eitaa logo
بنیاد دعبل
389 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پیکرت آسمانی پر از اختر شده یک علی اکبرم صد علی اکبر شده با عبا میبرم جسم تو تا حرم علی علی جان چقدر تیرو نیزه بر تنت بوسه زد لختهء خون چرا بر دهنت بوسه زد صید خونین گلو یک ابتا بگو علی علی جان روی خود را نهم به صورتت اکبرم دیده بگشا که عمه آمده از حرم چشم من خونفشان عمه ات نوحه خوان علی علی جان ای گلم لالهء روی تو بوسیدنی ست پیش چشم عدو گریهء من دیدنی ست ای جوانمرگ من گل صد برگ من علی علی جان 🔹@deabel
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون همه ياران و اصحاب امام شربت شهادت نوشيدند و مقتول اَشْقيا گشتند و كسي از اصحاب باقي نماند مگر اهل بيت و خويشان آن حضرت ، خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السّلام - وَكانَ مَنْ اءَصْبَحِ النّاسِ وَجْهاً [وَاءَحْسَنِهِمْ خُلْقا]... پس فرزند دلبند امام و جوان رشيد آن مظلوم وحيد كه نام ناميش علي بن الحسين بود و در صباحت منظرگوي سبقت از همه خلق ربوده و در زمانه بي عديل و بي نظير بود، فَاسْتَاذَنَ اءَباهُ فِي الْقِتالِ، فَاءَذِنَ لَهُ. ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيسٍ مِنْهُ، وَ ارْخي عليه السّلام عَيْنَيْهُ وَ بَكي اذن جهاد از پدر بزرگوار درخواست نمود، پدر نيز اذنش بداد؛ پس نظر حسرت و مايوسي به سوي جوان خود نمود و سيلاب اشك از ديدگان فرو ريخت و گفت : اللّهُمَّ اشْهَدْ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلامٌ اءَشْبَهُ النّاسِ خَلْقا وَخُلُقا وَمَنْطِقا بِرَسُولِكَ صلّي اللّه عليه و آله ، وَكُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلي نَبِيِّكَ نَظَرْنا إِلَيْهِ : پروردگارا! بر اين گروه شاهد باش كه جواني به جنگ آنان مي رود كه شبيه ترين مردم است در خلقت ظاهري واخلاص باطني و سخن سرايي به پيامبر تو و ما هرگاه مشتاق ديدار پيغمبر تو مي شديم ، به سوي اين جوان نظر مي نموديم ، سپس صيحه اي كشيد و به آواز بلند فرمود: اي ابن سعد! خدا رحم تو را قطع كند چنانكه رحم مرا قطع كردي . جهاد و شهادت حضرت علي اكبر عليه السّلام آن شبيه رسول ، قدم شجاعت در ميدان سعادت نهاد و با آن گروه بي باك به جنگ پرداخت و خاطره ها را اندوهناك گردانيد و نونهال بوستان امامت جنگي كرد به غايت سخت و جمعي كثير از آن اَشْقياء نگونبخت را به خاك هلاك انداخت . سپس به خدمت پدربزرگوار آمد و گفت : يا ابَتِ، الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَني اي پدر! تشنگي مرا كشت و سنگيني اسلحه آهنين مرا به تَعَب افكند، آيا راهي به سوي حصول شربتي از آب هست ؟ حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام هم به گريه افتاد و فرياد وا غَوْثاهُ برآورد و فرمود: اي فرزند عزيزم ! اندكي ديگر به كار جنگ باش كه به زودي جدّت حضرت محمد صلّي اللّه عليه و آله را ملاقات خواهي نمود و ايشان از جام سرشار كوثر شربتي به تو خواهد داد كه پس از آن هرگز روي تشنگي نبيني و احساس عطش ننمايي . حضرت علي اكبر به سوي ميدان برگشت و جنگي عظيم نمود كه بالاتر از آن تصوّر نتوان كرد و داد شجاعت بداد در آن حال (مُنْقذ بن مُرّه عبدي) تيري به جانب آن فرزند رشيد سيّدالشهداء، افكند كه از صدمه آن تير بر روي زمين افتاد و فرياد برآورد: (يا اَبَتاهُ! عَلَيْكَ منی السلام)؛ يعني پدر جان ، سلام من بر تو باد! اينك جدّم رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله است كه به تو سلام مي رساند و مي فرمايد: زود به نزد ما بيا. علي اكبر اين بگفت و فرياد زد و جان برجان آفرين تسليم نمود. چون آن جوان اين دنياي فاني را مشتاقانه وداع نمود، حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام بر بالين ايشان آمد وگونه صورت خود را برگونه صورت او گذارد و فرمود: خدا بكُشد آن كساني را كه تو را كشتند، چه بسيار جراءت و گستاخي نمودند برخداي متعال و بر شكستن حرمت رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله ، (عَلَي الدُّنيا بَعْدَكَ الْعَفا)؛ پس از تو، خاك بر سر اين دنيا! راوي گويد: در اين هنگام زينب خاتون صلّي اللّه عليه و آله از خيمه بيرون دويد در حالتي كه ندا مي كرد: يا حَبيباهُ يَابْنَ اءَخاهُ! پس آن مخدّره آمد و خود را بر روي بدن پاره پاره علي اكبر افكند، امام حسين عليه السّلام تشريف آورد و خواهر را از روي جنازه علي اكبر بلند كرد به نزد زنان برگردانيد. 📚لهوف سيد ابن طاوس @deabel
الا ای شیر زاد شیر داور حسین دوّم زهرا و حیدر کثیر السّجده ای و اشجع النّاس تو عبّاسی تو عبّاسی تو عبّاس تو جندالله اکبر را امیری تو در شب عابد و در روز شیری علمداری،سقایت، پاسداری ادب، ایمان، شجاعت، بردباری مروّت، عشق، آقائی ست از تو علمداری و سقّائی ست از تو تو ماه دامن امّ البنینی تو فرزند امیرالمؤمنینی تو پرچمدار احباب الحسینی تو جان زینبی باب الحسینی توبی دستی ولی دست خدایی زپا افتاده پا بست خدایی تو ذبح عید قربان حسینی تو پاره پاره قرآن حسینی ولایت بوسه بر دست تو داده محبّت بر روی پایت فتاده عرب دیوانه ی ماه جمالت ادب یک لاله از باغ کمالت نیایش عاشق و دلداده توست نماز شب گُل سجّاده ی توست شفاعت سجده بر خاک تو آرد شجاعت انس با تیغ تو دارد چراغ آسمان گلدسته هایت وفا خشتی زایوان طلایت جوانمردی غلام آستانت تمام کربلا در داستانت تو وقتی پای در دریا نهادی مروّت را، ادب را، درس دادی به دریا قصّه ی تاب وتبت ماند به قلب آب هم داغ لبت ماند تو در آیینه ی دریا، چه دیدی که آتش در دل آب آفریدی سرشک از دیده در دریا فشاندی دو دریا را به یک دریا نشاندی نخورده آب، چشمت بود بر آب گمانم عکس اصغر بود در آب فدای همت و ایثار و صبرت که گردد آب دریا دور قبرت نه تنها اشگ «میثم» تشنه ی توست تو دریایی و عالم تشنه ی توست @deabel
امشب از تشنگی سخن دارم که از آن آب در دهن دارم همه جویای آب و من عطشم جز می تشنگی دگر نچشم چه اگر آب راز نعمت هاست تشنگی نیز فوق لذت هاست هرکس ازآب تاسخن راند لذت تشنگی نمی داند کیست آن نوح تشنگی عباس چیست آن روح تشنگی عباس وه ز ام البنین که با لبخند کرده تقدیم حیدر این فرزند لب شیر خدا ثنا گویش مست ازبوسه های بازویش نیست معصوم و پورمعصوم است عمر را در حضور معصوم است عبد و مجذوب جلوه ی خالق بر امام زمان خود عاشق پرچم عشق تا حسین افراشت از رجال و نسا دو عاشق داشت آن دو حق باور و حسین شناس که یکی زینب و یکی عباس سنجش عقل با ابالفضل است نغمه ی عشق یاابالفضل است نیست عباس جز سوای حسین که بود خلقتش برای حسین غیرت جاودانه ی تاریخ درشجاعت یگانه ی تاریخ چون علی درجدال بدروحنین شاهد قهرمانیش صفین برسرآسمان علم زده است صف صفین را بهم زده است اندر آن رزمگاه رعب آور پیش چشمان مات دو لشکر نوجوانی نقاب بر صورت بوسه ی آفتاب بر صورت قامت او به اعتدال علی رجز و حمله اش مثال علی اسب اورا هلال بسته نعال عمر او در حدود هفده سال همه را محو ترک تازی کرد بس که باتیغ و نیزه بازی کرد صحنه را چون برای رزم آراست بانگ هل من مبارزش برخواست همه از آن دلیر ترسیدند مرگ راچون به چشم خود دیدند زد معاویه زآن میان آوا برشجاعی به نام بوشعثا که بلرزید بند از بندش آن نگون بخت وهفت فرزندش رفته در جنگ و برنگردیدند همه در خون خویش غلطیدند بعدازآن کس به صحنه پانگذاشت چون کسی جرات جدال نداشت دشمن و دوست در تماشایش همه محو دلاوری هایش کآن جوانمرد سرفراز آمد به میان سپاه باز آمد در کنار پدر قرار گرفت پدرش نیز در کنار گرفت ازرخش تا علی نقاب افکند وز رخ ماه او حجاب افکند دیده ها خیره گشت در عباس کس نبود آن جوان مگر عباس عظمت های حیدری اورا شد نمایان به ظهرعاشورا کزحرم بانگ العطش بشنفت خوانداورا به برامامش و گفت ای علمدار من برادر من ای توپشت و پناه لشکرمن تشنگی از حرم گرفته مجال روبه میدان ولی نه بهر جدال به سوی علقمه شتاب آور بهر طفلان تشنه آب آور آن زمان بود کآن زغیرت مست مشک بردوش و رایت اندر دست تاخت سوی شریعه توسن را منهزم کرد خیل دشمن را گام درساحل فرات نهاد مهر بر چشمه ی حیات نهاد درجهادی که جسم وجان میداد باز هم باید امتحان میداد امتحانی که فوق باور بود چون کمال جهاد اکبر بود در دو دنیایش آبرو دادند بهترین نمره را به او دادند دست درآب و پای بر سر نفس گه در عشق کوفت گه در نفس نفس گفتا برای خیر و صلاح آب خوردن برای تست مباح عشق گفت این ثواب را بگذار تشنه برگرد و آب را بگذار نفس گفتا بنوش آب و بمان تابگیری ز جان خصم امان هان بیا ترک ترک اولی کن تشنگی را به آب سودا کن او در آن گیرو دار عقل وجنون که ز دریا چسان روم بیرون زآن طرف روح انبیاء عزیز قدسیان عرشیان ملائکه نیز همچو مقداد و بوذر و عمار حمزه و زید و جعفر طیار نگران جمله تا که او چه کند از پی حفظ آبرو چه کند آب چون ریخت بر زمین عباس همه گفتند آفرین عباس @deabel
یادگار سه امام ای عباس به حضور تو سلام ای عباس ای پیمبر به جلال تو گواه عبد صالح تو و او عبد الله هر دو در نور عبودیت غرق هر دو را تاج عبادت بر فرق تویی آن گل که خدا پرورده قدرت الله تو را پرورده دل و بازوی قوی داری تو مهر و قهر علوی داری تو ای کرامات ز کاف کرمت کعبه سنگی ز حریم حرمت حرم عشق حسینی را در بر حسین از همه کس عاشق تر آن مواسات و اخوت که نبود جز ز پیغمبر و حیدر مشهود، در حسین و تو به اکمال رسید که کس آنگونه ندید و نشنید ای سراپا همه عشق و باور هست هر دایره را یک محور به جز از دایره ی عاشورا که خدا داده سه محور او را آن سه محور که بود نور دو عین نیست جز زینب و عباس و حسین ای فروغ دل و چشم هستی دستگیر همه با بی دستی بازوانت چو جدا شد عباس دست تو دست خدا شد عباس زان خداوند مدالت بخشید جای دو دست دو بالت بخشید لطف جعفر ز کلامت مشهود حمزه از همزه ی نامت مشهود روز محشر شهدا والایند بهترین مرتبه را دارایند گر چه در بحر کرم غوطه ورند باز بر رتبه ی تو غبطه برند ای جمال کرم آل الله تکیه گاه حرم آل الله در گفتار علی در گوشت پرچم کرببلا بر دوشت همه کار تو شگفت آور بود لیک سقایی تو دیگر بود دلت از فاطمیان آگاه ست رخ تو هاشمیان را ماه ست ماه ما چهره ی نورانی داشت اثر سجده به پیشانی داشت شهد کوثر ز لبش می ریزد نور عصمت ز رخش می خیزد که نه معصوم ولی معصوم ست شب قدرست که نامعلوم ست گرنه معصوم چرا پنج امام دست بوسیده از او با اکرام؟ گر نه معصوم چرا دشمن و دوست همه را شاهدی از عصمت اوست؟ گرنه معصوم چرا رخصت یافت بهر غسل تن معصوم شتافت؟ همرهی کرد به سر و علنش با حسین از پی غسل حسنش گرنه معصوم، عزیز زهرا از چه فرمود شب عاشورا؟، که برافراز لوایت عباس جان من باد فدایت عباس گرنه معصوم چرا پیکر او پاره پاره بدن بی سر او، حجت عصر امام سجاد خود به تنهایی در قبر نهاد @deabel
عباس که جلوه های قرآنی داشت سیمای خوش وجمال نورانی داشت با ماه نمی شد اشتباه از اول از بس اثر سجده به پیشانی داشت @deabel
دست تودست علی،دست علی دست خداست بوسهءدست خدابرروی دست تورواست دست بادست خدادادی ودستت شدقطع ای خوش آن‌دست که ازدست توحاجت میخواست @deabel
سزد ز مهر فلک خوبتر بخوانندش قمرنه،رشک هزاران قمر بخوانندش قسم به خون شهیدان حق رواباشد که سیّدالشّهدای دگر بخوانندش سزدبه زمزم وکوثرهمه دهان شویند سپس به بحرولایت گهر بخوانندش اگر چه زادۀ امّ البنین بود عبّاس رواست آنکه به زهراپسربخوانندش به یک نگاه توان خلق راکند سلمان ز راه صدق و ارادت اگر بخوانندش چنانکه بودعلی نفس مصطفی،زیباست که نفس زادهءخیرالبشر بخوانندش به یک نظردهدازلطف حاجت همه را اگر تمامی اهل نظر بخوانندش به وصف منقبت او سروده ام بیتی سزدکه خلق به شام وسحر بخوانندش سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس سلام بادبه چشم وبه دست وبازویش درود باد به ماه جمال دلجویش ز معجز نبوی ارث میبرد چشمش به ذوالفقار علی رفته تیغ ابرویش کتاب عشق حسین ست درخط وخالش بهشت زینب کبراست گلشن رویش خداگواست که بوی حسین رامیداد چومیگذشت نسیم شب ازسرکویش ملقّب ست به باب الحوایجی آری بیا و دست گدایی دراز کن سویش تمامی شهدا غبطه می برند به او که هست صحنۀ محشرپرازهیاهویش سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس چودیدتشنۀ لبهای خشک اودریاست به آب خیره شدوناله اش زدل برخاست که آب ازچه نگردیدی ازخجالت آب توموج میزنی وتشنه یوسف زهراست قسم به فاطمه هرگزتورانمی نوشم که درتوعکس لب خشک سیّدالشّهداست زخون دیدۀ من روی موج خودبنویس که ازتمامی اطفال تشنه ترسقّاست خداگواست که با چشمهاى تر دیدم سکینه راکه لبش خشک ودیده اش دریاست درون بحرهمه ماهیان به هم گویند حسین تشنه وسیراب وحشی صحراست ز شیر خواره برایت پیام آوردم پیام داده که ای آب غیرت توکجاست؟ صدای نعرۀ دریابه گوش جان بشنو که موج آب هم این طرفه بیت راگویاست سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس زآب با جگر تشنه شست سقّا دست کشیدپاو نداد آخرش به دریا دست وجوداوسپرمشک بودو بیم نداشت ازاینکه چشم دهدیاکه سردهدیا دست زدست دادن خودبودآگه ومیخواست که عضوعضووجودش شودسراپا دست تمام هستی خودرابه پای جانان ریخت گذشت ازسر وازچشم وتن،نه تنهادست خداگواست که برپای دوست می افکند اگربه پیکرمجروح داشت صدهادست به یاری پسر فاطمه گذشت از جان جداشداز بدنش درحضورزهرادست دودست خویش به راه عزیززهراداد به شوق آنکه بگیردزخلق،فردادست سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس گرفت تیرازآن نورچشم حیدرچشم بگفت تیردگرکوکه هست دیگرچشم مکن سکینه زسقّا گله که آن مظلوم به یادتوعوض آب داشت خون درچشم به تیرگفت بیاو به چشم من بنشین که نیست جای توای پیک یاردرهرچشم دو دست دادم و در انتظار تیرم باز که یانهم به جگریابه سینه یابرچشم تمام آرزویش دیدن برادر بود نداشت حیف برای نگاه آخر چشم به جسم أطهراوبسكه تیرونیزه زدند چنان زره بدنش شدزپای تاسرچشم سزدبه حشربخواننداین دومصرع را چوافکنند بر آن عارض منوّر چشم سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس مه سپهروفا، آفتاب امّ بنین حسین روی وعلی صولت وحسن آیین نگاه نافذ او جذبۀ علی را داشت وگرنه تیربه چشمش نمیزدندبه کین نداشت دستی وخم شدکه تیردشمن را برون کشدبه دو زانو ز دیدۀ خونین چنان زدندبه فرقش عموددرآن حال که روی خاک به صورت فتادازسر زین فراریان نبردش تمام برگشتند زدند بر تن او زخم از یسار و یمین چومصحفی که شودپاره پاره آیاتش به خاک ریخت ورقهای آن کتاب مبین عزیزفاطمه راقدخمیدوپشت شکست کنارپیکراو ناله زد به صورت حزین دوچشم،چشمۀ اشک ودوچشم،چشمۀ خون دودست برکمرامادودست نقش زمین درودبادبرآن دست وچشم وپیشانی که شد نثار برادر به راه یاری دین سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس رسیدزخم زبس روی زخم بر بدنش نبودفرق دگر بین جسم و پیرهنش به آب تیغ فرو ماند آتش عطشش به نوک تیررفوگشت زخمهای تنش عزیزفاطمه رالحظه ای برادر خواند که بودچشمۀ خون جاری ازلب ودهنش به کودکی چوزبان بازکردگفت حسین به وقت مرگ،برادرشدآخرین سخنش گلی زگلشن امّ البنین به خون غلطید که بودعطرحسین ولطافت حسنش چولاله ای که بچینندوبرگ برگ کنند زفرق تابه قدم پاره پاره شد بدنش نمودغسل به خون وکفن نیازنداشت که خاک کرب وبلاشدبه علقمه کفنش سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس @deabel
تو کیستی لب تشنۀ جام بلایی فرماندۀ کل قوای کربلایی سقایی و سردار مقطوع الیدینی باب العطا باب الکرم باب الحسینی خون خدا خون خدا خون خدایی ابن و اخ و عم امامان هدایی هم اشرف خلق ستی وهم اشجع الناس آری توعباسی تو عباسی تو عباس سرتا قدم مولا امیر المؤمنینی فرزند زهرا زادۀ ام البنینی با مهر ثار الله وجودت را سرشتند نام ید الله را به بازویت نوشتند جبریل پیشانی نهد برخاک راهت کافرمسلمان می شود با یک نگاهت چشم تو تفسیر امیرالمؤمنین است ابروت شمشیر امیرالمؤمنین است "والله ان قطعتوا یمینی"ازتوست "وعن امام الصادق الیقینی"ازتوست بی دستی تو عالمی را دستگیرست کی مثل تو اینسان به نفس خود امیرست کی مثل تو در آب دست از آب شسته جام عطش را در درون بحر جسته کی مثل تو فانی به راه دوست گشته یک لحظه ازدست وسر و چشمش گذشته کی مثل تو گردیده عالم پای بستش کی مثل توحیدرزده بوسه به دستش تو جعفر طیار دشت کربلایی حقا که پرچمدار دشت کربلایی هم آب بی تواز درونش شعله خیزد هم مشک بر بی آبی تو اشک ریزد از قلب آتش ره به دریا باز کردی در آب بودی و به دریا ناز کردی دریا گریبان چاک زد بحر وصالت گفتا که شیر فاطمه بادا حلالت شرح وفاداریت را ام البنین گفت زهرا به ایثار و وفایت آفرین گفت دریا به تو از حنجر تو تشنه تر بود با حنجر خشک تو داغش برجگر بود آتش زسوز سینۀ تو تاب می خواست آب ازلب خشکیدۀ تو آب می خواست ازاشک چشمت ماهیان خون خورده بودند امواج دریا از خجالت مرده بودند برغربت تو مرکبت خون گریه می کرد حتی عطش هم برلبت خون گریه می کرد دستت جدا اشکت به رخ سوزت به سینه عذرت موجه بود در نزد سکینه دل بر دل دریا زدی آبی نخوردی دیگر چرا یک جرعه بر اصغر نبردی سر در قدوم دوست بنهادی ابوالفضل سقایی ولب تشنه جان دادی ابوالفضل تنها نه "میثم" با غمت از تاب رفته تا صبح محشر آبرو از آب رفته @deabel
گویند فقیری به مدینه به دلی زار آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار زد بوسه بر آن درگه و اِستاد مودب گفتا به ادب با پسر حیدر کرّار کای صاحب این خانه! یکی مردفقیرم بیماروتهی دست و گرفتار و دل افگار هر سال در این فصل از این خانه گرفتم برخرجی یکساله ی خودهدیه ی بسیار گفتا به زنان امّ بنین مادر عبّاس با سوز دل سوخته و دیدۀ خونبار کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار خود سائل هر سالۀ عبّاس من ست این عبّاس، دل آزرده شود گر برود زار دادند بدو زیور و زر آنچه که می بود از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد بگذاشت ز غم گریه کنان چهره به دیوار گفتند همه هستی این خانه همین بود ای مرد عرب اشگ میفشان تو به رخسار آن سائل دلباخته با گریه چنین گفت کای در همه جا بوده به خیل ضعفا یار بر من در این خانه گدائی ست بهانه من عاشق عبّاسم، نه عاشق دینار من آمده ام بازوی عبّاس ببوسم من در پی گل روی نهادم سوی گلزار هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک هر بار شدم محو رخ صاحب این دار یک لحظه بگوئید که عبّاس بیاید باشد که برم فیض از آن چهره دگر بار ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون گفتند فروبند لب ای مرد گرفتار ای عاشق دلسوخته! ای محو رخ دوست! ای سائل دلباخته! ای طالب دیدار! دستی که زدی بوسه جدا گشت ز پیکر ماهی که تو دیدی به زمین گشت نگونسار آن دست کز او خرجی یکساله گرفتی شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار سربرسرنی،دست جدا،تن به روی خاک لب تشنه،جگر سوخته،دل شعله ای از نار این طایفه هستند در این خانه سیه پوش این خانه بود در غم عبّاس عزادار این مادر پیری که قدش گشته خمیده سر تا به قدم سوخته چون شمع شب تار این مادر دلسوختۀ چار شهیدست گردیده دو تا قامتش از ماتم آن چار این مادر عبّاس همان امّ بنین ست دادند بنینش همه جان در ره دادار سوگند به آن مادر و آن چار شهیدش بگذر ز گناه همه ای خالق غفّار تا شیعه نگردیده هلاک از غم عبّاس «میثم» تو عنان سخن خویش نگهدار @deabel
ای فدایی راه دین عباس شاهد مکتب یقین عباس در جمالت حسین حیران بود با دو چشم خدای بین عباس داشتی در قیام عاشورا ید بیضا در آستین عباس تو علمدار فضل اللهی در سپاه مجاهدین عباس چون تو در مذهب وفا داری کیست سردار راستین عباس چه بگویم که گفت خیر الناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" رنگ و بوی علی و احمد و آل در وجود تو هست در همه حال ای کتاب مکارم اخلاق ای حسن سیرت ای حسین خصال ای دلت پایگاه صبر جمیل چشم بد دور از آن جلال و جمال میشود در عوالم ملکوت دستهای بریده ات پر و بال تو همان عبد صالحی که نماز با سلام تو میرسد به کمال چه بگویم که گفت خیر الناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" ای که از وحی رنگ و بو داری صورت و سیرت نکو داری معتصم گشته ای به "حبل الله" صحبت از "لا تفرقوا" داری نشوی تا شهید وا نشود عقده هایی که در گلو داری گر امید تو ناامید شود نغمهء "ان قطعتموا" داری گرچه زهرا نبود مادر تو به خدا رنگ و بوی او داری ما که شرمنده ایم، بهر ظهور تو دعا کن که آبرو داری چه بگویم که گفت خیر الناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" ای سرود غمت ترانهء ما عشق تو بحر بی کرانهء ما گرچه شب باوران نامحرم در شگفتند از فسانهء ما تا مرام حسین شیوهء ماست هست دور زمان زمانهء ما میکند شور روز عاشورا جلوه در خلوت شبانهء ما ما وصال حبیب می طلبیم کعبه و کربلا بهانهء ما چه بگويم که گفت خيرالناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" به جمال تو اي حبيب خدا دل جدا عاشق است و ديده جدا شير مرد جهادي و جاريست در رگ و ريشه تو خون خدا تو و با ظلم ، آشتي هرگز تو و با ظلم اعتنا ابدا از تب و تاب تو به وادي عشق شجر طور آمده به صدا همه شب مادرت چو مرغ سحر مترنّم بود به يا ولدا زير بار غمت خدا نکند بشکند پشت سيد الشهدا در صف رستخيز رشک برند به عُلُوّ ِمقام تو شهدا گر مُقيم درت شوم آن روز در مقام تو اي حبيب خدا چه بگويم که گفت خيرالناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" دل و دست تو چشمهء کرم است حرمت مثل کعبه محترم است شاهدی چون تو کیست در عالم که به باب الحوائجی علم است؟ گر دهند اختیار جنت را به کف با کفایت تو کم است رویت ای ماه هاشمی رخسار نور "مستوحشین فی الظلم" است تا صدای تو در دلم جاری است نغمه های تو "دافع النقم" است برق شمشیر شب شکاف تو هم سایهء لطف "سابغ النعم" است جهد تو در جهاد عاشورا جنگ با کفر و قهر با ستم است تا تویی پاسدار خیمهء وحی اهل بیت رسول را چه غم است؟ چه بگویم که گفت آن گل یاس "ابتا ابن عمی العباس؟" چشمی از اشک شوق تر داری جانی از عشق شعله ور داری گرچه خشکیده از عطش لب تو باز از خون دو چشم تر داری ترسم از پا درآورند ترا داغهایی که بر جگر داری در ره عشق میدهی بر باد تو چه دلبستگی به سر داری!؟ چشم اگر نیست، دیدهء دل هست دست اگر نیست، بال و پر داری "دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری" بستی از هست و نیست دیده ولی باز چشمی خدانگر داری چه بگویم که گفت آن گل یاس "ابتا این عمی العباس؟" @deabel
یادگار سه امام ای عباس به حضور تو سلام ای عباس ای پیمبر به جلال تو گواه عبد صالح تو و او عبدالله هر دو در نور عبودیت غرق هر دو را تاج عبادت بر فرق تویی آن گل که خدا پرورده قدرت الله تو را پرورده دل و بازوی قوی داری تو مهر و قهر علوی داری تو ای کرامات ز کاف کرمت کعبه سنگی ز حریم حرمت حرم عشق حسینی را در بر حسین از همه کس عاشق تر آن مواسات و اخوت که نبود جز ز پیغمبر و حیدر مشهود، در حسین و تو به اکمال رسید که کس آنگونه ندید و نشنید ای سراپا همه عشق و باور هست هر دایره را یک محور به جز از دایرهء عاشورا که خدا داده سه محور او را آن سه محور که بود نور دو عین نیست جز زینب و عباس و حسین ای فروغ دل و چشم هستی دستگیر همه با بی دستی بازوانت چو جدا شد عباس دست تو دست خدا شد عباس زان خداوند مدالت بخشید جای دو دست دو بالت بخشید لطف جعفر ز کلامت مشهود حمزه از همزهء نامت مشهود روز محشر شهدا والایند بهترین مرتبه را دارایند گر چه در بحر کرم غوطه ورند باز بر رتبهء تو غبطه برند ای جمال کرم آل الله تکیه گاه حرم آل الله دُر گفتار علی در گوشت پرچم کرببلا بر دوشت همه کار تو شگفت آور بود لیک سقایی تو دیگر بود دلت از فاطمیان آگاه ست رخ تو هاشمیان را ماه ست ماه ما چهرهء نورانی داشت اثر سجده به پیشانی داشت شهد کوثر ز لبش می ریزد نور عصمت ز رخش می خیزد که نه معصوم ولی معصوم ست شب قدرست که نامعلوم ست گرنه معصوم چرا پنج امام دست بوسیده از او با اکرام؟ گر نه معصوم چرا دشمن و دوست همه را شاهدی از عصمت اوست؟ گرنه معصوم چرا رخصت یافت بهر غسل تن معصوم شتافت؟ همرهی کرد به سرّ و علنش با حسین از پی غسل حسنش گرنه معصوم، عزیز زهرا از چه فرمود شب عاشورا؟، که برافراز لوایت عباس جان من باد فدایت عباس گرنه معصوم چرا پیکر او پاره پاره بدن بی سر او، حجت عصر امام سجاد خود به تنهایی در قبر نهاد 🔹@deabel
ای زمین‌بوس تو ادب عباس پسر اشجع العرب عباس به تو دادند ای سراپا نور قمر هاشمی لقب عباس پدرت فاتح ست خیبر را تو از او برده ای نسب عباس کربلا ، فتح علقمه کردی در دل آب و تشنه لب عباس از تو ایثار مفتخر گشته وز تو تاریخ در عجب عباس حرمت را چو کعبه گرم طواف ملک و حور ، روز و شب عباس ماه شعبان شدو گدای توام من جا مانده از رجب عباس لاله ها را تویی تبسم ناب باغها را تویی شمیم گلاب سرو ،آیینه‌دار قامت توست غنچه در سایهء تو رفته به خواب از تو تفسیر شد صحیفهء عشق از تو معنا گرفت واژهء آب ای در آفاق معرفت خورشید ای در آئینهء ادب مهتاب تا ببوسد زمین قدمهایت پای بردار از دوچشم رکاب آسمان هر قدم در آرزویت غرق یا لیتنی ست کنت تراب ای شجاعت ز صولتت مشهود ای شهادت به کام تو چو شراب کوچه ها سد راه میگردند گر طلوعی کنی بدون نقاب کاشف الکرب از جمال امام بر جمال منور تو سلام اثر سجده بر جبین داری معجزاتی در آستین داری فتبارک بر این جمال و کمال به خداوند، آفرین داری السلام علی عباد الله جای در جمع صالحین داری رحم الله عمی العباس از امام چهارمین داری حق پرواز در بهشت برین حق اعجاز در زمین داری مرده را زنده گر کنی، نه عجب که مقامات بیش از این داری با نگاهت جهان شود سلمان که نگاه خدای‌بین داری دست حاجات ما و این درگاه سیدی یا وجیه عندالله ای علمدار نهضت خورشید پاسدار قبیلهء توحید چشم بگشودی و گل نرگس با نگاه تو تا ابد خندید هرکه دور از مرام تو ،مرده ست هرکه نوشد زجام تو جاوید چه مقام و فضیلتی داری که علی بازوی تو را بوسید قطره قطره دو دیدهء پدرت سرگذشت دو دست تو می دید تو در آغوش مادر و او هم با تو دور حسین میگردید باب فضلی و هر در بسته دارد از نام اعظم تو کلید روز میلاد تو در عاشوراست که علی باب و مادرت زهراست 🔹@deabel
بايد حسين دم بزند از فضائلت وقتي حسيني است تمام خصائلت تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست در شرح بي‌کراني اوصاف کاملت بي‌شک در آن به غير جمال حسين نيست آئينه‌اي اگر بگذاري مقابلت اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه غم مي‌بري ز قلب همه با شمائلت در آستانه‌ء تو گدايي بهانه است دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت با زورق شکسته‌ء دل، سال‌هاي سال پهلو گرفته‌ايم حوالي ساحلت چشم اميدعالم و آدم به دست تست باب الحسين هستي وپرچم به دست تست تو آمدي و روشني روز و شب شدي از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت الگوي بندگي و وقار و ادب شدي هم چشم‌هاي روشنت آئينه‌ء رجاست هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدي در هيبت و رشادت و جنگاوري و رزم تو اسوه‌ی زهير و حبيب و وَهب شدي در دست تو تلاطم شمشير ديدني ست فرزند مرتضایی و شير عرب شدي فرمانده‌ء سپاهي و آب آور حسين اي نافذ البصيره ترين ياور حسين فردوس دل هميشه اسير خيال توست حتي نگاه آينه محو جمال توست تو ساقي کرامت و لطف و اجابتي اين آب نيست زمزمه‌هاي زلال توست ايثار و پايمردي و اوج وفا و صبر تنها بيان مختصري از کمال توست در محضر امام تو تسليم محضي و والاترين خصائل تو امتثال توست فردا همه به منزلتت غبطه مي‌خورند فردا تمام عرش خدا زير بال توست باب الحوائجي و اجابت به دست تو تنها بخواه، عالم هستي مجال توست بي‌شک خدا سرشته تو را از گل حسين سقاي با فضيلت و دريادل حسين 🔹@deabel
🔹سیدالعلماءالربانیین‌ علامه آیت الله العظمی میرزاسیدعلی قاضی طباطبایی تبریزی محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.  @deabel
در زیارات و کلماتی که از ائمه علیهم‌السّلام راجع به اباالفضل العبّاس رسیده است، روی دو جمله تأکید شده است: یکی بصیرت، یکی وفا. 🔹 بصیرت اباالفضل العبّاس کجاست؟ همه یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد. در روز تاسوعا، مثل امروز عصری، وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیم و امان‌نامه کردند و گفتند ما تو را امان میدهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانه‌ای کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم!؟ وای بر شما! اف بر شما و امان‌نامه شما! 🔹 نمونه دیگرِ بصیرت او این بود که به سه نفر از برادرانش هم که با او بودند، دستور داد که قبل از او به میدان بروند و مجاهدت کنند؛ تا این‌که به شهادت رسیدند. میدانید که آنها چهار برادر از یک مادر بودند: اباالفضل العبّاس -برادر بزرگتر- جعفر، عبدالله و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود برای حسین‌بن‌علی قربانی کند؛ به فکر مادر داغدارش هم نباشد که بگوید یکی از برادران برود تا این‌که مادرم دلخوش باشد؛ به فکر سرپرستی فرزندان صغیر خودش هم نباشد که در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است. 🔹 وفاداری حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه وارد شدن در شریعه فرات و ننوشیدن آب است. البته نقل معروفی در همه دهانها است که امام حسین علیه‌السّلام حضرت عباس را برای آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقلهای معتبر -مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابن‌طاووس- دیدم، اندکی با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر میکند. 🔹 در این کتابهای معتبر این‌طور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آن‌قدر بر این بچه‌ها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگی فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعه فرات -شعبه‌ای از نهر فرات که در منطقه بود- رفتند، بلکه بتوانند آبی بیاورند. 🔹 این دو برادر شجاع و قوی‌پنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکی امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگی است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نام‌آوران بی‌نظیر است. دیگری هم برادر جوان سی‌وچند ساله‌اش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصیاتی که همه او را شناخته‌اند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهی پشت به پشت هم، در وسط دریای دشمن، صف لشکر را میشکافند. برای این‌که خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبی بیاورند. در اثنای این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس میکند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب میرساند. 🔹 آن‌طور که نقل میکنند، او مشک آب را پر میکند که برای خیمه‌ها ببرد. در این‌جا هر انسانی به خود حق میدهد که یک مشت آب هم به لبهای تشنه خودش برساند؛ اما او در این‌جا وفاداری خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتی که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فَذَکِّر عطش الحسین»؛ به یاد لبهای تشنه امام حسین، شاید به یاد فریادهای العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریه عطشناک علی‌اصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روی آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ میدهد و امام حسین علیه‌السّلام ناگهان صدای برادر را میشنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک». 📝 بیانات رهبر_انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۱/۲۶ ✅ @deabel
استاد فاطمي نيا: عظمت حضرت عباس بن اميرالمومنين از عقول ما خارج است. امام معصوم در مورد ايشان می‌فرمايد: «رَحمَ الله عمَّنا عباس کان نافذ البَصیرة»: خداوند عمویمان عباس را رحمت کند که چشمانش نافذ بود." یعنی چشمان قمر بنی‌هاشم پرده ها را می‌شکافت. تاریخ صحیح می‌نویسد امام حسين خطاب به او فرمودند : «بِنَفسی أنت»: عباس! جانم به قربانت. الله اكبر از اين عظمت كه امام معصوم اين تعبير را در مورد كسي استفاده كند! يكي از فضائل حضرت ابوالفضل اين است كه امام معصوم در مورد او فرمودند: "براي عباس نزد خداوند مقامي است كه جميع شهداء به آن غبطه ميخورند! " این یک فضیلت را ما نمی‌توانیم هضم کنیم، این همه شهید در اسلام بودند اما جميع آنها به مقام و منزلت قمر بني هاشم غبطه ميخورند! شفاعت حضرت عباس ،باب الحوائج ، بسيار قوي است ، از ايشان ميخواهيم كه شفيع ما باشند و مشكلاتمان حل شود ان شاءالله. @deabel
عباس رخ توماه نوخاسته شد از جلوه‌ء تو، رونق مه کاسته شد از پرده در آمدی و گفتی که حسین گل بود و به سبزه نیز آراسته شد او تربیت از ساقی کوثر دیده‌ست از باغ شهامت علی گل چیده‌ست انگار که گلبرگ رخ ماهش را در عطر گل محمدی پیچیده‌ست عباس ، لبت ساغری از کوثر داشت رخسار تو زیبایی پیغمبر داشت پیشانی تو مهر تولای حسین بازوی تو، رنگ بوسهء حیدر داشت عباس که در عشق، دلی یکدله داشت در دشت جهاد، پرچم قافله داشت یک روز پس از برادر آمد به جهان یعنی ز حسین یک قدم فاصله داشت روشنگر راه عشق یعنی عباس سردار سپاه عشق یعنی عباس آنجای که آفتاب عشق ست حسین پیداست که ماه عشق یعنی عباس 🔹@deabel
تو وجـه‌الله را وجهی تو ثارالله را جــانـی تودرعین عطش دریای سر تا پا خروشانی تو با زخـم تنـت سر تـا قـدم آیـات قـرآنی تو هم سرداربی‌دستی و هم سقای عطشانی تو باب حاجتی باب‌المرادی اشجع الناسی توعباسی تـوعباسی تو عباسی تو عباسی تـو مــانـنـد علی کــــرّار امــا غیــر فـرّاری تو بابی‌دستـی‌ات دسـت ولـی الله داداری تو هم فرمانده هم سقای طفلان هم علمداری علم بر شانـه‌ات بیـن علـم‌ها شد علم آری شهادت آبــرومندت ادب، ایثــار، فرزندت رشادت سایۀ قامت شهامت طفل دلبندت توآن ماهی که درهردل هزاران انجمن داری توآن شمعی که تامحشرهوای سوختن داری تـو ازسرتاقدم قدر و جلال پنـج تــن داری توآن شیری که روح شیرحق رادربدن داری تو خورشیـد سپهـر دامـن ام‌البنیـن ستی تودست حق توبازوی امیرالمؤمنین ستی به چون توعبدصالح ذات رب‌العالمین نازد بـه آییـن علمـداریت ختــم‌المـرسلین نازد علی روزقیامت هم بـه فرزندی چنین نازد به دست از بــدن افتــاده‌ات ام‌البنین نازد سلام‌الله بر جسمت سلام‌الله بـر روحت زیارت نـامهء زهرا شده اندام مجروحت تودر اوج عطش هم ناز بر آب روان کردی تو دردریای خون سیرهزاران آسمان کردی توصدها کـوه آتـش در دل دریا نهان کردی توهنگام جهاد نفس خود را امتحان کردی به دریاهم ادب هم استقامت رانشان دادی سراپاسـوختی امـا چه زیبـا امتحان دادی تعالی‌الَّه چنان سیلی زدی بر صــورت دریا کزآن سیلی به جوش آمدسراپاغیـرت دریا نشد وصل لب خشک تـو آخـر قسمت دریا در اینجاکاسۀ خون گشت چشم حیرت دریا تو تا شام ابد از چشم دریا خواب را بردی تو تا صبـح قیامت آبــروی آب را بردی توآن سقای بی‌دستی که شددریا گرفتارت بـه دورقبرتـا روز جــزا آب اســت زوارت بـه دریــا آب دادی از یـــم چشـم گهربارت به روی آب مـانده تا قیـامت نقـش ایثارت نگاهت تابه آب افتـاددیدم تشنه‌تر گشتی عطش رانوش‌جان کردی زدریاتشنه برگشتی زنیش تیرهانوش وجودت زخم کاری شد تنت سرتا قدم چون باغ گل‌های بهاری شد علم افتادو دست افتادجان دربی‌قراری شد برای غربتت برخاک اشک مشک جاری شد تمام هست وبود خویـش تقدیم خداکردی که دریک لحظه جان وچشم ودست وسرفدا کردی تودر دریانهـادی پا و دل بـر تشنگی بستی توسقایی و ازجام عطش تاحشرسرمستی تو بابی‌دستی‌ات دست خداراتا ابد دستی تو تاروز قیامت همچنان باب‌الحسین‌ستی نه تنهـا روز عاشورا امیــر جیـش داداری تو روز حشر هم پشت سر حیدر علمداری توعباسی که جبریل امین بوسیده دستت را به یادکربلا ام‌البنیـن بوسیده دستـت را چه میگویم امیرالمؤمنین بوسیده دستت را به وقت دفن زین‌العابدین بوسیده دستت را ببــوسم پــای زوار حــریـم بـاصفـــایت را کرم کن تاکه«میثم»سجده آردخاک پایت را 🔹@deabel
ای خداوند ادب، بندهء عشق کشتهء مهر و وفا، زندهء عشق ای به بندت دل هر آزاده هر چه دلدار به تو دل داده ادب و عشق و وفا مرهونت همت و جود و سخا مدیونت شرف و غیرت و مهر و احساس جاودانی ز تو باشد عباس پیش سرو قدت از خجلت خویش سرو افراخته قد، سر در پیش نخل جودی تو و احسان، ثمرت صد چو حاتم چو گدایان به درت پسر شیردل شیر خدای شاه‌بیت غزل عشق و وفای سرمهء چشم ملک خاک رهت مشتری، مهر، به چهر چو مهت ابروانت چو هلال و رخ، بدر موی شبگونهء تو لیلهء قدر گرچه ماهند همه هاشمیان تو مه هاشمیان ز میان بر تماشای رخت گاهِ عبور بسته می شد همه جا راه عبور بس که ماهِ رخ تو دل می برد دل ز دیوانه و عاقل می برد عاشقان ریزه‌خور خوان تواند جمله طفلان دبستان تواند عقل، مبهوت وفاداری توست عشق، حیران فداکاری توست مشعل عشق، تو افروخته ای شمع را سوختن آموخته ای جز تو ای باخته سر در ره عشق کیست؟ استاد به دانشگه عشق گر چه خود مایهء فخر بشرست علی از چون تو پسر مفتخرست فاطمه، کش ز خدا باد سلام در صف حشر چو بگذارد گام همرهش دست تو را می آرد تا که بار گنهان بردارد دست اگر در ره حق گشت قلم در دو عالم کندَش دوست علم ای دل خلق خدا پابستت بوسه زن، دست خدا بر دستت ما همه دست به دامان توایم میزبان غم و مهمان توایم قبه بر عرش زده خرگه تو باب حاجات همه درگه تو ای زصهبای حسینی سرمست دستگیر همه عالم بی دست بشریت به تو گرمِ تحسین آفرین ای پسر ام بنین خیره یوسف به دلارایی تو خضر هم تشنهء سقایی تو ای قد افراخته پیش بیداد نبرَد نام تو ایثار از یاد تا زدی تشنه جگر بر دل آب شد دل آب به حال تو کباب شدی ای عشق و ادب را کانون تشنه‌لب از دل دریا بیرون بس در آن معرکه مردی کردی ختم شد بر تو و نامت مردی مرکز عشق و ادب مکتب توست اولین پیرو تو مرکب توست او هم از مشرب تو سهمی برد تشنه بود و لبی از آب نخورد لاجرم همت تو آب خرید مشک، از آب پر و دل ز امید تا شد از تیغ جفای دشمن علم از دست، جدا دست از تن لیک جای لب اطفال حرم مشک را بوسه بزد تیر ستم رشتهء عمر تو زان تیر گسیخت آبرو ماند ولی آب بریخت باز شد چشم ز قلب آن مشک مشک هم ریخت به احوال تو اشک آنقدر دیدهء مشک اشک فشاند که نمی اشک در آن دیده نماند آشنا گشت به فرقت چو عمود شد قیام تو مبدل به سجود آسمان سود سر خود به زمین کس سجودی نکند خوشتر از این آنقدر سر به سر سجده گذاشت تا حسین آمد و آن سر برداشت لاجرم رشتهء عمرت چو گسست پشت دین گفت که پشتم بشکست خون تو آب نهال دین شد تا چنین سفرهء دین رنگین شد تا جهان بوده و تا خواهد بود به روان تو ز ما باد درود ما چه گوییم؟ امام سجاد در حقت دادِ سخن اینسان داد بر فداکاری تو گفت سپاس گفت رحمت به عمویم عباس 🔹@deabel
اي نبي طلعت اي علی مرآت وي حسن خصلت اي حسين صفات ملكوتي جمال هستي و هست در جبين تو جلوهء ملكات مادرت فاطمه ست امّ بنين خواهرت زينب ست خير بنات عشق از جلوهء تو شد مبهوت عقل از آفرینش ت شد مات من و وصف کمال تو؟ حاشا من و شرح جلال تو؟ هیهات بر تو ای حُسن دلفریب درود بر تو ای ماه هاشمی، صلوات هر که چون تو غریق بحر خداست می شود ناخدای فُلک نجات هیچ کس روسپید عشق نشد چون تو در امتحان صبر و ثبات تو چه شبها به روز آوردی در مناجات قاضی الحاجات ای علمدار دشت سعی و صفا دعوتم کن به وادی عرفات به من از خَرمن عنایت خویش خوشه ای هدیه کن به رسم زکات به سویت آمدم ز روی نیاز به برت آمدم به بوی برات کربلا را ندیده ام اما موج اشک من ست شط فرات منِ بی مایهء سخن نشناس تو بگو با بضاعت مزجات چه بگويم كه گفت خير الناس رحم الله عمّي العباس به جمال تو اي حبيب خدا دل جدا عاشق ست و ديده جدا شيرمرد جهادي و جاري‌ست در رگ و ريشهء تو خون خدا سعی خورشیدی ات مبدل کرد ظلمت کفر را به نور هدی تو و با ظلم آشتی؟ هرگز تو و بر ظالم اعتنا؟ ابدا از تب و تاب تو به وادی عشق شجر طور آمده به صدا همه شب مادرت چو مرغ سحر مترنم بوَد به «وا ولدا» چشم در چشم توست ثارُالله دیده بگشا و لحظه‌ای به خود آ زیر بار غمت خدا نکند بشکند پست سیدالشهدا جان پاک تو شد فدای کسی که «له روح العالمین فدا» چون تو در راه انقلاب حسین دیْن خود را کسی نکرد ادا در صف رستخیز رشک برند به شکوه و جلال تو شهدا خنده بر لب، منادیان بهشت عاشقان تو را، دهند ندا که بیایید ای خدا جویان در پناه سلالهء سعدا گر شوم خاک درگهت آن روز در مقام تو ای حبیب خدا چه بگویم که گفت خیر الناس رحم الله عمی العباس 🔹@deabel
وقتی كه حضرت ابوالفضل تنهائى برادر را ديد آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: قال يا أخي هل من رخصة؟: يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من مى‏ دهى؟ فبكى الحسين بكاء شديدا : امام حسين عليه السلام گريه شديدى كرد. ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي ‏ بعد فرمود: اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهيد بشی لشكر من از هم می پاشد فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ. عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سينم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از اين منافقین خونخواهى كنم. فَقَالَ الْحُسَيْنُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ امام حسين عليه السلام فرمود: مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن. حضرت ابوالفضل رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد. عباس به سوى امام حسين مراجعت و آن حضرت را آگاه نمود. فسمع الأطفال ينادون العطش العطش: ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش! حضرت عباس عليه السلام بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه‏ فرات گرديد. تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند. او را تير باران می کردند ولى او لشكر را شكافت. و بنا بر آنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و بدوش راست خود انداخت متوجه خيمه‏ ها گرديد. دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند. حضرت عباس عليه السلام با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع كرد. آن بزرگوار مشك را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد. حضرت عباس عليه السلام به ناچار مشك را به دندان گرفت. ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت! پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد. و فرياد زد: يا اخا ادركنى. وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد و قال الحسين ع الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي. امام حسين فرمود: يعنى الان پشتم شكست و راه چاره‏ ام قليل و اندك شد . 📚بحارالانوار علامه مجلسی @deabel
یابن حیدر یابن زهرا زادهء ام البنین ماه آل هاشمی افتاده بر روی زمین نوحه خوان گشته حسین بهر ( مقطوع الیدین ) حضرت عباس جای دستان جدایت حق تو را داده دو بال تو قمر بودی چرا در خاک و خون گشتی هلال چهرهء ماهت چه شد آن قد و قامت چه شد حضرت عباس اولین زائر کنار پیکرت شد فاطمه تا ابد دارالزیاره می شود این علقمه میزنم ای با وفا بوسه ها دست تو را حضرت عباس بسته شد چشمت ز تیر و پشتم از داغت شکست چشم خیمه خواب راحت را دگر داده ز دست خیمه بی امنیت ست صحبت از غارت ست حضرت عباس 🔹@deabel