eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.2هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 لایه های پنهان حمله به کویت وفیق سامرایی ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ روز دهم مارس ۱۹۹۰، به‌اتفاق سپهبد ستاد صابر الدوری در یک مأموریت کاری به بحرین سفر نمودیم. در آنجا با وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک ارتش و مدیر سرویس اطلاعات دولت بحرین ملاقات کردیم. مدتی پیش‌ازاین نیز به دولت امارات متحده عربی سفر کرده و طی آن با شیخ محمد بن زائد فرمانده نیروی هوایی وقت این کشور و رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلّح فعلی، ملاقات کردیم. پس‌ازآنکه از بحرین بازگشتیم، نتایج سفر را به اطلاع ریاست جمهوری رساندیم. منشی رئیس‌جمهور مرا به قصر ریاست جمهوری فراخواند. به‌محض رسیدنم، در زمان مقرر، به دفتر رئیس‌جمهور هدایت شدم. صدام پس‌ازآنکه پرسش‌هایی راجع به وضعیت سازمان اطلاعات نظامی به عمل آورد، گفت: «گزارش شما را راجع به دیدار از بحرین خواندم. منشی ریاست جمهوری سابقه دیدار‌های قبلی‌تان از کشور‌های خلیج [فارس]و ازجمله دیدار اخیرتان از امارات متحده عربی را نیز در گزارش آورده است، ولی شما نتوانستید با کویتی‌ها هماهنگی کنید.» من اهمیت کشور‌های خلیج [فارس]را در زمینه فعالیت‌های اطلاعاتی در برابر ایران و همچنین پاکستان، برای او توضیح دادم و از موضع‌گیری مقامات امارات و بحرین، ستایش به عمل آوردم. صدام با دقت و تمرکز، سرنخ صحبت‌ها را به دست گرفت و در شرایطی که به نظر می‌رسید از چیزی عصبانی شده است، گفت: «کشور‌های خلیج [فارس]به تعهدات مالی‌شان در قبال ما عمل نکردند... ما وارد جنگی طولانی شدیم، خون دادیم و اموال زیادی صرف کردیم. نقش ایران را در منطقه محدود کردیم...، ولی کشور‌های خلیج [فارس]نه‌تن‌ها نسبت به جبران خسارت‌های مالی ما اقدام نکردند، بلکه به‌اتفاق آمریکایی‌ها علیه انقلاب عراق توطئه می‌کنند. امریکا با عربستان سعودی و امارات و کویت در زمینه توطئه علیه ما تلاش می‌کنند. برای تحت تأثیر قرار دادن برنامه‌های صنایع و پژوهش‌های علمی ما و همچنین وادار نمودنمان به کاهش حجم نیرو‌های مسلحمان، می‌خواهند از قیمت نفت بکاهند. در چنین شرایطی پیروزی نظامی ما بر ایران رو به ضعف می‌رود. شما باید نسبت به وجود یک ضربه هوایی یا بیشتر، از سوی اسرائیل هوشیار باشید. آن‌ها قصد دارند در چارچوب همان طرح توطئه‌ای که گفتم، برخی از اهداف مهم ما را نابود سازند. ما باید سرویس امنیتی و اطلاعاتی خود را به‌گونه‌ای بازسازی و تقویت کنیم، که به‌عنوان بازوی نیرومند ما در خارج عمل کند تا اگر مجبور شدیم، پاسخ نظامی بدهیم و آن‌ها را متزلزل نماییم. این کار را از طریق سازمان‌های اطلاعاتی انجام می‌دهیم و این مستلزم داشتن شایستگی‌های بالایی است... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 صلوات ⊰•┈┈┈┈┈⊰• بچه‌ها با صدای بلند صلوات می.فرستادند و او می‌گفت: «نشد اين صلوات به درد خودتون می‌خوره» نفرات جلوتر كه اصل حرف‌های او را می‌شنيدند، می‌خنديدند، چون او می‌گفت:« برای سماورای خودتون و خانواده هاتون یه قوری چايی دم كنيد» بچه‌های رديف‌های آخر فكر می‌كردند كه او برای سلامتی آنها صلوات می‌گيرد و او هم پشت سر هم می‌گفت: « نشد، مگهِ روزه هستيد» و بچه‌ها بلندتر صلوات، می‌فرستادند. بعد ازكلی صلوات فرستادن تازه به همه گفت كه چه چيزی می‌گفته و آنها چه چيزی می‌شنيدند و بعد همه با يك صلوات به استقبال خنده رفتند. •••• کانال حماسه جنوب، خاطرات http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 کربلای ۵ رونمايی از موفقيت نظامی و سياسی ايران درجنگ (۸ ┄┅┅❀🔴❀┅┅┄ 🔻 دلايل انتخاب منطقه شلمچه - ارزش سياسي نظامي زمين شلمچه؛ در شرايط حاكم بر جنگ ، انتخاب منطقه عملياتي واهميت سياسي نظامي آن از جايگاه ويژه اي برخوردار بود. با توجه به اين كه شهر بصره وتاسيسات نفتي آن به عنوان مهم ترين هدف استراتژي نظامي جمهوري اسلامي در دستور كار قرار داشت ، منطقه شلمچه مي توانست به عنوان سر پل مناسب جهت دستيابي به شهر بصره و تاسيسات عمده نفتي عراق ، مورد بهره برداري قرار گيرد. - استقرار يگان ها در منطقه ونقش آن در غافلگيري دشمن؛ از آنجا كه منطقه شلمچه ، يكي از محورهاي پشتيباني كننده عمليات كربلاي ۴ به شمار مي رفت و قرارگاه نجف با يگان هاي تابعه در اين محور عمل مي كرد، بخش قابل توجهي از منطقه و عقبه هاي آن به طور نسبي آماده بهره برداري بود. - انطباق ويژگي هاي منطقه شلمچه با شعار عمليات سرنوشت ساز؛ تصرف شلمچه به دليل نزديكي به بصره و اهميت آن به منظور محاصره اقتصادي عراق مي توانست تا حدودي پاسخگوي انتظارات عمومي ناشي از تبليغات عمليات سرنوشت ساز باشد. - تناسب منطقه با توان موجود؛ محدوديت توان خودي در پشتيباني از جنگ ، همواره انتخاب منطقه عملياتي را تحت الشعاع قرار مي داد و فرماندهان نظامي نيز در انتخاب منطقه عملياتي به دليل محدوديت توان دچار تنگنا بودند. در اين منطقه ، توان باقيمانده از عمليات كربلاي ۴ ، براي عمليات كربلاي ۵ كافي بود. - قابل پدافند بودن منطقه به دليل وجود عوارض مناسب؛ از ويژگي ديگر منطقه شلمچه ، وجود عوارض طبيعي و مصنوعي در آن بود كه امكان پدافند در هر مرحله از عمليات را فراهم مي كرد. - امكان آتش مناسب؛ محدوديت دشمن در استفاده از جاده هاي مواصلاتي به دليل فشردگي زمين ، تاثير آتش توپخانه و ادوات نيروهاي خودي را بسيار افزايش مي داد. - شلمچه و موفقيت نيروهاي عمل كننده در عمليات كربلاي ۴؛ در طراحي عمليات كربلاي ۴ ابتدا محور شلمچه به عنوان يكي از فلش هاي اصلي حمله و سپس به دلايلي چون محدوديت توان ، به عنوان حركت تامين كننده جناح راست عمليات و با هدف درگيركردن سپاه سوم و تجزيه فرماندهي ، امكانات و توان دشمن ، در نظر گرفته شد، اگر چه ماموريت اين منطقه در دو محور پنج ضلعي و جزيره بوارين به عهده قرارگاه نجف قرار گرفت كه به جز رخنه يگان هاي ۱۹ و ۵۷ درپشت خطوط دفاعي شلمچه در بوارين موفقيتي به دست نيامد اما دست آوردهاي شلمچه قابل بهره برداري و توجه بود. ┄┅┅❀❀┅┅┄ انتقال، با لینک مشترک مجاز است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf457c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 (۵۱ 🔹خاطرات سید حسین سالاری ━•··‏​‏​​‏•✦❁🌺❁✦•‏​‏··•​​‏━ آن شب که بدترین شب دوران اسارت بود، گذشت. صبح که بچه های مسئول گرفتن صبحانه رفتند و آمدند به ما خبر دادند که در ایران سه روز تعطیلی اعلام شده و یک هفته عزای عمومی برقرار است، تصمیم بر این شد که ما هم در اسارت بیکار ننشینیم و با مردم کشورمان سوگواری کنیم. لباس های ضخیم مخصوص زمستان را که رنگی سبز و تیره داشت، از کیسه های انفرادی بیرون آوردیم و به نشانه عزا پوشیدیم. تصمیم گرفتیم تا ابتدای تیر ماه از تنمان بیرون نیاوریم. صبح که برای آمارگیری آمدند از دیدن لباس های ما تعجب کردند. مسئول اردوگاه پرسید: «جو بارد؟»، یعنی هوا سرد است که این لباس ها را پوشیده اید؟ اما کسی به او هیچ جوابی نداد. غم از دست دادن حضرت امام (ره) روی دل ها نشسته بود و کسی حال و حوصله حرف زدن نداشت. هیچ کدام از عوامل اردوگاه جرأت اهانت و نشان دادن خوشحالی خودشان را نداشتند. کوچک ترین جرقه ای لازم بود که خشم ما را شعله ور کند. وقت هواخوری بیشتر بچه ها در یک گوشه محوطه روی زمین نشستند و با حالتی غم انگیز گریه می کردند. عراقی ها با قیافه هایی وحشت زده ما را می نگریستند. گاهی می آمدند و درخواست می کردند که ما ثابت نباشیم و مثل همیشه قدم بزنیم. بچه ها مقدار کمی از جای خود حرکت می کردند و چندقدم آن طرف تر دوباره روی زمین می نشستند. کسی نای قدم زدن نداشت. کل اردوگاه عزادار بود. سوگواری و عزاداری حدود پانزده روز ادامه داشت. بعد از اینکه اوضاع به حالت عادی برگشت، تصمیم بر این شد که بچه های پناهنده شده همراه ما هواخوری کنند. روز پنجم یا ششم بعد از این اقدام، یکی از آنها به قصد توهین گفته بود: «حالا چطور شده که امام مرده؟» این حرف برای بچه های خیلی سنگین شده بود که یک ایرانی این حرف را بزند. تصمیم بر این شد درس خوبی به او و دیگر افراد پناهنده بدهند. یک گروه مأمور ادب کردن آنها شد. یکی، دو نفر را که قبلا در آسایشگاه با آنها دوست بودند، فرستادند که بعد از صحبت و سرگرم کردن آنها، موفق می شوند به مکان موردنظر که خیلی دنج و دور از چشم عراقی ها بود، بکشانند. حدود ساعت ده و نیم صبح، گروه ضربت با کمک تعداد دیگری از بچه ها در چشم به هم زدنی این افراد را غافلگیر می کند و حسابی گردوخاکشان را می تکاند. اسم مکانی را که این کار انجام شد، «تنگه چهارزبر» گذاشتند؛ چراکه منافقین در عملیات مرصاد در همین منطقه زمین گیر و تعداد زیادی از آنها به درک واصل شده بودند. در این اقدام شجاعانه تا عراقی ها متوجه ماجرا بشوند و بخواهند اقدامی کنند، ده، پانزده نفر پناهنده کتک مفصلی از دست بچه ها خوردند، حتی استخوان های دنده یکی، دو نفر از آنها شکست. بعد از این ماجرا، دوباره آنها از ما جدا شدند و زمان هواخوری شان متفاوت بود. عراقی ها به تلافی این اقدام اعلام کردند که شماها شایسته ترحم نیستید، یک مدت آسان گرفتیم و خرابکاری کردید. آسایشگاه به آسایشگاه بچه ها را بیرون می آوردند و جداگانه می زدند. وقتی نوبت به کتک خوردن ما رسید، یکی از ضربات کابل عراقی ها زخم پایم را نشانه گرفت و سرگرم کرده کابل درست روی آن خورد. یک لحظه چشمم تیره و تار شد و مخم سوت کشید، در حالی که درد امانم را برده بود به زخم نگاه کردم. خون از آن جاری شده بود. همان شب سربازی که این بلا را به سرم آورده بود، پشت پنجره آسایشگاه آمد. وقتی دید از درد به خودم می پیچم، مثل اینکه از کرده خود پشیمان باشد، گفت: من یه بچه خواهر دارم که پایش شکسته، همه هوایش را دارند. الآن که یادم می آید چطور تو را زدم، ناراحت می شوم. در جوابش گفتم: «حالا که زدی. چه ناراحت بشوی، چه نشوی فایده ای ندارد. » بعد از مدتی همین ضربه باعث شد عفونت پا دوباره شروع شود. روز از نو روزی از نو. اول خارش و بعد هم عفونت به سراغ زخمم آمد. چند روز که گذشت، از یک نقطه سر باز کرد و چهار، پنج استخوان کوچک از زخم بیرون آمد. این پایانی بود بر سرنوشت خرده استخوان های مزاحم بعد از بیرون آمدن خرده استخوان ها از زخم، بهبودی و ترمیم آن شروع شد. خرداد ماه، تب مسابقات فوتبال جام جهانی ۱۹۹۰ که در کشور ایتالیا برگزار می شد، همه اردوگاه را گرفت. من اصلا یک آدم فوتبالی نبودم، ولی خودم را طرفدار تیم ملی آرژانتین نشان دادم که دیه گو مارادونا را در ترکیب خودش داشت. در مرحله یک هشتم نهایی، فینال زودرس بین تیم های برزیل و آرژانتین اتفاق افتاد. در این ایام، عراقی ها با نیت اذیت کردن بچه ها برای هیچ کس سیگار نمی آوردند. سیگاری ها هلاک یک نخ آن بودند تا بکشند و کمی آرام شوند. کار به جایی رسیده بود که بعضی از اهالی دود، چای خشک را از آشپزخانه تک می زدند، روی یک تکه کاغذ می ریختند و بعد از پیچاندن کاغذ می کشیدند. فکری به ذهنم رسید و خواستم کمی شیطنت کنم. روز بازی برزیل و آرژانتین به بچه ها گفتم: «من یک
نخ سیگار دارم، اگر آرژانتین بازی را ببرد، آن را به شما می دهم که بکشید و اگر برزیل برد، از شدت ناراحتی مجبورم که خودم بکشم تا آرام شوم.» با این حرفها همه حواسها متوجه من شد. داشتن سیگار در شرایط نایاب شدن آن، حدود بیست نفر از سیگاریها را دور من جمع کرد. بازی شروع شد. با توجه به حرفی که زده بودم، همه سیگاری ها به اجبار هم که شده طرفدار تیم من، یعنی آرژانتین بودند و تشویق می کردند که ببرد. ممکن بود بعضی از آنها اصلا از فوتبال خوششان نیاید. بالاخره آرژانتین یک گل وارد دروازه برزیل کرد. دقایقی مانده تا پایان بازی به من گفتند: «دیگر تمام شد و تیم محبوبت دارد برنده می شود. سیگار را بده بکشیم!» گفتم: «نمی شودا باید تا پایان ۹۰ دقیقه صبر کنید!» به گمانم دقایقی که از بازی باقی مانده بود، برای آنها به اندازه چندین سال گذشت. سرانجام آرژانتین با هنرنمایی مارادونا برزیل را یک بر صفر شکست داد. یک نخ سیگار را به آنها دادم. کشیدنش تماشایی بود. به ترتیب هر نفر یک پک به سیگار می زد و دست نفر بعدی می داد. همین طور دست به دست کردند و دور زدند تا تمام شد، لذت در چشمانشان موج میزد، خاطره بازی جذاب آن روز برزیل و آرژانتین برای همیشه در ذهن ما باقی ماند. 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 کانال حماسه جنوب (مجله مجازی دفاع مقدس) انتقال مطلب با ذکر منبع و لینک مشترک http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 لایه های پنهان حمله به کویت وفیق سامرایی ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ ادامه.. سخنان صدام به پایان رسید و من به دفتر منشی رئیس‌جمهور رفتم. او از من خواست که در آنجا بنشینم تا او به نزد رئیس‌جمهور برود و مجدداً بازگردد. اندکی بعد، نزد من بازگشت و گفت: «آنچه از صدام شنیدی، نزد خودت باقی بماند.» سپس از گاوصندوقی که در کنارش قرار داشت، یک ساعت مردانه مچی خارج کرد و به‌عنوان هدیه به من داد، من از دفتر صدام خارج شدم و فکر نمی‌کردم به آنچه گفته است، در آینده عمل می‌کند. ما با ایران جنگیدیم و اعراب کشور‌های خلیج [فارس]با اموال و روابط و بنادرشان در کنار ما ایستادند؛ غرب نیز در کنار ما ایستاد. برخی از اعراب و کشور‌های غربی در زمینه دستیابی ما به صنایع گسترده شیمیایی کمک کردند. نتیجه چنین جنگی، همان بود که دیدیم. حالا اگر بخواهیم با برادران عرب و هم‌پیمانان دیروزمان بجنگیم، چه سرنوشتی پیدا خواهیم کرد؟ به‌طورقطع هیچ‌کس به کمک ما نخواهد آمد. این اندیشه‌ها در آن لحظات از ذهن من گذشت. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
AUD-20220124-WA0036.opus
576.6K
🍂 خاطرات برادر حیدر قطب الدین از عملیات کربلای چهار( ۱ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
AUD-20220125-WA0052.opus
248.8K
🍂 خاطرات برادر حیدر قطب الدین از عملیات کربلای چهار( ۲ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 کربلای ۵ رونمايی از موفقيت نظامی و سياسی ايران درجنگ (۹ ┄┅┅❀🔴❀┅┅┄ 🔻 بازتاب عمليات كربلاي 5 در رسانه ها محافل سياسي جهان پيشروي در شرق بصره ، توانايي ها و قابليت هاي نظامي عراق را بار ديگر زير سوال برد ، به طوريكه روزنامه ' آبرزور' چاپ پاريس به نقل از كارشناسان غربي نوشت:' براي اولين بار از آغاز جنگ تاكنون ، ناظران و كارشناسان غربي در مورد امكانات دفاعي عراق دچار ترديد شده اند.' همچنين تأكيد برتوانايي نظامي ايران ، چنانكه شبكه بي بي سي طي تحليلي درهمين زمينه ، با توجه به تجربه سپاه در عمليات فاو و عبور از رودخانه اروند ، ضمن اشاره به عبور از منطقه آبگرفتگي و كانال پرورش ماهي دركربلاي 5 اعلام كرد: ' موفقيت ايران در عبور از درياچه ماهي ، يك بار ديگر توانايي ايران درعبوراز آبراهها رانشان مي دهد. ' هفته نامه نيوزويك نيز نوشت : ' تهاجم ايراني ها در نزديكي بصره ، حداقل يك مساله را درخصوص جنگ ايران و عراق تغيير داده و آن اين مساله است كه براي اولين بار طي چند سال گذشته ، اين احتمال را كه يك طرف حقيقتا' بر ديگري پيروز شود ، مطرح ساخته است.' « كربلاي 5 نقطه عطفي در فرهنگ ايثار و شهادت در كشور ما جمهوري اسلامي ايران است». ┄┅┅❀❀┅┅┄ پایان انتقال، با لینک مشترک مجاز است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf457c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 (۵۲ 🔹خاطرات سید حسین سالاری ━•··‏​‏​​‏•✦❁🌺❁✦•‏​‏··•​​‏━ خرده استخوان ها که از زخم بیرون آمد، بهبودی و ترمیم آن شروع شد. دیگر خبری از عفونت، درد و تب به معنای قبلی نبود. منتهی مشکل جدیدی به نام انحنا و درد کمر به سراغم آمد. شبها در آسایشگاه جای هر نفر خیلی تنگ و محدود بود. چون فیکساتور روی استخوانم بود و یک پایم را نمی توانستم خم کنم، نمی توانستم راحت دراز بکشم و بخوابم. مجبور بودم وضعیتم را در طول شب مرتب تغییر بدهم. کمی به پشت می خوابیدم. دوباره بلند می‌شدم و در حالت نشسته، کیسه انفرادی را جلوی خودم روی پاها می گذاشتم و یک پتو را روی آن می انداختم؛ کمرم را خم می کردم و با گذاشتن پیشانی روی پتو می خوابیدم. این قدر در طول شبها کمرم خم شده بود که به راحتی سرم را از جلو روی زمین می‌گذاشتم. آقای فاضل، گاهی اوقات به من می گفت: «سید. در کاراته وقتی به کمربند قهوه ای میرسی، می توانی چنین حرکتی را اجرا کنی. تو الان به اندازه کمربند قهوه ای مهارت داری که با گذشت زمان، این طور خوابیدن باعث شد که کمرم درد بگیرد و انحنا پیدا کند. یکی از شب ها که هوا کمی سرد بود، وسط شب بلند شدم. وضعیتم را از طاق پشت تغییر دادم. یک پتو روی سر و بدنم انداختم، به جلو خم شدم؛ پیشانی ام را روی پاها و کیسه انفرادی گذاشتم و دوباره خوابیدم. ابوالقاسم حاضری که کنار من می خوابید، وسط شب برای خوردن آب بلند می شود. وقتی نگاه می کند، متوجه بالش من می شود که کسی روی آن نخوابیده است. نگاهش به پتویی که روی من بود می افتد، اما شک نمی کند که من در زیر آن باشم. با خودش فکر می کند که من کجا رفته ام. نگرانم می شود. حدس می زند که آخرشب کنار یکی دیگر از بچه ها مانده ام و همان جا خواب رفته ام؛ بنابراین از جایش بلند می شود و میان بچه یزدی ها دنبال من می گردد اما، پیدایم نمی کند. به فکر فرو می رود که من کجا می توانم رفته باشم، خودش برایم می گفت که به ذهنش رسیده نکند سید با عالم غیب ارتباط دارد و نیمه های شب در جاهای دیگری سیر می کند. در نهایت این جستجو حدود ۴۵ دقیقه طول می کشد و او نمی تواند مرا بیابد. آقا تقی خلبان از حرکات و سروصداهای او بیدار می شود و از ابوالقاسم می‌پرسد: «داری چه کار می کنی؟ دنبال چی هستی؟!» او هم ماجرا را تعریف می کند. آقا تقی می گوید: «بابا! سید همین جاست. زیر پتو خوابیده!» ابوالقاسم بلافاصله پتو را از روی من بر می دارد. با این کارش بیدار شدم. او نگاهی از سر خوشحالی و تعجب به من انداخت و گفت: تو اینجایی سید! سه ربع است دارم دنبالت می‌گردم!» از بس جثه نحیف و لاغری داشتم، او نتوانسته بود از زیر پتو مرا تشخیص دهد و به اشتباه افتاده بود. از آنجا که درد و مرض در اسارت تنوع بسیاری داشت، بعد از درد کمر، سنگ کلیه به آن اضافه شد. چند روزی درد شدیدی در پهلوهایم گرفت و داد و فریادم همه دور و بری ها را کلافه کرد. امکان تحرک نداشتم تا کمک کنم سنگها حرکت کند و بیرون بیاید. پزشکیار عراقی سه حب قرص به من داد. دستور این بود که باهم بخورم، بعد از آن عطش شدیدی به سراغم آمد و مرتب آب خوردم. درست مثل یک مشک شدم که صدای تلاطم آب از شکمم می آمد. بالاخره فشاری که به من آمد باعث شد که سنگ کلیه همراه با ادرار از من دفع شود.این مشکل به خاطر خوردن آب های تصفیه نشده، پر از املاح و گاه آلوده بود که از بیرون با تانکر به داخل اردوگاه می آوردند. تحرک نداشتن من هم مزید بر علت شده بود. نفرات دیگری از بین بچه ها گاه گاهی مجبور بودند درد ناشی از سنگ کلیه را تحمل کنند و منتظر بمانند تا دکتر عراقی بیاید و به آنها قرص بدهد. با وجود داشتن درد و رنج ناشی از بیماری های مختلف و مجروحیت، تنها دلگرمی ام، در هر لحظه و همه جا، دوستان مهربانم بودند. آقای منصوری، معروف به «حاجی»، همیشه هوایم را داشت و مثل یک پدر از من مراقبت می کرد. برایش خیلی مهم بود که روحیه ام را نبازم و دلگرم به خوب شدن و به دست آوردن سلامتی ام باشم. سعی می کرد در بیشتر لحظه هایی که پیشم بود کاری کند تا حرف بزنم و برایش از خاطرات خودم تعریف کنم. برایم گفته بود سالهای قبل از انقلاب در حدود پانزده سال در یک فروشگاه در شهر بغداد عراق کار می کرده است تا درآمدی برای خودش به دست آورد. زبان عربی را مثل بلبل صحبت می کرد، ولی لو نمی داد. همیشه به من می گفت: «اگر همین الان آزادم کنند تا به بغداد و آن فروشگاه بروم، همه افراد آنجا مرا می شناسند.» 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 کانال حماسه جنوب (مجله مجازی دفاع مقدس) انتقال مطلب با ذکر منبع و لینک مشترک http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 کاش می شد بچه ها را جمع کرد سنگر آن روزها را گرم کرد کاش می شد بار دیگر جبهه رفت جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت… شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند ... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 لایه های پنهان حمله به کویت وفیق سامرایی ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ حکومت‌های قبلی عراق، کویت را جزئی از عراق اعلام کرده بودند، ولی با واکنش‌های بین‌المللی و عربی مواجه شدند؛ به‌ویژه با واکنش مصر در دوران رهبری عبدالناصر. در آن هنگام کشور‌های عربی به نفع کویت وارد عمل شدند و حکومت‌های قبلی عراق درصدد عملی کردن خواسته خود برنیامدند و عراق را زیر سنگ آسیاب جنگی مدرن قرار ندادند. نیاز عراق به دو جزیره «وربه» و «بوبیان» در حدّی نبود که ارزش ماجراجویی داشته باشد. عراق می‌توانست از بندر‌های «بصره»، «سیبه»، «فاو» و «ام‌القصر» استفاده کند و برای بهبود وضعیت سواحل خود، بندر بزرگی را در رأس خلیج [فارس]احداث کند. اما اینکه پا را فراتر نهاد و در اندیشه ایجاد یک قدرت دریایی بود، فاقد هرگونه مبنای منطقی یا عملی بود. ضرورتی نداشت که عراق به‌عنوان یک قدرت دریایی نیرومند مطرح باشد. ناآگاهی صدام نسبت به فلسفه تحرکات نظامی و موازنه درگیری‌ها که آمیخته با استبداد و خودکامگی و پیامد‌های آن، کاهش حجم و ابعاد کمک‌های مشورتی بود، او را به‌سوی اشتباهات کشنده‌ای سوق می‌دهد؛ مثل جاه‌طلبی‌های او در زمینه کسب مقام زعامت جهان عرب و رؤیا‌های خیال‌پردازانه که سرانجام او را به تجاوز به کویت وادار نمود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مسجد جامع از فرماندهى ستاد ارتش عراق دستور آمد كه چون مسجد جامع خرمشهر مركز تجمع و فرماندهى نيروهاى ايرانى است، مسجد را با توپخانه هدف قرار دهيد. به فرمانده گردان، سرگرد سلمان طرفه گفتم: جناب سرگرد! چطور مى‌شود ما مسجد را كه خانه خدا و يک مكان مقدس و دينى است بمباران كنيم؟ سرگرد لحظه‌اى سكوت كرد و گفت: مگر پيامبر اسلام مسجد ضُرار را ويران نكرد؟ از كتاب " آتش و خون " سرهنگ عراقى خالد سلمان http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 جاده‌ای بسوی بهشت 🔅 خاطرات برادر حسن تقی زاده 🔅از کربلای ۴ و ۵ از فردا در کانال حماسه جنوب همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂