🍂 #وقتی_سفر_آغاز_شد
مجموعه خاطرات کوتاه
نوشته: رقيه كريمی
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
۱۰۱
اتوبوس به طرف جنوب میرفت.
يكي به خنده گفت:
«آقا من باطریسازم، ماشين مردم مونده تو گاراژ.»
ديگری ميگفت: «من چی كه اصلاً خداحافظی هم نكردم.»
هيچ وسيلهای با خودشان نياورده بودند. حتی خداحافظی هم نكـرده بودند. طرح لبيك بود.
•┈┈• ❀💧❀ •┈┈•
۱۰۲
از روستای ما ۳۰ تا ۴۰ نفر برای عمليات آمده بودند. خيال میكرديم بعد از عمليات لااقل ۱۰ تا شهيد میدهيم.
°°°°
عمليات تمام شد. هر ۴۰ نفر به سلامت به مقر برگشتند. خون هم از دماغ يك نفر نيامد. شايد دعای بدرقه كنندگان روستا بود.
•┈┈• ❀💧❀ •┈┈•
۱۰۳
پدر و پسر با هـم آمـده بودنـد. پـسر ديگـر تـازه شـهيد شـده بـود.
ميخواستم اعزامشان نكنم. عصبانی شدند و هر دو با هم گفتند:
«شما نمیتونيد بـرای مـا تكليـف تعيـين كنيـد. وظيفـه مـا رو خـدا مشخص كرده و امام دستور داده.
•┈┈• ❀💧❀ •┈┈•
۱۰۴
گفت: «بچهها بايد اسلحه بگيريد.»
گفتيم: «اسلحه چی؟»
گفت: ژ-۳ خوب میدانستيم كه ژـ۳ يعنـی جبهـه غـرب و پدافنـده. اسـلحه را
نگرفتيم.
میخواستيم به جنوب برويم.
°°°°
دعای كميل بود. مسئول دسته برايشان صحبت كرد. بچهها نـرم شـده
بودند. اسلحة ژـ۳ را تحويل گرفتند.
°°°°
تعلل ما مشكلاتی به وجود آورد. فردای آن روز جريمه شديم؛ يعنی كمی سينهخيز رفتيم.
•┈┈• ❀💧❀ •┈┈•
۱۰۵
همه چيز آماده بود. كوچهها چراغانی شده بود. مهمانها دعوت شده بودند.
حتی نوشابه عروسی را هم خريده بودند. مراسم را به خاطر عمليـات رها كرده بود.
°°°°
مهمانها هنوز منتظر دامادی بودند كه ديگر باز نمیگشت.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 نقش شهید سلیمانی در
عملیات بیت المقدس ۳
✦━•··•✦❁🍃❁✦•··•━✦
۳- هنر تغییر در طرح ریزی حین اجرای عملیات:
در عملیات بیت المقدس جهت اصلی طرح ما حرکت از شرق کارون بود ولی زمانی که دو لشکر عراق عقب نشینی کردند و نیروهای عراق در شرق بصره تقویت شدند، ما تازه به مرز رسیده بودیم و لذا موازنه قوا بین ما و دشمن به هم خورد. در واقع عراق با چهار لشکر قوی خود در شرق بصره آرایش گرفت، در حالی که توان نیروهای ما به دلیل فشردگی عملیات و فشارهای دشمن، به حداقل رسیده بود.
به همین دلیل، فرماندهی، سریع طراحی را تغییر داد و قرارگاه فجر را از منطقه فتح المبین برای کمک، به پایین آورد و در نهایت، جهت طرح عملیات را از حالت شرقی - غربی به شمالی - جنوبی تغییر داد. به این ترتیب فرماندهی توانست خرمشهر را که در اشغال دشمن بود به عنوان هدف اصلی انتخاب کند تا با همان نیروی حداقلی، بحول و قوه الهی خرمشهر از اشغال دشمن خارج شود و در پی همین طراحی بود که بیش از ۱۹ هزار نفر از سربازان عراقی در این شهر به اسارت ما درآمدند.
۴- توسعه سازمان رزم:
از دیگر هنرهای فرماندهی این بود که توانست با سازماندهی مجدد توان موجود، تیپهای سپاه را از ۱۲ تیپ در فتح المبین به ۱۷ تیپ در این عملیات گسترش دهد و یگانهای تخصصی مانند توپخانه و زرهی و ادوات را با استفاده از غنایم دشمن راه اندازی کند.
در چنین فضایی توانستیم در برابر یک دشمن قوی، مجهز، پولدار و مصمم، با عنایات الهی و در نبردی طاقت فرسا و نابرابر، تجاوز سراسری قوای بیگانه را دفع کنیم و در برابر یک هجوم گسترده، دوام بیاوریم. یک تعریف کلاسیک از جنگ هست که میگویند جنگ یعنی تحمیل اراده. رزمندگان اسلام اجازه ندادند دشمن ارادهاش را که اشغال خاک کشور و تجزیه ایران بود بر ما تحمیل کند و حتی اجازه ندادند، یک وجب از خاک کشورمان اشغال شود و این مهم، باید برای نسلهای امروز تشریح شود که بدانند مادرانشان سه هفته پوتین ها را از پای درنیاورند تا با لطف خدا خرمشهر را از دشمن قوی، مجهز و مورد حمایت قدرتهای منطقهای و بین المللی پس گرفتند.
✦━•··•✦❁🍃❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 عمل به تکلیف در هر شرایط
راهی که امثال جهانآرا
در پیش گرفتند
ممد نبودی.....
#کلیپ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #با_نوای_کاروان ۱۰۹
حاج صادق آهنگران
نوشته: دکتر بهداروند
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
بهداروند: دیگه برنامه کاری شما نوشتن نوحه به هنگام شروع عملیات ها یا بعد از پایان عملیات ها بود. از قبل در جریان عملیات بودی؟
آهنگران: تا حدودی در جریان قرار می گرفتم تا بتوانم حال و هوای عملیات و منطقه عملیات را در اشعار و نوحه های زنده کنم؛ اما دیگه در جریان جزئیات کار و ساعت عملیات نبودم. به هرحال من دیگه یک فرمانده نظامی نبودم. یک نیروی فرهنگی بودم که در حیطه وظایف محول شده عمل می کردم.
بهداروند: شما برای اربعین شهدای آزادی سازی بستان هم نوحه ای خواندی که باز نوعی بازخوانی از تاریخ عاشورا است؛
اين اربعين دارم پيامی از شهيدان
از کشته های غرق خون در خاک بستان
در خون تپيدند خوش آرميدند
در خون تپيدند خوش آرميدند
آهنگران: بله. خوب جزئیات نوحه را به خاطر داری! من وقتی این نوحه را می خواندم صحنه وداع با دوستان در شب عملیات طریق القدس برایم زنده می شد و به تک تک دوستانی که ساعاتی از زندگی ام را در کنار آنان بودم و اکنون شهادت میان من و آنها فاصله انداخته بود، فکر می کردم و بر سرنوشت زیبای رفقای سفر کرده غبطه می خوردم. به هرحال شهادت سعادتی است که برای رسیدن به آن لیاقت می خواهد.
بهداروند: یکی از عملیات های موفق و تأثیرگذار ما که سبب بیرون رانده شدن دشمن از خاک میهن شد و راه را برای آزادسازی خرمشهر فراهم نمود، عملیات فتح المبین بود. از حال و هوای قبل از آن عملیات خاطره ای به ذهن دارید؟
آهنگران: بله. يادم است که قبل از عملیات فتح المبین با تعدادی از برادران رزمنده جهت دستبوسی به خدمت حضرت امام رسیدیم. به همراه ما پیرمردی بود روحانی به نام حاج آقا ترابی از اهالی اطراف دامغان که دروس حوزوی را در حد بالایی خوانده بود و با وجود سن زیاد، بسیار سر حال و دل زنده بود که از اوایل جنگ به جبهه آمده و من در سوسنگرد با او آشنا شدم. زمانی که از اهواز به تهران رسیدیم، حاج آقا ترابی اصرار زیادی داشت که با پای پیاده به جماران برویم تا ثواب بیشتری نصیب ما بشود. بچهها راه زیادی را طی کرده بودند و به دلیل خستگی اکثراً با این پیشنهاد مخالف بودند. بالاخره در اثر اصرار و پافشاری حاج آقا ابوترابی، پیاده به سوی جماران حرکت کردیم.
حاج آقا ترابی در صف جلوی من ایستاده بود. نوبت که به او رسید با اشتیاق فراوان دست امام را در دست گرفت و در حالی که گریه میکرد رو به امام کرد و گفت: «امام، ما به گدایی آمدهایم، دستمان خالی است». امام با تبسم به چهره ایشان نگاه کردند و با سادگی خاصی فرمودند: «ما همه در خانه خدا گدا هستیم». حاج آقا ابوترابی دوباره با چشمان گریان به امام نگاه کرد و گفت: «امام برای ما دعا کنید که شهید شویم». امام با همان تبسم زیر لب چیزی گفتند که استنباط من این بود که فرمودند: «انشاء اللّه، دعا میکنم» ولی ما فقط تبسم و رضایت حضرت امام را مشاهده کردیم و صحبت ایشان را به خوبی متوجه نشدیم اما لحن و طرز صحبت حضرت امام و سادگی بیان ایشان که فرمودند: «ما در خانۀ خدا گدا هستیم» برای ما تازگی داشت. بعد از دست بوسی و خداحافظی از محضر امام به جبهه برگشتیم و اتفاقاً در جریان عملیات فتح المبین، حاج آقا ابوترابی به آرزوی خود رسید و به درجه شهادت نائل گردید.
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
همراه باشید
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #با_نوای_کاروان ۱۱۰
حاج صادق آهنگران
نوشته: دکتر بهداروند
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
بهداروند: از نوحههایی که در آن ایام خواندی مطلبی را به یاد می آوری؟
آهنگران: چند روز قبل از عید نوروز، قبل از عمليات در پادگان دو کوهه اندیمشک چند نوحه خواندم که هنوز حس و حال خوب آن روزها در جانم است.
يادم است قبل از عمليات در پادگان دو کوهه چند خواندم که در سراسر زمين صبحگاه رزمندگان نشسته بودند و سينه مي زدند.
بهداروند: آنقدر که من از شما و نوحه هایت شناخت دارم، نوحه های قبل از عملیات ها بیشتر جنبه حماسه ای و هماوردطلبی و درخواست از رزمندگان برای نبردی دیگر با دشمن را داشت...
آهنگران: بله همین طور است. به هر حال هدف و انگیزه من و دوستان در واحد تبلیغات هم برانگیختن حس مسئولیت و ایجاد شور و شوق در بچههای بسیجی، سپاهی و ارتشی برای رویارویی با صدامیان بود.
این احساس در نوحه ای که قبل از عملیات فتح المبین خواندم، به خوبی هویدا است؛
این جبهه اسلام است
این جبهه اسلام است
دل شور دگر دارد
دل شور دگر دارد
این جبهه اسلام است
این جبهه اسلام است
دل شور دگر دارد
دل شور دگر دارد
حقا که بر این محفل
حقا که بر این محفل
الله نظر دارد الله نظر دارد
شو عازم این سامان
تا عشق و صفا بینی
در بزم فداکاران
خوش روح وفا بینی
روشن دل هر عاشق
از نور خدا بینی
آنکس بود از ما دور
ز اینجا چه خبر دارد
( نوحه در ادامه)
بهداروند: حاج صادق شما چند روز بعد از عملیات فتح المبین نوحه دلنشینی خواندی که خاطره آن در خاطر رزمندگان باقی مانده از آن عملیات باقی مانده است...
آهنگران: البته چند نوحه خواندم یکی دوتای آنها مضمون و ماندگاری بیشتری داشت:
آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم آمدم تا کربلای شوش را زیبا کنم
آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم
آمدم تا در کنار کرخه مانند فرات
همچو عباس دلاور جان خود اهدا کنم
آمدم تا در شب تاریک در صحرای شوش
خالصانه با خدای خویشتن نجوا کنم
آمدم تا در شبیخون بر سپاه کافران
در کنار جنگجویان وطن غوغا کنم
(نوحه در ادامه)
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
همراه باشید
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
1_458147688.mp3
1.27M
🍂 نواهای ماندگار
🔻 حاج صادق آهنگران
🔰 نوحه سرایی در آستانه
عملیات فتحالمبین
⏪ این جبهه اسلام است
دل شور دگر دارد
دل شور دگر دارد
🔻 شعر: حبیب اله معلمی
🔻محل اجرا: شوش دانیال
🔻 زمان اجرا: سال (1360)
🔻 مدت آهنگ: 15:53 دقیقه
━•··•✦❁🔅❁✦•··•━
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
1_56208235.mp3
941.3K
🔴 نواهای ماندگار
💠 حاج صادق آهنگران
از سری نوحه های فتح المبین
❣آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 با سلام و عرض پوزش از تاخیر امشب در ارسال خاطرات
دوستانی که در دوران دفاع مقدس از حضور و برنامه های "حاج صادق آهنگران" در یگان خود خاطراتی دارند ارسال نمایند تا در پایان کتاب در کانال به اشتراک گذاشته شوند.
🍂
35.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 السلام ای حامی دین رسول الله
حاج صادق آهنگران
در جمع رزمندگان اسلام
#کلیپ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #وقتی_سفر_آغاز_شد
مجموعه خاطرات کوتاه
نوشته: رقيه كريمی
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
۱۰۶
از اعزام جا مانده بود.
گفتم: «نبی جان! اشكالی نداره. با اعزام بعدی میری.»
گفت: «نه پدرجان! هر طور شده بايد خودم رو به بسيجیها برسونم.»
°°°°
به محل اعزام رسيد. خسته شده بود. از روسـتا تـا آنجـا پيـاده آمـده بود.
•┈┈• ❀💧❀ •┈┈•
۱۰۷
شب اعزام نگران بود. خداحافظی نكرده بـود. اصـلاً بـه خـانوادهاش اطلاع نداده بود.
يك لحظه از پنجره مسجد به بيرون نگاه كرد. پدرش كنار در ايستاده
بود و میخنديد.
به سرعت به سمت پدر رفت. هر دو خنديدند.
°°°°
ديگر نگران نبود. آن شب آسوده خوابید.
•┈┈• ❀💧❀ •┈┈•
۱۰۸
سوار اتوبوس شدند. سردشان بود، ولی با آن آيه گرم میشدند. آيه ای كه هميشه موقع سوار شدن به اتوبوس با هم زمزمه میكردند:
«يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون»
•┈┈• ❀💧❀ •┈┈•
۱۰۹
با پسر عمويش هم اسم بود. دير برای ثبت نام رسيده بود. اتوبوسها
در حال حركت بودند.
°°°°
به سرعت سوار اتوبوس شد. عكسش را به جای عكس پسرعمويش در پرونده او چسبانده بود.
•┈┈• ❀💧❀ •┈┈•
۱۱۰
مادر چاقو را برداشت:
ـ اگه بخوای بری خودمو میكشم.
°°°°
از خانه خارج شد؛ با ساك. با تعجب نگاهش كردم.
ـ كجا؟
ـ خداحافظ... دارم میرم منطقه... التماس دعا.
°°°°
قبل از رفتن دو ركعت نماز خوانده بود و از خدا خواسته بود مادرش را راضی کند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 نقش شهید سلیمانی در
عملیات بیت المقدس ۴
✦━•··•✦❁🍃❁✦•··•━✦
امسال نخستین سالی است که در سوم خرداد، جسم حاج قاسم سلیمانی در میان ما نیست. خوب است، با توجه به حضور و نقش حاج قاسم و یگانش در عملیات آزادسازی خرمشهر، با شرح خاطرهای که در ابتدای این مکتوب آوردم، از او یاد کنم: در عملیات بیت المقدس، حاج قاسم فرمانده تیپ ۴۱ ثارالله و به عنوان یکی از تیپ های قرارگاه قدس بود و ماموریت سختی به وی واگذار شد که با عمده قوای دشمن درگیر شود و نیروهای دیگر با عبور از کارون بتوانند خود را به جاده اهواز خرمشهر برسانند. نبرد سختی در منطقه عملیاتی تیپ های قرارگاه قدس جریان داشت که تیپ ۴۱ ثارالله نیز در نبردی سخت، جانانه و نزدیک با دشمن (به طوری که گاهی فاصله بین ما و دشمن به کمتر از ۳۰ متر می رسید)، فداکارانه جنگیدند و موفق شدند به بهترین شکل ممکن، ماموریت خود را به انجام برسانند.
بعد از عقب نشینی دشمن به پشت مرزها، یکی از نقاط مرز که دشمن اصرار داشت اجازه چسبیدن به مرز را ندهد، منطقه کوشک یعنی محل عملیات تیپ ۴۱ ثارالله بود و از جبهه مقابل، فشار زیادی از لشکر ۵ عراق به حاج قاسم و بچه های تیپ کرمان وارد شد.
عملیات تمام شد و جنگ پایان یافت و زمان، برقآسا گذشت. حدود دو سال قبل، حاج قاسم که اینک فرماندهی نیروی پرافتخار قدس سپاه را عهده دار بود، به من گفت: «حاج احمد، یادت هست لشکر ۵ عراق در عملیات بیت المقدس، چقدر جنگید و چه فشاری روی ما می آورد؟ توی خواب هم نمیدیدیم که روزی برسد که با عنایت خدا، فرمانده همان لشکر ۵ عراق، دو زانو مقابل ما بنشیند و کسب تکلیف کند. خدایا بزرگیت را شکر». یاد حاج قاسم سلیمانی و شهدا به ویژه شهدای عملیات بیت المقدس گرامی باد.
✦━•··•✦❁🍃❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂