ما می گفتیم کوچه علی قنبری بعد از انقلاب شد کوچه طالقانی؛ الآن شده خیابان مهدی
البته باید بگوییم خیابان حضرت مهدی (عج) ؛
گله که از بیابان بر می گشت از ضرب خاک ؛ چشم چشم را نمی دید؛ من و حسن قاسمی پسر مرحوم غلامرضا سرو بازی می کردیم که ماجرای تیر برق ... در پست بعدی؛
مدرسه تعطیل شد همین که بیرون آمدیم حسن قاسمی سنگش را پرتاب کرد من هم سعی می کردم سنگم را به سنگش بزنم تا این که رسیدیم به کوچه آن مرحوم؛ حسن قاسمی سنگش را پرتاب کرد گج(کنج) تیر برق ؛من هم با شدت تمام سنگم را پرتاب کردم ناگهان لامپ بر زمین افتاد دوستی تمام شد من که جرئت نکردم به پدرم بگویم فکر می کنم غلامحسین خواجه ای پول لامپ را از پدر حسن قاسمی گرفت سالها گذشت و تیر برق ..
شادروان اکبر دهقان پسر دایی عزیزم
امروز پنجشنبه شادی روح اموات
۱۲صلوات+آیت الکرسی🌷
قبل از بیان ماجرای تیر برق دوم از آقای حسن قاسمی طلب بخشش دارم و برای شادی روح حاج غلامرضا و اموات همه ۱۱۰ صلوات می فرستم 🌸
هدایت شده از سیمای بهاباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارخانه کنسانتره آهن عصر نوین بهاباد به زودی به بهره برداری می رسد
@bahabad_khabar
هدایت شده از سیمای بهاباد
33.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوش دوره دهه ١٣٧٠ حسینیه اعظم فاطمیه باغستان بهاباد برای شادی روح افراد زیادی که درمراسم عزاداری هستند ولی دربین ما نیستند صلوات
@bahabad_khabar
چیزی تا تعطیل شدن مدرسه شهید بهابادی نمانده بود و ماشین به تیر برق زده بود و سیمهای برق تا نزدیکی زمین پایین آمده بود برق سیمها را قطع کردند کوچه از دانش آموزان دختر پر شده بود هرچه سرشان داد می زدم به خانه هایتان بروید گوش نمی دادند تیر بعدی سالم بود و احمد رضا شیخ زاده به آن تکیه داده بود گروهی از طرف اداره برق آمدند و پای تیر را خالی می کردند به سر آنها هم فریاد می زدم که اول باید سیمها را جدا کنید ولی آنها آنقدر چاله کندند تا ... من گفتم احمد .. بچه ی با هوشی بود کنار رفتن احمد همان و پایین آمدن تیر برق همان🌸
با همان کاربری بلاگ اسکای به سایت پیکوفایل وارد می شویم تصاویر مورد نظر را بارگذاری می کنیم اگر لازم بود اسم تصویر را با حروف لاتین تغییر می دهیم بر روی آن دو بار کلیک می کنیم تا در مرورگر باز شود تارنمای تصویر را کپی می کنیم به بلاگ اسکای وارد می شویم و یادداشت جدیدی را ایجاد و با کلیک بر آیکن تصویر در منوی یادداشت؛ لینک تصویر را وارد و ثبت می نماییم سپس تمام متن و تصویر را انتخاب نموده به حالت وسط چین در می آوردیم آنگاه بر دکمه انتشار کلیک می نماییم🌸
اگر ایمیل دارید کلمه بلاگ اسکای را جستجو و ثبت نام نمایید
قدم اول#وبلاگ_۱
توضيح این که برای ذخیره تصاویر و فیلم به دو سایت پیکوفایل و نماشا با همان کاربری هنگام ثبت نام در#بلاگ_اسکای ؛ دسترسی خواهید داشت 🌸خیلی مهم🌸
هدایت شده از چَنتِه 🗃
#داستانک
شتر دیدى، ندیدى!
مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟
مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی👌
🆔 @chantehh
دیشب که گرمای وجودمان به سردی گرایید و خواب عمیق از کله به بیرون پرایید غزل گونه شعری نه از سر اختیار بل از روی اجتبار بر آن کدمبه ی بی خیال چون اسب تازی هجوم آورد که چرا مرا محبوس کرده ای و خلق را از وجودمان محظوظ نمی نمایی؟ ...
هدایت شده از به مش حسن آباد خوش آمدید
دل ما قناری ناب است
بهر معبود خویش بی تاب است
آنچه افتاده تا کنون بر دل
نظری ز سوی ارباب است
خویشتن را نداده ایم بر باد
دل ما همیشه آباد است
ما نرنجیده ایم ز کس هرگز
رنجش ما بسی ز بیداد است
ما نرنجیده ایم ز ناصر و منصور
رنجش ما ز شاخ شمشاد است
سید ما حسین میرزایی است
آن که خانه اش همیشه آباد است
خنده از لبش نمی رود هرگز
چون که از تعلق آزاد است
داد و بیداد او یکی باشد
مرهم جان ما همین داد است
🙋♂🙋🍇🍉
هدایت شده از چَنتِه 🗃
#داستان_طنز
🌱شاید قسمت بیست و پنج
🌴کوچه پس کوچه های شهر من
✍حسین عبداللهیان بهابادی
من دوران پر رونق درس و تحصیل رو از پابدانا شروع کردم . اولش رفتم کودکستان و از اونجاییکه بچه بی عرضه ای بودم😭 روز اول کتک مفصلی از بچه ها خوردم و کیف آبی رنگ کوچک مستطیلی بند دار عزیز دردونه رو جا گذاشتم و فرار کردم😜 و این شد که آبجی بزرگه اولین حامی مدرسه ای بنده لقب گرفت .😊 بعداز ظهر فاطمه همرام اومد و به بچه ها فهموند که این خنگعلی ِ پخمه صاحاب داره و از زیر بُنه ی جاز در نیومده .😱😡😂 بعدا که رفتم کلاس اول ، محمدرضا کلاس سوم بود . یه روز که با اجازه خانممون( منظورم خانم معلم هستش نه خانم خودم . یه وقت برداشت بد نکنت ، اونرازا هنوز خانم نداشتم ، نه اینکه نداشتم ، از این خانوما نداشتم😍) بله یه روز که با اجازه خانممون رفته بودم آب بخورم دیدم محمدرضا با یه دانش آموز دیگه ای رفتن توی دفتر مدرسه . طولی نکشید اون بچه تنهایی در اومد و رفت کلاس . من کنجکاو شدم بدونم پس داداش من چی شد 😳. رفتم و از شیشه دفتر هرچی داخلو نگریستم خبری از ممرضا نبود . خیلی ترسیده بودم و با خودم میگفتم نکنه کشته باشندشو انداخته باشندش توی چاهِ . . .😱( مثل قاشق چی ، زبونمو مار بگزه برادر) .😅 خلاصه با ترس و با گریه و واویلا درب دفتر رو باز کردمو احوال ممرضا رو پرسیدم . از اونجاییکه اول انقلاب بود ، لامصبا سبیل در سبیل نشسته بودن .🥸 دیدم مدیر به معاون اشاره ای کرد و معاون محترم تکونی به خودشون دادند و درب کمد رو وا کردند . چشمتون روز بد نبینه دیدم آممرضا چار دس و پا( کانهو بچه گربه ای بی دست و پا😉) تُلُپّی از توی کمد افتادن کف دفتر .( بمیرم برات برادر تو اون تاریکیِ کمد چشی کشیدی😭)
ادامه داره . . .
🆔@chantehh
دو تصویر از اخوی حاج علیرضا ملاحظه کنید خنده بر لب از نوجوانی تا دوران جوانی😂
هدایت شده از #کانال#کلیپ#تصویری#هیئت#منتظران#بهاباد_یزد یک
با سلام برای دانلود بهتر مرورگر اج = Edge را نصب و تنظیمات آن را دقیق انجام دهید
اگر تنظیمات دقیق نباشد مصرف اینترنت شما بالا می رود
https://myket.ir/app/com.microsoft.emmx
هدایت شده از #کانال#کلیپ#تصویری#هیئت#منتظران#بهاباد_یزد یک
هر ماه یا دو ماه یکبار مرورگر Edge را باز و تنطیمات آن را بازبینی کنید این کار باید به عادت همیشگی شما تبدیل شود🍇
#طنز
#داستانک_طنز_یهویی
🌱 کلاس درس آسید محمود رضوی😍
اواخر دهه ۶۰ و بعد از پایان جنگ به اتفاق علی پورخواجه، حسین وارسته ، حسن دهقان( مَدَلی )، به عنوان دانش آموزان فلک زده ی از جنگ برگشته در کلاسهای درسی دوم تجربی و در دبیرستان سید مصطفی خمینی که کنار ملاعبدالله بود و الان نمیدونم چشی شده به عنوان مستمع آزاد درس میخوندیم و به عنوان ۴ عدد خرس گنده محترم 🐼 در صندلی آخر مثل وَزَغ 🐸 زُل میزدیم به تخته سیاه و از آنچه رضا زینلی( رئیس کل موزه فعلی ) و حسین فلاح و حسین امینی پور پاسخ میدادند طوری متعجب میشدیم و دهان فراخمان باز میماند که زبون کوچکوی بُنِ حلقمون پیدا میشد😵. و اینچنین بود که در مقابل ما خرسهای گنده تعدادی هم خرس کوچکو🐻❄️ در کلاس بودند .
مرحوم آسید محمود دبیر مجموعه ریاضی ما بودند . و کلی هیبت و جبروت داشتند با نگاه چپ ایشون به دانش آموزی ، کمترین اتفاق ممکن براش این بود که اجازه بگیره و بره دسشویی ( تازه بلانسبت شما اگربه اجازه گرفتن می رسید😄 ).
از رسومات کلاسداری آقای رضوی این بود که به محض ورود به کلاس از درس قبلی امتحان میگرفتند. و همون لحظه برگه هامون تصحیح میشد و نمره محترمه( نمیدونم چرا محترمه ) در دفتر ثبت میشد . و در این مسیر بدون استثنا نمره حقیر یا دو بود و یا سه .( آبروی سه خرس دیگر نزد بنده محفوظه ، خیالشون راحت🤣 ). کم کم و بعد از چند ماه یادم اومد باید کمی هم خجالت بکشم و نمره ای بهتر از ۲ و ۳ هم وجود داره و اینچنین شد که جلسه بعد به فکر جبران افتادم😜😊 ، بنابراین بعد از طرح سوال از سوی آسیمحمود تمام سعی خودم رو گذاشتم روی حل مسائل نه اینکه فکر کنید روی مسئله فکر کردم ، نه ، سخت در اشتباهید . تمام سعی خودم را کردم تا از روی دست بغل دستیام که حسین وارسته و حسن مَدَلی و علی پورخواجه بودند تقلبی کنم( چقدر بدبخت بودم من!!!!😂😂 ) . نهایت امر اینکه امتحان تمام شد و نوبت ثبت نمره در دفتر کلاس رسید . آسید محمود که اسمها رو با ابهت وکمی به سبک آقای ایمانی و با لهجه تهرونی میخوندند گفتند : رضا زینلی ، گفت ۲۰، حسین فلاح ۱۸، امینی پور ۱۹، حسین آقا اخوان گفت ۱۷ و خوندند و خوندند تا رسیدن به اسم خرسهای اکبر 😍 وارسته ۸، پورخواجه ۹، عبداللهیان، با خوندن اسمم با کلی ذوق و با صدای رسا به نحوی که انگار کریستوف کُلُمب هستم گفتم ۵ 😲، با گفتن ۵ و اونهم با اون اعتماد به نفس ، آسیمحمود هم سر ذوق اومدن و با شوق گفتند : آفرین، بارک الله، و با تشویق ایشون کل کلاس از خنده منفجر شد( نا مردا😭😜 ) آسید محمود با کمی لبخند که باعث دلداری من بود گفتن: من جدی گفتم آفرین . این ۵ آقای عبداللهی بسیار ارزشمندتر از ۲۰ زینلیه😉، این عبداللهی دفعه قبل ۳ شده بود و این دفعه شده ۵ .پس معلوم میشه تلاش کرده و حتما دفعه بعد ۷ میشه . و من که با این تعریفها در دلم قند آب میشد . با خودم میگفتم اگر اندیشمندانی مثل خرسهای اکابر کلاس😅 دفعه بعد ۸ و ۹ شدند حتما من هم ۷ میشم ، چون هر چه داشتم از تقلب کردن از روی دست این بزرگواران داشتم .🤣🤣🤣🤣.
🆔@chantehh
هدایت شده از چَنتِه 🗃
#خاطره_قدیمی
✍ محمدحسن حدادزاده
حالا که اتوبوس مسافربری تو بورسه یک خاطره تعریف کنم .
صبح شنبهها بسیار اتوبوس شلوغ می شد از بهاباد به یزد . آن وقت پلیس راه هنوز رحمت آباد بود و آقا رضا هم از این شلوغی شاید بدشان نمی آمد چون با یک سرویس درآمد سه اتوبوس را داشت و جالب اینجا که هرچند بسیار مرد دوست داشتنی و خوبی هستند اما آن موقع منت سر مسافر می گذاشتند و مثل بی ادبی نباشه گوسفند تا جا داشت سوار می کردند به طوری که حتی جای پا هم نبود برای ایستادن پلیس راه از این موضوع مطلع بود یک روز قبل پلیس راه مسافران وسط را پیاده کرد و گفت بروند بعد پلیس راه دوباره سوار شن جلو پلیس راه وقتی ایستاد هنوز حدود ده پانزده نفری اضافه بود مأمور پلیس داخل اتوبوس آمد و به حالت تنه گفت ماشاءالله چقدر اضافه سوار کردی در همین موقع خدا بیامرز حسن دادگر برای کمک به آقا رضا ( چون ایشان جا انداخته بود این کار را بخاطر رفاه مردم می کند)رو به پلیس کردند و گفتند این که چیزی نیست به اندازه دوتا اتوبوس دیگه قبل پلیس راه پیاده شدن 😂 مأمور پلیس هم که صاف صادق بودن ایشان را دید هر اطلاعاتی که می خواست از ایشان پرسید . آقا رضا درمانده 😳 هر چه نگاه به ایشان می کرد تا با چشمک 😏 به مرحوم حاجی حسن بفهماند چیزی نگویند فایده نداشت و آن روز آقا رضا حسینی حسابی نقره داغ شدن .
ولی خدا حفظش کنه روی خط بهاباد خیلی زحمت کشیدند 🙏
🆔 @chantehh
هدایت شده از چَنتِه 🗃
#نوستالژی
#ارسالی_شهروندان
🔹کانون شهیدبهشتی بهاباد
🗓 سال ۱۳۷۲
🔸نشسته از راست علیرضا زارع، مرحوم حسن جعفری،مهدی عبداللهیان، حسن حاتمی،علی اکبر تیموری،مهدی منصوری فر،سید حسین مصطفوی
ایستاده از راست مرحوم مهدی دهقان، علی محبی،حمید رضا خواجه ای ،حمید دهقان ،تقی برزگری،محمد رضا حسن زاده،آقای حسین حسن پور،آقای علی رئوفی، مهدی محمدی،علی کلانتر،علیرضا باباییان، حسین اکبری دخت، هادی حداد،یاسر امینی
🔸ایستاده از راست سید جلیل حسینی،علی اکبر مهدیزاده،سید مهدی میری،عباس غلامی،علیاکبر غلامی، عبدالله امینی
🌹 ارسالی از دوست خوبم علی آقای زارع😘
🆔 @chantehh