eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
785 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾•🔅 /قسمت ۵۸ 🔅•✾••┈ ☀️پیش‌بینی نتیجه شورا هنگامی که عمر ترکیب شورای خلافت را مشخص کرد، به عباس گفتم : . عباس پرسید: چگونه فهمیدی؟ 🔸گفتم : از آنجا که را کنار من قرار داده و گفته اس؛ و اگر اکثریتی نباشد و دو گروه سه نفره تشکیل شود، فردی که برای خلافت انتخاب می‌شود، از گروه باشد. با این حساب، سعد که با عمویش عبدالرحمن مخالفت نخواهد کرد، از سوی دیگر عبدالرحمن نیز داماد عثمان است و حتما را خواهد داد. این سه تن که باهم اختلاف نخواهند کرد و عبدالرحمن در این جمع سه نفره قراردارد. در نتیجه یا به عثمان رای خواهد داد یا به عبدالرحمن. در چنین اوضاعی، حتی اگر دو تن دیگر (طلحه و زبیر) نیز با من باشند، فایده‌ای نخواهد داشت. آری من مطمئن هستم یکی از آن دو تن عبدالرحمن یا عثمان خلیفه خواهند شد. ☀️حکمت حضور در شورای شش نفره همانند من پیش‌بینی می‌کرد که نحوه چینش اعضای شورا به گونه‌ای است که خلافت عثمان قطعی خواهد بود؛ به همین دلیل، از من می‌خواست که از شرکت در شورا اجتناب کنم؛ ولی من دلایل دیگری برای حضور در شورا داشتم و به ابن عباس گفتم : من هم از نتیجه  شورا آگاهم و می‌دانم که عثمان انتخاب شد، ولی همراه آنها وارد شورا خواهم شد؛ زیرا حضور من در شورا به معنی این است که عمر مرا شایسته خلافت دانسته است؛ در حالیکه قبلا در جریان ، از رسول خدا(ص) نقل می‌کرد که نبوت و امامت در یک خاندان جمع نمی‌شود. من وارد شورایی که عمر تعیین کرده می‌شوم تا به مردم ثابت شود رفتاری متناقض با سخنی است که خود او به رسول خدا(ص) نسبت داده است. دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 /قسمت ۶۰ 🔅•✾••┈ ☀️نصیحت به اعضای شورا 🔸خطاب به اعضای شورا گفتم: حمد و سپاس به آن خدایی اختصاص دارد که محّمد(ص) را از میان ما به عنوان پیامبر برانگیخت و به عنوان فرستاده به سوی ما فرستاد. پس ما خاندان نبوت و معدن حکمت و امان برای اهل زمین و نجات برای کسانی هستیم که در پی سعادت هستند. که اگر به ما بدهند، آن را بگوییم و اگر نه، ؛ اگرچه روزگاران درازی طول بکشد. اگر رسول خدا(ص) تعهدی از ما گرفته‌اند، بدون ضعف و سستی آن را به انجام می‌رسانیم و اگر سخنی به ما گفته‌اند، تا پای جان برای تحقق آن مبارزه می‌کنیم. هیچ کس پیش از من، دعوت حق را اجابت نکرد و من که و حق رسول خدا(ص) را ادا کردم و "لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم". را خوب کنید و را با دقت در نظر بگیرید. شاید پس از این جلسه، از کشیده شود و و برخی شوند و . ☀️خودداری از قبول پیش شرط عبدالرحمان در شورا، رای خود را به واگذار کرد و به و نیز به رای دادند. در این وضعیت، رای عبدالرحمان سرنوشت ساز شد؛ یعنی او با هر کدام از دو نفر باقی مانده که من و عثمان بودیم بیعت می‌کرد، او زمام امر خلافت را دردست می‌گرفت. عبدالرحمان ۳۰بار از ما دو نفر پرسید: «کدام یک از شما امر خلافت را می‌پذیرید، مشروط بر اینکه به سیره رسول خدا(ص) عمل کند و همانند دو صحابی ایشان، ابوبکر و عمر رفتار کند و از روش آن دو تجاوز نکند؟» 🔸پاسخ من در هر بار چنین بود: من خلافت را می پذیرم، مشروط بر اینکه در میان امت اسلام به اندازه‌ای که امکان تلاش هست و در طاقت من می‌گنجد، و (ص) رفتار کنم و برای موفقیت در این امر از خدایم یاری می‌طلبم. 🔹و عثمان در پاسخ جواب مثبت می‌داد و به و را می‌پذیرفت. بدین ترتیب با بیعت کرد و نتیجه رای‌گیری در شورای ۶ نفره، انتخاب عثمان برای خلافت شد. ☀️مقصود از سنت ابوبکر و عمر عبدالرحمن مقصود خویش از سنت شیخین را در قالب این سخن رساند: «من با تو بیعت می‌کنم، به همان شرطی که مدنظر عمر بود؛ یعنی کسی از بنی‌هاشم را بر مصدر امور نگماری.» 🔸من در پاسخ او با قاطعیت گفتم: وقتی مسئولیت اداره حکومت را به من واگذار می‌کنی، دیگر به تو چه ارتباطی دارد که من به چه کسانی مسئولیت می‌دهم. وظیفه من این است که تمام سعی و تلاش خود را برای اداره امت اسلامی به کار بندم و هرکسی را که توانا و امانت‌دار یافتم، برای اداره به کار گیرم، چه از میان بنی‌هاشم باشد یا از میان غیربنی‌هاشم. 🔹عبدالرحمان پاسخ داد: نه، به خدا سوگند، تا این شرط را نپذیری با تو بیعت نمی‌کنم. 🔸من هم با صراحت گفتم: به خدا سوگند تا ابد چنین تعهدی به تو نمی‌دهم! دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 /قسمت ۶۲ 🔅•✾••┈ 🔸 سومین مرتبه به اعضای شورا یادآور شدم به خدا سوگند، مردم در حالی با بیعت کردند که من از همه به امر خلافت شایسته‌تر بودم و ، حق ورود به آن عرصه را داشتم. اما همراهی و اطاعت کردم؛ زیرا نگران بازگشت مردم از دین بودم و می‌ترسیدم که مخالفت من زمینه را برای جنگ داخلی فراهم سازد و مردم شمشیر به دست بگیرند و باهم بجنگند. زمینه را برای با فراهم ساخت و زمام خلافت را به دست وی سپرد؛ با اینکه به خدا سوگند، من از او به امر خلافت شایسته‌تر بودم و . ولی بازهم همراهی و اطاعت کردم و دلیل آن همان نگرانی بود که قبلا داشتم و می‌ترسیدم زمینه برای بازگشت مردم از دین فراهم شود و مردم باهم به نزاع بپردازند. اکنون که از دنیا رفته است، شا تصمیم گرفته‌اید با بیعت کنید و خلافت را به وی بسپارید؛ ولی این بار همراهی نمی‌کنم و زیر بار نمی‌روم. عمر مرا در کنار پنج نفر قرار داده است و من نفر ششم شده‌ام! او به جایگاه و صلاحیت من هیچ توجهی نکرده است و دیگران نیز به اعتنایی ندارند و حق مرا نادیده می‌گیرند، گویی ما همگی یکسان هستیم! به خدا سوگند، اگر بخواهم لب به سخن بگشایم و حقایقی را درباره خودم بیان کنم، هیچ کس نمی‌تواند حتی یک جمله از سخنان مرا نقض کند. ☀️اتمام حجت با اعضای شورا  هنگامی که اعضای شورا خلافت عثمان را پذیرفتند و به بیعت با وی تصمیم گرفتند، برای اتمام حجت با آنها برخاستم و به بخشی از سوابق خود اشاره کردم و در پایان هر بخش، آنها به درستی سخنانم اعتراف کردند. 🔸ابتدا به آنان گفتم: من دوست دارم آنچه می‌خواهی بگویی بگو. 🔸از آنها پرسیدم: شما را به خدایی سوگند می‌دهم که بر ضمیر شما آگاه است. اگر راست بگویید، او از راست گویی شما آگاه است و اگر دروغ بگویید، او دروغ شما را می‌داند. 🔸آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به خدا و رسولش ایمان آورده و در مقابل دو قبله نماز گزارده باشد؟ 🔸آیا در میان شما جز من کسی هست که خداوند متعال درباره‌اش چنین بفرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا اطاعت کنید و رسول خدا و اولی‌الامر 🔸آیا درمیان شما جز من کسی هست که پدرش، رسول خدا(ص) را یاری کرده و سرپرستی‌اش را بر عهده گرفته باشد؟ 🔸آیا در میان شما جز من کسی هست که برادرش به دو بال بهشتی آراسته شده باشد؟ 🔸آیا در میان شما کسی هست که پیش از من، خدا را به یکتایی شناخته و هرگز شریکی برای خداوند نگرفته باشد؟ دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 /قسمت ۷۱ 🔅•✾••┈ ☀️اصرار برای اجرای حدود الهی ▪️درخواست اجرای حکم قصاص برای عبیدالله بن عمر ، فرزند خلیفه دوم، پس از کشته شدن پدرش، اقدام به کرده بود، بی‌آنکه جرمی برای هرمزان ثابت شده باشد. از آن طرف، به دلیل رعایت ، از جاری کردن حد قصاص بر عبیدالله کرده و زمینه را برای وی آماده می‌کرد. 🔸به عثمان تذکر دادم: این را به مجازات برسان. او مرتکب شده و را به قتل رسانده است. و حقی را که به بندگان خدا مربوط است ، مگر اینکه حق . نیز نمی‌تواند باشد و تو وی را . اگر می‌خواهی با توجیهاتی حد قصاص را از او ساقط کنی، باید را به مسلمانان که صاحبان حق هرمزان هستند یا به تا هنگام تقسیم به برسد. 🔸هنگامی که سستی و بی ارادگی عثمان را در اجرای حّد مشاهده کردم، به وی گفتم: تو در روز قیامت که مردم برای حساب حاضر خواهند شد، باید باشی و این خون از تو طلب خواهد شد. 🔸و اما من! به خدا سوگند، اگر به فرزند عمر بیفتد، را از وی ؛ ولو اینکه . 🔸و به خود عبیدالله گفتم: ، اگر روزی دستم به تو برسد، مطمئن باش که در به . ☀️درخواست اجرای بر مردم کوفه از ولیدبن‌عقبه به عثمان کردند و دادند که او و در حال ، است؛ ولی عثمان به جای تنبیه ولید، داد را کردند. آنها نزد من آمدند و از این رفتار عثمان شکایت کردند. من نزد عثمان رفتم. او با دیدن من پرسید:اتفاقی افتاده است ؟ 🔸گفتم: آری، حادثهء بزرگی اتفاق افتاده است! 🔹عثمان گفت: چه اتفاقی بزرگی؟ 🔸گفتم: را که و کسانی را که علیه برادر تو شهادت داده‌اند، و را _داده‌ای! مگر عمر به تو سفارش نکرده بود که و به خصوص را بر امور مردم و بر گرده مردم سوار مساز؟ 🔹عثمان گفت: نظر تو چیست؟ 🔸گفتم: نظر من این است که را از کوفه و هیچکاری از امور مسلمانان را به وی وانگذاری. درباره شاهدان نیز بررسی کن، اگر اهل خیانت و دروغ گویی نبودند و با ولید نیز دشمنی خاصی نداشتند، حد الهی را بر رفیقت جاری کن. 🔹عثمان پاسخ روشنی نداد و فقط گفت: فکر می‌کنم. دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 /قسمت ۷۲ 🔅•✾••┈ ☀️اعتراض به باز گرداندن حکم بن عاص به مدینه هنگامی که عثمان عموی خویش، حکم بن عاص، را به مدینه برگرداند، مردم از این اقدام وی برآشفتند و پیش من آمدند تا با عثمان گفت و گو کنم و زمینه را برای بازگشت حکم بن عاص به فراهم سازم. 🔸نزد عثمان رفتم و به وی گفتم : ای عثمان، تو نیک میدانی که رسول خدا(ص) این مرد را از مدینه اخراج و تبعیدش کردند و تا زمانی که زنده بودند، اجازه بازگشت به وی ندادند. ابوبکر و عمر نیز همان شیوه رسول خدا(ص) را در خصوص تبعید وی ادامه دادند و از سنت آن حضرت پیروی کردند. اکنون که تو برای بازگرداندن وی به مدینه اقدام کرده‌ای و در حقیقت به وی پناه داده‌ای. این کار تو بر مسلمانان بسیار گران آمده و موجب ناراحتی آنها شده است. او را از مدینه بیرون کن و به سنت رسول خدا(ص) در این زمینه وفادار بمان. 🔹عثمان پاسخ داد: ای علی، تو جایگاه این مرد را پیش من میدانی، او عموی من است. اگر رسول خدا(ص) او را از مدینه تبعید کرده بود به دلیل بی‌احترامی و عداوت‌ورزی وی به پیامبر بود؛ ولی اکنون رسول خدا(ص) از دنیا رفته است. ابوبکر و عمر نیز آنگونه مصلحت دیده بودند که او را در تبعید نگه دارند؛ ولی من باید درباره ی او حق خویشاوندی را به جای آورم و صلۀ رحم کنم. او که بدترین فرد روی زمین نیست و در میان مردم از او بدتر هم پیدا می‌شود. 🔸به عثمان گفتم : به خدا سوگند اگر زندگی تو همین گونه ادامه پیدا کند، مردم سخنانی بدتر از این درباره‌ی تو خواهند گفت. ☀️دفاع از اصحاب خاص رسول خدا(ص) 📍دفاع از ابوذر و شهادت بر راست‌گویی او هنگامی که ابوذر به شام تبعید شده بود، به نوشت: با فرستادن ابوذر به شام، اوضاع این شهر به هم ریخته است. 🔹 دستور داد: را سوار بر مرکبی عریان به مدینه برگردانید. وقتی ابوذر با به مدینه رسید، او را نزد عثمان آوردند. 🔹عثمان به او گفت: به من خبر رسیده است که تو از رسول خدا(ص) نقل کرده‌ای که هرگاه شمار فرزندان بنی‌امیه به ۳٠ تن برسد، شهرهای خدا را در میان خود دست به دست می‌گردانند و بندگان خدا را به بردگی خود در می‌آورند و را به می‌گیرند. 🔸ابوذر گفت: آری من این سخن از رسول خدا(ص) شنیده‌ام. 🔹عثمان رو به من کرد و گفت: ای ابالحسن، آیا تو چنین بیانی از رسول خدا(ص) شنیده‌ای؟ 🔸 من سخن ابوذر را تایید کردم. 🔹عثمان توضیح خواست 🔸گفتم : این سخن رسول خدا(ص) است که فرمودند: (آسمان بر سر کسی راست گوتر از ابوذر سایه نیافکنده و زمین کسی همچون او بر پشت خود ندیده است.) دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 /قسمت ۷۵ 🔅•✾••┈ این موضوع آن چنان بر من فشار آورد که در وصف نمی‌گنجد؛ ولی جز صبر و تحمل کردن، چارۀ دیگری نمی‌دیدم. از همان روزی که با شکل گرفت، شورا پیوسته به من و به سبب که با کرده بودند، می‌کردند و بر از و علیه او تاکید می‌ورزیدند. سپس هرکدام از آنها با من می‌دادند که تا پای جان ایستادگی کنند و حق مرا به من بازگردانند. اما به خدا قسم، همان و که پیش از این داشتم، این بار نیز از من می‌شد و می‌اندیشیدم که بهتر و دل آرام‌تر و روشنی بخش‌تر است از قیامی که به آنان منتهی شود؛ گرچه می‌دانستم برای و جان باختن در آماده‌اند و هیچ کدام بیم و هراسی از مرگ ندارند. و من نیز فقط به همان دلایلی بود که گفتم؛ وگرنه من نیز از مرگ هراسی نداشتم. همۀ اصحاب رسول خدا(ص) می‌دانند که مرگ برای من شیرین و گواراست؛ همچون آب سرد و گوارا در روز بسیار گرم به کام تشنۀ جگر سوخته. موقعیت عثمان روز به روز بحرانی‌تر می‌شد و علت اینکه من در برابر عثمان آرام نشسته بودم و دست به هیچ کاری نزدم، این بود که می‌دانستم با اخلاق و رفتاری که او در پیش گرفته است، من از دور و نزدیک برای برکناری او و درگیر شدن با او اقدام خواهند کرد. بالاخره هم اوضاع هر روز آشفته‌تر شد. من به ناچار خود را کنار کشیدم و حتی یک کلمه آری یا یک کلمه نه در آن اوضاع به زبان نیاوردم. ☀️نقش و و درانقلاب طلحه و زبیر آسان‌ترین کارشان این بود که بر عثمان یورش برند و بر او امامت کنند و توانش را بفرسایند. در چنین وضعیتی، عایشه نیز سر بر آورد و خشمی را که از عثمان در دل داشت آشکار کرد. ☀️دلیل اصلی قیام مردم علیه عثمان هنگامی که فرد سوم به خلافت رسید، خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و دو پهلویش از باد کرده و پیاپی در حال و بود. خویشاوندان پدری او از بنی‌امیه نیز برخاستند و همراه او را خوردند و بر باد دادند. عثمان همانند که به جان گیاه بهاری بیفتد، آن قدر کرد که ریسمان بافتۀ او باز شد و به دست و پایش پیچید. اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش کرد. دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
☀️ مَن کُنتُ مَولا فَهذا عَلیٌ مَولا 🔹روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجدالنبی(ص) آمدند، در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند پس رو کرد به که در آنجا حضور داشتند (أبوبکر نیز در بین جماعت بود) و سوال کرد: "خلیفه‌ی نبی و امین او چه کسیست؟" ❓پس جمعیت حاضر، را نشان دادند، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ 🔹ابوبکر گفت، نامم "عتیق" است ❓راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ 🔹ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است ❓راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ 🔹ابوبکر گفت "نه هرگز" ▫️پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست. 🔹ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ ▫️راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدیم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از چند سوال بپرسیم، پس اگر به سوالات ما دهد تمام این ارزنده را به او تا و اگر نتوانست سوالات ما را پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز می‌گردیم 🔹ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ▫️راهب گفت باید بمن تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم 🔹و ابوبکر گفت در امانی، پس سوالاتت را بپرس ▫️راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1⃣ ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2⃣ ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیز است که در نزد خدا نیست؟ 3⃣ ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمی‌داند؟ پس پس از گفت باید از کمک بخواهم، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد، که از پاسخ پس بدنبال فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد، و جمعیت گفتند این چه چه سوالیست که می‌پرسی؟ 🔺خدا همه چیز دارد و همه چیز را می‌داند ▫️راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان) گفت این‌ها و هستند اما به خود شدند و قصد بازگشت به روم کرد که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به (ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن(ع ) و امام حسین (ع ) میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند. 🔹ابوبکر خطاب به راهب گفت، آنکه در و هستی ، پس از علی (ع) ! ▫️راهب رو به امام علی(ع) کرده و پرسید نامت چیست؟ 🔸امام علی(ع) فرمودند: ☀️نامم ☀️ ☀️ ☀️ و است ▫️پس راهب گفت: نسبتت با نبی(ص) چیست؟ 🔸امام(ع ) فرمود: او و من است و من نیز هستم ▫️پس راهب گفت: به قسم که و _من_تو_بودی ▫️پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد ☀️امام علی(ع) پاسخ دادند: 🔆 آنچه خدا ندارد، زن و فرزند است 🔆 آنچه نزد خدا نیست، ظلم است 🔆 و آنچه خدا نمی‌داند، شریک و همتا برای خود است 🌏 فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک 🌕 پس با شنیدن این پاسخ‌ها، کمربندش را باز کرده و روی زمین انداخت، امام علی ع را به و بین دو چشم مبارکش را و گفت: ✋🤚 "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمدرسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" به درستی که نامت در إلیا و در ایلیا و در علی و در حیدر است پس براستی تو بر حق پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد ✍ عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقي‌ست كه نصيب هركسي نمي‌شود. دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 /قسمت ۷۶ 🔅•✾••┈ ☀️اطرافیان مسلط بر عثمان درباره چندین بار به تذکر دادم. 🔹روزی عثمان در پاسخ من گفت: تو به من ایراد می‌گیری که از معاویه برای اداره منطقه شام استفاده کرده‌ام؛ با اینکه می‌دانی قبل از من، او را به برگزیده بود. 🔸به او گفتم: تو رابه خدا سوگند، آیا نمی‌دانی که چه اطاعتی از می‌کرد؟ او از که غلام عمر بود، در برابر وی و بود. سیاست عمر چنین بود که وقتی کسی را به استانداری محلی می‌فرستاد، بر وی سخت می‌گرفت و گوشش را می‌کشید؛ اما رفتار تو چنان است که اطرافیان بر تو سوار می‌شوند و خواست خویش را بر تو تحمیل کرده و بی‌توجه به تو و گفت‌هایت، حکومت می‌کنند. ☀️برداشت نادرست عثمان از اعتراضات مردم ▪️تلاش عثمان برای فرافکنی! عثمان با مشکلات متعددی روبه رو شده بود. روزی به دیدار من آمد و گفت: ، نمی‌دانم که زنده بودن تو برای من بهتر است یا مرگ تو! اگر بمیری، دوست ندارم بعد از تو زنده باشم و اگر زنده باشی، مخالفان و منتقدان من همواره تو را تکیه‌گاه خود قرار می‌دهند و به تو پناه می‌آورند. اصلا نمیدانم با تو و مخالفان چه کنم! تو همانند فرزند ناخلفی هستی که اگر بمیرد، مصیبتی برای پدرش خواهد  بود و اگر زنده بماند، از دست او در عذاب است. یا تسلیم باش که ماهم با مسالمت با تو برخورد کنیم یا جنگ کن تا ما هم با تو بجنگیم. فقط مرا بین زمین و آسمان متحیر رها مکن. به خدا سوگند، اگر مرا به قتل برسانی، بعد از من روی خوش نخواهی دید و اگر من هم تو را بکشم، بعد از تو راحت نخواهم شد و فتنه‌گر نمی‌تواند زمام امر این است را در دست بگیرد. 🔸در پاسخ وی گفتم: چه شده است که مخالفان و منتقدان به من تکیه کرده‌اند؟! این تصور تو که مرا پناهگاه مخالفان و منتقدان و سرزنش کنندگان خود می‌پنداری، از بدگمانی و سوء ظنی که به من داری سرچشمه می‌گیرد و موجب می‌شود در دل خود اینگونه قضاوت کنی. اگر از من نگران هستی، من به تو اطمینان میدهم که از طرف من آسیبی به تو نخواهد رسید و عهد و پیمان خدایی با تو می‌بندم که "تا وقتی دریا پشم را خیس می‌کند"، از ناحیه من مشکلی تو را تهدید نخواهد کرد و به یقین مراعات حال تو را خواهم کرد. اما چه کنم که کارهای من در نظر تو ارزش چندانی ندارد و برای تو سودی نمی‌بخشد. اما اینکه گفتی مرگ و فقدان من تو را درهم می‌شکند، هرگزچنین نیست. تا هنگامی که و را داری، از فقدان من درهم شکسته نخواهی شد. ☀️عثمان؛ گرفتار تحلیل غلط از اوضاع جامعه عثمان خیال می‌کرد که من مردم را علیه وی می‌شورانم. روزی به من گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم که مبادا باب تفرقه را بگشایی. من به یاد دارم که تو با ابوبکر و عمر از در سازگاری وارد شدی، گویی از رسول خدا(ص) اطاعت می‌کردی. دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۷۸ 🔅•✾••┈ ☀️نمایندگی مردم معترض ☀️گفت و گو با عثمان برای اجابت درخواس
┈••✾•🔅 /قسمت ۷۹ 🔅•✾••┈ 🔸به وی گوشزد کردم: آنچه در مدینه است، به مهلت نیاز دارند و آنچه مربوط به بیرون مدینه باشد، تا رسیدن فرمانت مهلت دارند. خداوند نیز از دل تو آگاه است و تغییر حال و بازگشت و توبه تو را مشاهده می‌کند. هم اکنون تمامی شهرها تو کرده‌اند و این نگرانی را دارم که از مردم وارد مدینه شوند. سپس تو از من درخواست کنی که با آن‌ها نیز ملاقات کنم و بین و واسطه شوم و من نتوانم به درخواست تو پاسخ مثبت دهم و تو هم عذر مرا نپذیری. از سوی دیگر، مردم ناراضی بصره وارد مدینه شوند و تو از من درخواست کنی که با آن‌ها نیز سخن بگویم و بین تو و آنان وساطت کنم و چون من توان صحبت کردن با آنان را ندارم، تو فکر کنی که من حق خویشاوندی را درباره تو رعایت نکرده‌ام و حق تو را زیر پا گذاشته‌ام. به مسجد آمد و خواند و به خویش و توبه خود را اعلام کرد. ☀️مروان؛ مانع اصلاحات عثمان پس از در مسجد مدینه، وی را کرد و او را به پس گرفتن سخنانش وادار ساخت و از قول عثمان به مردم اعلام کرد که خلیفه به هیچ یک از درخواست‌های معترضان توجهی نخواهد کرد. 🔸با شنیدن این خبر، خشمناک به دیدار عثمان رفتم و به او گفتم: ، آیا تاثیرپذیری از مروان بس نیست؟! بلی، مروان تو را رها نخواهد کرد، تا زمانی که از دین خارجت کند و عقلت را برباید. او می‌خواهد تو را همانند شتری که در کاروان به پشت سر شتران دیگر بسته شده است. به هر ستمی که می‌خواهد بکشد. به خدا سوگند که مروان نه در دین خود بصیرتی دارد و نه در کار خویش اندیشه درستی به کار می‌بندد. 🔸به خدا سوگند، به روشنی می‌بینم که تو را در چنان ورطه هلاکتی بیندازد که امکان بیرون آمدن از آن نباشد. اما من، پس از این دیگر نزد تو نخواهم آمد و از من عتابی نخواهی شنید که به خدا سوگند، شرف و اعتبار خویش را از بین برده و اختیارات را از کف داده‌ای. 🔸بعد از بازگشت از جلسه با عثمان، به یکی از دوستانم گفتم: پناه برخدا! از دست مسلمانان، اگر در خانه‌ام بنشینم! می‌گوید مرا رها کرده‌ای و حق خویشاوندی را رعایت نمی‌کنی و اگر سخنی بگویم و راهنمایی‌اش کنم، بلافاصله مروان وارد می‌شود و او را بازیچه دست خود می‌سازد و به هر سویی که بخواهد می‌کشد؛ درحالی که سن و سالی از وی گذشته است و افتخار هم صحبتی با رسول خدا(ص) را داشته است. دو شب بعد، عثمان به دیار من آمد و قول داد این بار به وعده‌هایش عمل کرده و به هیچوجه خلف وعده نکند. 🔸به او گفتم: چگونه خلف وعده نمی‌کنی؛ حال آنکه آن سخنان را بر منبر رسول خدا(ص) بر زبان آوردی و تعهدها دادی، ولی هنگامی که به منزل رفتی، مروان بیرون آمد و به مسمانان اهانت کرد و به آنان ناسزا گفت و باعث رنجش آنان شد؟! دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۸۱ 🔅•✾••┈ عثمان از سخن من ناراحت شد و برگشت، در حالیکه 🔹 می‌گفت: حق خ
┈••✾•🔅 /قسمت ۸۲ 🔅•✾••┈ پاسخ به اتهام مصری‌ها حلقه محاصره عثمان را تنگ‌تر کردند و با اصرار تمام، خواستار کناره‌گیری عثمان از خلافت بودند. بنی‌امیه مرا مقصر اصلی در این حوادث می‌دانستند و خطاب به من گفتند: ای علی، عامل اصلی این مشکلات تو هستی. تو دسیسه می‌چینی و مردم را علیه ما تحریک می‌کنی. 🔸در پاسخ آن‌ها گفتم: ای بی‌خردان، شما که خوب می‌دانید در این و سودی عاید من نمی‌شود و منتفعی برای من نیست و می‌دانید که من را دست از عثمان بردارند و به شهر خویش باز گردند و پیوسته برای اصلاح امور عثمان و حل مشکلات وی تلاش کردم؛ اما وقتی او راه دیگری انتخاب می‌کند، ؟! 🔸خدایا، تو شاهد باش که من از آنچه این جماعت به من نسبت می‌دهند، مبرّا هستم و اگر حادثه‌ای برای عثمان رخ دهد، من از خون وی نیز دورم. ☀️بیشترین دفاع از عثمان عثمان در و قرار گرفته بود و گمان می‌کرد حضور من در مدینه موجب شده است که مردم شعار خلافت مرا سر دهند. به همین دلیل از طریق به من پیام داد که از شهر خارج شوم و به باغی که در منطقه داشتم، بروم. 🔸به ابن عباس گفتم : ای پسر عباس، عثمان می‌خواهد مرا نگه دارد، گاهی بروم و زمانی برگردم. روزی از مدینه شوم، روزی دیگر خبر داد که ، هم اکنون تو را فرستاده است که از شهر خارج شوم. به خدا سوگند، آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم به سبب دفاع از او گناهکار باشم. ☀️گفت و گویی با در و بین و نشسته بودم که سعدبن‌ابی‌وقاص آمد و از من خواست به عثمان کمک کنم و برای تدبیری بیندیشم. 🔸به او گفتم: ، به خدا سوگند، به قدری از عثمان دفاع کردم که از سخن گفتن با در این زمینه می‌کنم. آنچه امروز مشاهده می‌کنی، نتیجه اعمال ، ، و است. هرگاه سراغ عثمان رفتم و نصیحتش کردم که این افراد را از خود کند و به آنان اعتماد نکند، که من بدخواه او هستم و درصدد توطئه‌ای علیه اویم تا کار به اینجا رسید که می‌بینی. ☀️تلاش برای رساندن آب به عثمان مانع از رسیدن آب به شده بود. 🔸به وی پیام دادم: مانع از رسیدن آب به این مرد نشوید و اجازه دهید که از آب چاهی که در اختیار دارد استفاده کند و که از . به پیام من توجهی نکرد و من نیز از بردن آب معذور بودم؛ 📍زیرا : در یکی از جلساتی که بین من و عثمان برخوردی پیش آمده بود، سوگند خورده بودم که اگر سخن مرا گوش ندهد، دیگر مانع اعتراض کسی به وی نشوم. اگر این سوگند نبود، خودم پیش قدم می‌شدم و برای وی آب می‌بردم. ☀️فرمان به حسن و حسین برای دفاع ازعثمان هنگامی که خبر رسید قصد را دارند، 🔸به و دستور دادم: خود را بردارید و در مقابل در بایستید و اجازه ندهید برای وی وارد خانه شود. دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist