eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 ۱۰۹ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• بهداروند: دیگه برنامه کاری شما نوشتن نوحه به هنگام شروع عملیات ها یا بعد از پایان عملیات ها بود. از قبل در جریان عملیات بودی؟ آهنگران: تا حدودی در جریان قرار می گرفتم تا بتوانم حال و هوای عملیات و منطقه عملیات را در اشعار و نوحه های زنده کنم؛ اما دیگه در جریان جزئیات کار و ساعت عملیات نبودم. به هرحال من دیگه یک فرمانده نظامی نبودم. یک نیروی فرهنگی بودم که در حیطه وظایف محول شده عمل می کردم. بهداروند: شما برای اربعین شهدای آزادی سازی بستان هم نوحه ای خواندی که باز نوعی بازخوانی از تاریخ عاشورا است؛ اين اربعين دارم پيامی از شهيدان از کشته های غرق خون در خاک بستان در خون تپيدند خوش آرميدند در خون تپيدند خوش آرميدند آهنگران: بله. خوب جزئیات نوحه را به خاطر داری! من وقتی این نوحه را می خواندم صحنه وداع با دوستان در شب عملیات طریق القدس برایم زنده می شد و به تک تک دوستانی که ساعاتی از زندگی ام را در کنار آنان بودم و اکنون شهادت میان من و آن‌ها فاصله انداخته بود، فکر می کردم و بر سرنوشت زیبای رفقای سفر کرده غبطه می خوردم. به هرحال شهادت سعادتی است که برای رسیدن به آن لیاقت می خواهد. بهداروند: یکی از عملیات های موفق و تأثیرگذار ما که سبب بیرون رانده شدن دشمن از خاک میهن شد و راه را برای آزادسازی خرمشهر فراهم نمود، عملیات فتح المبین بود. از حال و هوای قبل از آن عملیات خاطره ای به ذهن دارید؟ آهنگران: بله. يادم است که قبل از عملیات فتح المبین با تعدادی از برادران رزمنده جهت دستبوسی به خدمت حضرت امام رسیدیم. به همراه ما پیرمردی بود روحانی به نام حاج آقا ترابی از اهالی اطراف دامغان که دروس حوزوی را در حد بالایی خوانده بود و با وجود سن زیاد، بسیار سر حال و دل زنده بود که از اوایل جنگ به جبهه آمده و من در سوسنگرد با او آشنا شدم. زمانی که از اهواز به تهران رسیدیم، حاج آقا ترابی اصرار زیادی داشت که با پای پیاده به جماران برویم تا ثواب بیشتری نصیب ما بشود. بچه‏‌ها راه زیادی را طی کرده بودند و به دلیل خستگی اکثراً با این پیشنهاد مخالف بودند. بالاخره در اثر اصرار و پافشاری حاج آقا ابوترابی، پیاده به سوی جماران حرکت کردیم. حاج آقا ترابی در صف جلوی من ایستاده بود. نوبت که به او رسید با اشتیاق فراوان دست امام را در دست گرفت و در حالی که گریه می‏کرد رو به امام کرد و گفت: «امام، ما به گدایی آمده‏‌ایم، دستمان خالی است». امام با تبسم به چهره ایشان نگاه کردند و با سادگی خاصی فرمودند: «ما همه در خانه خدا گدا هستیم». حاج آقا ابوترابی دوباره با چشمان گریان به امام نگاه کرد و گفت: «امام برای ما دعا کنید که شهید شویم». امام با همان تبسم زیر لب چیزی گفتند که استنباط من این بود که فرمودند: «ان‌شاء اللّه‏، دعا می‏کنم» ولی ما فقط تبسم و رضایت حضرت امام را مشاهده کردیم و صحبت ایشان را به خوبی متوجه نشدیم اما لحن و طرز صحبت حضرت امام و سادگی بیان ایشان که فرمودند: «ما در خانۀ خدا گدا هستیم» برای ما تازگی داشت. بعد از دست بوسی و خداحافظی از محضر امام به جبهه برگشتیم و اتفاقاً در جریان عملیات فتح المبین، حاج آقا ابوترابی به آرزوی خود رسید و به درجه شهادت نائل گردید. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 ۱۱۰ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• بهداروند: از نوحه‌هایی که در آن ایام خواندی مطلبی را به یاد می آوری؟ آهنگران: چند روز قبل از عید نوروز، قبل از عمليات در پادگان دو کوهه اندیمشک چند نوحه خواندم که هنوز حس و حال خوب آن روزها در جانم است. يادم است قبل از عمليات در پادگان دو کوهه چند خواندم که در سراسر زمين صبحگاه رزمندگان نشسته بودند و سينه مي زدند. بهداروند: آنقدر که من از شما و نوحه هایت شناخت دارم، نوحه های قبل از عملیات ها بیشتر جنبه حماسه ای و هماوردطلبی و درخواست از رزمندگان برای نبردی دیگر با دشمن را داشت... آهنگران: بله همین طور است. به هر حال هدف و انگیزه من و دوستان در واحد تبلیغات هم برانگیختن حس مسئولیت و ایجاد شور و شوق در بچه‌های بسیجی، سپاهی و ارتشی برای رویارویی با صدامیان بود. این احساس در نوحه ای که قبل از عملیات فتح المبین خواندم، به خوبی هویدا است؛ این جبهه اسلام است این جبهه اسلام است دل شور دگر دارد دل شور دگر دارد این جبهه اسلام است این جبهه اسلام است دل شور دگر دارد دل شور دگر دارد حقا که بر این محفل حقا که بر این محفل الله نظر دارد الله نظر دارد شو عازم این سامان تا عشق و صفا بینی در بزم فداکاران خوش روح وفا بینی روشن دل هر عاشق از نور خدا بینی آنکس بود از ما دور ز اینجا چه خبر دارد ( نوحه در ادامه) بهداروند: حاج صادق شما چند روز بعد از عملیات فتح المبین نوحه دلنشینی خواندی که خاطره آن در خاطر رزمندگان باقی مانده از آن عملیات باقی مانده است... آهنگران: البته چند نوحه خواندم یکی دوتای آن‌ها مضمون و ماندگاری بیشتری داشت: آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم آمدم تا کربلای شوش را زیبا کنم آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم آمدم تا در کنار کرخه مانند فرات همچو عباس دلاور جان خود اهدا کنم آمدم تا در شب تاریک در صحرای شوش خالصانه با خدای خویشتن نجوا کنم آمدم تا در شبیخون بر سپاه کافران در کنار جنگجویان وطن غوغا کنم (نوحه در ادامه) •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔻 حاج صادق آهنگران 🔰 نوحه سرایی در آستانه عملیات فتح‌المبین ⏪ این جبهه اسلام است دل شور دگر دارد دل شور دگر دارد 🔻 شعر: حبیب اله معلمی 🔻محل اجرا: شوش دانیال 🔻 زمان اجرا: سال (1360) 🔻 مدت آهنگ: 15:53 دقیقه ━•··‏​‏​​‏•✦❁🔅❁✦•‏​‏··•​​‏━ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نواهای ماندگار 💠 حاج صادق آهنگران از سری نوحه های فتح المبین آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 با سلام و عرض پوزش از تاخیر امشب در ارسال خاطرات دوستانی که در دوران دفاع مقدس از حضور و برنامه های "حاج صادق آهنگران" در یگان خود خاطراتی دارند ارسال نمایند تا در پایان کتاب در کانال به اشتراک گذاشته شوند. 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 السلام ای حامی دین رسول الله حاج صادق آهنگران در جمع رزمندگان اسلام http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 مجموعه خاطرات کوتاه نوشته: رقيه كريمی ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ ۱۰۶ از اعزام جا مانده بود. گفتم: «نبی جان! اشكالی نداره. با اعزام بعدی می‌ری.» گفت: «نه پدرجان! هر طور شده بايد خودم رو به بسيجی‌ها برسونم.» °°°° به محل اعزام رسيد. خسته شده بود. از روسـتا تـا آنجـا پيـاده آمـده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۷ شب اعزام نگران بود. خداحافظی نكرده بـود. اصـلاً بـه خـانواده‌اش اطلاع نداده بود. يك لحظه از پنجره مسجد به بيرون نگاه كرد. پدرش كنار در ايستاده بود و می‌خنديد. به سرعت به سمت پدر رفت. هر دو خنديدند. °°°° ديگر نگران نبود. آن شب آسوده خوابید. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۸ سوار اتوبوس شدند. سردشان بود، ولی با آن آيه گرم می‌شدند. آيه ای كه هميشه موقع سوار شدن به اتوبوس با هم زمزمه می‌كردند: «يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون» •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۹ با پسر عمويش هم اسم بود. دير برای ثبت نام رسيده بود. اتوبوسها در حال حركت بودند. °°°° به سرعت سوار اتوبوس شد. عكسش را به جای عكس پسرعمويش در پرونده او چسبانده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۱۰ مادر چاقو را برداشت: ـ اگه بخوای بری خودمو می‌كشم. °°°° از خانه خارج شد؛ با ساك. با تعجب نگاهش كردم. ـ كجا؟ ـ خداحافظ... دارم می‌رم منطقه... التماس دعا. °°°° قبل از رفتن دو ركعت نماز خوانده بود و از خدا خواسته بود مادرش را راضی کند http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 نقش شهید سلیمانی در ‌‌‌عملیات بیت المقدس ۴ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ امسال نخستین سالی است که در سوم خرداد، جسم حاج قاسم سلیمانی در میان ما نیست. خوب است، با توجه به حضور و نقش حاج قاسم و یگانش در عملیات آزادسازی خرمشهر، با شرح خاطره‌ای که در ابتدای این مکتوب آوردم، از او یاد کنم: در عملیات بیت المقدس، حاج قاسم فرمانده تیپ ۴۱ ثارالله و به عنوان یکی از تیپ های قرارگاه قدس بود و ماموریت سختی به وی واگذار شد که با عمده قوای دشمن درگیر شود و نیروهای دیگر با عبور از کارون بتوانند خود را به جاده اهواز خرمشهر برسانند. نبرد سختی در منطقه عملیاتی تیپ های قرارگاه قدس جریان داشت که تیپ ۴۱ ثارالله نیز در نبردی سخت، جانانه و نزدیک با دشمن (به طوری که گاهی فاصله بین ما و دشمن به کمتر از ۳۰ متر می رسید)، فداکارانه جنگیدند و موفق شدند به بهترین شکل ممکن، ماموریت خود را به انجام برسانند. بعد از عقب نشینی دشمن به پشت مرزها، یکی از نقاط مرز که دشمن اصرار داشت اجازه چسبیدن به مرز را ندهد، منطقه کوشک یعنی محل عملیات تیپ ۴۱ ثارالله بود و از جبهه مقابل، فشار زیادی از لشکر ۵ عراق به حاج قاسم و بچه های تیپ کرمان وارد شد. عملیات تمام شد و جنگ پایان یافت و زمان، برق‌آسا گذشت. حدود دو سال قبل، حاج قاسم که اینک فرماندهی نیروی پرافتخار قدس سپاه را عهده دار بود، به من گفت: «حاج احمد، یادت هست لشکر ۵ عراق در عملیات بیت المقدس، چقدر جنگید و چه فشاری روی ما می آورد؟ توی خواب هم نمی‌دیدیم که روزی برسد که با عنایت خدا، فرمانده همان لشکر ۵ عراق، دو زانو مقابل ما بنشیند و کسب تکلیف کند. خدایا بزرگیت را شکر». یاد حاج قاسم سلیمانی و شهدا به ویژه شهدای عملیات بیت المقدس گرامی باد. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ۱۱۱ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• بهداروند: نوحه ترکیبی از اسامی جغرافیایی مانند؛ کرخه، رقابیه، عین خوش و مفاهیم تاریخی فرهنگ شیعه است و بُعد حماسه ای، مذهبی و ملی دارد... آهنگران: بله. این نوحه تلفیقی از مفاهیم فرهنگی و تاریخی شیعی با برخی اسامی منطقه عملیات است که به شکل جالبی در یک نوحه کنار هم جمع شده است. جدای از همه این ها یادآور این بیان مشهور در ادبیات شیعه است که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». در اینجا هم مظلومیت و مردانگی رزمندگان در کربلای شوش متجلی شده و همانندی معنایی میان دو رود کرخه و فرات به وجود آمده است که برای دلاورمردانی که در آن عملیات حضور داشتند، نوعی پیوستگی ذهنی میان فرهنگ عاشورا و فرهنگ جبهه جنگ ایجاد می کرد. بهداروند: چند ماه بعد از عملیات فتح المبین نیز نوحه ای در رثای شهیدان این عملیات خواندی که در آن نیز جلوه هایی از تاریخ عاشورا و کربلای سال ۶۱ هجری تداعی شده است... آهنگران: بله. اشعار آن را طبق معمول مرحوم معلمی نوشته بود و من آن را در پادگان آموزشی شهید غیور اصلی اهواز خواندم. نوعی نجوای عاشقانه و عارفانه یک رزمنده و همسنگر با رفیق شهیدش است که جدای از غم دوری و فراق، نوعی اصرار بر امتداد و استمرار راه شهید و اتصال انقلاب امام خمینی به قیام جهانی حضرت مهدی (عج) نیز در آن دیده می شود؛ لاله خونين من ای تازه جوانم شهيد، تازه جوانم کشته صد پاره ام ای روح و روانم شهيد روح و روانم تا تو شدی در ره دين عازم پيکار شهيد عازم پيکار ياد تو بودم همه شب رود فداکار شهيد رود فداکار بودی عزيزم تو مرا مونس و غمخوار شهيد مونس و غمخوار هجر تو افسرد دل و برده توانم شهيد برده توانم (کلیپ در ادامه) •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔻 با نوای حاج صادق آهنگران لاله خونین من ای تازه جوانم شهید، تازه جوانم http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 ۱۱۲ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔅 رقص کلمات در آزادی خرمشهر بهداروند: بعد از عملیات فتح المبین، عملیات غرورآفرین بیت‌المقدس انجام شد و به لطف الهی و همت شبانه روزی رزمندگان اسلام، شهر خونین شهر از اسارت صدامیان آزاد شد. شما قبل از عملیات و در میان یگان های مختلف چند نوحه خواندی که یکی از آن‌ها بیشتر ورد زبان ها شد... آهنگران: منظورت نوحه «سوی دیار عاشقان» است؟ بهداروند: بله. البته احتمالاً در حین عملیات این نوحه را خواندی... آهنگران: بله. عملیات بیت‌المقدس در چند مرحله انجام شد و نزدیک به ۲۶- ۲۵ روز طول کشید تا بچه‌های رزمنده به خرمشهر رسیدند. من نوحه «سوی دیار عاشقان» را در اردیبهشت ماه خواندم. شب عملیات یعنی دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ من ابتدا در قرارگاه مرکزی کربلا دعای توسل خواندم و سپس این نوحه را خواندم که از صدا و سیما هم پخش شد. سوی دیار عاشقان سوی دیار عاشقان رو بخدا می‌رویم رو بخدا می‌رویم بهر ولای عشق او بهر ولای عشق او به کربلا می‌رویم به کربلا می‌رویم گرفته‌ایم جان به کف و نثار جانان کنیم هستی خود به راه حق یکسره قربان کنیم جان و سر و وجود خود فدای قرآن کنیم ما به جوار کبریا با شهدا می‌رویم ( نوحه در ادامه) بهداروند: سختی نبرد بیت‌المقدس بر فرماندهان و رزمندگانی که در آن شرکت داشتند، پوشیده نیست. حتی فکرش هم امروز غیرقابل باور است که رزمنده ای نزدیک یک ماه به شوق آزاد کردن تکه ای از خاک گلگون ایران شب و روز بجنگد و تا از پای نیافتاده – شهید یا مجروح- نشده به پیش برود. آهنگران: بسیاری از این رزمندگان شیرمردان ریزنقشی بودند که وزن تجهیزات آنان از وزن جسم خاکی شان بیشتر بود. منظور این است که بیانات ملکوتی حضرت امام (ره) با روح و روان پاک برخی از نوجوانان و محصلان کاری کرده بود که چند برابر قدرت و توان جسمانی خود در خدمت جنگ و جبهه بودند و برای انجام هر کاری برای جبهه سر از پای نمی شناختند. بهداروند: بله. منظور من این بود که به سبب سختی و سرنوشت ساز بودن عملیات بیت‌المقدس شما در جریان عملیات نیز برای تهییج رزمندگان اسلام نوحه دیگری خواندی که فکر می کنم عنوان آن «لاله سرخ پرپرم» باشد. آهنگران: بله. حق با شماست عملیات بیت‌المقدس عملیات بسیار سخت و سرنوشت سازی بود و خدای ناخواسته اگر با شکست و عدم فتح مواجه می شد، تأثیر خیلی بدی روی روند جنگ داشت. از آن طرف هم صدام در جنگ روانی- تبلیغاتی خود گفته بود اگر ایرانی ها خرمشهر را پس بگیرند من کلید بصره را هم به آن‌ها می دهم. لذا همه هم و غم فرماندهان این بود که عملیات با حداکثر موفقیت به پایان برسد. من هم در راستای تقویت روحیه رزمندگان در اواخر اردیبهشت نوحه «لاله سرخ پرپرم» را خواندم لاله سرخ پرپرم غرق در خونم نعش تو در برابرم غرق در خونم جبهه اسلامیان رزم و پیکار است هنگامه ای کرده به پا عشق و ایثارت رفتی ولی مادر نکرد سیر دیدارت باز آی سیرت بنگرم غرق در خونم غسل شهادت کرده ای بر لب کارون وضوی خون گرفته ای با رخ گلگون در پی اعتلای دین چهره ات گلگون پیکر پاره پاره ات خفته در هامون •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 نواهای ماندگار 🔻 با نوای حاج صادق آهنگران سوی دیار عاشقان رو به خدا می رویم http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 مجموعه خاطرات کوتاه نوشته: رقيه كريمی ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ ۱۱۱ شايد خواب بود، شايد هم الهام. هر چه كه بود، فقط ميدانست برادر شهيدش از او خواسته اين بار حتماً به جبهه برود. °°°° در به در دنبال ماشين می‌گشت، اما فايده نداشت. تصميم خـودش را گرفته بود. ميخواست برود، حتی اگر شده با پای پياده. °°°° يك ماشين يخ ميخواست برود منطقه. سـوار ماشـين شـد. خيـالش راحت شده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۱۲ پنهانی به مسئول اعزام گفت: ـ يه وقت اينو اعزام نكنيد، اون تك فرزند خانواده است. نميدانم از كجا حرفهايش را شنيده بود. با عصبانيت آمد و گفت: «تو حق نداری مانع اعزام من بشی. اگه از اينجـا اعـزام نـشم، مـی‌رم همدان از اونجا اعزام می‌شم •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۱۳ از درِ خانه وارد شد. مادر با نگرانی نگاهش كرد: ـ چی شد پسرم، اداره با رفتنت موافقت كرد؟ به مادرش نگاه كرد. چشمان مادر مضطرب بود. ميدانست در دلـش چه آشوبی است. ـ آره مادر... اما بايد برای موافقت برم تهران. اضطراب مادرش را می‌فهميد، اما تصميمش برای رفتن جدی بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۱۴ قايم شد تو دستشويی پادگان. می‌دانست اگر سـوار اتوبـوس بـشود، ديگر همه چيز حل شده. از صبح تا شب توی يك جای تنگ و بدبو... °°°° هوا تاريك شد. از تاريكی شب استفاده كـرد و سـوار اتوبـوس شـد. كوچك بود اما ميدانست اگر سوار اتوبوس بشود، ديگر همه چيـز حـل شده است. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۱۵ وقتي فهميد ما دو نفر برادريم، با اعزام هر دوی ما مخالفت كرد. هـر چقدر اصرار كرديم قبول نكرد. می‌گفت بايد از خانواده سرپرستی كنيم. برادرم او را به گوش‌های كشيد. نميدانم در گوشش چه گفت. °°°° من به خانه برگشتم. او اعزام شد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂