eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 غریبانه رفتید و من! ملتمسانه می‌گویم : مـدد کنید ، تا طـی کنم این راهِ ناهموار را ... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 سردار علی شمخانی؛ " آن موقع ( زمان جنگ) گفته شد که آقای هاشمی آمده است مسئولیت جنگ را بعهده گرفته تا جنگ را خاتمه بدهد نه اینکه جنگ ادامه پیدا کند." ( مجله رمز عبور . شماره ۴. مرداد۱۳۹۳ ص۴۵) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روزهایی پرحادثه ۴ علیرضا مسرتی / از کتاب دِین ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔅 پس از تذکرات جواد داغری، بچه ها از روی پل فلزی بستان عبور کردند و در یک کانال کشاورزی که حدود هشتاد سانتی متر عمق داشت به خط شدیم. سمت چپ پل یک پاسگاه ژاندارمری بود که در اتاقک نگهبانی بالای آن یک ارتشی با دوربین و بی سیم دیده بانی می کرد. نیروهای مهندسی و تخریب ارتش در حال بستن مواد منفجره به پایه های پل بودند. در ساحل شمالی رودخانه یک پوشش گیاهی وجود داشت و پس از آن دشت صاف و شنی تا دوردست دیده می شد. کم کم تانک های عراقی دیده شدند که به آرامی در حال پیشروی به سمت بچه ها بودند. پنج دستگاه تانک، که به موازات هم یک خط تشكيل داده بودند، جلوتر از بقیه و پشت سر آنها تعدادی نیروی پیاده عراقی در حال جلو آمدن بودند. به پانصد متری که رسیدند، شلیک کردند و اتاقک بالای پاسگاه اولین هدفی بود که آن را زدند و دیده بان ارتش به شهادت رسید. بعد تمام ساختمان هایی را که قابلیت دیده بانی داشتند یک به یک هدف قرار دادند و شروع به پیشروی کردند و به کمتر از دویست متری بچه ها که رسیدند، آرپی جی زن‌ها با موشک های محدودی که داشتند چند گلوله به سمت تانکها شلیک کردند و مابقی هم با تفنگ و تیربار گلوله های خود را شلیک کردیم. در این هنگام صدای انفجاری مهیب آمد. یک فروند هواپیمای ایرانی بود که بمب های خود را میان تانک های عراقی ریخت. کوهی از خاک برخاست و پس از فروکش کردن آن، هیچ تانکی که مورد اصابت قرار گرفته باشد ندیدم. نیروهای سپاه، که مهمات خود را مصرف کرده بودند، یکی یکی از روی پل به عقب رفتند و پس از عبور آخرین نفر، پل با صدای مهیبی منفجر شد. پل فقط از ناحیه ستونها تخریب شده بود و بدنه آن سالم روی کف افتاد. تانک ها و نیروهای عراقی تا ده متری کانال آمدند و سپس به عقب برگشتند و در فاصله پنجاه متری ایستادند. یک نفر با لباس محلی، درون قایقی که کنار آب قرار داشت رفت و شروع به پارو زدن کرد تا به سمت شمالی رودخانه - که عراقی ها با فاصله ایستاده بودند - برود. گویا از ستون پنجم بود که در حال بردن آخرین خبرهای نیروهای ما برای عراقی ها بود. ناگهان من، که آن موقع سن کمی داشتم، از لای بوته ها برخاستم و اسلحه خود را به طرف او گرفتم و با اشاره دست او را به سمت خود خواندم. آن مرد، که خیلی ترسیده بود و انتظار حضور کسی را نداشت، با قایق به سمت من آمد. قبل از انفجار پل نتوانسته بودم به آن سمت بروم. در منتها اليه قایق نشستم و در حالی که اسلحه ام طرف مرد بومی بود گفتم: «پارو بزن.» مرد پارو زد و قایق را به ساحل جنوبی رودخانه برد. به عنوان یک فریب نظامی به مرد گفتم: «تعداد دیگر از بچه ها کمین کرده اند. اگر آنها را هم دیدی، به این طرف بیاور.» و به تدریج از او فاصله گرفتم و عقب عقب و به روی جاده رفتم. وقتی دیگر مرد در دیدم نبود، برگشتم و راه افتادم. هیچکس دیده نمی‌شد! گویا شهر کاملا تخلیه شده بود. هوا داشت تاریک می‌شد که یک جیپ از سمت سوسنگرد به طرفم آمد. راننده جیپ گفت: «من آمده ام تا اگر کسی مانده، او را ببرم. تو کسی را ندیدی؟» گفتم: «نه، من آخرین نفر بودم.» جیپ من را سوار کرد و به سوسنگرد برد. بین راه متوجه شدم که سر تفنگم مثل یک گلدان باز شده است. معلوم نبود که گلوله ای از طرف مقابل به آن اصابت کرده، یا بر اثر تیراندازی و گرم شدن این گونه از هم شکافته بود. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔻با نوای حاج صادق آهنگران ای کشته‌ی در خون شناور، لبیک مولا حسین، لب تشنه بی سر، لبیک حسینیه جماران / ۱۳۶۱ 🔅 شعر مرحوم حاج حبیب الله معلمی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 مرحوم هاشمی رفسنجانی؛ " بودجه جنگی ما در سطح بودجه زمان صلح برخی از کشورها است. یعنی در برنامه ریزی بودجه، بیش از ۱۰ الی ۱۵ درصد برای جنگ اختصاص نیافته است و این بسیار مهم است ... عراق در حال صلح بیش از ۱۸ تا ۲۰ درصد بودجه اش به امور نظامی اختصاص داشته است و در حال جنگ حدود ۸۰ درصد از بودجه اش را صرف جنگ می کند." (هاشمی رفسنجانی. مصاحبه های ۱۳۶۱ جلو دوم ص ۷۴ و۷۵) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 محسن رضایی (۱ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 محسن رضایی دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام در تاریخ ۱۰ شهریور سال ۱۳۳۳ و  به هنگام کوچ ایل بختیاری به سوی قشلاق در روستای بنه وار بابا احمدی شهرستان مسجدسلیمان متولد شد. او در سال ۱۳۴۹ به هنرستان فنی صنعت نفت در اهواز که وابسته به شرکت ملی نفت بود، وارد شد و در این دوره، فعالیت‌های مذهبی و سیاسی را با همراهی اسماعیل دقایقی، عبدالله ساکیه، فریدون مرتضایی و غلامرضا قمیشی، آغاز کرد. رضایی برای نخستین بار در سال ۱۳۵۰ به اتهام اقدام علیه امنیت کشور، توسط ساواک دستگیر و پس از تحمل ۳ ماه زندان انفرادی و ۳ ماه حبس در بند عمومی، از زندان آزاد شد. او در زندان با مبارزانی از خرمشهر و دزفول آشنا شد، که حاصل ائتلاف این سه هسته، شکل‌گیری گروه منصورون بود. وی در سال ۱۳۵۲ در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه علم و صنعت پذیرفته و راهی تهران شد و در سال‌های نخست حضور در تهران، وارد مبارزات چریکی علیه سلطنت پهلوی شد.   همسر محسن رضایی، معصومه خدنگ نام دارد که رضایی از طریق امام جماعت مسجد جامع احمدیه نارمک، به عنوان عضوی از خانواده‌ای انقلابی با او آشنا شد و ازدواج کرد. فرزندانش به ترتیب احمد، سارا، علی، زهرا و مهدیه نام دارند. 🔅 فرماندهی سپاه و مبارزات سیاسی رضایی که در فاصله سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶ و در یک بازه زمانی ۱۶ ساله فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت، موسس دانشگاه امام حسین (ع)، موسس قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء (ص) و موسس دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله (عج) است که شکل گیری نیروی زمینی، هوایی و دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز توسط او پی ریزی شد. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁⚜❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روزهایی پرحادثه ۵ علیرضا مسرتی / از کتاب دِین ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔅 به سپاه سوسنگرد رفتم. چند نفر در نمازخانه نشسته بودند. آنها از سر و وضع و شکل اسلحه ام تعجب کرده بودند. خیلی خسته بودم. پس از شستن دست و رویم و خواندن نماز در نمازخانه خوابم برد. محمود احمدی تعریف می کند: روز ششم مهر سال ۱۳۵۹، منصور معمارزاده، صادق آهنگری، من، و عده دیگری از بچه های سپاه در مقر سپاه سوسنگرد بودیم که چند نفر از اهالی بومی خبر آوردند نیروهای عراقی در روستای سبحانیه در حال زدن پل نظامی هستند. سبحانیه در شمال شرقی سوسنگرد قرار دارد و زدن پل در آن نقطه به معنی محاصره کامل سوسنگرد و قطع جاده اهواز - سوسنگرد بود. تمام نیروهایی که در آن موقع در سپاه سوسنگرد بودیم بیست نفر هم نمی شدیم. همگی با دو خودرو به سمت سبحانیه حرکت کردیم و در پناه یال رودخانه کرخه سنگر گرفتیم و به سمت نیروهای عراقی در حال احداث پل تیراندازی کردیم. آنها هم متقابلا به سمت بچه ها تیراندازی کردند. این درگیری نابرابر چند ساعتی ادامه داشت تا اینکه مهمات بچه ها تقریبا تمام شد. در این هنگام یک گلوله به سر منصور معمارزاده اصابت کرد و او شهید شد. من هم که فرمانده آن چند نفر بودم زخمی شدم. صادق آهنگری، که هنوز سالم بود، و سید حمید سیدنور، شهید منصور معمارزاده و زخمی ها را داخل جیپ آهویی که آنجا بود قرار دادند و به سمت اهواز بردیم. اسماعیل نویدی درباره شهادت منصور نوشته است: منصور معمارزاده جوانی بلندقامت، تکیده، انقلابی مؤمن و مهذب، صادق و بی ریا، صابر و فهیم، بامعرفت و نیکوسرشت، با چهره ای معصوم و دوست داشتنی بود و من بیش از همه، شیفته اخلاق و منش او بودم و از هر فرصتی برای مصاحبت با او و بهره وری از معنویتی که در وجود او موج می زد استفاده می کردم. روزهای آغازین مهر سال ۱۳۵۹ بود. شبانه روز در ساختمان رادیو اهواز بودیم. جنگ برای ما، ناگهانی شروع شده بود و رژیم دیکتاتوری عراق، از هیچ جنایتی، حتی در قبال مردم بی گناه شهرها، فروگذار نمی کرد. خمپاره، توپ، گلوله های موسوم به خمسه خمسه، و بمباران های هوایی، مرتبا شهر را آماج خود قرار می داد. هر لحظه بر تعداد مجروحان و شهدا افزوده می شد. خطوط ما در جبهه ها غیرمنسجم و متزلزل می نمود و ما موظف بودیم از طریق رادیو -که تنها سیستم ارتباطی فراگیر آن روزها بود روحیه بخش باشیم. ظهر روز هفتم بود. همین طور که در راهروی منتهی به پخش رادیو در حال حرکت بودم، آیت الله جزایری را به همراه دو محافظ پاسدار دیدم. آمده بود تا از طریق رادیو، به مردم شهر پیام مقاومت و امید به پیروزی بدهد. او به سمت استودیو رفت و من با یکی از پاسدارهای همراه او، برادر حسن زاده، که هم دوره ای من در دوره آموزشی چهارم سپاه اهواز بود، گرم گفت وگو و تبادل اخبار شدم که ناگهان گفت: «شنیدی منصور شهید شد؟» در میان همه نگرانی ها و مصایب ابتدای جنگ، این سهمگین ترین خبری بود که می توانستم بشنوم. . «سکوت» تنها فریادی بود که در آن شرایط می توانستم بکشم. بی اختیار، پرده ای از اشک، جلوی دیدگانم را گرفت. به دیوار راهرو تکیه دادم و در پندار خیس دیدگانم، این چهره معصوم او در لابه لای خاطرات زیبای گذشته بود که لبخند می زد. صدای ترانه ای که از پخش رادیو می آمد، انگار، ترجمان احساس من بود: برخیزید، برخیزید، ای شهیدان راه خدا ای کرده بهر احیای حق جان فدا کز قطره قطره خون شما می روید تا ابد در وطن لاله ها.. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔻با نوای حاج صادق آهنگران کرب و بلا ای حرم و تربت خونبار حسین این همه لشکر آمده عاشق دیدار حسین دارخوین ۲۲ تیر ۱۳۶۱ 🔅 شعر مرحوم حاج حبیب الله معلمی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 سردار محسن رضایی "ما در طول جنگ حدود ۲۰ میلیارد دلار هزینه جنگ کرده ایم، چه برای ارتش و چه برای سپاه‌. ۲۰ میلیارد دلار هزینه به نسبت ۱۸۰ میلیارد دلار درآمد نفت، چقدر هزینه جنگ را شامل می شود؟" (نقش و تاثیر تحولات جنگ پس از فتح خرمشهر بر بلوغ وتکامل نیروی دفاعی ایران. فصلنامه سیاست دفاعی. " محمد درودیان تابستان ۱۳۷۹ ص۱۵) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 محسن رضایی (۲ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 رضایی از فعالان و مبارزان سیاسی قبل از انقلاب اسلامی ایران است که در اوایل دهه ۱۳۵۰ به اتفاق تنی چند از دوستان گروه مبارزاتی منصورون را شکل داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با پیشنهاد شهید مرتضی مطهری اقدام به پایه گذاری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کرد. رضایی یکی از اعضای هیئت ۱۲ نفره تدوین اساسنامه سپاه پاسداران در زمستان ۵۷ بود و در اردیبهشت سال ۱۳۵۸ با نظر امام خمینی (ره) واحد اطلاعات سپاه را تأسیس کرد و اولین فرمانده این واحد، در فاصله سال‌های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۳ بود. او درباره تأسیس اطلاعات سپاه می‌گوید: شروع ترور‌های گروه فرقان و به شهادت رساندن آیت‌الله مطهری، سپس ترور ناموفق هاشمی رفسنجانی نشان داد که ما از حوادث عقب هستیم و در حالی که تشکیل واحد اطلاعاتی با مخالفت جدّی روبرو بود و اطلاعات در نظام پس از انقلاب یادآور ساواک بود، واحد اطلاعات با کمترین امکانات و در واقع با هیچ راه‌اندازی شد و به قضیه گروه فرقان ورود کرد و گودرزی رهبر گروه و تعداد دیگری از کادر‌های این گروه که نشان تحجر دینی به ذهن و زبان داشتند، دستگیر شدند. محسن رضایی در سال ۱۳۶۰ با حکم امام خمینی (ره) به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد و در ۱۳۷۶ پس از استعفا از فرماندهی سپاه، از سوی مقام معظم رهبری به عنوان عضو و دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد. با انتصاب رضایی به فرماندهی سپاه پاسداران در سال دوم جنگ، ایران در چهار عملیات پی در پی در عملیات‌های طریق القدس، ثامن الائمه، فتح المبین و بیت‌المقدس توانست بخش قابل توجهی از اراضی اشغال شده را آزاد و به مرز‌های بین‌المللی برسد.  ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁⚜❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روزهایی پرحادثه ۶ علیرضا مسرتی / از کتاب دِین ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔅 تنهایی، تنها مرهمی بود که در دسترس بود تا بر قلب و احساس زخم خورده ام بنشانم. به اتاق خلوت پشت باغچه مرکز پناه بردم. شکیبایی سخت می نمود. می بایست کاری می کردم. منصور مظلوم و گمنام بود. تمثیلی از دیگر جوانان گمنام و نیکوی این دیار، که در مسلخ عشق قربانی می شدند و مردمان از جانفشانی آنها، بی خبر بودند. قلمم را به دست گرفتم و بغض و اندوه و ستایش خود را، در قالب حروف و کلمات، بر صفحه سفید کاغذ حک کردم. متن احساس برانگیزی از کار درآمد، که می بایست همراه با قطعاتی از وصیت نامه منصور، از رادیو قرائت شود. - ساعت چهار بعد از ظهر، خبر استانی پخش می شد؛ بخشی از برنامه های رادیو اهواز، که به دلیل حساسیت آن روزها، تقریبا همگان به آن گوش می دادند. متن ها را به حسن سلطانی، که گوینده آن روزهای مرکز ما بود، سپردم و گفتم بلافاصله پس از پایان خبر، . به طور زنده، آنها را بخواند. وقتی که حسن، این مطالب را می خواند، خودش تحت تأثیر قرار گرفته بود و بغض صدایش، جابه جا بروز می کرد. از بین شیشه وسط اتاق رژی و استودیو، اشک‌هایش را می دیدم که از گونه اش سرازیر می شد. و شاید همین نکته، که ناخودآگاه و بی ریا بود، مطالب خوانده شده را تأثیرگذارتر می کرد. به گونه ای که افراد حاضر در پخش هم می‌گریستند. گویندگی حسن، که به پایان رسید، اپراتور آن روز . پخش، مهدی خواجه دزفولی، استارت نوار ریل موسیقی موجود بر روی یکی از امپکس های پخش را زد... برخیزید برخیزید از دشت کربلا هر زمان آید این پیام در راه عزت و افتخار و شرف قیام تا انسان تن رها سازد از بند بندگی عاشورا بر مجاهد دهد درس زندگی شب های اهواز، از قدیم هم برای من، حزن و غم داشت. تاریکی جنگ، بر شهر مستولی بود و من در اتاق طبقه سوم رادیو، که بر ساحل کارون نشسته بود، در افکار خود غوطه ور بودم. صدای زنگ تلفن، سکوت غمبار اتاق را درهم شکست. خواهرم بود که روزها می‌شد از من و برادرم، محمود، بی خبر بود و جویای احوال. دغدغه هایش را که می گفت، بغضش ترکید. لحظات سختی را پشت سر گذاشته و نگرانی ها و دلواپسی ها امانش را بریده بود. .. اما حامل پیامی هم بود. او گفت: «خانواده معمارزاده تماس گرفته اند و بابت ذکر و یادی که رادیو از شهیدشان داشته است سپاسگزاری کرده اند. به ویژه از اینکه در پایان گفته ها، سرود برخیزید، ای شهیدان راه خدا را پخش کرده اید، تشکر کرده اند؛ چراکه به گفته آنها، منصور عاشق این سرود بوده است.» عجیب اینکه، من تا آن زمان، هیچ گونه اطلاعی از این تمایل و دلبستگی نداشتم و پخش این سرود هم بدون برنامه ریزی و اتفاقی صورت گرفته بود. شگفتا که نغمه ها و یادها می توانند اعجاز بیافرینند؟ سال ۱۳۶۰ بود و ما تصمیم گرفته بودیم برای سالگرد دفاع مقدس، مجموعه برنامه ای با عنوان «نمونه هایی تولید کنیم و در هر روز به معرفی یکی از نمونه های برجسته دفاع مقدس در یک سال گذشته بپردازیم. برای نمونه «سبقت در جهاد و شهادت» هم منصور معمارزاده انتخاب شده بود که در همان روزهای آغازین جنگ، به مصاف با دشمن شتافته و به شهادت رسیده بود. با آخرین کسی که در این خصوص مصاحبه کردیم امیر علم بود که بعدها در عملیات طریق القدس به شهادت رسید؛ جوان پاک و خداجویی که رفیق، داماد، و همرزم منصور بود و در لحظه شهادت او هم حضور داشت و می رزمید. صدای امیر ضبط می شد. از ویژگی ها و صفات برجسته اخلاقی دوستش می‌گفت. از روزهای انقلاب و تلاش های منصور، از افکار بلند و رفتار آسمانی اش، از روزهای نبرد با دشمن و فداکاری ها، شجاعت‌ها، و حماسه سازی هایش پایان گفت وگو، مرور لحظه شهادت بود: «از بستان تا سبحانیه را جنگیده بودیم. سلاحمان اندک، نیروها علم متولد سال ۱۳۴۰، که در ۸ آذر ۱۳۶۰ به شهادت رسید. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 چشم ها را بر هم می گذاریم و خود را در روزهای پرحادثه جنگ و در کنار کارون قرار می دهیم و گوش را به آهنگ شهادت و مظلومیت ان روزها می سپاریم http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔻با نوای حاج صادق آهنگران زینب ای دختر کبرای علی ماه صفر ۱۳۶۴ حسینیه ثارالله تهران شعر محمدجواد غفورزاده (شفق) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 سلام بر آزادگان قهرمان سلام بر رزمندگان خاکریزهای پنهان سلام بر مدرسان مقاومت و ایستادگی و سلام بر جنگجویان جبهه اسارت همانان که سفیران انقلاب شدند در دل دشمن. همانان که تشنگی و گرسنگی را چشیدند ولی سرافراز ماندند و خوشنام. همانان که آبروی امام و انقلاب و ایران و ایرانی شدند. از یادمان نمیرود مقاومت تان در به زنجیر کشیده شدن در تونل های مرگ و وحشت در تحمل دشنام ها و توهین ها در برابر حفظ اعتقادتان به مقدسات در شکنجه ها و شهادت ها در زندان های انفرادی و سیاه چال ها و اینک سر افراز و مغرور از شکست دشمن در دل خاکشان از اقرارشان بر اسارت‌شان در دستان شما از بهت‌شان در برابر عزم بلندتان و در برابر کرنش‌شان در برابر همت‌تان و دیدند، شاید بشود جسم ها را کشت ولی تفکر و اعتقادتان را هرگز. روز آزادی‌تان مبارک http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 سردار رحیم صفوی " در سال ۱۳۶۷ (کمتر از یکماه از قبول قطعنامه) آقای هاشمی رفسنجانی به آقای رضایی گفت؛ شما هر برنامه ای برای جنگ دارید اجرا کنید چون ما چند میلیارد دلار آماده کرده ایم تا بدهیم به شما برای هزینه کردن. آقای رضایی و شمخانی در بیمارستان امام حسین علیه السلام در کرمانشاه نامه ای را خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی تنظیم کردند که این نامه را ایشان به امام بدهند. این نامه الان موجود است ... وقتی آقایان داشتند این نامه را برای آقای هاشمی می فرستادند بنده به آقای رضایی گفتم؛ آقامحسن، این کار را انجام ندهید. (نامه معروف ۲ تیر ۱۳۶۷ که هاشمی به امام داد و منجر به تصمیم ایشان برای قبول قطعنامه شد) نسخه اصلی این نامه نزد آقای رضایی است و یک نسخنه هم به آقای هاشمی دادند." (گفت وگو با سردار سرلشکررحیم صفوی. ص۳۲) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 🔻 گزیده ای از عظیم پویا •┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈• .. چندین دستگاه ماشین ایفا و تعداد زیادی عراقی آمدند و ما را سوار ماشین ها کردند و پشت سر هم ردیف شدند و حرکت کردند. در هر ماشین عکس قاب شده صدام را بدست اسیری داده بودند که آخر ماشین ایستاده بودند و کلی سفارش و تهدید که مواظب باشید. ماشین‌ها بصورت ستونی براه افتادند و ما را به سمت شهر بصره بردند. همه مردم در خیابانها جمع شده بودند و حتی بچه مدرسه ای ها را هم آورده بودند. به عنوان پیروزی عراق، به دست بچه ها گل داده بودند و خوشحالی می کردند. مردم برای تماشای ما آمده بودند که ناگهان شروع به پرتاب سنگ و دمپایی و گوجه به سمت کردند. همه این ها به سر و صورتمان می خورد و آنهم که چیزی برای پرتاب نداشت دنبالمان می کرد و فحش و ناسزا می داد و هوو می کرد. بعضی از زنان عرب با حالت عصبانی و گاز گرفتن بین انگشت شصت و انگشت اشاره دستشان به دنبالمان می افتادند. دمپایی های خود را از پا در می آوردند و به سمت ما پرت می کردند. درحین حرکت بودیم که یکدفعه ماشین ترمزی کرد و آن که عکس صدام در دستش بود از دستش افتاد که احتمالا عمدأ هم این کار را کرد و شیشه اش شکست. خیلی خوشحال شده بودیم ولی عراقی ها از ترس خودشان سریع به سراغ همان اسیر رفتند و دو سه تا پس گردنی به او زدن و چند فحش به او دادند و عکس را گرفتند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂