eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 در سالگرد عملیات کربلای چهار یاد کنیم از همه شهدای مظلوم و آزادگان بی نشان این عملیات که ایستادگی را آموختند. چه خبر بود در اروند😭😭 مگر می‌شود براحتی فراموش کرد آنشب را؟! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 کربلای چهار / ۳ خاطرات آزاده علیرضا معينی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹 برای مدتی از حال رفتم. موقعی به هوش آمدم که هوا روشن شده بود و ما وسط کانال افتاده بودیم. در یک طرف کانال نیروهای خودمان بود و طرف دیگر کانال بعثیون عراقی که هر دو طرف به هم می گفت شما محاصره هستید و تسلیم شوید و ما در وسط مانده بودیم تا اینکه سه نفر از بعثیون عراقی به نشانه تسلیم به طرف نیروهای ما آمدند و از ما که عبور کردند. خودم را بین شهدا بی حرکت قرار دادم و پس از عبور آن سه نفر متوجه شدم که هر سه مسلح هستند. از قصد شومشان متوجه شدم و گفتم من مجروح را بکشند بهتر از آن است که عزیزان را به رگبار ببندند. با اسلحه ای که داشتم خودم را آماده کردم برای شلیک. با حرکتی که کردم آن سه نفر پا به فرار گذاشتند و با توکل به خدا آنان را به سزای عمل‌شان رساندم و فرصت رسیدن به نیروهای خود را پیدا نکردند. شهید مسلم آشتاب که فرمانده ای آنجا را داشت مرا صدای زد و گفت هرچه توان داری سریعا حرکت کن و جای خودت را تغییر بده. اسلحه را عصای خودم کردم و به طرف بچه ها رفتم. شهید مسلم آشتاب باچفیه ای که داشت پای دیگرم که درحال خونریزی بود را بست و مرا به سنگری که کنارشان بود فرستاد و گفت ان‌شاالله امشب بچه ها به کمک‌مان می آیند. به سنگر بتنی که کنارمان بود رفتم. بچه‌هایی که تا آن موقع سالم مانده بودند بر حسب غیرت و مردانگی با امکاناتی کمی که داشتند تا آخرین توان جلو دشمن به دفاع ادامه می دادند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 ازش‌ پرسیدم: چیکار می‌کنی که‌ این‌ متن‌ها‌ رو‌ می‌نویسی؟! گفت: خودم هم نمی‌دونم. اما اگه‌ می‌خوای که‌ اینجوری بشی وضو بگیر دو رکعت‌ نماز‌ بخوان، آب‌ وضو ‌خشک‌ نشده‌ و‌ هنوز سرت‌ رو‌ برنگردوندی همون جا‌ با همین‌ نیت‌ شروع‌ کن‌ بنویس. بهت‌ می‌دهند. رفقاشون‌ میگن‌ میز کار‌ آقاسید همیشه‌ رو به‌ قبله‌ بوده. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 دشت آزادگان در روزهای شروع جنگ ۳۶ عبدالواحد عباسی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹 هوا تاریک بود. فرهاد برزگر؛ فرمانده دسته ما بود. فرمانده محور رحیم محمودی و معاون او محمد رضا غلامی بود. غلامی بیشتر با ما بود. آقا محمد رضا که نیروی زبده شهید چمران بود معمولاً رضا غلامی کنارش بود و آن موقع که ما آمدیم مصادف شد با عملیات حضرت عباس(س). قرار بود سه تا خاکریز دشمن را بگیریم و بعد از سه آن، پلی بود در بستان به نام پل علوان. ما باید به سوی پل پیشروی می کردیم. قرار بود از خاکریز خودمان تا خاکریز دشمن از میدان مین جایی که معبر زده شده بود، کانال بزنیم که نیرو توی دشت نروند و از کانال حرکت کنند تا دشمن نیروها را نبیند. حدود یک ماه و نیم در این محور، کارمان کانال کشی بود. هر شب آنجا می‌رفتیم. هم کار می‌کردیم و هم شناسایی. برای کانال کشی تقسیم کار کردیم. بین ۳ تا یازده نفر در این محور بودیم. بعضی از دسته ها ۷ یا ۸ نفر بیشتر نبودند. حدود ۲۵ نفر آنجا بودیم. معمولاً از هر دسته ۵-۴ نفر برای شناسایی می رفتند و بقیه بیل و کلنگ بر می داشتند و به کار کانال کشی می‌پرداختند. ارتفاع این کانال تا سر بود، یعنی رزمنده که وارد آن می شد، دشمن نمی توانست او را ببیند. جالب اینجا بود که این کانال دور تا دورش درخت بید بود و اصلاً دیده نمی شد که آنجا کانال باشد. کانال هم مستقیم به میدان مین دشمن می خورد. وقتی ما از کانال بیرون می آمدیم با اولین مین دشمن برخورد می کردیم. بعد یک مقدار سمت راست سینه خیز می رفتیم تا به معبر می‌رسیدیم. یک ماه و نیم کار سپری شد و کانال به پایان کارش رسید. یک شب که کانال تمام شد ما به میدان مین رسیدیم. فکر می کنم اواخر تیر یا مرداد بود که کانال تمام شد. زمین سفت و سنگی بود. معمولاً قبل از اذان شام را می خوردیم، بعد نماز مغرب و عشا را به جا می آوردیم و فعالیت های کانال کشی شروع می شد. حتی شب هایی که مهتاب بود کار می کردیم؛ چون اصلا دشمن ما را نمی دید. مگر این که نیروهای گشتی دشمن می‌آمدند که کار را تعطیل می کردیم و خودمان پنهان می شدیم تا این پروژه لو نرود. در آن زمان پشه فراوان بود و ما موادی که به آن «ماتیک می‌گفتند به صورت و دور تا دور گوشهایمان می مالیدیم. بعد حسین علیقلی مقنعه هایی درست کرد که فقط چشمهای مان معلوم بود. شبیه مقنعه های خانم ها. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 توضیحات سردار سلیمانی، فرمانده وقت لشگر ۴۱ ثارالله در مورد عملیات کربلای ۴ "دشمن تصور کرد کربلای ۴، عملیات فریب بود" 🔸 حاج قاسم سلیمانی احتمالا همین یک بار بصورت زنده در تلویزیون آنهم ارتباط تلفنی، برای دفاع از عملکرد رزمندگان حاضر به گفتگو شد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
13.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 چهره‌های مصممی که موفق‌ترین عملکرد را در عملیات کربلای چهار داشتند و جاده البحار را به تصرف درآوردند. گردان کربلای اهواز غواصان گروهان نجف اشرف آموزش آبی خاکی، پلاژ اندیمشک به فرماندهی سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۶۶ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 نیمه شب گروهان خمپاره که مقدار معتنابهی گلوله خمپاره و توپ از گروهان مجاور تهیه کرده بود، خاکریز مقابل را زیر آتش سنگین قرار داد. این گلوله باران برای مدتی متوقف شد تا نیروهای مهاجم بتوانند به طرف اهداف از پیش تعیین شده پیشروی کنند. ستون اول به هدف مورد نظر رسید و در آنجا استقرار یافت ولی ستون دوم متشکل از گروهان کماندویی قبل از دستیابی به هدف فریاد زنده باد حزب بعث را سر داد. در این میان افسران عالی رتبه ای که موقعیت را از محل دیده بانی در قله کوه زیر نظر داشتند، احساس خطر کردند زیرا عده ای از نفرات ایرانی در برخی از مواضع مخفی شده و مسلحانه در انتظار ورود نیروهای عراقی به سر می بردند. سیاست عاقلانه آنها در خودداری از گشودن آتش ایجاب می‌کرد که نیروهای طرف مقابل به طور کامل در تیررس سلاح های سبک آنها قرار گیرند. با فریاد کماندوها، ایرانی‌ها به طرفشان آتش گشوده و دهها نفر از آنها را کشته و عده ای دیگر از جمله فرمانده گروهان را مجروح ساختند. در حالی که آتش توپخانه ایران همچنان نیروها را تعقیب می‌کرد آنها فرار را بر قرار ترجیح دادند. هنگامی که سربازان گروهانهای دیگر، رفقایشان را در حال فرار مشاهده کردند آنها نیز از صحنه گریختند. فرمانده گردان ضمن برقراری تماسی از من خواست به پایگاه امن بروم. این پایگاه در اصطلاح نظامی منطقه ای است که نیروهای مهاجم، زمان شروع حمله و یا بعد از آن در آنجا جمع می‌شوند. بسیاری از مجروحان در حال انتقال به آن منطقه بودند ولی کسی نبود که مرهمی بر زخم هایشان بگذارد. در حالی که شهادتین را بر زبان جاری می‌کردم، سوار ماشین آمبولانس شده به اتفاق راننده به آن منطقه رفتم. هنگام حرکت در حالی که همه جا تاریک بود گاه و بیگاه گلوله های منور فضا را روشن می‌کردند. بالاخره به پایگاه امن رسیدم. در آنجا سربازانی را با وضع رقت بار مشاهده کردم. آنها که متشنج به نظر می‌رسیدند می خواستند همگی سوار آمبولانس شده و به عقب منتقل گردند، ولی این امر ممکن نبود و من فقط مجروحانی را که قادر به حرکت نبودند، سوار کردم و از بقیه خواستم که در مقر گردان به من ملحق شوند. در مقر گردان با همکاری افراد واحد سیار پزشکی تیپ ۱۹ عده ای از مجروحان را مداوا کرده و عده ای دیگر را که وضعیت وخیمی داشتند، بعد از انجام مداوای اولیه به مراکز پزشکی پشت جبهه اعزام کرده، اجساد را نیز سوار کامیونهای نظامی کردیم. پس از سپری شدن شب عملیات هنگام طلوع خورشید محرز گردید که ضد حمله شکست خورده و در طول نبردهای دو روز گذشته حدود چهل نظامی کشته و عده ای نیز مجروح شده اند. با این حال ایرانی‌ها بعد از سه روز مجبور شدند با تخلیه خاکریز به مواضعشان عقب نشینی کنند. بدین ترتیب نیروهای خودی به آن منطقه بازگشتند، اما گلوله باران که این بار با شدت کمتری صورت می‌گرفت ادامه یافت ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂