eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 ۱۰۶ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• بهداروند: چرا سراغ شاعران دیگر نمی رفتید؟ آن موقع هیچ کس مثل آقای معلمی پای کار نمی آمد. گاهی سراغ شعرای معروف می رفتم؛ مثلا با یکی از آنها تماس گرفتم و درخواست شعر و نوحه کردم. گفت: «حالا ببینم چه می شود. اگر عنایتی شد، به شما خبر می دهم.» چند روز بعد که دیدم خبری نشد و دوباره تماس گرفتم، گفت که حتی یک بیت هم نگفته. آنجا بود که قدر و منزلت آقای معلمی را فهمیدم. او خیلی برای جنگ، نظام و رزمنده ها ایثار می کرد و ادعایی هم نداشت. فرزندان آقای معلمی هم در برخی از عملیات ها شرکت کردند. یکی از افتخارات او تربیت چنین فرزندانی است. بسیاری از مواقع که برای اجرای برنامه به جبهه می رفتم، او هم می آمد. اصلا ترس و واهمه ای نداشت. پابه پای من می آمد و خسته هم نمی شد. او با اکثر مسئولان تبلیغات جبهه و جنگ مثل آقای رجایی، آسودی، مزینانی و افراد دیگر ارتباط تنگاتنگ داشت. آنها هم خیلی او را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. در برخی از شب های عملیات، همراه من به قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا(ص) می آمد و در برنامه ای که برای یگان های آماده حرکت اجرا می کردم، سینه زنی می کرد. او با جبهه و جنگ عجین شده بود و خیلی به رزمنده ها علاقه داشت. بهداروند: بابت سرودن اشعار از شما یا تبلیغات جنگ یا سپاه پولی هم می گرفت؟ نه. آقای معلمی اصلا توقع مادی برای سرودن شعرها نداشت. هیچ وقت از پول و مسائل مادی حرفی نمی زد و اخلاص داشت. دخترش تعریف می کرد: «پدرم در طول زندگی اش به مسائل مادی توجه نداشت و همیشه تکیه گاهش به خداوند بود. البته زحمت زیادی برای کسب روزی حلال می کشید، اما از موقعیتش به خصوص بعد از انقلاب، برای به دست آوردن پول استفاده نمی کرد. حتی از پذیرفتن پول برای سرودن شعر هم به شدت امتناع می کرد، طوری که وقتی در اوایل جنگ، از بیت امام برایش مبالغی پول همراه با تقدیر نامه ارسال شد، تقدیرنامه را پذیرفت، اما پول را پس فرستاد. وقتی به او گفتیم که چرا در این اوضاع بحرانی چنین کاری کردی؟ گفت که نمی خواهم اجرم در پیشگاه خداوند و سیدالشهدا(ع) ضایع شود. من تا به حال برای پول شعر گفته ام که این بار دومش باشد؟!» گاهی برخی شعرای معروف که از تهران می آمدند به دیدن او می رفتند و می گفتند: «چرا برای سروده هایت پول نمی گیری؟» آقای معلمی از حرف آنها آزرده خاطر می شد و جوابشان را می داد. شعر برای او منبع درآمد نبود، بلکه تأمین کننده نیاز روحی و معنوی اش بود. بهداروند: ایده نوحه هایتان از خودتان بود یا از آقای معلمی؟ بیشتر، من ایده و افکارم را به آقای معلمی منتقل می کردم و او با هنر شاعری اش به آنها‌ جان می داد. من معمولا با تمرکز روی سخنرانی های حضرت امام یا فرماندهان جنگ، کلیدواژه هایی از سخنان آنها انتخاب و یادداشت می کردم و با آقای معلمی در میان می گذاشتم؛ مثلا امام بعد از رفتن نیروهایمان به لبنان بعد از عملیات بیت المقدس گفتند: برگردید. این توطئه دشمن است. راه قدس از کربلا می گذرد. ما می خواهیم قدس را نجات بدهیم، لكن بدون نجات کشور عراق از این حزب منحوس نمی توانیم این کار را انجام بدهیم.» من بعد از شنیدن سخن امام، بلافاصله به سراغ آقای معلمی رفتم و گفتم: «امروز امام این جمله را گفتند. می تواند باب شکل گیری یک نوحه باشد.» او کمی فکر کرد و گفت: حاج صادق، فردا بیا.» فردای آن روز که سراغش رفتم، گفت: «این نوحه را آماده کردم. ببین چطور است؟» سربند نوحه این بود: بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت، از کنار مرقد آن سر جدا باید گذشت تا مدت ها تلویزیون این نوحه را قبل از اخبار سراسری پخش می کرد. شعر «با نوای کاروان بار ببندید همرهان / این قافله عزم کرب و بلا دارد» را هم بعد از عملیات والفجر مقدماتی سرود که خیلی اثر گذار بود، چون آن عملیات، عملیات موفقی نبود و ما به اهدافمان نرسیده بودیم. البته ایده این شعر، از سخنرانی آقا محسن در پادگان کرخه که مقر لشکر ۷ ولی عصر بود، به ذهنم رسید. آقا محسن آن روز با شور و احساس گفت: «برادران، ناراحت پیروز نشدن نباشید. شما طالب کربلایید و کربلا رفتن سختی و رنج دارد. تحمل کنید و صبر داشته باشید.» یک بار هم که اعزام سپاهیان حضرت محمد(ص) پیش آمد، ما باید روی سوژه سپاه محمد (ص) مانور می دادیم و شعری بر همان اساس تهیه می کردیم. آن موقع هم آقای معلمی مثل همیشه زحمت کشید و شعری آماده کرد که خیلی معروف و کارساز شد. اشعار و نوحه هایمان معمولا یا با بهره گیری از سخنرانی امام، فرماندهان و مسئولان رده اول مملکت یا براساس عملیات ها و متناسب با آنها سروده می شد که به قول معروف، خیلی هم گل می کرد و اثر داشت. بعضی وقت ها اگر فرمانده‌ای شهید می شد، آقای معلمی متناسب با شخصیت او نوحه ای می سرود و من در مراسم تشییع یا بزرگداشت آن
شهید بزرگوار می خواندم. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 " ترکش منتظر " در منطقه طلاییه مستقر بودیم . خورشید طلایی🌞 داشت خودش را پشت دشت و نیزارها پنهان می کرد. دلم بد جور هوای بچه ها را کرده بود. تعدادی از آنها در عملیات به شهادت رسیده بودند و بیشتر آنها مجروح و زخمی در بیمارستانها بستری 🤕 از قدیمی ها من مانده بودم و چندتا از بچه های مسجد. دستم را به طرف آسمان گرفتم و با دلی شکسته گفتم : "خدای بزرگ ! 🤲 از من چه گناهی سر زده که دو سه ساله توی جبهه هستم ولی تا حالا یه آخ هم نگفتم و هیچ خبری نشده است " 😭 هنوز حرفم تمام نشده، ترکشی سرگردان به مچ دستم اصابت کرد 😳 و برای مدتی مرا کنار بچه های زخمی همنشین کرد.😂 احمد ترکی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 مجموعه خاطرات کوتاه نوشته: رقيه كريمی ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ ۹۶ نامه‌اش را باز كردم. همان حرفهای سابق. ـ داداش منم می‌خوام بيام جبهه! دوباره جواب نامه را نوشتم: «صبر كن من بيام مرخصی، بعداً بيا.» °°°° بــه روســتا رســيدم. در زدم. هنــوز پــشت در بــودم كــه دوســتانش كتابهايش را آوردند. همان روز از مدرسه اعزام شده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۹۷ تا محل اعزام بدرقه‌اش كردم. وقتی به ده برگـشتم، همـه اهـل خانـه گريه می‌كردند. با تعجب نگاه‌شان كردم. ـ چی شده؟ چرا گريه می‌كنيد؟ ـ محسن گفت اين‌بـار كـه بـره حتمـاً شـهيد مـی‌شـه! گفـت پـيش مادربزرگ دفنم كنيد! •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۹۸ هزار بار اصرار كرد. هر بار به يك شكل او را از سر باز می‌كردم. گفتم: «بدون اجازه برادرت نمی‌شه!» فردا صبح با برادرش آمد. چاره‌ای نبود. گفتم: «ساعت ۱۰ بيا.» اعزام ساعت ۹ صبح بود. می‌خواستم جا بماند. °°°° با صدای بلند گريه می‌كرد. ـ من از شما انتظار نداشتم. شما می‌خواستيد بدون من بريد. اتوبوسها در حال حركت بودند. به زحمت خودش را رساند. برادرش با خنده گفت: ـ نه من، نه شما، نه پدرش؛ هيچكس نمی‌تونه مانع اون بشه. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۹۹ بار سوم بود كه می‌خواست به جبهه برود. ـ پسرم! تو دو بار جبهه رفتی، پس درس و مشقت چی؟ پس پـدر و مادرت چی؟ ـ مگه بچه‌های ديگه پدر و مادر ندارند؟ مگه درس و مشق ندارند؟ دو روز غذا نخورد. با كسی هم حرف نمی‌زد. روز اعزام خـانوادهاش مانع اعزام او شدند. °°°° با نيروی بعد اعزام شد. خانواده‌اش یی خبر بودن. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۰ هوا گرم بود و پايان دوره آموزشی. پياده بـه سـمت پادگـان آمـديم. آيت‌االله خامنه‌ای، محسن رضايی و صيادشيرازی برای ما سخنرانی كردند. °°°° كم سن و سال بودم؛ صياد شيرازی دستی به پشت من زد و گفت: «آفرين سرباز امام زمان!»😍 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 نقش شهید سلیمانی در ‌‌‌عملیات بیت المقدس ۲ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ابلاغیه فرمانده سپاه در روز آغاز عملیات (۱۰‌ اردیبهشت ۱۳۶۱) یعنی ۲۳ روز قبل از آزادی خرمشهر صادر شد و دلیل آن نابرابری شدید امکانات انسانی و تجهیرات ما در مقایسه با عراق در جبهه خرمشهر بود که آقامحسن تلاش می‌کرد همان حداقل امکانات موجود را به نحو حسن بازیابی، سازماندهی و بکارگیری کند و با ایجاد یک تحول، همه ظرفیت‌ها را به سوی هدف در اجرای این راهبرد، عملیات بیت المقدس باهدف آزادسازی مناطق اشغالی (به ویژه در جنوب) طراحی و اجرا شد که از نقطه نظر نقش فرماندهی، بالخصوص فرماندهی محسن رضایی شایسته بررسی است؛ ۱- انتخاب منطقه عملیات: در طراحی این عملیات، با توجه به نحوه آرایش دشمن، انتخاب منطقه شرق کارون به عنوان محل اصلی عملیات، نشان دهنده نبوغ و خلاقیت فرماندهی بود، زیرا دشمن به دلیل داشتن تفکر کلاسیک، هرگز حمله ما از محور شرق کارون را احتمال نمی‌داد. نکته دیگر درباره انتخاب محل عملیات، اصرار فرماندهی در عبور از کارون و رسیدن به جاده اهواز - خرمشهر در یک مرحله بود. دلیل اصلی این اصرار، بسته شدن عقبه دشمن و مهمتر از آن رسیدن به نقطه ای بود که آقامحسن از آن به عنوان قلب منطقه یاد می‌کرد. فرمانده سپاه معتقد بود با رسیدن به این نقطه، دشمن در ادامه عملیات، دچار تردید خواهد شد که یا خطر محاصره دو لشکر خود را بپذیرد و یا عقب نشینی کند، که این‌ پیش بینی محقق شد. ۲- استفاده صحیح از عنصر زمان: به یاد دارم بعد از عملیات فتح المبین، آقامحسن به فرماندهان تاکید کرد، برادران، ما در حال مسابقه سرعت با دشمن هستیم و اگر در پای کار آمدن برای انجام عملیات بعدی، سرعت عمل نداشته باشیم دشمن، راه ما را خواهد بست. لذا با وجود اینکه هنوز خستگی عملیات فتح‌المبین از تن فرماندهان خارج نشده بود، آقا محسن اصرار داشت که برای عملیات بعدی یعنی بیت‌المقدس آماده شوند؛ فاصله این دو عملیات، بسیار کم‌ و حدود یک ماه بود. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ۱۰۷ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• معلمی صاف، زلال بهداروند: آقای معلمی چه ویژگی های شخصیتی ای داشت؟ خداوند به این مرد توان هنری ارزشمندی داده بود. او این توان را امانتی از جانب خداوند می دانست و می کوشید از طریق آن دینش را به رزمندگان و جنگ ادا کند. نفس او حق بود. من یقین دارم اجر او بیشتر از من بود. اگر من با او آشنا نمی شدم، آن شور و نوایی که در دوره دفاع مقدس به واسطه صدای حقیر و دیگر دوستان مداح ایجاد شد، به وجود نمی آمد. به نظرم، ثواب او که در پشت پرده، خالصانه شعرها و نوحه ها را می سرود، از من که جلوی دوربین و مردم آنها را می خواندم، بیشتر بود. آقای معلمی ویژگی های معنوی خاصی داشت. در منزل خودش شب بیست و هفتم ماه رمضان، مراسم احیا می گرفت. من و دوستان دعای جوشن کبیر را می خواندیم. او هم گاهی برای کمک به ما می خواند. بدون کتاب و از حفظ می خواند. معلوم بود کل دعای جوشن کبیر را حفظ است و نیازی به کتاب ندارد. اگر کسی اعراب دعا را اشتباه می خواند، با صدای بلند اعتراض می کرد که درست بخوان. این غلط است. گاهی که من دعای ابوحمزه ثمالی را می خواندم، می دیدم او باز هم از حفظ می خواند. این موضوع برای من خیلی جالب بود. معلوم بود در ادعیه خوانی شب های احیا سابقه دارد. وقتی نوحه می خواند، می دیدم که اشک در چشم هایش جمع می شود و بغض می کند. بعضی وقت ها هم گریه می کرد و می نوشت. من بارها این صحنه ها را هنگام کار با او دیدم. گاهی صبح ها که برای گرفتن نوحه سراغش می رفتم، می گفت: «دیشب برای نوشتن این نوحه خیلی گریه کردم. نمی دانستم گریه کنم یا بنویسم.» فرزندش در مورد حال خوش او موقع سرودن شعر و نوحه می گفت: «هر زمان پدرم در رثای امام حسین (ع) و یارانش شعر می گفت، اشک از چشمانش سرازیر می شد.» سکوت و آرامش را دوست داشت. بیشتر در شب و در تنهایی شعر می گفت. شب زنده داری از زمان جنگ برایش عادت شد و تا آخرین روزهای عمر باعزتش این عادت را ترک نکرد. روزها چند ساعت می خوابید، اما شبها همیشه بیدار بود. جنگ که تمام شد، شعرهایش را تنظیم و تدوین و منتشر کرد. این کار موجب شد که کم کم سوی چشم هایش را از دست بدهد. با وجود این، از شعر گفتن دست نکشید و عجیب آنکه در آخرین سال زندگی اش، در رثای امام حسین (ع) شانزده نوحه سرود که فقط چند تا از آنها خوانده شده، نمی خواست مشتاقانی که هر سال از یک ماه قبل از محرم به در خانه اش می آمدند، دستشان خالی بماند. مهم ترین صفات او صافی، زلالی و صداقت بود که در کلام و رفتارش به خوبی دیده می شد. او دل صافی داشت و بسیار با اخلاص بود. بین دوستان مشهور بود که از هیچ کس برای یک لحظه هم کینه ای به دل نمی گرفت. اگر کسی او را ناراحت می کرد و ده دقیقه بعد پیش او می آمد، به قدری با او شوخی می کرد که انگار نه انگار او همان کسی است که اذیتش کرده. خیلی زود ناراحتی از دوستان را فراموش می کرد. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 ۱۰۸ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• دیدار با علامه جعفری از آقای معلمی، افراد و علمای بزرگی تعریف و تمجید کرده اند که جای تأمل دارد. یک بار همراه آقای معلمی برای دیدار با علامه محمد تقی جعفری رفتیم. آقای رجایی و نیکخواه و چند نفر دیگر از دوستان هم بودند. من به علامه گفتم: «حاج آقا، ایشان حبيب الله معلمی شاعر نوحه های من هستند.» علامه جعفری با تعجب پرسید: «عجب! شاعر نوحه "لاله خونین من ای تازه جوانم شهید" هستند؟» بعد کل نوحه را از اول تا آخر از حفظ برایمان خواند. خیلی برایم عجیب بود که یک عالم دینی نوحه ای را حفظ کرده باشد. او مفسر اشعار مولانا حافظ و بسیاری از شعرای بزرگ بود، ولی با کمال اخلاص، نوحه آقای معلمی را می خواند و چه ذوقی هم می کرد. این کار او نشان می داد که اخلاص آقای معلمی روی افراد اثر گذاشته و اشعارش به دل آنها نشسته. هر بار که آیت الله حائری شیرازی را می دیدم، تکیه کلامش این بود که آقای معلمی کجاست؟ چه کار می کند؟ به او سر می زنی؟ بهداروند: چرا آقای معلمی به شما علاقه ای خاصی داشت؟ خودم هم نفهمیدم که چرا این قدر به من محبت دارد. دخترش تعریف می کرد که ما گاهی احساس می کردیم پدرم آقای آهنگران را بیشتر از فرزندانش دوست دارد. به هر حال، این ارتباط، دوطرفه و قوی بود. هر چه می گذشت، من هم به او ارادت ویژه ای پیدا می کردم. همیشه به من توصیه می کرد: «صادق جان، یک چیز را فراموش نکن؛ اگر با من کار می کنی و برای امام حسین می خوانی، برای پول کار نکن، چون همه زحمات من و خودت را به باد می دهی.) ..بعد از تحقق پیروزی در والفجر۸ و تثبیت مواضع نیروها در فاو، شعری خواندم که محتوایش تبریک این پیروزی بزرگ به همه رزمندگان و ملت ایران بود. شعر است: ای شب شکاران فجر پیروزی مبارک بر زعم ظلمت پرتوافروزی مبارک فجرآفرینان سينه شب را دریدند در فجر هشتم فتح دیگر آفریدند این شعر سرودۀ آقای عتیق بهبهانی است. چند تا از سروده های او را در طول جنگ خواندم. بیشتر اشعار او بار حماسی داشت و در رزمندگان شور مضاعفی برای نبرد ایجاد می کرد. گاهی که فرصت می یافتم، طبع شعر خودم را هم به کار می گرفتم و با بهره گیری از درس های آقای معلمی و تجربیات شخصی‌ام، اشعاری می سرودم و برای رزمنده ها می خواندم. یکی از این سروده هایم که برای پیروزی در فاو خواندم این شعر بود. عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است شعار رفع فتنه ها ذكر زوار است در این مسیر جمله را حق نگهدار است به راهیان کربلا لطف حق یار است که بر سپاه حق حسین میر و سالار است که شور عاشقانه را حق خریدار است روان به سوی کربلا خیل انصار است عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است مقام این دلاوران قرب دادار است عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 مجموعه خاطرات کوتاه نوشته: رقيه كريمی ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ ۱۰۱ اتوبوس به طرف جنوب می‌رفت. يكي به خنده گفت: «آقا من باطری‌سازم، ماشين مردم مونده تو گاراژ.» ديگری ميگفت: «من چی كه اصلاً خداحافظی هم نكردم.» هيچ وسيله‌ای با خودشان نياورده بودند. حتی خداحافظی هم نكـرده بودند. طرح لبيك بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۲ از روستای ما ۳۰ تا ۴۰ نفر برای عمليات آمده بودند. خيال می‌كرديم بعد از عمليات لااقل ۱۰ تا شهيد می‌دهيم. °°°° عمليات تمام شد. هر ۴۰ نفر به سلامت به مقر برگشتند. خون هم از دماغ يك نفر نيامد. شايد دعای بدرقه كنندگان روستا بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۳ پدر و پسر با هـم آمـده بودنـد. پـسر ديگـر تـازه شـهيد شـده بـود. ميخواستم اعزامشان نكنم. عصبانی شدند و هر دو با هم گفتند: «شما نمی‌تونيد بـرای مـا تكليـف تعيـين كنيـد. وظيفـه مـا رو خـدا مشخص كرده و امام دستور داده. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۴ گفت: «بچه‌ها بايد اسلحه بگيريد.» گفتيم: «اسلحه چی؟» گفت: ژ-۳ خوب می‌دانستيم كه ژـ۳ يعنـی جبهـه غـرب و پدافنـده. اسـلحه را نگرفتيم. می‌خواستيم به جنوب برويم. °°°° دعای كميل بود. مسئول دسته برايشان صحبت كرد. بچه‌ها نـرم شـده بودند. اسلحة ژـ۳ را تحويل گرفتند. °°°° تعلل ما مشكلاتی به وجود آورد. فردای آن روز جريمه شديم؛ يعنی كمی سينه‌خيز رفتيم. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۵ همه چيز آماده بود. كوچه‌ها چراغانی شده بود. مهمان‌ها دعوت شده بودند. حتی نوشابه عروسی را هم خريده بودند. مراسم را به خاطر عمليـات رها كرده بود. °°°° مهمانها هنوز منتظر دامادی بودند كه ديگر باز نمی‌گشت. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 نقش شهید سلیمانی در ‌‌‌عملیات بیت المقدس ۳ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ۳- هنر تغییر در طرح ریزی حین اجرای عملیات: در عملیات بیت المقدس جهت اصلی طرح ما حرکت از شرق کارون بود ولی زمانی که دو لشکر عراق عقب نشینی کردند و نیروهای عراق در شرق بصره تقویت شدند، ما تازه به مرز رسیده بودیم و لذا موازنه قوا بین ما و دشمن به هم خورد. در واقع عراق با چهار لشکر قوی خود در شرق بصره آرایش گرفت، در حالی که توان نیروهای ما به دلیل فشردگی عملیات و فشارهای دشمن، به حداقل رسیده بود. به همین دلیل، فرماندهی، سریع طراحی را تغییر داد و قرارگاه فجر را از منطقه فتح المبین برای کمک، به پایین آورد و در نهایت، جهت طرح عملیات را از حالت شرقی - غربی به شمالی - جنوبی تغییر داد. به این ترتیب فرماندهی توانست خرمشهر را که در اشغال دشمن بود به عنوان هدف اصلی انتخاب کند تا با همان نیروی حداقلی، بحول و قوه الهی خرمشهر از اشغال دشمن خارج شود و در پی همین طراحی بود که بیش از ۱۹ هزار نفر از سربازان عراقی در این شهر به اسارت ما درآمدند. ۴- توسعه سازمان رزم: از دیگر هنرهای فرماندهی این بود که توانست با سازماندهی مجدد توان موجود، تیپ‌های سپاه را از ۱۲ تیپ در فتح المبین به ۱۷ تیپ در این عملیات گسترش دهد و یگان‌های تخصصی مانند توپخانه و زرهی و ادوات را با استفاده از غنایم دشمن راه اندازی کند. در چنین فضایی توانستیم در برابر یک دشمن قوی، مجهز، پولدار و مصمم، با عنایات الهی و در نبردی طاقت فرسا و نابرابر، تجاوز سراسری قوای بیگانه را دفع کنیم و در برابر یک هجوم گسترده، دوام بیاوریم. یک تعریف کلاسیک از جنگ هست که می‌گویند جنگ یعنی تحمیل اراده. رزمندگان اسلام اجازه ندادند دشمن اراده‌اش را که اشغال خاک کشور و تجزیه ایران بود بر ما تحمیل کند و حتی اجازه ندادند، یک وجب از خاک کشورمان اشغال شود و این مهم، باید برای نسل‌های امروز تشریح شود که بدانند مادرانشان سه هفته پوتین ها را از پای درنیاورند تا با لطف خدا خرمشهر را از دشمن قوی، مجهز و مورد حمایت قدرت‌های منطقه‌ای و بین المللی پس گرفتند. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂