┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۵۸ 🔅•✾••┈
☀️پیشبینی نتیجه شورا
هنگامی که عمر ترکیب شورای خلافت را مشخص کرد، به عباس گفتم :
#خلافت_را_از_ما_گرفتند.
عباس پرسید: چگونه فهمیدی؟
🔸گفتم : از آنجا که #عثمان را کنار من قرار داده و گفته اس؛ #نظر_اکثریت_معتبر_است و اگر اکثریتی نباشد و دو گروه سه نفره تشکیل شود، فردی که برای خلافت انتخاب میشود، از گروه #عبدالرحمن_بن_عوف باشد.
با این حساب، سعد که با عمویش عبدالرحمن مخالفت نخواهد کرد، از سوی دیگر عبدالرحمن نیز داماد عثمان است و حتما #عثمان را #ترجیح خواهد داد. این سه تن که باهم اختلاف نخواهند کرد و عبدالرحمن در این جمع سه نفره قراردارد. در نتیجه یا #عبدالرحمن به عثمان رای خواهد داد یا #عثمان به عبدالرحمن. در چنین اوضاعی، حتی اگر دو تن دیگر (طلحه و زبیر) نیز با من باشند، فایدهای نخواهد داشت.
آری من مطمئن هستم یکی از آن دو تن عبدالرحمن یا عثمان خلیفه خواهند شد.
☀️حکمت حضور در شورای شش نفره
#عبدالله_بن_عباس همانند من پیشبینی میکرد که نحوه چینش اعضای شورا به گونهای است که خلافت عثمان قطعی خواهد بود؛ به همین دلیل، از من میخواست که از شرکت در شورا اجتناب کنم؛
ولی من دلایل دیگری برای حضور در شورا داشتم و به ابن عباس گفتم :
من هم از نتیجه شورا آگاهم و میدانم که عثمان انتخاب شد، ولی همراه آنها وارد شورا خواهم شد؛ زیرا حضور من در شورا به معنی این است که عمر مرا شایسته خلافت دانسته است؛ در حالیکه قبلا در جریان #سقیفه، از رسول خدا(ص) نقل میکرد که نبوت و امامت در یک خاندان جمع نمیشود. من وارد شورایی که عمر تعیین کرده میشوم تا به مردم ثابت شود رفتاری متناقض با سخنی است که خود او به رسول خدا(ص) نسبت داده است.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۶۰ 🔅•✾••┈
☀️نصیحت به اعضای شورا
🔸خطاب به اعضای شورا گفتم:
حمد و سپاس به آن خدایی اختصاص دارد که محّمد(ص) را از میان ما به عنوان پیامبر برانگیخت و به عنوان فرستاده به سوی ما فرستاد. پس ما خاندان نبوت و معدن حکمت و امان برای اهل زمین و نجات برای کسانی هستیم که در پی سعادت هستند.
#ما_را_حقی_است که اگر به ما بدهند، آن را بگوییم و اگر نه، #ب_پایداری_خود_ادامه_میدهیم؛ اگرچه روزگاران درازی طول بکشد.
اگر رسول خدا(ص) تعهدی از ما گرفتهاند، بدون ضعف و سستی آن را به انجام میرسانیم و اگر سخنی به ما گفتهاند، تا پای جان برای تحقق آن مبارزه میکنیم.
هیچ کس پیش از من، دعوت حق را اجابت نکرد و من #اولین_نفری_بودم که #ایمان_آوردم و حق رسول خدا(ص) را ادا کردم و "لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم".
#سخنم را خوب #گوش کنید و #گفتارم را با دقت در نظر بگیرید. شاید پس از این جلسه، #شمشیرها از #نیام کشیده شود و #پیمانها_بشکند و برخی #پیشوای_گمراهان شوند و #از_نادانان_پیروی_کنند.
☀️خودداری از قبول پیش شرط عبدالرحمان
در شورا، #زبیر رای خود را به #من واگذار کرد و #طلحه به #عثمان و #سعد نیز به #عبدالرحمان رای دادند. در این وضعیت، رای عبدالرحمان سرنوشت ساز شد؛ یعنی او با هر کدام از دو نفر باقی مانده که من و عثمان بودیم بیعت میکرد، او زمام امر خلافت را دردست میگرفت. عبدالرحمان ۳۰بار از ما دو نفر پرسید:
«کدام یک از شما امر خلافت را میپذیرید، مشروط بر اینکه به سیره رسول خدا(ص) عمل کند و همانند دو صحابی ایشان، ابوبکر و عمر رفتار کند و از روش آن دو تجاوز نکند؟»
🔸پاسخ من در هر بار چنین بود:
من خلافت را می پذیرم، مشروط بر اینکه در میان امت اسلام به اندازهای که امکان تلاش هست و در طاقت من میگنجد، #مطابق_سیره و #روش_رسول_خدا(ص) رفتار کنم و برای موفقیت در این امر از خدایم یاری میطلبم.
🔹و عثمان در پاسخ جواب مثبت میداد و #عمل به #سیره_ابوبکر و #عمر را میپذیرفت.
بدین ترتیب #عبدالرحمان با #عثمان بیعت کرد و نتیجه رایگیری در شورای ۶ نفره، انتخاب عثمان برای خلافت شد.
☀️مقصود از سنت ابوبکر و عمر
عبدالرحمن مقصود خویش از سنت شیخین را در قالب این سخن رساند: «من با تو بیعت میکنم، به همان شرطی که مدنظر عمر بود؛ یعنی کسی از بنیهاشم را بر مصدر امور نگماری.»
🔸من در پاسخ او با قاطعیت گفتم:
وقتی مسئولیت اداره حکومت را به من واگذار میکنی، دیگر به تو چه ارتباطی دارد که من به چه کسانی مسئولیت میدهم. وظیفه من این است که تمام سعی و تلاش خود را برای اداره امت اسلامی به کار بندم و هرکسی را که توانا و امانتدار یافتم، برای اداره به کار گیرم، چه از میان بنیهاشم باشد یا از میان غیربنیهاشم.
🔹عبدالرحمان پاسخ داد: نه، به خدا سوگند، تا این شرط را نپذیری با تو بیعت نمیکنم.
🔸من هم با صراحت گفتم:
به خدا سوگند تا ابد چنین تعهدی به تو نمیدهم!
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۶۲ 🔅•✾••┈
🔸 سومین مرتبه به اعضای شورا یادآور شدم
به خدا سوگند، مردم در حالی با #ابوبکر بیعت کردند که من از همه به امر خلافت شایستهتر بودم و #بیشتر_از_دیگران، حق ورود به آن عرصه را داشتم. اما همراهی و اطاعت کردم؛ زیرا نگران بازگشت مردم از دین بودم و میترسیدم که مخالفت من زمینه را برای جنگ داخلی فراهم سازد و مردم شمشیر به دست بگیرند و باهم بجنگند.
#ابوبکر زمینه را برای #بیعت_مردم با #عمر فراهم ساخت و زمام خلافت را به دست وی سپرد؛ با اینکه به خدا سوگند، من از او به امر خلافت شایستهتر بودم و #خلافت_حق_مسلّم_من_بود. ولی بازهم همراهی و اطاعت کردم و دلیل آن همان نگرانی بود که قبلا داشتم و میترسیدم زمینه برای بازگشت مردم از دین فراهم شود و مردم باهم به نزاع بپردازند. اکنون که #عمر از دنیا رفته است، شا تصمیم گرفتهاید با #عثمان بیعت کنید و خلافت را به وی بسپارید؛ ولی این بار همراهی نمیکنم و زیر بار نمیروم. عمر مرا در کنار پنج نفر قرار داده است و من نفر ششم شدهام! او به جایگاه و صلاحیت من هیچ توجهی نکرده است و دیگران نیز به #جایگاه_من اعتنایی ندارند و حق مرا نادیده میگیرند، گویی ما همگی یکسان هستیم! به خدا سوگند، اگر بخواهم لب به سخن بگشایم و حقایقی را درباره خودم بیان کنم، هیچ کس نمیتواند حتی یک جمله از سخنان مرا نقض کند.
☀️اتمام حجت با اعضای شورا
هنگامی که اعضای شورا خلافت عثمان را پذیرفتند و به بیعت با وی تصمیم گرفتند، برای اتمام حجت با آنها برخاستم و به بخشی از سوابق خود اشاره کردم و در پایان هر بخش، آنها به درستی سخنانم اعتراف کردند.
🔸ابتدا به آنان گفتم:
من دوست دارم آنچه میخواهی بگویی بگو.
🔸از آنها پرسیدم:
شما را به خدایی سوگند میدهم که بر ضمیر شما آگاه است. اگر راست بگویید، او از راست گویی شما آگاه است و اگر دروغ بگویید، او دروغ شما را میداند.
🔸آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به خدا و رسولش ایمان آورده و در مقابل دو قبله نماز گزارده باشد؟
🔸آیا در میان شما جز من کسی هست که خداوند متعال دربارهاش چنین بفرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا اطاعت کنید و رسول خدا و اولیالامر
🔸آیا درمیان شما جز من کسی هست که پدرش، رسول خدا(ص) را یاری کرده و سرپرستیاش را بر عهده گرفته باشد؟
🔸آیا در میان شما جز من کسی هست که برادرش به دو بال بهشتی آراسته شده باشد؟
🔸آیا در میان شما کسی هست که پیش از من، خدا را به یکتایی شناخته و هرگز شریکی برای خداوند نگرفته باشد؟
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۷۱ 🔅•✾••┈
☀️اصرار برای اجرای حدود الهی
▪️درخواست اجرای حکم قصاص برای عبیدالله بن عمر
#عبیدالله، فرزند خلیفه دوم، پس از کشته شدن پدرش، اقدام به #قتل_هرمزان کرده بود، بیآنکه جرمی برای هرمزان ثابت شده باشد. از آن طرف، #عثمان به دلیل رعایت #جایگاه_پدر_عبیدالله، از جاری کردن حد قصاص بر عبیدالله #خودداری کرده و زمینه را برای #عفو وی آماده میکرد.
🔸به عثمان تذکر دادم: این #فاسق را به مجازات برسان. او #جرم_بزرگی مرتکب شده و #مسلمان_بیگناهی را به قتل رسانده است. #امام و #حاکم_جامعه_نمیتواند حقی را که به بندگان خدا مربوط است #ببخشد، مگر اینکه #صاحبان حق #عفو_کنند. #فرزند_عمر نیز نمیتواند #مستثنی باشد و تو #حق_بخشیدن وی را #نداری. اگر میخواهی با توجیهاتی حد قصاص را از او ساقط کنی، باید #دیه را به مسلمانان که صاحبان حق هرمزان هستند #بپردازی یا به #بیتالمال_برگردانی تا هنگام تقسیم به #افراد_مستحق برسد.
🔸هنگامی که سستی و بی ارادگی عثمان را در اجرای حّد مشاهده کردم، به وی گفتم:
تو در روز قیامت که مردم برای حساب حاضر خواهند شد، باید #پاسخگوی_خون_هرمزان باشی و این خون از تو طلب خواهد شد.
🔸و اما من! به خدا سوگند، اگر #چشمم به #عبیدالله فرزند عمر بیفتد، #ح_خدا را از وی #خواهم_گرفت؛ ولو اینکه #افرادی_ناراحت_شوند.
🔸و به خود عبیدالله گفتم: #ای_فاسق، اگر روزی دستم به تو برسد، مطمئن باش که در #مقابل_خون_هرمزان #تورا به #قتل_خواهم_رساند.
☀️درخواست اجرای #حد_شرابخواری بر #ولیدبن_عقبه
مردم کوفه از #ستمهای ولیدبنعقبه به عثمان #شکایت کردند و #شهادت دادند که او #شراب_خورده و در حال #مستی، #نماز_جماعت_خوانده است؛ ولی عثمان به جای تنبیه ولید، #دستور داد #شاهدان را #تنبیه کردند. آنها نزد من آمدند و از این رفتار عثمان شکایت کردند. من نزد عثمان رفتم. او با دیدن من پرسید:اتفاقی افتاده است ؟
🔸گفتم: آری، حادثهء بزرگی اتفاق افتاده است!
🔹عثمان گفت: چه اتفاقی بزرگی؟
🔸گفتم: #حدودالهی را که #تعطیل_کردهای و کسانی را که علیه برادر تو شهادت دادهاند، #کتک_زدهای و #حکمالهی را #تغییر _دادهای! مگر عمر به تو سفارش نکرده بود که #بنیامیه و به خصوص #آلابیمعیط را بر امور مردم #مسلط_نکن و بر گرده مردم سوار مساز؟
🔹عثمان گفت: نظر تو چیست؟
🔸گفتم: نظر من این است که #ولید را از #استانداری کوفه #عزل_کنی و هیچکاری از امور مسلمانان را به وی وانگذاری. درباره شاهدان نیز بررسی کن، اگر اهل خیانت و دروغ گویی نبودند و با ولید نیز دشمنی خاصی نداشتند، حد الهی را بر رفیقت جاری کن.
🔹عثمان پاسخ روشنی نداد و فقط گفت: فکر میکنم.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۷۲ 🔅•✾••┈
☀️اعتراض به باز گرداندن حکم بن عاص به مدینه
هنگامی که عثمان عموی خویش، حکم بن عاص، را به مدینه برگرداند، مردم از این اقدام وی برآشفتند و پیش من آمدند تا با عثمان گفت و گو کنم و زمینه را برای بازگشت حکم بن عاص به #تبعیدگاهش فراهم سازم.
🔸نزد عثمان رفتم و به وی گفتم :
ای عثمان، تو نیک میدانی که رسول خدا(ص) این مرد را از مدینه اخراج و تبعیدش کردند و تا زمانی که زنده بودند، اجازه بازگشت به وی ندادند. ابوبکر و عمر نیز همان شیوه رسول خدا(ص) را در خصوص تبعید وی ادامه دادند و از سنت آن حضرت پیروی کردند. اکنون که تو برای بازگرداندن وی به مدینه اقدام کردهای و در حقیقت به وی پناه دادهای. این کار تو بر مسلمانان بسیار گران آمده و موجب ناراحتی آنها شده است. او را از مدینه بیرون کن و به سنت رسول خدا(ص) در این زمینه وفادار بمان.
🔹عثمان پاسخ داد: ای علی، تو جایگاه این مرد را پیش من میدانی، او عموی من است. اگر رسول خدا(ص) او را از مدینه تبعید کرده بود به دلیل بیاحترامی و عداوتورزی وی به پیامبر بود؛ ولی اکنون رسول خدا(ص) از دنیا رفته است. ابوبکر و عمر نیز آنگونه مصلحت دیده بودند که او را در تبعید نگه دارند؛ ولی من باید درباره ی او حق خویشاوندی را به جای آورم و صلۀ رحم کنم. او که بدترین فرد روی زمین نیست و در میان مردم از او بدتر هم پیدا میشود.
🔸به عثمان گفتم : به خدا سوگند اگر زندگی تو همین گونه ادامه پیدا کند، مردم سخنانی بدتر از این دربارهی تو خواهند گفت.
☀️دفاع از اصحاب خاص رسول خدا(ص)
📍دفاع از ابوذر و شهادت بر راستگویی او
هنگامی که ابوذر به شام تبعید شده بود، #معاویه به #عثمان نوشت: با فرستادن ابوذر به شام، اوضاع این شهر به هم ریخته است.
🔹 #عثمان دستور داد: #ابوذر را سوار بر مرکبی عریان به مدینه برگردانید.
وقتی ابوذر با #پاهای_زخم_شده به مدینه رسید، او را نزد عثمان آوردند.
🔹عثمان به او گفت: به من خبر رسیده است که تو از رسول خدا(ص) نقل کردهای که هرگاه شمار فرزندان بنیامیه به ۳٠ تن برسد، شهرهای خدا را در میان خود دست به دست میگردانند و بندگان خدا را به بردگی خود در میآورند و #دین_خدا را به #بازیچه میگیرند.
🔸ابوذر گفت: آری من این سخن از رسول خدا(ص) شنیدهام.
🔹عثمان رو به من کرد و گفت: ای ابالحسن، آیا تو چنین بیانی از رسول خدا(ص) شنیدهای؟
🔸 من سخن ابوذر را تایید کردم.
🔹عثمان توضیح خواست
🔸گفتم : این سخن رسول خدا(ص) است که فرمودند: (آسمان بر سر کسی راست گوتر از ابوذر سایه نیافکنده و زمین کسی همچون او بر پشت خود ندیده است.)
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۷۵ 🔅•✾••┈
این موضوع آن چنان بر من فشار آورد که در وصف نمیگنجد؛ ولی جز صبر و تحمل کردن، چارۀ دیگری نمیدیدم.
از همان روزی که #بیعت با #عثمان شکل گرفت، #اصحاب شورا پیوسته به من #مراجعه و به سبب #مخالفتی که با #من کرده بودند، #عذرخواهی میکردند و بر #خلع_عثمان از #خلافت و #قیام علیه او تاکید میورزیدند.
سپس هرکدام از آنها با من #دست_بیعت میدادند که تا پای جان ایستادگی کنند و حق مرا به من بازگردانند.
اما به خدا قسم، همان #ملاحظهها و #خیراندیشیهایی که پیش از این داشتم، این بار نیز #مانع از #قیام من میشد و میاندیشیدم که #حفظ_یارانم بهتر و دل آرامتر و روشنی بخشتر است از #برپا_کردن قیامی که به #کشته_شدن آنان منتهی شود؛ گرچه میدانستم #یارانم برای #فداکاری و جان باختن در #رکاب_من آمادهاند و هیچ کدام بیم و هراسی از مرگ ندارند.
#سکوت و #صبر من نیز فقط به همان دلایلی بود که گفتم؛ وگرنه من نیز از مرگ هراسی نداشتم. همۀ اصحاب رسول خدا(ص) میدانند که مرگ برای من شیرین و گواراست؛ همچون آب سرد و گوارا در روز بسیار گرم به کام تشنۀ جگر سوخته.
موقعیت عثمان روز به روز بحرانیتر میشد و علت اینکه من در برابر عثمان آرام نشسته بودم و دست به هیچ کاری نزدم، این بود که میدانستم با اخلاق و رفتاری که او در پیش گرفته است، من از دور و نزدیک برای برکناری او و درگیر شدن با او اقدام خواهند کرد. بالاخره هم اوضاع هر روز آشفتهتر شد.
من به ناچار خود را کنار کشیدم و حتی یک کلمه آری یا یک کلمه نه در آن اوضاع به زبان نیاوردم.
☀️نقش #طلحه و #زبیر و #عایشه درانقلاب #علیه_عثمان
طلحه و زبیر آسانترین کارشان این بود که بر عثمان یورش برند و بر او امامت کنند و توانش را بفرسایند. در چنین وضعیتی، عایشه نیز سر بر آورد و خشمی را که از عثمان در دل داشت آشکار کرد.
☀️دلیل اصلی قیام مردم علیه عثمان
هنگامی که فرد سوم به خلافت رسید، خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و دو پهلویش از #پرخوری باد کرده و پیاپی در حال #خوردن و #تهی_کردن بود. خویشاوندان پدری او از بنیامیه نیز برخاستند و همراه او #بیتالمال را خوردند و بر باد دادند.
عثمان همانند #شتر_گرسنهای که به جان گیاه بهاری بیفتد، آن قدر #اسراف کرد که ریسمان بافتۀ او باز شد و به دست و پایش پیچید. اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش کرد.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
☀️ مَن کُنتُ مَولا فَهذا عَلیٌ مَولا
🔹روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجدالنبی(ص) آمدند، در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند
پس #راهب رو کرد به #جماعتی که در آنجا حضور داشتند (أبوبکر نیز در بین جماعت بود) و سوال کرد:
"خلیفهی نبی و امین او چه کسیست؟"
❓پس جمعیت حاضر، #ابوبکر را نشان دادند، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟
🔹ابوبکر گفت، نامم "عتیق" است
❓راهب پرسید نام دیگرت چیست؟
🔹ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است
❓راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟
🔹ابوبکر گفت "نه هرگز"
▫️پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.
🔹ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
▫️راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدیم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از #خلیفهی_مسلمین چند سوال بپرسیم، پس اگر #توانست به سوالات ما #پاسخ دهد تمام این #هدایای ارزنده را به او #میبخشیم تا #بین_مسلمانان_قسمت_کند و اگر نتوانست سوالات ما را پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم
🔹ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس
▫️راهب گفت باید بمن #اماننامه_بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم
🔹و ابوبکر گفت در امانی، پس سوالاتت را بپرس
▫️راهب سه سوالش را مطرح کرد:
1⃣ ما هو الشئ الذی لیس لله؟
چه چیزاست که از آن خدا نیست؟
2⃣ ما هو شئ لیس عندالله؟
چه چیز است که در نزد خدا نیست؟
3⃣ ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
آن چیست که خدا آن را نمیداند؟
پس #ابوبکر پس از #مکثی_طولانی گفت باید از #عمر کمک بخواهم، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد، #عمر که از پاسخ #عاجز_ماند پس بدنبال #عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد، و جمعیت گفتند این چه چه سوالیست که میپرسی؟
🔺خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند
▫️راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان) گفت اینها #شیوخ و #مردان_بزرگی هستند اما #متأسفانه به خود #مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد
#سلمان_فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به #امام_علی(ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن(ع ) و امام حسین (ع ) میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند.
🔹ابوبکر خطاب به راهب گفت، آنکه در #جست و #جویش هستی #آمد، پس #هرسوالی_داری از علی (ع) #بپرس!
▫️راهب رو به امام علی(ع) کرده و پرسید نامت چیست؟
🔸امام علی(ع) فرمودند:
☀️نامم #نزد_یهودیان #الیا
☀️ #نزد_مسیحیان #ایلیا
☀️ #نزد_پدرم #علی
☀️ و #نزد_مادرم #حیدر است
▫️پس راهب گفت: نسبتت با نبی(ص) چیست؟
🔸امام(ع ) فرمود: او #برادر و #پسرعموى من است و من نیز #داماد_او هستم
▫️پس راهب گفت: به #عیسیبنمریم قسم که #مقصود و #گمشدهی _من_تو_بودی
▫️پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد
☀️امام علی(ع) پاسخ دادند:
🔆 آنچه خدا ندارد، زن و فرزند است
🔆 آنچه نزد خدا نیست، ظلم است
🔆 و آنچه خدا نمیداند، شریک و همتا برای خود است
🌏 فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا
فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک 🌕
پس #راهب با شنیدن این پاسخها، کمربندش را باز کرده و روی زمین انداخت، امام علی ع را به #سینه_فشرد و بین دو چشم مبارکش را #بوسید و گفت:
✋🤚 "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمدرسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة"
به درستی که نامت در #تورات إلیا و در #انجیل ایلیا و در #قرآن علی و در #کتابهای_پیشین حیدر است
پس براستی تو #خلیفهی بر حق #پیامبری
پس ماجرای تو با این قوم چیست؟
سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد
✍ عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقيست كه نصيب هركسي نميشود.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۷۶ 🔅•✾••┈
☀️اطرافیان مسلط بر عثمان
درباره #معاویه چندین بار به #عثمان تذکر دادم.
🔹روزی عثمان در پاسخ من گفت: تو به من ایراد میگیری که از معاویه برای اداره منطقه شام استفاده کردهام؛ با اینکه میدانی قبل از من، #خلیفه_دوم او را به #استانداری_شام برگزیده بود.
🔸به او گفتم: تو رابه خدا سوگند، آیا نمیدانی که #معاویه چه اطاعتی از #عمر میکرد؟ او از #یرفاء که غلام عمر بود، در برابر وی #مطیعتر و #رامتر بود. سیاست عمر چنین بود که وقتی کسی را به استانداری محلی میفرستاد، بر وی سخت میگرفت و گوشش را میکشید؛ اما رفتار تو چنان است که اطرافیان بر تو سوار میشوند و خواست خویش را بر تو تحمیل کرده و بیتوجه به تو و گفتهایت، #مستبدانه حکومت میکنند.
☀️برداشت نادرست عثمان از اعتراضات مردم
▪️تلاش عثمان برای فرافکنی!
عثمان با مشکلات متعددی روبه رو شده بود. روزی به دیدار من آمد و گفت: #ایاباالحسن، نمیدانم که زنده بودن تو برای من بهتر است یا مرگ تو!
اگر بمیری، دوست ندارم بعد از تو زنده باشم و اگر زنده باشی، مخالفان و منتقدان من همواره تو را تکیهگاه خود قرار میدهند و به تو پناه میآورند. اصلا نمیدانم با تو و مخالفان چه کنم! تو همانند فرزند ناخلفی هستی که اگر بمیرد، مصیبتی برای پدرش خواهد بود و اگر زنده بماند، از دست او در عذاب است. یا تسلیم باش که ماهم با مسالمت با تو برخورد کنیم یا جنگ کن تا ما هم با تو بجنگیم. فقط مرا بین زمین و آسمان متحیر رها مکن.
به خدا سوگند، اگر مرا به قتل برسانی، بعد از من روی خوش نخواهی دید و اگر من هم تو را بکشم، بعد از تو راحت نخواهم شد و فتنهگر نمیتواند زمام امر این است را در دست بگیرد.
🔸در پاسخ وی گفتم: چه شده است که مخالفان و منتقدان به من تکیه کردهاند؟! این تصور تو که مرا پناهگاه مخالفان و منتقدان و سرزنش کنندگان خود میپنداری، از بدگمانی و سوء ظنی که به من داری سرچشمه میگیرد و موجب میشود در دل خود اینگونه قضاوت کنی.
اگر از من نگران هستی، من به تو اطمینان میدهم که از طرف من آسیبی به تو نخواهد رسید و عهد و پیمان خدایی با تو میبندم که "تا وقتی دریا پشم را خیس میکند"، از ناحیه من مشکلی تو را تهدید نخواهد کرد و به یقین مراعات حال تو را خواهم کرد.
اما چه کنم که کارهای من در نظر تو ارزش چندانی ندارد و برای تو سودی نمیبخشد. اما اینکه گفتی مرگ و فقدان من تو را درهم میشکند، هرگزچنین نیست. تا هنگامی که #ولید و #مروان را داری، از فقدان من درهم شکسته نخواهی شد.
☀️عثمان؛ گرفتار تحلیل غلط از اوضاع جامعه
عثمان خیال میکرد که من مردم را علیه وی میشورانم. روزی به من گفت: تو را به خدا سوگند میدهم که مبادا باب تفرقه را بگشایی. من به یاد دارم که تو با ابوبکر و عمر از در سازگاری وارد شدی، گویی از رسول خدا(ص) اطاعت میکردی.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۷۸ 🔅•✾••┈ ☀️نمایندگی مردم معترض ☀️گفت و گو با عثمان برای اجابت درخواس
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۷۹ 🔅•✾••┈
🔸به وی گوشزد کردم: آنچه در مدینه است، به مهلت نیاز دارند و آنچه مربوط به بیرون مدینه باشد، تا رسیدن فرمانت مهلت دارند.
خداوند نیز از دل تو آگاه است و تغییر حال و بازگشت و توبه تو را مشاهده میکند. هم اکنون تمامی شهرها #علیه تو #قیام کردهاند و این نگرانی را دارم که #گروهی از مردم #ناراضی_کوفه وارد مدینه شوند. سپس تو از من درخواست کنی که با آنها نیز ملاقات کنم و بین #تو و #آنان واسطه شوم و من نتوانم به درخواست تو پاسخ مثبت دهم و تو هم عذر مرا نپذیری. از سوی دیگر، مردم ناراضی بصره وارد مدینه شوند و تو از من درخواست کنی که با آنها نیز سخن بگویم و بین تو و آنان وساطت کنم و چون من توان صحبت کردن با آنان را ندارم، تو فکر کنی که من حق خویشاوندی را درباره تو رعایت نکردهام و حق تو را زیر پا گذاشتهام.
#عثمان به مسجد آمد و #خطبهای خواند و به #اشتباهات خویش #اعتراف و توبه خود را اعلام کرد.
☀️مروان؛ مانع اصلاحات عثمان
پس از #توبه_عثمان در مسجد مدینه، #مروان وی را #توبیخ کرد و او را به پس گرفتن سخنانش وادار ساخت و از قول عثمان به مردم اعلام کرد که خلیفه به هیچ یک از درخواستهای معترضان توجهی نخواهد کرد.
🔸با شنیدن این خبر، خشمناک به دیدار عثمان رفتم و به او گفتم:
#ای_عثمان، آیا تاثیرپذیری از مروان بس نیست؟! بلی، مروان تو را رها نخواهد کرد، تا زمانی که از دین خارجت کند و عقلت را برباید. او میخواهد تو را همانند شتری که در کاروان به پشت سر شتران دیگر بسته شده است. به هر ستمی که میخواهد بکشد. به خدا سوگند که مروان نه در دین خود بصیرتی دارد و نه در کار خویش اندیشه درستی به کار میبندد.
🔸به خدا سوگند، به روشنی میبینم که تو را در چنان ورطه هلاکتی بیندازد که امکان بیرون آمدن از آن نباشد.
اما من، پس از این دیگر نزد تو نخواهم آمد و از من عتابی نخواهی شنید که به خدا سوگند، شرف و اعتبار خویش را از بین برده و اختیارات را از کف دادهای.
🔸بعد از بازگشت از جلسه با عثمان، به یکی از دوستانم گفتم: پناه برخدا! از دست مسلمانان، اگر در خانهام بنشینم! میگوید مرا رها کردهای و حق خویشاوندی را رعایت نمیکنی و اگر سخنی بگویم و راهنماییاش کنم، بلافاصله مروان وارد میشود و او را بازیچه دست خود میسازد و به هر سویی که بخواهد میکشد؛ درحالی که سن و سالی از وی گذشته است و افتخار هم صحبتی با رسول خدا(ص) را داشته است.
دو شب بعد، عثمان به دیار من آمد و قول داد این بار به وعدههایش عمل کرده و به هیچوجه خلف وعده نکند.
🔸به او گفتم: چگونه خلف وعده نمیکنی؛ حال آنکه آن سخنان را بر منبر رسول خدا(ص) بر زبان آوردی و تعهدها دادی، ولی هنگامی که به منزل رفتی، مروان بیرون آمد و به مسمانان اهانت کرد و به آنان ناسزا گفت و باعث رنجش آنان شد؟!
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۸۱ 🔅•✾••┈ عثمان از سخن من ناراحت شد و برگشت، در حالیکه 🔹 میگفت: حق خ
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۸۲ 🔅•✾••┈
پاسخ به اتهام #بنیامیه
مصریها حلقه محاصره عثمان را تنگتر کردند و با اصرار تمام، خواستار کنارهگیری عثمان از خلافت بودند.
بنیامیه مرا مقصر اصلی در این حوادث میدانستند و خطاب به من گفتند: ای علی، عامل اصلی این مشکلات تو هستی. تو دسیسه میچینی و مردم را علیه ما تحریک میکنی.
🔸در پاسخ آنها گفتم: ای بیخردان، شما که خوب میدانید در این #شورشها و #اعتراضهای_مردمی سودی عاید من نمیشود و منتفعی برای من نیست و میدانید که من #مردم_مصر را #راضی_کردم دست از عثمان بردارند و به شهر خویش باز گردند و پیوسته برای اصلاح امور عثمان و حل مشکلات وی تلاش کردم؛ اما وقتی او راه دیگری انتخاب میکند، #چاره_من_چیست؟!
🔸خدایا، تو شاهد باش که من از آنچه این جماعت به من نسبت میدهند، مبرّا هستم و اگر حادثهای برای عثمان رخ دهد، من از خون وی نیز دورم.
☀️بیشترین دفاع از عثمان
عثمان در #محاصره_معترضان و #ناراضیان قرار گرفته بود و گمان میکرد حضور من در مدینه موجب شده است که مردم شعار خلافت مرا سر دهند. به همین دلیل از طریق #عبدالله_بن_عباس به من پیام داد که از شهر خارج شوم و به باغی که در منطقه #ینبع داشتم، بروم.
🔸به ابن عباس گفتم : ای پسر عباس، عثمان میخواهد مرا #سرگردان نگه دارد، گاهی بروم و زمانی برگردم. روزی #پیغام_فرستاد از مدینه #خارج شوم، روزی دیگر خبر داد که #بازگردم، هم اکنون تو را فرستاده است که از شهر خارج شوم.
به خدا سوگند، آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم به سبب دفاع از او گناهکار باشم.
☀️گفت و گویی با #سعدبن_ابی_وقاص
در #مسجدالنبی و بین #قبر و #منبر نشسته بودم که سعدبنابیوقاص آمد و از من خواست به عثمان کمک کنم و برای #حفظ_جان_او تدبیری بیندیشم.
🔸به او گفتم: #ای_ابااسحاق، به خدا سوگند، به قدری از عثمان #در_برابر_معترضان دفاع کردم که از سخن گفتن با #مردم در این زمینه #حیا میکنم. آنچه امروز مشاهده میکنی، نتیجه اعمال #مروان، #معاویه، #عبدالله_بن_عامر و #سعدبنعاص است. هرگاه سراغ عثمان رفتم و نصیحتش کردم که این افراد را از #اطراف خود #پراکنده کند و به آنان اعتماد نکند، #گمان_کرد که من بدخواه او هستم و درصدد توطئهای علیه اویم تا کار به اینجا رسید که میبینی.
☀️تلاش برای رساندن آب به عثمان
#طلحه مانع از رسیدن آب به #عثمان شده بود.
🔸به وی پیام دادم: مانع از رسیدن آب به این مرد نشوید و اجازه دهید که از آب چاهی که در اختیار دارد استفاده کند و #کاری_نکنید که از #عطش_کشته_شود.
#طلحه به پیام من توجهی نکرد و من نیز از بردن آب معذور بودم؛
📍زیرا : در یکی از جلساتی که بین من و عثمان برخوردی پیش آمده بود، سوگند خورده بودم که اگر سخن مرا گوش ندهد، دیگر مانع اعتراض کسی به وی نشوم. اگر این سوگند نبود، خودم پیش قدم میشدم و برای وی آب میبردم.
☀️فرمان به حسن و حسین برای دفاع ازعثمان
هنگامی که خبر رسید #مردم قصد #کشتن_عثمان را دارند،
🔸به #حسن و #حسین دستور دادم: #شمشیرهای خود را بردارید و در مقابل در #خانه_عثمان بایستید و اجازه ندهید #کسی برای #قتل وی وارد خانه شود.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist