eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 ای دوکوهه تو بیا با دل من حرف بزن با نوای حاج صادق آهنگران مرثیه‌ای بی نظیر در فراق دوستانی که دیگر نیستند ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 ما بسیجی‌‌ ها به این ساندیس‌خورها اقتدا کردیم ..! نمایی که پیش رو دارید، اواخر سال۱۳۶۵ یا اوایل سال۱۳۶۶ و در جبهه‌ی جنوب به ثبت رسیده است. جوانان حاضر در تصویر، از بسیجیان لشکر۱۴ امام‌حسین (ع) هستند. یکی از مجاهدان، در حال نوشیدن آب انگوری با بِرَند شرکت «ساندیس» است. به این ترتیب معلوم می‌ شود که میلیو‌ن‌ها جوانِ سلحشور ایرانی، به سودای نوشیدن «ساندیس» به‌سوی جبهه‌ها سرازیر شدند و آن شگفتی ۸ساله را در تاریخِ این مرز و بوم جاودانه ساختند. اگر این گونه است، زنده باد «ساندیس نوشان بسیجی» و پاینده‌باد شرکت "ساندیس"        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 بسیج عشایر و مساجد ۹ ▪︎حجت الاسلام سید فرج موسوی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹 در آن زمان سپاه هنوز آن قدرت و قوت را نداشت. بسیج هم تشکیل نشده بود و ارتش وضعی بهم ریخته ای داشت. لذا غربیها و دشمنان انقلاب حمله را به سرحدات ایران و احتمالا تصرف خوزستان و حتی پیشروی تا قلب ایران را مناسب دانستند. یورش بعثی ها در روز ۳۱ شهریور ماه با بمباران فرودگاهها آغاز گردید. مرزها هم باز بود. اغلب پاسگاهها توسط عده ای ژاندارمرم پیر و با اسلحه سبک نگهداری می شدند که ساعت های اولیه یا کشته شده و یا دست به عقب نشینی زدند. دشمن توانست در همان روزهای اول جنگ تا عمق ۸۰ کیلومتری هم نفوذ کند به طوری که تا ملاشیه و نورد لوله هم رسید. اگر یک گام جلوتر می‌آمد بدون شک اهواز را می گرفت. برادرم آیت الله سید خضر موسوی از مردم تقاضا کرد که به حرکت در امده و در بسیج عشایری ثبت نام نماید در این راستا تعدادی از سران عشایر به دیدن ایشان آمدند و اعلان همبستگی کردند. عشایر درخواست اسلحه برای مصاف با دشمن نمودند، ولی اسلحه مؤثر غیر از برنو و ام یک نبود. منهم به عنوان مبلغ از سوی برادرم گسیل شدم و با بزرگان طوایف به گفتگو پرداختم. خوشبختانه همه افراد عشایر شهرستان اهواز و دیگر مناطق آماده هرگونه همکاری و فداکاری بودند. سیل نیروهای مردمی به بسیج عشایر سرازیر گردید. اولین ضربه کاری علیه نیروهای بعثی توسط مردم و عده ای از بچه های سپاه انجام گرفت و لشکر ۹ ارتش زرهی عراق که برای تصرف اهواز اعزام گردیده بود با حمله نیروهای سپاه اهواز و نیروهای مردمی متلاشی گردید و اهواز از خطر سقوط رهایی یافت. در همه زمینه ها مردم در کنار نیروهای سپاه و ارتش بودند و همگامی آنان در دفاع از اهواز تحسین برانگیز بوده است . ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
وقتی به سمت سنگر شهید زال می‌رفتیم، زمین از شدت بارش گلوله‌های توپ دشمن می‌لرزید، انگار که زلزله بود؛ و یک لحظه ایستادن کنار خاکریز ممکن نبود. بعضی از رزمندگان که پای قبضه هایشان ایستاده بودند، با اشاره می‌گفتند، که آنجا نایستیم و به داخل سنگر برویم. ما هم به علت رگبار ادوات دشمن، که مثل باران می‌بارید، سرزده و بی یاالله وارد سنگر شهید زال شدیم. سردار شهید ارسلان گفت مهمان نمی خواهید؟ یکباره صدای ملایمی به مزاح گفت:« لر بارون شدیم»؛ و آن کسی نبود جز سردار شهید حاج حسین خرازی، که با زال شوخی داشت. شهید ارسلان گفت:«حسین من ثابت میکنم که شما هم لر هستی» حاج حسین با لهجه اصفهانی گفت:« چطور؟» شهید زال یوسف پور گفت:« ای دهکردی په تو لر نیستی؟» شهید خرازی: «آخه این سجلدی می‌خواسته بنویسه لر، نوشته دهکردی، اینهم یک شناس من بودست» 👌 خلاصه(شوخی) برادر زال تا من را دید خیلی خوشحال شد و همدیگر را بغل کردیم، و آن محبتهای قبلی را مجددا تداعی کردیم. به شهید ارسلان گفت:« شما از کجا عزیز ناصری را میشناختی؟» شهید ارسلان حبیبی گفت:« ایشان برادر برادرم است و پسر عموی برادرم». شهید ارسلان از سال ۵۴ با برادرم عباس و پسر عمویم محمد طاهر دوست و حتی دست برادری و اخوت داده بودند؛ و به همین دلیل مرا این‌جور معرفی کرد که خیلی قشنگ بود. اینجا بود که شهید خرازی اظهار خوشحالی زیادی کرد و با خنده گفت:« آقا من، هم کمی لرم، و هم کمی اصفهانی، رو من حساب کنید؛ و به این خاطر، من برادر زال را بردم تو تیپ امام حسین که بتواند بقیه همشهریان را جذب کند. یادشان گرامی باد؛ آنها فرماندهان دلاوری بودند؛ هر ۳ نفرشان آسمانی شدند تا هم‌اکنون ما راحت زندگی کنیم. اینجا هم تمام شد و خداحافظی کرده و از هم جدا شدیم. کم‌کم برای عملیات فتح‌المبین آماده می شدیم که دوباره سعادتی پیدا کردم در خط مقدم، مجدداً سردارانِ هم‌تبارم، شهیدان زال و ارسلان را ملاقات کردم که چقدر خسته شده و بی‌خوابی کشیده بودند. در کمتر از بیست دقیقه با هم خوشُ بش و احوالپرسیِ گرمی کردیم و حلالیت طلبیدیم. بعد از مدتی خبر شهادت ارسلان حبیبی را شنیدم؛ آن زمان من هم مجروح شده بودم؛ و از برادر زال هم مدتی بی‌خبر بودم تا عملیات بیت المقدس؛ که باز هم مجدداً افتخار ملاقاتِ ایشان را به عنوان یک فرمانده دلیرِ گردان امام سجاد(ع) از لشکر همیشه پیروز امام حسین (ع) اصفهان در عملیات بیت المقدس و فتح بزرگ خرمشهر، پیدا کردم. سرانجام دوم خرداد ماه سال ۱۳۶۱ در اوج پیروزی در خرمشهر، برادر زال یوسف پور به درجه شهادت نائل گردید. روحش شاد و یادش گرامی باد راوی: عزیز ناصری پیدنی @defae_moghadas
تاریخ تولد:1335 محل تولد:آلیکوه تاریخ شهادت:1360/10/30 محل شهادت:جبهه شوش مسئولیت:فرمانده اطلاعات وعملیات تیپ17علی ابن ابیطالب(ع) @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 جوری رو خودتون کار کنید که اگه گناه کردید گریه‌تون بگیره شهید جهاد مغنیه ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۱۰۴ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 باغها و میادین اطراف ساختمانها مملو از سرباز، درجه دار و افسر بود. در آنجا اتاقهایی وجود داشت که افراد از راه پلکان وارد آنها می شدند. این اتاقها در زیر زمین تعبیه شده بودند و سقفشان بیش از یک متر از سطح زمین ارتفاع نداشت. این اتاقها دارای پناهگاه هایی بودند که فرماندهان ترسو و بزدل یگانها به آن پناه می بردند. یکی از پزشکان تعریف می‌کرد که وارد جمع شده و هیجان زده فریاد کشیده است ای ترسوها چرا سربازان و مجروحان را رها کرده اید و با سرنوشت آنها بازی می‌کنید؟ یعنی ارزش انسانها این قدر در نظر شما تنزل پیدا کرده است؟» و سرهنگها و سرگردها که زمانی با غرور و تکبر قدم برمی داشتند و به درجات نظامی خودشان می‌بالیدند و سربازان را همچون خدم و حشم به خدمت خود در آورده بودند اینک به پناهگاه رو آورده و اهانت یک ستوان را نسبت به خودشان تحمل می‌کردند. برخی از سربازان در میان تلی از زباله دنبال تکه نان بیاتی می‌گشتند تا آن را با آب تمیز کرده و با مقداری پنیر و کره بخورند. من هم گرسنه بودم اما حاضر نبودم چنین کاری انجام بدهم. به نظر آنها انسان از اینکه بگوید تشنه است نباید احساس شرم کند، ولی اینکه بگوید گرسنه است شرم آور است. بسیار تشنه بودم، از یکی از سربازان گردان خواستم آبی برایم فراهم کند. او توانست مقدار آبی کمتر از یک استکان از یک سرباز برایم بگیرد. امروز که به یاد آن خاطره می‌افتم می‌خندم، زیرا فراموش کرده بودم در جایی که ایستاده بودم رودخانه عظیمی جریان داشت. انسان در آن فاصله ده متری شرایط دشوار حتی قدرت تفکرش را هم از دست میدهد. لحظاتی بعد، برخی از افسران گردان سر رسیدند و من خوشحال شدم که حداقل از مسئولیت فرماندهی که ناخواسته به عهده گرفته بودم خلاص خواهم شد. آنها از هول و هراس چهل و هشت ساعت اخیر مضطرب و سردرگم بودند و نمی دانستند چه کنند. در این حال یکی از افسران به اتاقی که سربازان در آن جمع شده بودند، وارد شد و تهدید کرد که آنها را به خاطر ترسو بودنشان توبیخ خواهد کرد! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 گور به گورشده ─┅═༅𖣔𖣔༅═┅─ در منطقه جایی كه ما بودیم بچه ها اغلب برای خودشان چاله ای كنده بودند و در اون نماز شب می خوندند. گاهی پیش می اومد كسی اشتباها در محلی كه دیگری درست كرده بود نماز می خوند و صاحب اصلی قبر رو سر گردون می كرد. یه شب این وضع برای خود من هم اتفاق افتاد. فردای اون روز كسی كه گویا من در جای او ایستاده بودم مرا دید و گفت: فلانی، دیشب خوب ما رو گور به گور كردی! پرسیدم: منظورت چیه؟ گفت: هیچی، می گم یك خرده بیشتر حواست رو جمع كن و ما را مثل كولی‌ها خانه به دوش نكن. ‌       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران سوی دیار عاشقان ، رو به خدا می‌رویم سنگر مردان خدا ، سنگر دین خداست در دل شب منور از ذکر و نماز و دعاست منظره های آن ببین، چو صحنه کربلاست حسینیان آمده اند، به نینوا می‌رویم سوی دیار عاشقان، رو به خدا می رویم نماهنگی بسیار دیدنی و شنیدنی از سالهای نورانی دفاع مقدس ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
نذر کرده بودم ... غرقِ در عشق امام زمان(عج) پرورش بدهم فرزندم را عینک غواصی‌اش را که آوردند فهمیدم نذرم قبول شده ... صبح‌تون سرشار از مهر و محبت        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 بسیج عشایر و مساجد ۱۰ ▪︎حجت الاسلام سید فرج موسوی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹 آغاز جنگ در ۳۱ شهریور ماه ۵۹ در اهواز همزمان با سازماندهی نیروهای مردمی و عشایر بسیجی بود. خوزستان و به ویژه اهواز سرزمین مقاومتها، استقامت ها و شهامت ها بوده و استوار در برابر مهاجمین بود. حرکت نیروهای بسیجی و بسیج عشایری به سوی جبهه ، قدرت پیشروی را از دشمن گرفت. جنگ تنها آلات و ابزار مدرن و ویرانگر نبوده و نخواهد بود. جنگ در فرآیند اندیشه ها و توانمندیهای یک قوم یک ملت و یک امت نهفته شده و جوانان از خود گذشته و فداکار و مؤمن اهواز و دیگر مناطق به نیروی الهی و شهادت مجهز بودند. مردان و زنانی که با نثار خون پاک و مطهرشان جهان استکبار را متحیر کردند. نیروهای بعثی که از حمایت تانکهای مدرن زره پوشها و خمپاره اندازها موشک ها و توپ های دور برد و سلاح های غیر متعارف و شیمیایی برخوردار بودند، از غرب و جنوب با دهها هزار سرباز کار آزموده و جنگی سیل آسا به حرکت در آمدند به حمیدیه و به ملاشیه و نورد لوله دست یافتند. هیچکس امیدی نداشت که اهواز این شهر پر آوازه مقاومتها بتواند چون کوهی استوار بایستد و با فرزندان راستین خود آن مقاومت شجاعانه را بکند و ارتش سراسر مغرور و بی انگیزه بعث را به عقب براند. آن هم با عده ای افراد معدود که از تسلیحات کافی برخورد نبودند. چرا این رخداد به وجود آمد و عوامل انگیزه‌های آن کدامند؟ در یک کلمه وحدت و همبستگی اسلامی و ملی بود که ملتی با رهبری امامی توانمند و شکست ناپذیر توانست در برابر این تهاجم بایستد. با اراده و خون و استخوان مقاومت کرده و هشت سال بمباران ها و مرگ و ویرانی را به دوش بکشد و تسلیم نگردد و سرانجام توانست هم بعثیان را بیرون براند و هم استکبار جهانی‌را به زانو در بیاورد. محوریت جنگ و محوریت نظام با ولایت فقیه بود و این ولی فقیه بود که سکاندار هدایت ارکان نظام است لذا آنانی‌که به این رکن رکین نظام مقدس ایمان و اعتقاد ندارند، جایگاهی در ایران اسلامی ندارند و رانده شده به شمار می روند و لو این که بزرگترین مقام اجرایی کشور را برعهده دارند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 حضور سرزده رهبر انقلاب بر مزار شهید پوریا احمدی ، برای انجام وعده ای که به دختر شهید داده بودند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 قرار بی قرار       ‌‌‍‌‎‌ ┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ قبل از عمليات بصرالحرير مى بايست با سيد و چندتا از بچه ها براى شناسايى منطقه مى رفتيم. محل مورد نظر بسيار سرسبز و باصفا بود و نيزارهاى بلندى داشت. كنار جاده هم بوته هاى خارى به شكل توپ و به اندازه گردو بود. مدام به اين ها نگاه مى كردم و دوست داشتم زيرشان بزنم. با پوتين زدم زير بوته ها. بوته ها تا ارتفاع زيادى بالا رفتند. از اين كار خوشم مى آمد. براى همين چندبار اين كار را تكرار كردم. سيدابراهيم آمد كنارم و يواش زير گوشم گفت "ابوعلى نكن عزيزم؛ قربانت بشوم اينا هم موجود زنده هستن." با خنده گفتم "آخه خيلى حس خوبى داره وقتى شوت شون مى كنى." سيد دستش را دور گردنم انداخت و گفت "اين كارها باعث عقب افتادن شهادت مى شه." بعد از اين حرفش توى فكر رفتم و گفتم بابا اين سيد تا كجا را مى بيند. نفهميدم كى رسيديم مقر. آن موقع فهميدم كه تا سيب نرسد از درخت نمى افتد.       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ شهيد مصطفى صدرزاده، (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 نظرات شما در خصوص کتاب گلستان یازدهم ╌⊰᯽⊱╌ ▪︎ حیدری زاده سلام شب خوش، چندین سال است که در گروه ایتا با خاطرات زیبایی که در کانال خاطرات ارسال می کنید دوران دفاع مقدس تداعی می شود گاهی خود را در بین رزمندگان و دوستان قدیمی می بینم و گاهی صدای خمپاره و خمسه خمسه معروف عراقی ها خواب را از من می رباید عادتم شده شب آخر وقت حتما به کانال سر بزنم و عرض ادبی به شما یادگار دفاع مقدس نمایم باور کنید هر قصه ای ارائه می دهید با حرص و ولع آن را دنبال میکنم مثل یک کودک با صحنه های غمگین گریه میکنم و با صحنه های شاد مسرور این سرگذشت زیبای خانم پناهی هم مارا به تاریخ دفاع مقدس و شب‌های بمباران برد هم به جغرافیای ایران از دزفول تا همدان بسیار زیبا این خاطرات حقیقی ترسیم شده بود روح شهدا قرین رحمت الهی و به صبر و شکیبایی همسران و فرزندان و پدر و مادر شهدا و به صبر و شکیبایی جانبازان و تلاش رزمندگان درود می فرستم اقل بسیجی عبدالصادق حیدری زاده پیشکسوت آموزش و پرورش ╌⊰᯽⊱╌ ▪︎اسماعیلی سلام شب خوش، چندین سال است که در گروه ایتا با خاطرات زیبایی که در کانال خاطرات ارسال می کنید دوران دفاع مقدس تداعی می شود گاهی خود را در بین رزمندگان و دوستان قدیمی می بینم و گاهی صدای خمپاره و خمسه خمسه معروف عراقی ها خواب را از من می رباید عادتم شده شب آخر وقت حتما به کانال سر بزنم و عرض ادبی به شما یادگار دفاع مقدس نمایم باور کنید هر قصه ای ارائه می دهید با حرص و ولع آن را دنبال میکنم مثل یک کودک با صحنه های غمگین گریه میکنم و با صحنه های شاد مسرور این سرگذشت زیبای خانم پناهی هم مارا به تاریخ دفاع مقدس و شب‌های بمباران برد هم به جغرافیای ایران از دزفول تا همدان بسیار زیبا این خاطرات حقیقی ترسیم شده بود روح شهدا قرین رحمت الهی و به صبر و شکیبایی همسران و فرزندان و پدر و مادر شهدا و به صبر و شکیبایی جانبازان و تلاش رزمندگان درود می فرستم اقل بسیجی عبدالصادق حیدری زاده پیشکسوت آموزش و پرورش ╌⊰᯽⊱╌ ▪︎ ╌⊰᯽⊱╌ ▪︎ ╌⊰᯽⊱╌ ▪︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۱۰۵ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 شلیک آتش از شب قبل بی وقفه ادامه داشت و سربازان ما پشت دیوار ساختمان سنگر گرفته بودند و با سلاح هایشان به سمت شرق تیراندازی می‌کردند. از آنها پرسیدم: «آیا چیزی می‌بینید که به طرفش آتش می‌گشایید؟» گفتند «نظامیانی را در پشت خاکریزی که حدود صد متر تا شرق امتداد یافته است می‌بینیم» به آنها گفتم «هویت‌شان را شناسایی کرده اید؟» گفتند هرگز ولی به طرف ما تیراندازی می‌کنند، ما نیز پاسخ می‌دهیم. بدین ترتیب، این شایعه در بین سربازان پیچید که احتمال دارد آنها نظامیان عراقی باشند، اما چگونه میتوان مطمئن شد؟ ناگهان افسری در حالی که فریادکشان تهدید می‌کرد، به نظامیان اطراف خود دستور حرکت به سمت شمال غرب و به موازات شط العرب را داد. همه امیدوار بودند که ما حلقه محاصره را خواهیم شکست و از مرز بین المللی عبور خواهیم کرد. این ادعا با سادگی تمام مطرح می‌شد چرا که هیچ کس از موقعیت ما اطلاعی نداشت. به هر حال سربازان از یک خیابان باریک فرعی عبور کرده و به ساختمان چند طبقه ای واقع در شمال ساختمانهایی که آنها در مستقر بودیم رسیدند. گلوله باران به شکل پرحجمی ادامه داشت، به طوری که ما به حالت خمیده می‌دویدیم تا اینکه به مکانی مملو از صدها نظامی عراقی رسیدیم که به سمت خاکریزی واقع در شرق ما تیراندازی می‌کردند. در آن ساختمان افرادی از گردانمان را دیدم. یکی از آنها از ناحیه گردن مجروح شده بود. هنگام صحبت صدایش خرخر می کرد. آسیب جزیی به حنجره اش وارد شده بود. هر دو دست خالی خود را مقابل او گشودم تا به وی بفهمانم هیچگونه وسیله درمانی در اختیار ندارم و قادر نیستم برای او کاری انجام دهم. با اینکه تا آن لحظه اجساد متعددی دیده بودم، اما جسدی در آنجا مرا به فکر فرو برد. جسدی نقش بر زمین که با یک اورکت نظامی پوشانده شده بود و نظامیان بی تفاوت از کنار او می‌گذشتند. این انسان که در نظر والدینش از هر چیزی با ارزشتر است نقش بر زمین شده و کسی به او اعتنایی نمی‌کند. او که تمامی رویاهایش به یکباره نقش برآب شده بود، فردا در یک گورستان دسته جمعی دفن شده و نامش در طومار مفقودین به ثبت می‌رسید. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
امشب رضا ز سوز جگر گریه می‌کند مانند سیل ز ابر بصر گریه می‌کند تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم از داغ جانگداز پدر گریه می‌کند شهادت امام موسی کاظم (ع)  تسلیت باد 🏴
🍂 برای کسانیکه طعم غذاهای جبهه را چشیدند این عکس یادآور خاطراتی است..! ایلام ، تیرماه ۱۳۶۵ مهران منطقه عملیاتی کربلای یک بسته‌بندی غذای گرم در کیسه‌های پلاستیکی برای قهرمانان خطوط مقدم نبرد عکاس : احسان رجبی صبح‌تون سرشار از نور الهی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 بسیج عشایر و مساجد ۱۱ ▪︎حاج جبار سیاحی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹 حاج جبار سیاحی از نیروهای بسیج عشایری در مصاحبه روز ۹۰/۲/۳۱ درباره تلاش ها و فداکاریهای خویش به عنوان یک نیروی بسیجی - عشایری می گوید: جنگ که آغاز شد من و خانواده ام در کوی کمپلوی اهواز زندگی می کردیم. در آن زمان امام خمینی (ره) فرمودند: واجب کفایی است که همه آحاد ملت از کشور اسلامی که مورد تهاجم نظامی قرار گرفته دفاع کنند. دستور امام را با جان و دل پذیرفتیم. فرزندانم دکتر علی، مهندس حمید و مهندس مهران و نیز فرزند برادرم دکتر سعید و برادرش مسعود و نیز برادرهایم لباس رزم بر تن کردند. من با خود گفتم خدایا حتی یک تن از خانواده ام از مردان نمانده و ما به سوی دشمن حرکت کردیم. فرزندانم حتی جلوتر از من به حرکت در آمدند. به آنها یاد آور شدم که بایستی با مسجد محل هماهنگی کنیم. برای جنگیدن با دشمنی خونخوار و بی مروت بایستی روی برنامه کار کنیم. هر کس با توجه به هنر و امکاناتی که دارد وارد نبرد گردد. پسرم دکتر علی گفت: ما جوان هستیم و هر چند مدارج علمی را پشت سر نهاده ایم اما ما در گروههای نظامی و رزمی قرار می گیریم. آنها خط‌شان را معین کردند و راه مبارز مسلمان را در پیش گرفتند همراه با سپاه اهواز و حاج علی شمخانی. اسلحه نداشت، هر جا که درخواست سلاح می‌کرد می‌گفتند شما بایستی از تهران اسلحه بگیرید. بنی صدر در آغاز جنگ می گفت زمین می دهیم و زمان می گیریم؛ لیکن این شیوه جنگیدن در گذشته می توانست کارساز باشد، ولی زمان فعلی ما فرق می‌کند. هر وجب خاک اهواز یک چاه نفت دارد. مؤسسات عظیم نفتی و گازی و صنایع وجود دارند. اگر دشمن به آنها دسترسی پیدا می کرد، مثل هویزه و خرمشهر و یا چاه‌های کویت نابودشان می‌کرد. این منطق غیر عقلایی بود که بیان می شد. لذا دفاع تا سر حد شهادت و مقاومت و بردباری و ایستادن در برابر مهاجمانی که خطوط مرزی ما را اشغال و آماده ورود به شهرمان گردیدند، یک تکلیف بود. ما به نام اهواز و به نام خمینی(ره) و به نام عزّت و شرف آماده نبرد شدیم، اما همانطوری که گفتم این نبرد بایستی از روی سازماندهی انجام می گرفت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂