eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۱۶۲ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ روحیه گرفتم. مهم نبود از کجا و از چه کسانی، مهم این بود که ایران همچنان سرپا بود. - اطلاعيه ... اطلاعیه این کلمه دیوانه مان کرده بود. مثل پتکی تو سرمان کوبیده می‌شد. دلمان را هزار راه می برد. مغزمان پر می‌شد از فکرهای عجیب غریب. همه نگرانی‌ها از طرف امام بود. گوینده تلویزیون شکنجه و فشار را به نهایت رسانده بود. کم مانده بود صفحه تلویزیون را خرد کنیم. جانمان به لب رسیده بود که خبر داده شد. - پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط خمینی مثل سنگ سر جاهامان ماندیم. چشماهایمان کوبیده شده بود به صفحه تلویزیون. امام عزیز قطعنامه را پذیرفته بود. صدای گریه بچه ها بلند شد. همه تو خودشان مچاله شدند. دو شبانه روز سخنان امام پخش شد. آنچه بیشتر تکرارش می‌کردند این جمله بود - پذیرش قطعنامه برایم از نوشیدن زهر بدتر بود ... تحمل این جمله برایمان که مدتها جنگیده بودیم و مدتها در چنگال عفلقی‌ها اسیر بودیم بسیار سنگین بود. تمام فکرم را این جمله امام پر کرده بود. - چرا امام این قدر ناراحت است؟ ... در جبهه ها چه گذشته است؟ ... چرا آتش بس ... هرگز تصورش را نمی کردم... با این حال هر چه امام بگوید همان است ... ما سربازان او هستیم. پایکوبی عراقی ها دوباره شروع شد. این بار دیوانه وارتر و وحشیانه تر. خود را پیروز میدان می‌دانستند. ما به آزادی بعد از پذیرش قطعنامه فکر می‌کردیم. پنجاه روز گذشت تا روز آتش بس فرا رسید. عراقی ها مردند ولی شادی ما را ندیدند. شادی ما دعا و نماز شکر بود. عراقی‌ها فحش بسته بودند به نافمان. فقط نگاهشان می‌کردیم. دیوانه شده بودند. - این چه جور شادی است که شماها دارید؟ آتش بس نشده بود که خبر از عملیات چلچراغ یا همان عملیات مرصاد رسید. منافقین به دست و پا افتاده بودند. شپش تو جانشان ول ول می‌زد. تلویزیون عراق هم از پیشرفت‌های آنها گفت. می‌خواستند یک شبه کرمانشاه را بگیرند. اولین قدمشان تا کرمانشاه بود. قدم دوم تهران. البته با پشتیبانی عراقی‌های نامرد تو روزهای آتش بس ... - عجب قدم‌های گنده ای! ... حتما شیلنگ انداز می‌روند. چند روز از عملیات شکست خورده منافقین نگذشته بود که نعش هزار و صد نفرشان را تو کربلا چال کردند. تلویزیون عراقی جنازه ها را به قصد مظلوم جلوه دادن نمایش می‌دادند. دلم خنک شده بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 کنترل از راه دور بولدوزرهای خاکریززن عملیات خیبر در هور ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ عضویت در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 وقتی عکس شما را در چشم‌های خویش ورق می‏‌زنیم، تازه می‏‌فهمیم که عکس‏‌های تک تک شما اشاره می‏‌کند به بهترین فصل حیات امروزمان و ما غافل. حال مانده‏‌ایم و دستانی که پر است از خالی. خالی از قدردانی و خالی از.... و ما مانده‏‌ایم و نام مقدس شما که از درک رهایی، خنده می‏‌زند. ما مانده‏‌ایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم می‏‌کند. صبح‌تان بخیر 👋 امروزتان با آرامش 👋 ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas 🍂
🔻سلام، صبح دوستان بخیر با لطف عزیزان در ارائه نظرات خود در مورد مطالب کانال، نکاتی به عرض می رسد. سروران ما در کانال حماسه جنوب از خواهران و برادرانی تشکیل شده که علاقمند حوزه دفاع مقدس هستند و البته با سلیقه های مختلف و با سنین مختلف. اعم از رزمنده، دانش آموز و دانشجو. رزمندگان دوست داشتنی ما هم یا علاقمند به مطالب و خاطرات عمومی جنگ هستند و یا افراد اهل تحقیق و دنبال کننده موارد تخصصی آن. سعی شده این ترکیب را در قالب مجله‌ای کردن ارسال‌ها تا حدودی حل کنیم و نیز تلاش شده تا هم از فعالیت خواهران در دفاع مقدس مطلب داشته باشیم، هم خاطرات عمومی و کوتاه و هم در قالب نکات تاریخی جنگ به نکات شنیدنی و تاریخی دفاع مقدس بپردازیم. در این بین دیگرانی هستند که طالب ارسال های بیشتری در علاقه خود هستند که با محدودیت زمان ادمین‌ها و نیز تعداد متعارف ارسالهای یک کانال جور نمی شود. انتظار می رود با حوصله و صبر بیشتر حضور داشته باشند و موضوعی خود را دنبال کنند. مطالب آینده ما را دنبال کنید و ما را از نظراتت خود بهرمند فرمااید‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 رفیق بی نشان سید صباح موسوی              •┈••✾❀✾••┈• سال آخر جنگ، نیروهای ما کمی روحیه شان را از دست داده بودند. هم کمبود تجهیزات داشتیم هم عراق راه به راه هر جا که کم می آورد از بمب های شیمیایی استفاده می‌کرد. حالا دیگر کشورهای عربی اروپایی و آمریکا رسما با ما وارد جنگ شده بودند. هواپیماهای مان هم امنیت نداشتند و اصلا دنیا با همه توان ایستاده بود تا عراق برنده از این جنگ بیرون بیاید. ما می‌خواستیم در جزیره مجنون مقابل عراق بایستیم، اما تجهیزات و امکانات مان محدود بود. علی هاشمی همه جانش را روی حفظ جزیره گذاشته بود. مدام فضل الله صرامی مسئول اطلاعات قرارگاه خاتم ۴ قرارگاه نصرت با مسئولین و فرماندهان گردانها جلسه می‌گذاشت تا راهکاری برای حفظ جزیره پیدا کنند. نهایتش شد مین گذاری زمین و انداختن خورشیدی داخل آب تا قایق‌های دشمن نتوانند وارد جزیره شوند. در این بین علی هاشمی با فرماندهان توپخانه و ادوات جلسه گذاشت. همه بودند به خصوص فرماندهان مهندسی. بحث سر ساخت جاده بود اما به نتیجه نمی‌رسید. ساعت دو بامداد میان آن شلوغی خوابم برد. نمی‌دانم چقدر خوابیده بودم که با بالا گرفتن بحث از خواب پریدم و به علی هاشمی گفتم اگر بلدی جاده درست کنی برو در خونتون رو درست کن که من هر وقت میام دنبالت گیر نکنم.😂 علی و بقیه بچه ها که توی جلسه بودند زدند زیر خنده و بساط بحث آنشب جمع شد.         •┈••✾❀🏵❀✾••┈• @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
؛ 🍂 از بچه‌های تبلیغات بود. کپسول‌ها که منفجر می‌شد دوربین دستش بود و تند تند عکس می‌گرفت. غرغر بعضی درآمده بود که، این چرا کمک نمی کند؟ □□□ عکس‌ها را که دیدند، همه‌شان تشکر کردند. ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 متولد خاک پاک کفیشه نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔸 قسمت بیستم با صف بطرف کلاس حرکت کردیم، وارد کلاس شدیم، بوضوح خنده تمسخرآمیز همکلاسها را می‌دیدم. نیمکت اول نشستم. سامسونتم توی نیمکت جا نمی‌شد، گذاشتمش روی زمین کنار نیمکت. برپا... خانم معلم وارد کلاس شد. خودش را معرفی کرد، معلم ریاضیات است. خانم معلمه هم یه چیزیش می‌شد، گاهی یه نگاهی به من می‌کرد و پوزخندی میزد. کلاس ساکت بود و خانم معلم در حال قدم زدن توی کلاس، برامون صحبت میکرد و خط و نشون می‌کشید و تهدید میکرد که اگه فضولی کنید فلان می‌کنم بهمان می‌کنم پدرتون را درمیارم...... ترررررررقققققق ناگهان صدای وحشتناکی سکوت کلاس را در هم شکست. یه نفر با نوک پا سامسونت مرا انداخته بود. سامسونت بعلت سنگینی و اینکه فلزی بود صدای وحشتناکی ایجاد کرد. خانم معلم، گوشم را گرفت و از جا بلندم کرد و با تمسخر پرسید: فکر نمی‌کنی کلاس را اشتباهی اومدی؟ تو الان باید کلاس چهارم بنشینی، اینجا چکار می‌کنی؟ بچه ی کدوم محله هستی؟ خیلی عصبانی شده بودم، هر لحظه در حال تحقیر شدن بودم، صدام را کلفت کردم و با تشر گفتم؛ نخیر، کلاس پنجم شاگرد ممتاز شدم، بچه کفیشه ام. : تو که بچه کفیشه ایی، چرا با این سر و وضع اومدی مدرسه؟ آدم فکر میکنه بچه کامبیزی!!!! ۳ زنگ داشتیم و حسابی کلافه شده بودم. زنگ تفریح، زنگ کلاس، در همه لحظات مورد اذیت بودم. روز بعد، پیراهن رانگلرRwangler، آستینها تا آرنج بالا زده شلوار لی Lee آبی کفش اسپورت (اون زمان دو نوع کفش اسپرت بنامهای بوت Boot و رون Rewen وجود داشت که هم بندی بودن هم بی بند و ساخت کشور چین و بسیار ارزان قیمت) یه دونه دفتر ۴۰ برگ که لوله شده بود تو دستم و یه دونه خودکار بیک. آماده برای هر نوع دعوا و درگیری!!! حالا باید بهشون نشون بدم بچه کفیشه یعنی چی. همکلاسی‌ها تعجب کردن، به هوای روز قبل یه نفر اومد جلو و خواست اذیت کنه دوتا مشتش زدم و انداختمش روی زمین و نشستم روی سینه اش. چند نفر پریدن وسط و جدامون کردن. یهویی نظر همه نسبت بهم عوض شد. یواش یواش شیطونی‌هام بحدی مورد پسند همکلاسی‌ها قرار گرفت که سردسته عده ای از اراذل و اوباش شدم!!! گاهی هم طراح بعضی از فضولی‌های جمعی بودم.... •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه در قسمت بعد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 رفیق بی نشان سید صباح موسوی              •┈••✾❀✾••┈• فردا شب هم باز من توی جلسه بودم. باز هم مثل شب قبل جلسه طولانی شد. این دفعه بحث سر این بود که عراق حتما روی جزیره هلی برن می‌کند تا نیروهایش را روی جزیره پیاده کند. من که خسته شده بودم رفتم بخوابم. ساعت شش صبح با صدای هلی کوپتر از خواب پریدم. تمام حرف‌های دیشب توی سرم زنده شد. شروع کردم به فریاد زدن که "علی عراقی‌ها آمدند." به‌دو خودم را رساندم به سنگر علی تا خبرش کنم. علی هراسان پرسید :"چه شده سید؟" گفتم: "عراقی‌ها با هلیکوپتر اومدن." علی با تعجب نگاهی به صورت خواب آلودم انداخت و گفت:" نه سید این هلیکوپتر محسن پوره، قرار بود بیاد از منطقه و قرارگاه عکس بگیره" دوباره علی و بچه‌ها کلی به من خندیدند.         •┈••✾❀🏵❀✾••┈• @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا