┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت پانزدهم🔅•✾••┈
☀️از جسارت دشمن در تعجب بودم
من در جنگ بدر، از جرات و جسارت دشمن در تعجب و حیرت بودم. آنان شاهد بودند که چگونه #ولید را در میدان جنگ به هلاکت رساندم و حمزه نیز #عٌتبه را به قتل رساند و من و حمزه با همکاری یکدیگر، #شَیبه را از پای در آوردیم.
دیدم #حنظله، فرزند ابوسفیان، به سوی من حملهور شد.
او با جسارتی بیشتر، برای کشتن من وارد میدان شده و بیمحابا به من حملهور شد.
اما همین که به من نزدیک شد، چنان ضربتی با شمشیر بر او نواختم که در یک لحظه چشمانش از حدقه بیرون آمد و جسم بیجانش نقش زمین شد!
☀️خاطراتی از #جنگ_اٌحد
پس از شکست اهل مکه در بدر #هفتادواندی_زخم؛ یادگار جنگ اٌحد اهل مکه با تمام قوا و امکانات به سوی ما حرکت کردند و تمام قبیلههای تحت نفوذ خود را با خود همراه ساختند تا انتقام کشته شدگانشان در جنگ بدر را از ما بگیرند.
جبرئیل به رسول خدا اطلاع داد که قریش از مکه به سوی مدینه حرکت کرده است. آن حضرت با یارانشان از مدینه خارج شده و در کنار کوه اٌحد اردوگاه زدند و آماده رویارویی با دشمن شدند.
مشرکان پیش آمدند و یک باره بر ما یورش آوردند و ما را زیر ضربات شدید حملات خود قرار دادند، تا اینکه بسیاری از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی گریختند. من در کنار رسول خدا باقی ماندم و استقامت ورزیدم؛ ولی #مهاجران و #انصار بسوی خانههای خود در مدینه بازگشتند و میگفتند: «پیامبر و یارانش همگی کشته شدند.»
اما خداوند متعال مارا یاری کرد و مانع پیروزی قطعی مشرکان بر ما شد.
در این جنگ و در دفاع از رسول خدا(ص) هفتادواندی زخم بر تنم نشست که جای چند زخم کاری هنوز نمایان است.
در اینجا لباس خود را کنار زدم و زخمهایی را که یادگار اٌحد بود، نشان داد و گفتم :
«در آن روز، کاری انجام دادم که پاداش آن فقط با خداست!»
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۷۱ 🔅•✾••┈
☀️اصرار برای اجرای حدود الهی
▪️درخواست اجرای حکم قصاص برای عبیدالله بن عمر
#عبیدالله، فرزند خلیفه دوم، پس از کشته شدن پدرش، اقدام به #قتل_هرمزان کرده بود، بیآنکه جرمی برای هرمزان ثابت شده باشد. از آن طرف، #عثمان به دلیل رعایت #جایگاه_پدر_عبیدالله، از جاری کردن حد قصاص بر عبیدالله #خودداری کرده و زمینه را برای #عفو وی آماده میکرد.
🔸به عثمان تذکر دادم: این #فاسق را به مجازات برسان. او #جرم_بزرگی مرتکب شده و #مسلمان_بیگناهی را به قتل رسانده است. #امام و #حاکم_جامعه_نمیتواند حقی را که به بندگان خدا مربوط است #ببخشد، مگر اینکه #صاحبان حق #عفو_کنند. #فرزند_عمر نیز نمیتواند #مستثنی باشد و تو #حق_بخشیدن وی را #نداری. اگر میخواهی با توجیهاتی حد قصاص را از او ساقط کنی، باید #دیه را به مسلمانان که صاحبان حق هرمزان هستند #بپردازی یا به #بیتالمال_برگردانی تا هنگام تقسیم به #افراد_مستحق برسد.
🔸هنگامی که سستی و بی ارادگی عثمان را در اجرای حّد مشاهده کردم، به وی گفتم:
تو در روز قیامت که مردم برای حساب حاضر خواهند شد، باید #پاسخگوی_خون_هرمزان باشی و این خون از تو طلب خواهد شد.
🔸و اما من! به خدا سوگند، اگر #چشمم به #عبیدالله فرزند عمر بیفتد، #ح_خدا را از وی #خواهم_گرفت؛ ولو اینکه #افرادی_ناراحت_شوند.
🔸و به خود عبیدالله گفتم: #ای_فاسق، اگر روزی دستم به تو برسد، مطمئن باش که در #مقابل_خون_هرمزان #تورا به #قتل_خواهم_رساند.
☀️درخواست اجرای #حد_شرابخواری بر #ولیدبن_عقبه
مردم کوفه از #ستمهای ولیدبنعقبه به عثمان #شکایت کردند و #شهادت دادند که او #شراب_خورده و در حال #مستی، #نماز_جماعت_خوانده است؛ ولی عثمان به جای تنبیه ولید، #دستور داد #شاهدان را #تنبیه کردند. آنها نزد من آمدند و از این رفتار عثمان شکایت کردند. من نزد عثمان رفتم. او با دیدن من پرسید:اتفاقی افتاده است ؟
🔸گفتم: آری، حادثهء بزرگی اتفاق افتاده است!
🔹عثمان گفت: چه اتفاقی بزرگی؟
🔸گفتم: #حدودالهی را که #تعطیل_کردهای و کسانی را که علیه برادر تو شهادت دادهاند، #کتک_زدهای و #حکمالهی را #تغییر _دادهای! مگر عمر به تو سفارش نکرده بود که #بنیامیه و به خصوص #آلابیمعیط را بر امور مردم #مسلط_نکن و بر گرده مردم سوار مساز؟
🔹عثمان گفت: نظر تو چیست؟
🔸گفتم: نظر من این است که #ولید را از #استانداری کوفه #عزل_کنی و هیچکاری از امور مسلمانان را به وی وانگذاری. درباره شاهدان نیز بررسی کن، اگر اهل خیانت و دروغ گویی نبودند و با ولید نیز دشمنی خاصی نداشتند، حد الهی را بر رفیقت جاری کن.
🔹عثمان پاسخ روشنی نداد و فقط گفت: فکر میکنم.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۷۶ 🔅•✾••┈
☀️اطرافیان مسلط بر عثمان
درباره #معاویه چندین بار به #عثمان تذکر دادم.
🔹روزی عثمان در پاسخ من گفت: تو به من ایراد میگیری که از معاویه برای اداره منطقه شام استفاده کردهام؛ با اینکه میدانی قبل از من، #خلیفه_دوم او را به #استانداری_شام برگزیده بود.
🔸به او گفتم: تو رابه خدا سوگند، آیا نمیدانی که #معاویه چه اطاعتی از #عمر میکرد؟ او از #یرفاء که غلام عمر بود، در برابر وی #مطیعتر و #رامتر بود. سیاست عمر چنین بود که وقتی کسی را به استانداری محلی میفرستاد، بر وی سخت میگرفت و گوشش را میکشید؛ اما رفتار تو چنان است که اطرافیان بر تو سوار میشوند و خواست خویش را بر تو تحمیل کرده و بیتوجه به تو و گفتهایت، #مستبدانه حکومت میکنند.
☀️برداشت نادرست عثمان از اعتراضات مردم
▪️تلاش عثمان برای فرافکنی!
عثمان با مشکلات متعددی روبه رو شده بود. روزی به دیدار من آمد و گفت: #ایاباالحسن، نمیدانم که زنده بودن تو برای من بهتر است یا مرگ تو!
اگر بمیری، دوست ندارم بعد از تو زنده باشم و اگر زنده باشی، مخالفان و منتقدان من همواره تو را تکیهگاه خود قرار میدهند و به تو پناه میآورند. اصلا نمیدانم با تو و مخالفان چه کنم! تو همانند فرزند ناخلفی هستی که اگر بمیرد، مصیبتی برای پدرش خواهد بود و اگر زنده بماند، از دست او در عذاب است. یا تسلیم باش که ماهم با مسالمت با تو برخورد کنیم یا جنگ کن تا ما هم با تو بجنگیم. فقط مرا بین زمین و آسمان متحیر رها مکن.
به خدا سوگند، اگر مرا به قتل برسانی، بعد از من روی خوش نخواهی دید و اگر من هم تو را بکشم، بعد از تو راحت نخواهم شد و فتنهگر نمیتواند زمام امر این است را در دست بگیرد.
🔸در پاسخ وی گفتم: چه شده است که مخالفان و منتقدان به من تکیه کردهاند؟! این تصور تو که مرا پناهگاه مخالفان و منتقدان و سرزنش کنندگان خود میپنداری، از بدگمانی و سوء ظنی که به من داری سرچشمه میگیرد و موجب میشود در دل خود اینگونه قضاوت کنی.
اگر از من نگران هستی، من به تو اطمینان میدهم که از طرف من آسیبی به تو نخواهد رسید و عهد و پیمان خدایی با تو میبندم که "تا وقتی دریا پشم را خیس میکند"، از ناحیه من مشکلی تو را تهدید نخواهد کرد و به یقین مراعات حال تو را خواهم کرد.
اما چه کنم که کارهای من در نظر تو ارزش چندانی ندارد و برای تو سودی نمیبخشد. اما اینکه گفتی مرگ و فقدان من تو را درهم میشکند، هرگزچنین نیست. تا هنگامی که #ولید و #مروان را داری، از فقدان من درهم شکسته نخواهی شد.
☀️عثمان؛ گرفتار تحلیل غلط از اوضاع جامعه
عثمان خیال میکرد که من مردم را علیه وی میشورانم. روزی به من گفت: تو را به خدا سوگند میدهم که مبادا باب تفرقه را بگشایی. من به یاد دارم که تو با ابوبکر و عمر از در سازگاری وارد شدی، گویی از رسول خدا(ص) اطاعت میکردی.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist