفاده از اين فرصت به كار مي بريد؟ كداميك؟ ✔️ اكنون ما كه مي گوييم •در انتظار امام زمانمان نشسته ايم، •او را به جان دوست داريم، •گره مشكلاتمان به دست او باز مي شود، چگونه ايم و چه مي كنيم؟ •هر صبح با سلام بر او روزمان را شروع كرده و آمدنش را از خدا مي خواهيم؟ •براي سلامتيش صدقه مي دهيم؟ •و مهم تر ازهمه، آن كه آنگونه كه او پسندد زندگي كرده و عمرمان را سپري مي كنيم؟ خوب است در اين آزمون اين سه پرسش ساده را از خود بپرسيم و به خودمان نمره دهيم از صفر تا بيست! امام موعود(عج): " ما در رعايت حال شما كوتاهي نمي كنيم و ياد شما را از خاطره نبرده ايم ... بيائيد ما نيز ياد او را از خاطر نبريم و براي آمدنش دعا كنيم ... 🖤🖤🖤 ◼️@davodi_nezhad
✨﷽✨ حضور در دسته عزاداری ▪️ روز بود و موج عزاداران از هر سو به طرف کربلا در حرکت بود، علامه بَحرالعلوم به همراه گروهی از طلبه ها به استقبال عزاداران می رفتند.. ▪️به محلّه طُویریج رسیدند (که دسته ی سینه زنی و سبک سینه زنی شان مشهور است) وقتی سیدبحرالعلوم به آنها رسید ناگهان با آن کهولتِ سن و موقعیت اجتماعی و علمی لباس خود را به کناری گذاشت و در صفِ سینه زنان با شورِ وصف ناپذیری به سینه زدن پرداخت! پس از پایان مراسم، یکی از خواص از ایشان پرسید: چه شد که شما یکدفعه چنان دچار احساسات پاک و خالصانه شدید؟! علامه فرمود: ▪️با رسیدن آن دسته ی عزاداران، ناگهان چشمم به محبوبِ دلها، امام عصر علیه السلام افتاد و دیدم آن بزرگوار با سر و پایِ برهنه و با چشمی پر از اشک، در میانِ جمعیتِ سینه زنان به سر و سینه می زند؛ به همین جهت، قرار از کف دادم و در برابِر ایشان آنگونه به سوگواری پرداختم 📜دیدار یار، علی کرمی، ج2، ص200 🏴🏴🏴 به ما بپیوندید ◼️@davodi_nezhad
🔸خودتان را برای ظهور روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماد کنید که آن روز خیلی نزدیک است. 📋 بخشی از وصیت نامه شهید محسن حججی 🔘 به ما بپیوندید ▪️@davodi_nezhad
✨﷽✨ ✔️ چگونه می‌توانيم در زمان غيبت عجل الله، به آن حضرت خدمت کنيم؟ ⁉️ ▪️خدمت به امام زمان عليه السّلام، خدمت به دين مقدّس اسلام است هر چه انسان به اسلام بيشتر خدمت کند به امام زمان عليه السّلام بيشتر خدمت کرده است، ▪️ چون امام زمان عليه السّلام کار شخصی به آن صورت ندارند که مثلا بخواهند سوار اسب شوند شما کمکشان کنيد، در هيچ يک از اين گونه مسائل احتیاجی به کسی ندارند، بهترين خدمت و کمکی که می‌توان کرد همان کاری است که خود آن حضرت هم مشغول آن کار هستند وخدمت به هدف آن حضرت است که تربيت انسانها می‌باشد ▪️اينکه شما افرادی را که با شما در ارتباط هستند به سوی انجام واجبات و ترک محرّمات وتزکيه نفس بکشانيد. اين بهترين خدمتی است که می‌توان به آن حضرت کرد ▪️لذا وظيفه واجب هر مسلمانی اين است که مردم را با آن حضرت آشنا کند تا مطيع فرمايشات او و اجداد و آباء طاهرينشان عليهم السّلام باشند. 📜کتاب شریف انوارصاحب الزمان 🖤🖤🖤 🔘 به ما بپیوندید ▪️@davodi_nezhad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️من‌گم‌شده‌ام‌تومرا‌به‌خودم‌برسان ✔️تابانفست‌بتپد‌دل‌تنگ‌جهان 🖤🖤🖤 🔘 به ما بپیوندید ▪️@davodi_nezhad
ربیع آمد دلم سرمست یار است بهار من تماشای نگار است دلی دارم میان سینه ی خود که تا وقت ظهورش بی قرار است مرام و مذهب من انتظار است بدون یار ، هستی در غبار است پر از جور و ستم گردیده عالم جهان مشتاق یاری تک سوار است وجودم بی قرار وصل یار است اسیر آن نگار گل عذار است ز هجران و فراقش تا بیاید دلم مانند لاله داغدار است ربیع آمد و نگار هم می آید با آمدنش بهار هم می آید احیاگر دین احمدی یعنی که آن دلبر تک سوار هم می آید 🌹🌹🌹 ✔️@davodi_nezhad
امام عصر و الزمان (عج) 🔷إنّي أمانٌ لأِهلِ الأرضِ كَما أنَّ النُّجُومَ أمانٌ لأِهلِ السَّماءِ 🔹من مايه امان اهل زمينم؛ چنان كه ستارگان مايه امان اهل آسمان اند. 📜بحار الأنوار، ج 78، ص 380 🌹🌹🌹 ✔️@davodi_nezhad
✔️السّلام علیکَ ایُّها المقدَّمُ المأمول ✔️سلام بر تو ای مولایی که آرزوی آمدنت بهترین آرزوهاست و آرزومندان و منتظرانت، برترین مردم تاریخ... سلام بر تو و بر روز آمدنت... سلام محبوب قلب‌ها 📜زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان 🌹🌹🌹 ✔️@davodi_nezhad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 استوری 🏳امید آخر..... گامی به سوی زندگی_مهدوی 🌹🌹🌹 به ما بپیوندید ✔️@davodi_nezhad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸«بِنَفْسِي أَنْتَ أُمْنِيَّةُ شَائِقٍ يَتَمَنَّی» 🔹جانم فدایت، تو آرزوی هر مشتاقی هستی که تمنای رسیدن به تو را دارد.🌱 📚فرازی از راستش فکر می کنم این روزها بخاطر غربت فلسطین ، هر چه ارتباط با امام زمان عج الله بیشتر شود رشد معنوی بیشتر خواهد بود برای همین این کتاب را بهتون معرفی می کنم بشرطی برای من دعا کنید حضرت حجت از نگاه بهجت یک لینک تخفیف هم کتابرسان داشت براتون گذاشتم👇 https://ketabresan.net/c/dyq5D
شب اول است و هنوز بچه‌ها گیجند! فکر می‌کنند کاظم سرما خورده و این حال از سرماخوردگی و تب و لرز است. می‌نشینند بالا سرش و سیمایش را نظاره می‌کنند‌. کاظم اوایل چند بار نام «حمید» را صدا زد و قربان صدقه‌اش رفت و حمیدجان حمیدجان کرد و دوباره ساکت شد.(حمید، خواهرزاده شهید است و وی به او علاقه خاصی دارد) بچه‌ها با تعجب، چراغ نفتی اتاق را می‌گذارند کنارش تا شاید گرم شود و به قول خودشان هذیان نگوید. پتویی هم دورش می‌پیچند. این کارها که افاقه نمی‌کند، یکی دو بار بیدارش می‌کنند تا حالش تغییر کند و از هذیان‌گویی در آید. به هر تقدیر آن شب می‌گذرد. شب دوم است. چشم‌های کاظم که روی هم می‌رود، گونه‌ها سرخ می‌شود و دانه‌های عرق از پیشانی سرازیر می‌شود. بر اثر لرزشِ زیاد، حتی صحبت‌ها هم لرزش دارد و شکسته‌شکسته ادا می‌شود. امشب وقتی بیدارش کردند به حسن حمزه می‌گوید: این دفعه هر اتفاقی افتاد بیدارم نکن. حسن هم سری تکان می‌دهد و می‌پذیرد. کاظم همانجا زیر یکی از تخت‌های اتاق دوباره دراز می‌کشد و طولی نمی‌کشد که صحبت‌ها از نو آغاز می‌شود. این دفعه ماجرا متفاوت است. روی صحبت او یکی از بچه‌های جهادیه است؛ این بار مخاطب، «شهید مسعود شحنه» است. مسعود از هم‌محله‌ای‌های شهید عاملو بود و در جهادیه زندگی می‌کرد و دوست صمیمی بودند و با هم سَر و سِرّی داشتند. کاظم با سوز درونی عجیبی به مسعود می‌گوید: توهم رفتی مسعود جان؟ منو تنها گذاشتی؟ قول میدم راهتو ادامه بدم مسعود جان! آنگاه مکث کوتاهی می‌کند و می‌گوید: چه صورت قشنگی داری؛ قشنگ شدی! ناگفته نماند که کاظم در حال ، گفتگو می‌کند و با سکوتی که نشان از این دارد که با شخص مورد نظر در حال گفتگو است، پاسخ لازم را می‌دهد. بنابراین تنها می‌شود حدس زد که مخاطبِِ گفتگو چه بر سر زبان آورده است. گاهی هم خود شهید سوال‌ها و کلمات شنیده شده را تکرار می‌کند. البته از محتوای صحبت‌های این شب، به نظر می‌آید او خود را بالا سر جنازه «مسعود» می‌بیند و این جملات را چند بار تکرار می‌کند : چی گفتی؟ چه تابوتی! چهره‌ات خیلی پر نوره کاش منم مثل تو شهید بشم مسعود جان! منو شفاعت کن. شفاعتم کن منم بیام پیشت. مسعود جان منو تنها نذار. بعد از تو من چیکار کنم؟ چطوری به صورت مادر پدرت نگاه کنم؟ چه جوری؟ چه جوری؟ و به گریه می‌افتد. بچه‌ها بیدارش می‌کنند و او دوباره جابجا شده و از نو پلک روی هم می‌گذارد و به محض بسته شدن چشم‌ها بنا می‌کند به حرف زدن: مسعود جان کاری کن که منم لیاقت داشته باشم بشم. شفاعتم کن(منظور این است که از خداوند متعال و اهل بیت ع بخواه که شهادت نصیبم گردد) در ادامه می‌گوید: مسعود جان! سلام منو به بچه‌ها برسون. تو و مجید(شحنه) رفتید. نترس یک سال نشده منم میام(در مورد پیشگویی تاریخ شهادت کاظم عاملو از زبان خودش بسیار می‌توان سخن گفت) این بار می‌رم جبهه و راهتو ادامه می‌دم مسعود جان. و سپس ادامه می‌دهد: انتقام خون شمارو از صدامیان کثیف و از این آمریکا می‌گیرم. کاظم قبلا مقداری پول از «شهید مجید شحنه» گرفته و به او بدهکار است. این جا می‌گوید: به مجید بگو ببخشید فراموش کردم پولتو بدم. و باز دوباره خود را در بالای تابوت «شهید مسعود شحنه» می‌بیند و سخنان دیگری به زبان می‌آورد: مسعود جان! شهادت سعادت می‌خواد و نصیب هرکسی نمی‌شه. منو شفاعت(واسطه شو) کن تا من بیام. به شهدای جهادیه بگو شفاعت کنن منم بیام. (اصلا)با صدای بلند سر جنازه‌ات میگم منو شفاعت کن! بعد به شهدای هم محله‌ای خطاب می‌کند و می‌گوید: جوان‌های ما همه رفتن. همه جوان‌های خوب محله رفتن. پس منم شفاعت کنید بیام مسعود جان! (همین)الان نظری کن... . دیگه چطوری قرآن بخونم؟ دیگه چطوری قرآن یاد بگیرم؟ تو بودی که یادم دادی مسعود جان!.. . نجواهای کاظم با دوست خود جانسوز است و از اعماق وجود در می‌آید. ولی جملات آخر بسیار تعجب‌برانگیز است. کاظم می‌گوید: اگه رفتم جبهه شهید نشدم ناراحت نشو. شاید لیاقت نداشتم. ولی دفعه دیگه کاری می‌کنم که بیام پیش شما! برام جا نگه دارید؛ می‌خوام پهلوی شما بخوابم؛ قبرم پهلوی قبر شما باشه. و شروع می‌کند به گفتن شهادتین اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله ... . بعد از این شب عجیب است که ماجرای ملاقات کاظم در پست نگهبانی با (ع) اتفاق می‌افتد. در تاریخ دفترچه نوشته شده ۱۳ آذر ۶۲ ۲ @shahid_ketabi
شب دیگری است و نور معنویت کاظم، اتاق محقر ما را روشن کرده است. دوباره چشم‌ها بسته شده و دوباره لب‌ها می‌جنبد. کاظم در حال خلسه با یکی از دوستان که اکنون زنده است به گفتگو نشسته. او می‌گوید: چه نوری قاسم جان! اون نور رو می‌بینی؟ نور کیه؟ داره میاد. چند ثانیه بعد : آه! سلام شکرالله(شحنه) سلام بختیاریان. سلام پیوندی. سلام مسعود جان، مجید جان. و نام پنج نفر از دوستان شهیدش که چند وقتی است به شهادت رسیده‌اند را به زبان می‌آورد و گفتگو آغاز می‌شود. او به شهدا می‌گوید : به به! خوش اومدید. چه لباس‌هایی دارید(به تن کردید) چقدر نورانی! چشم‌هام -از شدت نور- داره درد می‌گیره! برید عقب‌تر بایستید. و بخاطر نورانیتی که آنها را فرا گرفته سرمستانه میگوید : خوش به حالتون! و با ذوق و شوق تکرار می‌کند: چه نوری! چه نوری! تا یک کیلومتری هم این نور چشم‌هامو خیره می‌کنه! بنظر می‌رسد دوستان شهید پس از درخواست وی، از او مقداری فاصله می‌گیرند و سپس کاظم ادامه می‌دهد: آخیش! بهتر شد. خب؛ تعریف کنید. حالتون چطوره؟ و بعد با حسرت وصف نشدنی می‌گوید : ما رو(هم) شفاعت کنین، که بیایم(اونجا) این لباس‌ها رو بپوشیم. آنها به او می‌گویند تو هم میایی پیش خودمان و او پشت‌بندش با خوشحالی می‌گوید: چی؟ میام؟ آخ جون... . و سپس رو می‌کند به «شهید مسعود شحنه» و درخواست جالبی را مطرح می‌کند و می‌گوید: میشه لباساتو در بیاری من بپوشمش؟ ولی جواب منفی و رد می‌شنود و خودش پاسخ می‌دهد: لیاقتشو ندارم؟ به او می‌گویند هنوز وقتش نرسیده؛ خود کاظم هم این جمله را تکرار می‌کند و دوباره تا مدتی صحبت از لباس‌های پرنور و بهشتیِ زیبایی است که شهدا به تن کرده‌اند و او مسحور و مدهوش آنها شده است. پس از مدتی آن پنج نفر از شهدا می‌روند و کاظم هم با التماس می‌خواهد که: نرید! نرید! منو تنها نزارید! و مکالمه به پایان می‌رسد. جالب اینجاست که کاظم هنگامی که در حال وداع و خداحافظی هستند، از قاسم اجازه می‌گیرد و با آنها راهی می‌شود و خداحافظی می‌کند و در ظاهرِ امر بنا می‌کند به رفتن، و جملات آخر با حالت گریه و ناله اینگونه ادا می‌شود : صبر کنین. بایستید من بیام. صبر کنین به شما برسم. نمی‌خوام اینجا بمونم... . ۳ @shahid_ketabi
(👆عکس در کنار یکی از دوستان صمیمی‌اش ) به چهار پنج نفر گفته بود کجا و کی شهید می‌شوند. وقتی «مجید رضاکاظمی» ازش پرسیده بود: «من شهید می‌شم یا نه؟» گفته بود: «آره». جایش را هم به او گفته بود. (و مجیدرضا در همان تاریخ شد) به بعضی خصوصی و به بعضی دیگر توی جمع می‌گفت که کی و کجا شهید می‌شوند. سعیدرضا هم از شهدایی بود که تاریخ شهادتش را گفت و من شنیدم. وقتِ اعزام رفتم توی اتوبوس تا ازش خداحافظی کنم. تا دیدمش پیشگویی کاظم را به یادش انداختم و ازش حلالیت طلبیدم. خودش هم فراموش کرده بود. وقتی گفتم، رنگ و رویش باز شد و قبراق رفت. بهش گفتم سلام‌مان را به همه دوستان سفر کرده برسان و ما را از یاد نبر. سعیدرضا در عملیات کربلای۱ و آزادسازی مهران به شهادت رسید؛ سال ۶۵ برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰🔰کیا دلشون میخواد یه مراقبه ی حال خوب کن شروع کنن؟🔰🔰 و این مراقبه رو برای حال خوب 🍃امام زمان عج🍃 نذرش کنن🥺؟ نشر حداکثری کن تا تو هم تو حال خوب امام زمانت موثر باشی عج ╭┅─────────┅╮ @davodi_nezhad ╰┅─────────┅╯
دعاء عرفه - نگارش آسان.pdf
1.19M
◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆ اگر امروز دسترسی به دعای نداشتین این پی دی اف👆 با خط درشت تقدیم شما. 💚🌷التماس دعا🌷💚 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج https://eitaa.com/joinchat/3227910160C7c4e0e8956
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️میشه یه سوالی کنم؟ یا شیعه امامتون‌ الان کجاست؟😭 📌قرائت همگانی دعای به نیت تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عجل‌الله تعالی فرجه الشریف 👈می‌توانید در ثواب نشر سهيم باشید🌹 نشر دهید به نیت فرج ╭┅─────────┅╮ @davodi_nezhad ╰┅─────────┅╯
حاج‌میثم_مطیعی_تنگ_غروب_عرفه،_غم_تو_دلم_پا_می‌گیره.mp3
8.23M
مناجات 📝 تنگ غروب عرفه ، غم تو دلم پا می‌گیره ▪️ ╭┅─────────┅╮ @davodi_nezhad ╰┅─────────┅╯
آیة-الکرسی-حسین-اصفهانیان---255-بقره.mp3
3.07M
سلام عزیزانم🤚 تلاوت امروز 💌به نیابت از امام‌‌حسن‌عسکری علیه‌السلام و خانم نرجس خاتون سلام‌الله‌علیها هدیه می کنیم به عج 🌸🌱 🌟الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌟 ╭┅──𝑫𝒓. 𝒎𝒐𝒔𝒍𝒆𝒎──┅╮ @davodi_nezhad ╰┅@𝒅𝒂𝒗𝒐𝒅𝒊_𝒏𝒆𝒛𝒉𝒂𝒅─┅╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌