eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ۱۰۷ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• معلمی صاف، زلال بهداروند: آقای معلمی چه ویژگی های شخصیتی ای داشت؟ خداوند به این مرد توان هنری ارزشمندی داده بود. او این توان را امانتی از جانب خداوند می دانست و می کوشید از طریق آن دینش را به رزمندگان و جنگ ادا کند. نفس او حق بود. من یقین دارم اجر او بیشتر از من بود. اگر من با او آشنا نمی شدم، آن شور و نوایی که در دوره دفاع مقدس به واسطه صدای حقیر و دیگر دوستان مداح ایجاد شد، به وجود نمی آمد. به نظرم، ثواب او که در پشت پرده، خالصانه شعرها و نوحه ها را می سرود، از من که جلوی دوربین و مردم آنها را می خواندم، بیشتر بود. آقای معلمی ویژگی های معنوی خاصی داشت. در منزل خودش شب بیست و هفتم ماه رمضان، مراسم احیا می گرفت. من و دوستان دعای جوشن کبیر را می خواندیم. او هم گاهی برای کمک به ما می خواند. بدون کتاب و از حفظ می خواند. معلوم بود کل دعای جوشن کبیر را حفظ است و نیازی به کتاب ندارد. اگر کسی اعراب دعا را اشتباه می خواند، با صدای بلند اعتراض می کرد که درست بخوان. این غلط است. گاهی که من دعای ابوحمزه ثمالی را می خواندم، می دیدم او باز هم از حفظ می خواند. این موضوع برای من خیلی جالب بود. معلوم بود در ادعیه خوانی شب های احیا سابقه دارد. وقتی نوحه می خواند، می دیدم که اشک در چشم هایش جمع می شود و بغض می کند. بعضی وقت ها هم گریه می کرد و می نوشت. من بارها این صحنه ها را هنگام کار با او دیدم. گاهی صبح ها که برای گرفتن نوحه سراغش می رفتم، می گفت: «دیشب برای نوشتن این نوحه خیلی گریه کردم. نمی دانستم گریه کنم یا بنویسم.» فرزندش در مورد حال خوش او موقع سرودن شعر و نوحه می گفت: «هر زمان پدرم در رثای امام حسین (ع) و یارانش شعر می گفت، اشک از چشمانش سرازیر می شد.» سکوت و آرامش را دوست داشت. بیشتر در شب و در تنهایی شعر می گفت. شب زنده داری از زمان جنگ برایش عادت شد و تا آخرین روزهای عمر باعزتش این عادت را ترک نکرد. روزها چند ساعت می خوابید، اما شبها همیشه بیدار بود. جنگ که تمام شد، شعرهایش را تنظیم و تدوین و منتشر کرد. این کار موجب شد که کم کم سوی چشم هایش را از دست بدهد. با وجود این، از شعر گفتن دست نکشید و عجیب آنکه در آخرین سال زندگی اش، در رثای امام حسین (ع) شانزده نوحه سرود که فقط چند تا از آنها خوانده شده، نمی خواست مشتاقانی که هر سال از یک ماه قبل از محرم به در خانه اش می آمدند، دستشان خالی بماند. مهم ترین صفات او صافی، زلالی و صداقت بود که در کلام و رفتارش به خوبی دیده می شد. او دل صافی داشت و بسیار با اخلاص بود. بین دوستان مشهور بود که از هیچ کس برای یک لحظه هم کینه ای به دل نمی گرفت. اگر کسی او را ناراحت می کرد و ده دقیقه بعد پیش او می آمد، به قدری با او شوخی می کرد که انگار نه انگار او همان کسی است که اذیتش کرده. خیلی زود ناراحتی از دوستان را فراموش می کرد. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 ۱۰۸ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• دیدار با علامه جعفری از آقای معلمی، افراد و علمای بزرگی تعریف و تمجید کرده اند که جای تأمل دارد. یک بار همراه آقای معلمی برای دیدار با علامه محمد تقی جعفری رفتیم. آقای رجایی و نیکخواه و چند نفر دیگر از دوستان هم بودند. من به علامه گفتم: «حاج آقا، ایشان حبيب الله معلمی شاعر نوحه های من هستند.» علامه جعفری با تعجب پرسید: «عجب! شاعر نوحه "لاله خونین من ای تازه جوانم شهید" هستند؟» بعد کل نوحه را از اول تا آخر از حفظ برایمان خواند. خیلی برایم عجیب بود که یک عالم دینی نوحه ای را حفظ کرده باشد. او مفسر اشعار مولانا حافظ و بسیاری از شعرای بزرگ بود، ولی با کمال اخلاص، نوحه آقای معلمی را می خواند و چه ذوقی هم می کرد. این کار او نشان می داد که اخلاص آقای معلمی روی افراد اثر گذاشته و اشعارش به دل آنها نشسته. هر بار که آیت الله حائری شیرازی را می دیدم، تکیه کلامش این بود که آقای معلمی کجاست؟ چه کار می کند؟ به او سر می زنی؟ بهداروند: چرا آقای معلمی به شما علاقه ای خاصی داشت؟ خودم هم نفهمیدم که چرا این قدر به من محبت دارد. دخترش تعریف می کرد که ما گاهی احساس می کردیم پدرم آقای آهنگران را بیشتر از فرزندانش دوست دارد. به هر حال، این ارتباط، دوطرفه و قوی بود. هر چه می گذشت، من هم به او ارادت ویژه ای پیدا می کردم. همیشه به من توصیه می کرد: «صادق جان، یک چیز را فراموش نکن؛ اگر با من کار می کنی و برای امام حسین می خوانی، برای پول کار نکن، چون همه زحمات من و خودت را به باد می دهی.) ..بعد از تحقق پیروزی در والفجر۸ و تثبیت مواضع نیروها در فاو، شعری خواندم که محتوایش تبریک این پیروزی بزرگ به همه رزمندگان و ملت ایران بود. شعر است: ای شب شکاران فجر پیروزی مبارک بر زعم ظلمت پرتوافروزی مبارک فجرآفرینان سينه شب را دریدند در فجر هشتم فتح دیگر آفریدند این شعر سرودۀ آقای عتیق بهبهانی است. چند تا از سروده های او را در طول جنگ خواندم. بیشتر اشعار او بار حماسی داشت و در رزمندگان شور مضاعفی برای نبرد ایجاد می کرد. گاهی که فرصت می یافتم، طبع شعر خودم را هم به کار می گرفتم و با بهره گیری از درس های آقای معلمی و تجربیات شخصی‌ام، اشعاری می سرودم و برای رزمنده ها می خواندم. یکی از این سروده هایم که برای پیروزی در فاو خواندم این شعر بود. عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است شعار رفع فتنه ها ذكر زوار است در این مسیر جمله را حق نگهدار است به راهیان کربلا لطف حق یار است که بر سپاه حق حسین میر و سالار است که شور عاشقانه را حق خریدار است روان به سوی کربلا خیل انصار است عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است مقام این دلاوران قرب دادار است عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است عزت ما در این زمان جنگ و پیکار است •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 مجموعه خاطرات کوتاه نوشته: رقيه كريمی ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ ۱۰۱ اتوبوس به طرف جنوب می‌رفت. يكي به خنده گفت: «آقا من باطری‌سازم، ماشين مردم مونده تو گاراژ.» ديگری ميگفت: «من چی كه اصلاً خداحافظی هم نكردم.» هيچ وسيله‌ای با خودشان نياورده بودند. حتی خداحافظی هم نكـرده بودند. طرح لبيك بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۲ از روستای ما ۳۰ تا ۴۰ نفر برای عمليات آمده بودند. خيال می‌كرديم بعد از عمليات لااقل ۱۰ تا شهيد می‌دهيم. °°°° عمليات تمام شد. هر ۴۰ نفر به سلامت به مقر برگشتند. خون هم از دماغ يك نفر نيامد. شايد دعای بدرقه كنندگان روستا بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۳ پدر و پسر با هـم آمـده بودنـد. پـسر ديگـر تـازه شـهيد شـده بـود. ميخواستم اعزامشان نكنم. عصبانی شدند و هر دو با هم گفتند: «شما نمی‌تونيد بـرای مـا تكليـف تعيـين كنيـد. وظيفـه مـا رو خـدا مشخص كرده و امام دستور داده. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۴ گفت: «بچه‌ها بايد اسلحه بگيريد.» گفتيم: «اسلحه چی؟» گفت: ژ-۳ خوب می‌دانستيم كه ژـ۳ يعنـی جبهـه غـرب و پدافنـده. اسـلحه را نگرفتيم. می‌خواستيم به جنوب برويم. °°°° دعای كميل بود. مسئول دسته برايشان صحبت كرد. بچه‌ها نـرم شـده بودند. اسلحة ژـ۳ را تحويل گرفتند. °°°° تعلل ما مشكلاتی به وجود آورد. فردای آن روز جريمه شديم؛ يعنی كمی سينه‌خيز رفتيم. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۵ همه چيز آماده بود. كوچه‌ها چراغانی شده بود. مهمان‌ها دعوت شده بودند. حتی نوشابه عروسی را هم خريده بودند. مراسم را به خاطر عمليـات رها كرده بود. °°°° مهمانها هنوز منتظر دامادی بودند كه ديگر باز نمی‌گشت. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 نقش شهید سلیمانی در ‌‌‌عملیات بیت المقدس ۳ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ۳- هنر تغییر در طرح ریزی حین اجرای عملیات: در عملیات بیت المقدس جهت اصلی طرح ما حرکت از شرق کارون بود ولی زمانی که دو لشکر عراق عقب نشینی کردند و نیروهای عراق در شرق بصره تقویت شدند، ما تازه به مرز رسیده بودیم و لذا موازنه قوا بین ما و دشمن به هم خورد. در واقع عراق با چهار لشکر قوی خود در شرق بصره آرایش گرفت، در حالی که توان نیروهای ما به دلیل فشردگی عملیات و فشارهای دشمن، به حداقل رسیده بود. به همین دلیل، فرماندهی، سریع طراحی را تغییر داد و قرارگاه فجر را از منطقه فتح المبین برای کمک، به پایین آورد و در نهایت، جهت طرح عملیات را از حالت شرقی - غربی به شمالی - جنوبی تغییر داد. به این ترتیب فرماندهی توانست خرمشهر را که در اشغال دشمن بود به عنوان هدف اصلی انتخاب کند تا با همان نیروی حداقلی، بحول و قوه الهی خرمشهر از اشغال دشمن خارج شود و در پی همین طراحی بود که بیش از ۱۹ هزار نفر از سربازان عراقی در این شهر به اسارت ما درآمدند. ۴- توسعه سازمان رزم: از دیگر هنرهای فرماندهی این بود که توانست با سازماندهی مجدد توان موجود، تیپ‌های سپاه را از ۱۲ تیپ در فتح المبین به ۱۷ تیپ در این عملیات گسترش دهد و یگان‌های تخصصی مانند توپخانه و زرهی و ادوات را با استفاده از غنایم دشمن راه اندازی کند. در چنین فضایی توانستیم در برابر یک دشمن قوی، مجهز، پولدار و مصمم، با عنایات الهی و در نبردی طاقت فرسا و نابرابر، تجاوز سراسری قوای بیگانه را دفع کنیم و در برابر یک هجوم گسترده، دوام بیاوریم. یک تعریف کلاسیک از جنگ هست که می‌گویند جنگ یعنی تحمیل اراده. رزمندگان اسلام اجازه ندادند دشمن اراده‌اش را که اشغال خاک کشور و تجزیه ایران بود بر ما تحمیل کند و حتی اجازه ندادند، یک وجب از خاک کشورمان اشغال شود و این مهم، باید برای نسل‌های امروز تشریح شود که بدانند مادرانشان سه هفته پوتین ها را از پای درنیاورند تا با لطف خدا خرمشهر را از دشمن قوی، مجهز و مورد حمایت قدرت‌های منطقه‌ای و بین المللی پس گرفتند. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 عمل به تکلیف در هر شرایط راهی که امثال جهان‌آرا در پیش گرفتند ممد نبودی..... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ۱۰۹ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• بهداروند: دیگه برنامه کاری شما نوشتن نوحه به هنگام شروع عملیات ها یا بعد از پایان عملیات ها بود. از قبل در جریان عملیات بودی؟ آهنگران: تا حدودی در جریان قرار می گرفتم تا بتوانم حال و هوای عملیات و منطقه عملیات را در اشعار و نوحه های زنده کنم؛ اما دیگه در جریان جزئیات کار و ساعت عملیات نبودم. به هرحال من دیگه یک فرمانده نظامی نبودم. یک نیروی فرهنگی بودم که در حیطه وظایف محول شده عمل می کردم. بهداروند: شما برای اربعین شهدای آزادی سازی بستان هم نوحه ای خواندی که باز نوعی بازخوانی از تاریخ عاشورا است؛ اين اربعين دارم پيامی از شهيدان از کشته های غرق خون در خاک بستان در خون تپيدند خوش آرميدند در خون تپيدند خوش آرميدند آهنگران: بله. خوب جزئیات نوحه را به خاطر داری! من وقتی این نوحه را می خواندم صحنه وداع با دوستان در شب عملیات طریق القدس برایم زنده می شد و به تک تک دوستانی که ساعاتی از زندگی ام را در کنار آنان بودم و اکنون شهادت میان من و آن‌ها فاصله انداخته بود، فکر می کردم و بر سرنوشت زیبای رفقای سفر کرده غبطه می خوردم. به هرحال شهادت سعادتی است که برای رسیدن به آن لیاقت می خواهد. بهداروند: یکی از عملیات های موفق و تأثیرگذار ما که سبب بیرون رانده شدن دشمن از خاک میهن شد و راه را برای آزادسازی خرمشهر فراهم نمود، عملیات فتح المبین بود. از حال و هوای قبل از آن عملیات خاطره ای به ذهن دارید؟ آهنگران: بله. يادم است که قبل از عملیات فتح المبین با تعدادی از برادران رزمنده جهت دستبوسی به خدمت حضرت امام رسیدیم. به همراه ما پیرمردی بود روحانی به نام حاج آقا ترابی از اهالی اطراف دامغان که دروس حوزوی را در حد بالایی خوانده بود و با وجود سن زیاد، بسیار سر حال و دل زنده بود که از اوایل جنگ به جبهه آمده و من در سوسنگرد با او آشنا شدم. زمانی که از اهواز به تهران رسیدیم، حاج آقا ترابی اصرار زیادی داشت که با پای پیاده به جماران برویم تا ثواب بیشتری نصیب ما بشود. بچه‏‌ها راه زیادی را طی کرده بودند و به دلیل خستگی اکثراً با این پیشنهاد مخالف بودند. بالاخره در اثر اصرار و پافشاری حاج آقا ابوترابی، پیاده به سوی جماران حرکت کردیم. حاج آقا ترابی در صف جلوی من ایستاده بود. نوبت که به او رسید با اشتیاق فراوان دست امام را در دست گرفت و در حالی که گریه می‏کرد رو به امام کرد و گفت: «امام، ما به گدایی آمده‏‌ایم، دستمان خالی است». امام با تبسم به چهره ایشان نگاه کردند و با سادگی خاصی فرمودند: «ما همه در خانه خدا گدا هستیم». حاج آقا ابوترابی دوباره با چشمان گریان به امام نگاه کرد و گفت: «امام برای ما دعا کنید که شهید شویم». امام با همان تبسم زیر لب چیزی گفتند که استنباط من این بود که فرمودند: «ان‌شاء اللّه‏، دعا می‏کنم» ولی ما فقط تبسم و رضایت حضرت امام را مشاهده کردیم و صحبت ایشان را به خوبی متوجه نشدیم اما لحن و طرز صحبت حضرت امام و سادگی بیان ایشان که فرمودند: «ما در خانۀ خدا گدا هستیم» برای ما تازگی داشت. بعد از دست بوسی و خداحافظی از محضر امام به جبهه برگشتیم و اتفاقاً در جریان عملیات فتح المبین، حاج آقا ابوترابی به آرزوی خود رسید و به درجه شهادت نائل گردید. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 ۱۱۰ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• بهداروند: از نوحه‌هایی که در آن ایام خواندی مطلبی را به یاد می آوری؟ آهنگران: چند روز قبل از عید نوروز، قبل از عمليات در پادگان دو کوهه اندیمشک چند نوحه خواندم که هنوز حس و حال خوب آن روزها در جانم است. يادم است قبل از عمليات در پادگان دو کوهه چند خواندم که در سراسر زمين صبحگاه رزمندگان نشسته بودند و سينه مي زدند. بهداروند: آنقدر که من از شما و نوحه هایت شناخت دارم، نوحه های قبل از عملیات ها بیشتر جنبه حماسه ای و هماوردطلبی و درخواست از رزمندگان برای نبردی دیگر با دشمن را داشت... آهنگران: بله همین طور است. به هر حال هدف و انگیزه من و دوستان در واحد تبلیغات هم برانگیختن حس مسئولیت و ایجاد شور و شوق در بچه‌های بسیجی، سپاهی و ارتشی برای رویارویی با صدامیان بود. این احساس در نوحه ای که قبل از عملیات فتح المبین خواندم، به خوبی هویدا است؛ این جبهه اسلام است این جبهه اسلام است دل شور دگر دارد دل شور دگر دارد این جبهه اسلام است این جبهه اسلام است دل شور دگر دارد دل شور دگر دارد حقا که بر این محفل حقا که بر این محفل الله نظر دارد الله نظر دارد شو عازم این سامان تا عشق و صفا بینی در بزم فداکاران خوش روح وفا بینی روشن دل هر عاشق از نور خدا بینی آنکس بود از ما دور ز اینجا چه خبر دارد ( نوحه در ادامه) بهداروند: حاج صادق شما چند روز بعد از عملیات فتح المبین نوحه دلنشینی خواندی که خاطره آن در خاطر رزمندگان باقی مانده از آن عملیات باقی مانده است... آهنگران: البته چند نوحه خواندم یکی دوتای آن‌ها مضمون و ماندگاری بیشتری داشت: آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم آمدم تا کربلای شوش را زیبا کنم آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم آمدم تا در کنار کرخه مانند فرات همچو عباس دلاور جان خود اهدا کنم آمدم تا در شب تاریک در صحرای شوش خالصانه با خدای خویشتن نجوا کنم آمدم تا در شبیخون بر سپاه کافران در کنار جنگجویان وطن غوغا کنم (نوحه در ادامه) •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔻 حاج صادق آهنگران 🔰 نوحه سرایی در آستانه عملیات فتح‌المبین ⏪ این جبهه اسلام است دل شور دگر دارد دل شور دگر دارد 🔻 شعر: حبیب اله معلمی 🔻محل اجرا: شوش دانیال 🔻 زمان اجرا: سال (1360) 🔻 مدت آهنگ: 15:53 دقیقه ━•··‏​‏​​‏•✦❁🔅❁✦•‏​‏··•​​‏━ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نواهای ماندگار 💠 حاج صادق آهنگران از سری نوحه های فتح المبین آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 با سلام و عرض پوزش از تاخیر امشب در ارسال خاطرات دوستانی که در دوران دفاع مقدس از حضور و برنامه های "حاج صادق آهنگران" در یگان خود خاطراتی دارند ارسال نمایند تا در پایان کتاب در کانال به اشتراک گذاشته شوند. 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 السلام ای حامی دین رسول الله حاج صادق آهنگران در جمع رزمندگان اسلام http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 مجموعه خاطرات کوتاه نوشته: رقيه كريمی ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ ۱۰۶ از اعزام جا مانده بود. گفتم: «نبی جان! اشكالی نداره. با اعزام بعدی می‌ری.» گفت: «نه پدرجان! هر طور شده بايد خودم رو به بسيجی‌ها برسونم.» °°°° به محل اعزام رسيد. خسته شده بود. از روسـتا تـا آنجـا پيـاده آمـده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۷ شب اعزام نگران بود. خداحافظی نكرده بـود. اصـلاً بـه خـانواده‌اش اطلاع نداده بود. يك لحظه از پنجره مسجد به بيرون نگاه كرد. پدرش كنار در ايستاده بود و می‌خنديد. به سرعت به سمت پدر رفت. هر دو خنديدند. °°°° ديگر نگران نبود. آن شب آسوده خوابید. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۸ سوار اتوبوس شدند. سردشان بود، ولی با آن آيه گرم می‌شدند. آيه ای كه هميشه موقع سوار شدن به اتوبوس با هم زمزمه می‌كردند: «يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون» •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۰۹ با پسر عمويش هم اسم بود. دير برای ثبت نام رسيده بود. اتوبوسها در حال حركت بودند. °°°° به سرعت سوار اتوبوس شد. عكسش را به جای عكس پسرعمويش در پرونده او چسبانده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۱۰ مادر چاقو را برداشت: ـ اگه بخوای بری خودمو می‌كشم. °°°° از خانه خارج شد؛ با ساك. با تعجب نگاهش كردم. ـ كجا؟ ـ خداحافظ... دارم می‌رم منطقه... التماس دعا. °°°° قبل از رفتن دو ركعت نماز خوانده بود و از خدا خواسته بود مادرش را راضی کند http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂