eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
سید خودش بچۀ کف خیابان بود. توی همین محله‌ها بزرگ شد. توی همین کوچه‌های خاکی کشتی گرفت و فوتبال بازی کرد. بچه‌های خیابان را می‌فهمید؛ برای همین اغلب دنبال بچه‌های نمازخوان انقلابی نمی‌رفت.‌ دلش می‌خواست بچه‌های خیابان را متحول کند. می‌گفت: «گلچین نکنین. همۀ بچه‌ها رو دوست داشته باشین. بینشون فرق نذارین. همون‌هایی رو بیارین مسجد که فکر می‌کنین اصلاً توی فضا نیستن. من دنبال همین بچه‌هام. با این‌ها دوست و رفیقم.» 🔹 روایت زندگی سیدجبار موسوی فرمانده لشکر قدس (متشکل از نوجوانان خوزستان) @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۴۴ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ نمی‌دانستم چه مرگم شده. تا آن روز پیش نیامده بود با یک خانم غریبه در خانه تنها باشم. در ایران و در اسلام این کار خلاف شرع بود، فقط می‌توانستیم با محارم تنها باشیم. - از کی تا حالا خجالتی شدی؟ کاش فخری و صدیقه بودند و می‌دیدندت آن وقت بود که حسابی دستت می انداختند ... ولی باور خانم خانما نمی‌شد. داش اسدالله و خجالت ... عجیب است. به خدا خیس عرق شده بودم. قلبم مثل طبل گنده سرباز خانه ها می کوبید. چند تا نفس بلند کشیدم بلکه آرام شوم. کاری نبود. دانه های عرق درشت تر شده بود. در همان حال تو چارچوب در ایستاد بی حرف صندلی‌ای را نشانش دادم. قهوه را تو فنجان ریختم و رو میز گذاشتم. بوی خوش قهوه جان تازه ای را تو وجودم ریخت. هیدرون زل زده بود به قهوه داخل فنجان. انگار چهره در هم ریخته من را در آن می‌دید. - شما ایرانی هستید؟ - بله ... - فکر می‌کردم ... ایرانی‌ها محجوب هستند. چرا ایستاده اید؟ - یادم رفته بود بنشینم. نشستم و فنجان قهوه را هل دادم به طرف هیدرون - شما نمی خورید؟ - نه خیر ... قبل از آمدن شما چند تا خوردم ... فکر می‌کنم برای امروز بس باشد. خندید و گفت: - آه ... چند تا ؟ ... زیاد خوردی « اسی خالدی» ... با شنیدن اسم نصف شده ام هول سر بلند کردم. تا آن روز زنی آن قدر خودمانی صدایم نزده بود. نیش‌ام را تا بناگوش باز کردم و از جا کنده شدم. وقتی برگشتم پوشه ای که برای رساله مهندسی ام درست کرده بودم تو دستم بود. به طرفش گرفتم، نگاه کرد به نوشته رو پوشه، سری تکان داد و لبخند زد. درست مثل خانم معلمی که از کاردستی شاگردش راضی باشد. - تویش مانده ام ... کمکم می‌کنید؟ آه بلندی کشید و چند دقیقه ای بی جواب همان طور سیخ روصندلی ماند. از نگاهش چیزی خوانده نمی‌شد. خداخدا می‌کردم جواب رد ندهد. برای آن که از انتظار خارج شوم فنجان خالی قهوه را از روبه رویش برداشتم. - یکی دیگر بریزم؟ جوابم را نداد. فنجان را پر کردم از قهوه. می‌دانستم هیچ آلمانی‌ای دست رد به سینه قهوه نمی‌زند. چند برش کیک شکلاتی از روز گذشته مانده بود. همراه فنجان گذاشتم رو میز. همچنان به پوشه نگاه می‌کرد. - وقت زیادی می‌برد....وقت من خیلی محدود است.... روزی چند ساعت فکر می‌کنید کافی باشد؟ - آره ... کافی است ... وقت را جوری تنظیم می‌کنیم که به کار شما لطمه وارد نشود. چه طور است؟ موافقید؟ - بله.... بد نیست.... از تنهایی در می آیم... شما هم همین‌طور... درست می‌گویم؟ - آه ... بله ... بله ... برای من هم خوب است. زیادی تنها هستم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 حال و هوای مناطق مسکونی ایران بعداز حملات دشمن به روایت خبرنگار فرانسوی خرداد ۱۱۳۶۴ آغاز مرحله دوم جنگ شهرها توسط صدام بود. 🔹 درطی این هجوم وحشیانه ۲۷ شهر و چندین روستا ۱۵۰ بار مورد اصابت قرار گرفت که علاوه بر وارد آوردن خسارت های مادی فراوان، ۵۷۰ شهید و ۱۳۳۲ زخمی برجای گذاشت. عراق با هواپیماها و موشک های اهدایی از ابرقدت های شرق وغرب (شوروی آن زمان - آمریکا و اروپا) به قتل عام شهروندان بی گناه ما می‌پرداخت. از همان زمان مردم شعار "موشک جواب موشک" را فریاد می کشیدند و از این رو سردارانی مانند حسن طهرانی مقدم مجدانه پیگیر تهیه موشک (از لیبی) و بدنبال آن ساخت موشک شدند و حاصل سختکوشی و تلاش شبانه روزی متخصصان ایرانی پس از ده ها سال ایران اسلامی را به جایی رسانده که اکنون جزء معدود کشورهای صاحب این صنعت پیچیده است. حال اظهار نظر صاحب نظران منطقه را ببینید 👇 ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب با یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 واکنش جالب رسانه های بین المللی به رونمایی ایران از موشک مافوق صوت هایپرسونیک فتاح! 🔹 اعتراف بازوهای رسانه ای کشورهای منطقه به اقتدار دفاعی و نظامی ایران! 🔹 تلویزیون قطر: موشک مافوق صوت ایران نقطه عطفی در صنعت نظامی و دفاعی این کشور است! 🔹 تلویزیون امارات: باید واقع بین بود، موشک مافوق صوت ایران معادلات را در خاورمیانه به نفع این کشور تغییر داده است؛ آن ها می خواهند تبدیل به بزرگترین بازیگر منطقه شوند! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب با یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 در جبهه دشمن چه می‌گذرد مریم سنجابی ۳) عضو رها شده سازمان منافقین ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔸 به عقیده شما نفوذ دولت عراق در سازمان چقدر بود؟ سازمان تبلیغات زیادی می‌کرد برای آنکه نشان دهد ارتشش مستقل است اما باید بگویم ۱۸۰ درجه خلاف این بود. سلاح‌های این سازمان توسط دولت عراق تامین شده بود، مسعود بدون اطلاع دادن به استخبارات عراق حتی یک عملیات کوچک هم انجام نمی‌داد و اجازه هم نداشت انجام دهد. البته رجوی رسما نمی‌گفت ما مطیع دولت عراق هستیم. مثلا می‌آمد می‌گفت با صاحب خانه‌مان (این لقبی بود که رجوی صدام را با آن صدا می‌کرد) صحبت کردیم و گفتیم می‌خواهیم چنین کاری انجام دهیم و مثلا او موافق است یا نه. 🔸 چطور متوجه شدید که قرار است به ایران حمله کنید؟ قبل از عملیات مرصاد مسعود جلسه توجیهی برای اعضا گرفت. او در آن جلسه می‌گفت ما چه پیروز شویم و چه نشویم باید این عملیات را انجام دهیم. یک نظرخواهی هم از حضار صورت گرفت که همه گفتند ما موافقیم، فقط یک نفر دستش را بالا برد که من مخالفم و او هم در جمع تحقیر شد. همانطور که اشاره کردم در جلسات ما هیچ کس تحت هیچ شرایطی حق غایب شدن نداشت و حتی در آن جلسه تخت زده بودند و بیماران بستری شده را هم می‌آوردند. 🔸 شما هم در عملیات مرصاد وارد معرکه شدید؟ خیر. مدت کمی از پیوستنم به سازمان می‌گذشت که عملیات «مرصاد» آغاز شد. موقع انجام عملیات من در قرارگاهی که برای تدارکات بود رفتم. همه حتی مریض‌ها را بردند لب مرز ایران و عراق. عده‌ای از جمله خود من پشت مرز آماده بودیم تا مرحله حمله ما فرا رسد که روز سوم جلوی ما سد شد و اینقدر از هم گسیخته شده بودیم که نتوانستند ما را سازمان دهی کنند. ما مثل رزمنده‌های پیاده نظام بودیم. قرارگاه ما بسیار آشفته بود. حیاطی هم داشت مانند قلعه، مهمات و سلاح وسط این حیاط ریخته بود و کسی نمی‌توانست آن‌ها را ببرد برای نیرو‌ها.‌‌ همان زمان فرماندهان حدود ۲۰۰ خودرو دو کابین از دولت عراق تحویل گرفته بودند و آنجا ریخته بود. کسی هم نمی‌توانست سوار شود و آن را به جایی برساند. 🔸 بعد از شکست در عملیات همچنان اعتقاد داشتید که حمله باید صورت می‌گرفت؟ ما آن زمان همه‌مان اعتقاد ایدئولوژیک داشتیم و همانطور که گفتم در جلسه توجیهی آخر همه موافقت خودشان را مبنی بر انجام عملیات اعلام کردند. ولی بعد از این عملیات وقتی برگشتیم به مقرمان، من گزارش این عملیات را که ۱۶ ساعت بود نوشتم و دادم به مسئولم. شاید خیلی نمی‌توانستم دقیق تحلیل کنم اما می‌گفتم چطور سازمان توانست با این تعداد نیرویی که داشت چنین تصمیمی بگیرد؟ آن هم با استعداد مثلا صد تانک چرخدار که فقط می‌توانست در آسفالت برود و ۴۰ نفربر که از دولت عراق گرفته بودند و خیلی هم جدید بود. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد.. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 آیا می دانید : یکی از برنامه‌های ثابت پادگان اشرف در رابطه با اعضاء در بعد از ظهرهای هر دوشنبه به صورت اجباری شامل پخش یک فیلم بود که از مناطق فقیرنشین، معتادین، دادگاه‌ها و طلاق‌ها، خودکشی، مناسبات فحشایی، دختران ولگرد، کارتن‌ خواب‌ها و امثال آن فیلمبرداری می‌شد و تحت این عنوان پخش می‌گردید. به آنها القاء می‌شد که این همه آن چیزی است که در ایران وجود دارد و به عنوان زندگی روزمره مردم می‌گذرد! و اینگونه تبلیغ می‌شد که الان همه ایران چشم به راه اردوگاه اشرف هستند و منتظر این هستند که ارتش آزادی بخش بیاید و آنها را نجات بدهد!» @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 با چند مجروح دیگر آورده بودندش. پاهایش قطع شده بود. هر چه گفتیم:"داداش وضعیتت اورژانسیه، خون ازت رفته" گوش نمی‌کرد. ما را حواله مجروحی دیگر می‌کرد. مجبور بودم گوش بدهم. ••• بالای سرش رفتم. خودم را سرزنش می‌کردم که چرا چند دقیقه دیر آمده ام و به حرفش گوش کرده‌ام . •┈••✾○✾••┈• کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅🌿◇🌺◇◇🌺◇🌿┅─╮ 🍂 روزشمار سالهای دفاع مقدس دوشنبــــــــــــــــــه ۱۳۶۱ خــــــرداد ۲۰ ۱۴۰۲ شعبــــــان ۱۷ 1982 ژوئــــــن 10 ┄❅✾❅┄ در چنین روزی 👇 🔸 شوراى فرماندهى انقلاب عراق با انتشــار بیانیه‌اى اعلام کرد به درخواست کمیته صلح اسلامى آماده اســت ضمن اجراى آتش‌بس فورى و پایان دادن بــه هرگونه درگیرى با ایران در مدت دو هفته همه نیروهایش را از خاك این کشور خارج کند. ارتش عراق نیز در اطلاعیه نظامى امروز خود اعلام کرد که فعالیتهاى نظامى‌اش را متوقف کرده است. 🔸 باوجـود اعلام آتش‌بس یکجانبه ازسوى عراق، امروز ارتش این کشور علاوه بر ادامه تلاش براى مستحکم کردن مواضع پدافندى خود به حریم هوایى ایران تجاوز کرد و آبادان را نیز هدف حملات توپخانه‌اى قرار داد. 🔸 مرکز فرماندهى سپاه پاسداران نیز در ساعت ۰۶:۱۷ ،با اشاره به بیانیه عراق چنین پاسخ داد: «فریب این سخنان یاوه را نخواهیم خورد و همچنان درجهت تجهیز و تقویت هرچه بیشتر نیروهاى خودى جهت واردآوردن آخرین ضربات بر پیکر رو به مرگ عراق عمل خواهیم نمود.» 🔸 غلامعلى رشید از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران که دراین هیئت حضور داشت، نیز گفت: «در سوریه ملاقات‌هایى با آقاى حافظ اسد، رئیس ستاد مشترك ارتش و وزیر دفاع آنهاداشتیم که واقعا از هیئت استقبال خوبى به‌عمل آوردند. در بحثهایى که در آنجا صورت گرفت تا آنجا پیش رفتیم که یک خط دفاعى مشترك در خاك لبنان و روى ارتفاعات مشرف به بیروت تا معبر ورودى مرز سوریه با لبنان درست کنیم. قرار شد ما با استعداد یک لشکر در وسط باشیم و سوریه هم در سمت چپ ما قرار بگیرد [و فلسطینى‌ها و لبنانى‌هادر سمت راست].» 🔸 هاشمى رفسنجانى سپس با اشاره به بررسى موضوع ادامه جنگ در این جلسه ضمن توضیح نظر امام خمینى دراین خصوص، تصمیم گیرى ایشان براساس نظر نظامیان را مورد تأکید قرارداده و افزوده است: «راجع به مسائل جنگ تصمیم گرفتیم ... امام در مورد ادامه جنگ قاطع‌اند و اجازه نمى‌دهند حتى به‌گونه‌اى بحث شود که کوچکترین تردیدى درجامعه و نیروها بروز کند و اهداف جنگ را به‌گونه‌اى اعلام مى‌کنند که‌همگى خودشان را براى مدت طولانى آماده‌کنند و ضمنا توافقى براى ورود به خاك عراق هم نداشتند.... فرماندهان نظامى در حضور ما با امام بحث کردند و کارشناسانه ثابت کردند که ادامه جنگ با منع ورود به خاك عراق سازگار نیست. دشمن در جاهاى زیادى در خاك ما است و اگر مطمئن بشودکه نظام ما به خاك او وارد نمى‌شود یا ورود جزئى خواهد داشت، نه امتیازى خواهد داد و نه از نقاط حساس بیرون خواهد رفت و هر وقت آمادگى پیدا کرد، در خاك ما پیشروى مى‌کند؛ و با این استدلال امام‌را قانع کردند که با ورود به خاك عراق در جاهایى که مردم نیستند یا کم هستند و آسیب نمى‌بینند، موافقت کنند.» 🔸 غلامعلى رشید یکى از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و از اعضاى هیئت اعزامى به سوریه، که در این جلسه حضور داشت نیز چنین گفته است: «در بازگشت از سوریه مستقیما خدمت‌ حضرت امام رفتیم. به نظرم مى‌رسد که جلسه شوراى‌عالى دفاع هم برقرار بود. حضرت آیت‌االله خامنه‌اى و آقاى هاشمى هم حضور داشتند. اوایل مغرب بود و قرار بود که در اتاق حضرت امام جلسه شروع شود که دیدیم حضرت امام دارند براى نماز آماده مى‌شوند. دیگران هم با شوق نماز را به جماعت به جاى آوردند. بعد از اتمام نماز، حضرت امام روى همان سجاده به‌طرف جمع برگشته و گفتند همین‌جا بحث کنیم. جمع ما در یک نیم‌دایره بر گرد حضرت امام حلقه زدیم و توسط برادر [محسن] رضایى گزارش مفصلى از سفر داده شد. سپس، امام با ذکر مثالى توصیه کردند اینطور نباشد که شما بین زمین و آسمان در لبنان رها شده و پشتیبانى و عقبه نداشته باشید. کمک کردن درســت، اما از راهش. راه شما زمینى است که باید از سه، چهار کشور عبور کنید. شما که به‌لحاظ جغرافیایى به لبنان وصل نیستید و مشکل ارتباط زمینى دارید. اگر بخواهید بجنگید، کار آسانى نمى‌باشد؛ زیرا در تداوم پشتیبانى گرفتار خواهید بود.» @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ ╰─┅🍂◇•🌺•◇•🌺◇🍂┅─╯ ‎‌‌‌‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۴۵ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ اول کار به سختی و کند پیش می‌رفت، بعد کم کم انگار که کار دستمان آمده باشد روان و تند پیش می‌رفتیم. بعضی از روزها یک خط هم از رساله را نمی‌نوشتیم. بحث مان که می‌گرفت دیگر کسی جلودارمان نبود. او از مسیحیت می‌گفت و من از اسلام. او از مسیح می‌گفت و من از محمد (ص). او از انجیل می‌گفت و من از قرآن. روز به شب می‌رسید ما تا دیر وقت بحث می‌کردیم. هول بودم که نکند وقت بگذرد و رساله به پایان برسد و حرف‌های تلنبار شده، در سینه ام ناگفته باقی بماند. موقعی که فک‌مان به درد می افتاد و پلک‌مان سنگین می‌شد او به آپارتمان‌اش می‌رفت و من رو کاناپه می‌افتادم. پوست لبم مثل انار فاق باز می‌کرد و خون می‌زد بیرون. - از بس چانه زده‌ای و لب لیسیده‌ای ! این را خانم خانما موقعی که لبم فاق باز می‌کرد و خون فواره می‌زد بیرون می‌گفت. روزهای بعد ترجمه قرآن را به برنامه مان اضافه می‌کردیم. بعضی وقت‌ها آیه‌های قرآن را هم می‌خواندم. صوت خوبی نداشتم ولی می‌خواندم. کم کم احساس کردم هیدرون از شنیدن آیه ها به هیجان می‌آید و چنان با دقت به آنها گوش می‌دهد که انگار همان دم از آسمان نازل می‌شوند. برگ‌های نوشته شده رساله را رو هم می‌گذاشتم. می‌خندیدم و شاد بودم. از خودم می‌پرسیدم چه شده؟ از چند هفته پیش داش اسدالله نشاطش را بازیافته است. جوابی نداشتم تا آن روز چنان حالی را تجربه نکرده بودم. حس غریبی بود. غریبه تر از تمام غریبه‌هایی که تا آن روز دیده بودم. دیگر غذای مانده نمی‌خوردم. آشپزخانه بوی غذا تازه به خود گرفته بود. یک وعده از دستپخت من می‌خوردیم و وعده دیگر از غذایی که هیدرون درست کرده بود. چه آشوبی موج کلام و آهنگ جملات، ما را با خود می‌برد. نه هیدرون خودش بود و نه من خودم بودم. عشق در همه جا فرمان می‌راند، با آن حال سکاندار، من بودم. - اسی - اسی چه شده است؟ در جوابش از او خواستگاری کردم. با نگاهش جوابم را داد. باید مسلمان می‌شد. من کسی نبودم که با غیر مسلمان ازدواج کنم. اما او قبل از خواستگاری مسلمان شده بود. هر دو این را می‌دانستیم ولی هیچ کدام کلمه‌ای نگفته بودیم. قبل از هر اقدامی مسلمان شد. این برایم از هر عشقی بالاتر بود. زندگی ام سراپا معنی و مفهوم تازه ای پیدا کرده بود. - اسی - اسی چه شده است؟ - در زمین و آسمان معلق مانده ام. دارم پرواز می‌کنم. باور کن راست می‌گویم. - من هم درست حال تو را دارم. این چه حالی است؟ - هر دو به خدا نزدیک شده ایم اما تو خیلی نزدیک تر از من به او هستی - یعنی مسلمان شدن این حال را به من داده است؟ - بله ... بله ... اسلام دین طراوت است و سبکبالی. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 انتقال سیل اسیران به عقبه جبهه در حماسه ماندگار فتح خرمشهر خرداد ۱۳۶۱ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب با یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 در جبهه دشمن چه می‌گذرد مریم سنجابی ۴) عضو رها شده سازمان منافقین ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔸 استعداد و آمادگی تجهیزات و نیرو‌ها در عملیات مرصاد چقدر بود؟ از عمر ارتشی که ما تشکیل داده بودیم کمتر از یکسال می‌گذشت و اکثر آدم‌ها آموزش ندیده بودند. حتی خود من تا عملیات مرصاد حتی یک گلوله هم شلیک نکرده بودم. نفراتی را هم که از خارج جذب کرده بودند حتی بلد نبودند لباس نظامی را درست تن کنند و خانم‌ها روسری را نمی‌توانستند روی سرشان نگه دارند. سازمان حدود ۲۳ تیپ تشکیل داده بود که هر تیپ ۱۵۰ نفر بودند البته این با نظام کلاسیک جنگ همخوانی ندارد. سلاح‌های ما خمپاره انداز و کاتیوشا بود. سازمان به شدت شتاب زده و با عجله عملیات کرد. 🔸رجوی روی چه حسابی تصمیم گرفت با چنین تجهیزاتی وارد جنگ با ایران شود؟ رجوی روی دو موضوع خیلی تاکید داشت. اگر این دو موضوع نبود فکر نمی‌کنم دست به این کار می‌زد، یکی اینکه روی پشتیبانی دولت عراق سرمایه‌گذاری کرده بود و دوم اینکه فکر می‌کرد اگر از مرز رد شود مردم ایران دسته دسته به آن‌ها می‌پیوندند. به این دو دلیل و ابهامات و توهماتی که داشت دست به این کار زد وگرنه هیچ عقل نظامی حتی در تصورش هم نمی‌گنجد که چنین عملیاتی طرح‌ریزی کند. شاید یکی از تجربیاتی که باعث شده بود رجوی و نیرو‌هایش به آن تجهیزات تکیه کنند‌‌ همان وقایع سال ۵۸-۵۷ و درگیری‌های شهری بود. کمااینکه من در گزارشات خیلی از افراد دیدم آن‌ها هم این سؤال برایشان پیش آمده بود که چطور می‌شود با این تعداد نیروی قلیل وارد جنگ شد و ارتش چند میلیونی ایران را شکست داد؟! کسی این کار را نمی‌کند مگر اینکه در توهم باشد. علیرغم اینکه مسعود فکر می‌کرد مردم به او می‌پیوندند اما وقتی بچه‌های ما از کرند و کرمانشاه رد شدند حتی یک نفر هم به ما نپیوسته بود. البته یک خانم و یک آقا پیوستند اما آن‌ها هم چند سال بعد جدا شدند. با هیچ دو دو تا چهار تایی انجام این عملیات جور در نمی‌آمد. 🔸 از جنگیدن نمی‌ترسیدید؟ همه در وجودشان ترس است و کسی نمی‌تواند آن را کتمان کند. در لحظاتی انسان ترس در وجودش دیده می‌شود اما چیزی که بر این ترس ما غلبه داشت اعتقادات ما بود. تا سال ۷۲ ایدئولوژی من نسبت به سازمان محکم بود و تا‌‌ همان زمان بر ترسم اینگونه غلبه می‌کردم. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد.. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 آیا می دانید : اعضای منافقین در آلبانی بعد از آنکه بنا به دستور تشکیلاتی سران وارد حوزه فعالیت‌های سایبری شدند، ابتدا بر اساس میزان پایبندی و تعهد به سازمان و شخص رجوی گزینش شده و بعد از آن در صورت تأیید به محلی برای آموزش کار با رایانه و اینترنت منتقل می‌شدند. این آموزش‌ها به علاوه آموزش شیوه های ارتباط‌گیری در نهایت افراد را به مرحله ای می‌رساند که تقریباً آماده می‌شوند پشت سیستم‌های رایانه ای واقعی و متصل به اینترنت قرار بگیرند و در شبکه های اجتماعی، البته به شکلی محدود و کاملاً مانیتورینگ شده، با استفاده از آموزش‌ها برای کابران جوان شبکه‌های اجتماعی تور پهن کرده و آنها را فریب دهند. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 تجربه تلخ سید نرگس آل عمران ┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄ 🔹 اولین باری که شستن لباس رزمندگان را تجربه کردم، در خانه آل رضا بود. یکی از خانم ها گفت: بی‌بی نرگس، تو خیلی کوچیکی، دست به ملحفه‌ها نزن، آلوده‌ست. اما دوست داشتم کاری انجام دهم. شروع کردم به شستن ملحفه. با تاید می‌شستیم و اگه لکه‌ای نمی‌رفت صابون می‌زدیم. ملحفه‌ای را مشت می‌زدم که یک انگشت در دستم آمد. با جیغ از جا پریدم. چشم هایم از وحشت گرد شد و زبانم بند آمد. خانومی که کنارم بود گفت:" اشکال نداره اتفاق عادیه. همین که بهت شوک وارد شده، باعث می‌شه عادت کنی." سرش را با ناراحتی پایین انداخت و به لباس ها زل زد. مدتی که گذشت با خودم کنار آمدم. از آن به بعد باز هم این اتفاق افتاد. پوست، موی سر، استخوان و... اما دیگر اشک، جای ترس را گرفته بود. •┈••✾○✾••┈• از کتاب زنان جبهه جنوبی کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅🌿◇🌺◇◇🌺◇🌿┅─╮ 🍂 روزشمار سالهای دفاع مقدس دوشنبــــــــــــــــــه ۱۳۶۱ خــــــرداد ۲۱ ۱۴۰۲ شعبــــــان ۱۸ 1982 ژوئــــــن 11 ┄❅✾❅┄ در چنین روزی 👇 🔸 در شیراز یکى از خوانین فیروزآباد و همراهانش دستگیر شدند. در تهران نیز عناصر سازمان مجاهدین خلق (منافقین) یکى از روحانیون شاغل در نیروى دریایى ارتش را ترور کردند. 🔸 فرماندهى سپاه پاسداران منطقه ۵ (تبریز)، در ساعت ۱۷ امروز، عناصر حزب منحله دمکرات کردستان وارد شهر مهاباد شده و علاوه بر تیراندازى به سمت یک خودروى ارتشى، مراکز نظامى و انتظامى و مردم، در چند نقطه شهر به ایجاد درگیرى مبادرت کردند. بنا بر این گزارش، نیروهاى ســپاه پاسداران با همراهى نیروهاى انتظامى و عده‌اى از مردم شهر به مقابله با آنها برخاستند و تا ساعت ۱۹:۳۰ توانستند این عناصر ضد انقلاب را مجبور به فرار کنند. در این درگیرى، ۲۱ تن از ضدانقلابیون کشته؛ و نیز از مردم شهر ۷ تن شهید و ۲۶ تن مجروح شدند. 🔸 على شــمخانى قائم مقام فرمانده کل سپاه پاسداران، در سخنانى در گردهمایى نهضت‌هاى آزادى‌بخش اســلامى در هتل استقلال تهران گفت: «نیروهاى ما، رزمندگان ما بر این اعتقادند که جنگ در جنوب لبنان، جنگ با صدام و در نهایت جنگ با آمریکاست و جنگ در خونین‌شهر نیز ‌جنگ با بگین [نخست‌وزیر رژیم صهیونیستى] و جنگ با آمریکاست. نیروهاى خودمان را تقسیم مى‌کنیم. همانطورى که در خونین‌شــهر خون را بر شمشــیر به یارى پروردگار پیروز گرداندیم، در نبطیــه، در صور و صیدا نیز بر آنیم که هرچه ســریعتر ســینه‌هاى خودمان را جلوى بمب‌ها و موشکها و سلاح‌هاى صهیونیستى باز بکنیم و عاشقانه شهید شــویم و به لقاءاالله برسیم و‌ درنهایت با خون، اسرائیل رسوا را رسواتر سازیم.» @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ ╰─┅🍂◇•🌺•◇•🌺◇🍂┅─╯ ‎‌‌‌‌‌‎
تصویری از ۲۶ سالگی علی شمع خانی (معروف به شمخانی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۴۶ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ رساله رو به پایان بود. نشاط روزهای اول را نداشتم. هیدرون هم حال من را داشت. ترس بی‌نشان هر دوی ما را در چنگال می‌فشرد. هیدرون و من نمی‌توانستیم کنجکاوی و نگرانی خود را از وضعیت نا آشنا که در انتظار ما بود پنهان کنیم. نامه‌ای به خانواده ام نوشتم. از هیدرون گفتم و از ازدواجی که قرار بود به انجام برسد. از آن روز به بعد انتظار کشنده تر شد. انگار آزمون دشوار دیگری در انتظار ما بود. در آن اغتشاش هولناک تنها یک کلمه صفحه سفید نامه می توانست ما را آرام کند. از وقتی نامه را پست کرده بودم خواب شبانه نیز بر من حرام شده بود. بارها در نیمه‌های شب از خواب می‌پریدم و در تاریکی قدم می‌زدم و هی با خودم کلنجار می‌رفتم. - زنگ خطر. - زنگ خطر؟ چند بار در عمرم این صدا را شنیده بودم؟ - هیچ ... اصلا خطری نبود که صدایش را بشنوم. شاید بود و من نشنیده بودم. - حالت چه طور است اسی؟ حالت خوب است؟ انگار چیزی به جز تکرار این جمله نمی‌دانست. من بی‌هوده در تلاش بودم اطمینان او را جلب کنم. - آره آره تو چه طوری؟ تو چه طوری؟ هرگز از زبان هیدرون کلمه ای حاکی از تأسف و یا گلایه ای از دشواری های زندگی اش نشنیدم. این خود رنج بزرگی بود. با گذشت روزها طاقت من بیش از همیشه طاق شده بود. جواب نامه به زودی می‌رسید. جواب نامه ام سر شب موقعی که تازه سر میز غذا نشسته بودم به دستم رسید. ابتدا نفهمیدم چند بار از سر آن را خواندم. آشفتگی ام به حدی بود که نامه را رو میز می‌گذاشتم و دوباره برمی‌داشتمش. احساس می‌کردم در تاریکی نشسته ام. روشنایی لامپ به نظرم ضعیف می آمد. نوشته‌ها در مقابل چشمانم کج و معوج می‌شدند. حال خوبی نداشتم. نمی دانستم در کجای زندگی ایستاده ام. یکبار همه چیز دنیا به نظرم گیج کننده و بی‌هوده آمد. بیشتر از یک ساعت همان طور ماندم. بعد سعی کردم به زور بخندم بلکه حرفی بزنم اما غیر ممکن بود. همان طور وامانده و بیچاره و فلج مثل مجسمه رو صندلی میخکوب شده بودم. دوست داشتم گریه کنم ولی حتی یک قطره اشک رو گونه هایم سرازیر نشد. از لوس بازی بدم می‌آمد. هیچ وقت بچه ننه و عزیز دردانه نبودم. تو خانواده‌های ما پایین شهری‌ها که مدام به فکر بدبختی شان هستند این چیزها رسم نبود. احساس کردم چیزی داخل پاکت نامه باقی مانده است. تکانش دادم. عکس شش در چهار سیاه و سفید دختر جوانی از آن افتاد. او همسر آینده من بود. نامه به دست نشستم رو تخت و آن بیرون از پنجره سقف آسمان زغالی رنگ را نگاه کردم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 سینه زنی بوشهری نیروهای گردان بهبهان عملیات الی بیت المقدس دارخوین ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب با یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا