eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 سقای جبهه‌ها فیلمی خاطره برانگیز از آب رسانی به رزمندگان اسلام در خطوط پدافندی جبهه ها در دوران دفاع مقدس        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 سلام و عرض ارادت خدمت دوستان همراه طبق قولی که از جناب نصاری در خصوص انجام گفتگویی کوتاه در اتمام خاطرات‌شون گرفته بودیم، ایشون زحمت کشیدند و سوالات ما و دوستان رو پاسخ دادند که تقدیم شما می کنیم.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛ "نبض یک خمپاره" خاطرات قبلی عزت الله نصاری
🍂 "ققنوس‌های اروند" از خاطرات قبلی عزت الله نصاری
🍂 غذا در بیمارستان محسن جام بزرگی ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ در بیمارستان، وضعیت غذایی مان بهتر از اردوگاه بود. ناهار یک کف دست برنج با یک تکه کوچک گوشت یا نصف ران مرغ و یک ماست بسته بندی لیوانی بود. وعده شام نیز طبق برنامه غذایی، آب گوشت بود که ترکیباتش شامل یک بند انگشت گوشت و کمی آب گوجه می شد. صبحانه شوربا و یک روز در میان یک بسته کوچک مربای مشمشه و پنیر با یک عدد نان فانتزی یا صمّون و گاهی هم تخم مرغ بود. وضعیت غذایی بیمارستان ویژه بیمار بود و ما راضی بودیم! ولی آنها تلاش می کردند زودتر ما را از بیمارستان روانه اردوگاه ها کنند. 🔸 تکریت ۱۱ ┄┅═✦═┅┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۴۴ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 اتاقهای عمل در طول روز آماده پذیرایی بودند و مجروحان بیست و چهار ساعت بعد از عمل جراحی به وسیله هلی کوپترها و یا اتوبوسها به بیمارستانهای بغداد یا بعقوبه انتقال می یافتند. با شروع ماه مه منطقه آرامش نسبی خود را باز یافت. در این ایام برخی از افسران به منظور گرفتن مرخصی‌های استعلاجی تدریجاً به درمانگاه مراجعه می‌کردند. عجیب این است که همین افسران چند روز قبل، وقتی در نبردها جراحاتی بر می‌داشتند، با پیشنهاد مرخصی استعلاجی که از طرف ما پزشکان به آنها می‌شد به بهانه ادای وظیفه ملی و میهنی مخالفت می‌کردند و از ما می خواستند این مسئله را در برگ فوریتهای پزشکی درج کنیم تا در آینده از هرگونه مسئولیت قانونی مبرا باشند. ما در چنین حالتی می‌نوشتیم که مجروح حاضر به بستری شدن و یا گرفتن مرخصی نیست. علت این حوادث واضح و روشن است. مجروحی که حاضر به بستری شدن و یا اخذ مرخصی نباشد، نام او در کارنامۀ نظامی روزانه به ثبت خواهد رسید و احتمال دارد به اخذ نشان مدال و یا ترفیع درجه نایل گردد. بنابراین، مسئله ربطی به وظیفه ملی و یا میهنی نداشت. در طول این جنگ بیشتر نظامیان نقش مزدور را ایفا می‌کردند و همواره به دنبال دریافت تشویق نامه، اخذ مدال، هدیه ماشین و ویدئو بودند و برای پیروزیهایشان چنین چیزهایی را مطالبه می‌کردند. مورد دیگری که توجهم را به خود جلب کرد این بود؛ گاهی از سربازانی که به عنوان بیمار یا مجروح به درمانگاه مراجعه میکردند، اخبار نبردها را جویا می‌شدم. به اتفاق پاسخ می دادند که سرپل ذهاب را برای خود حلال کرده اند. کلمه حلال کردن با کلمه اشغال که لزوما در مورد این مواضع باید به کار میرفت تفاوت زیادی داشت. حلال دانستن چیزی به مفهوم جایز و شرعی دانستن آن تلقی می شود، در حالی که اشغال مفهومی جز تسلط نظامی بر یک منطقه مشخص نمی تواند داشته باشد. معمولا اکثر افرادی که عبارت حلال کردن را به کار می بردند بیسواد و یا دارای فرهنگ و آموزش سطح پایین بودند. این مسئله به فرهنگ عشایری مربوط می شود که در جامعه عراق لانه کرده است و بعثی ها برای تقویت آن تلاش می‌کنند؛ و این در شرایطی است که در اواخر قرن بیستم به سر می‌بریم! منطق حلال دانستن و نه اشغال، عاملی است که افراد ارتش عراق را به انجام کارهای ننگینی که قبلاً ذکر کردم وا داشت. آنها و همین طور قبایل و عشایر بی فرهنگ بر این عقیده اند که اشغال یک شهر بدان معنی است که آنها می‌توانند به موجب حق فتح، دست به غارتی بزنند. ساکنین آن شهر را از خانه و کاشانه خود آواره سازند و زنانشان را به اسارت درآورده و آنها را مورد تجاوز قرار دهند. آیا این امر برای نشان دادن ماهیت مترقی، انسانی، عربی و اسلامی رژیم فاشیستی حاکم بر عراق کافی نیست!؟ . ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۳۶ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 فاطمه بی حوصله بود. آهی کشید و گفت: "هادی خیلی عصبانی بود.حق هم داشت. شانس ماست دیگه! از این همه روز، باید دیشب می‌رفتن خونه!" از تعجب نفسم حبس شد. گفتم: راست میگی؟ دیشب رفته آن خونه؟!» حالا نوبت فاطمه بود که تعجب کند. نیم خیز شد و پرسید: «یعنی علی آقا بهت نگفت؟» شانه هایم بی اختیار بالا رفت. فاطمه شروع کرد به شرح ماجرا: شانس ما دیشب رفته‌ان خونه. همین که دیده ان چراغا خاموشه و دم و دودی از ما نیست بیچاره ها اون قدر ترسیده ان که جرئت نکرده ان برن توی اتاق. هادی می‌گفت من علی آقا رو هل می‌دادم جلو و علی آقا من رو هل می‌داد. فکر می‌کردن شاید بلا ملایی سرمان آمده. تازه فیوز برق هم پریده بوده. بالاخره، با هزار مکافات، فیوز برق رو می‌زنن و می‌رن تو. از یه طرف خوشحال می‌شن اون جوری که فکر می‌کردن‌ها نبوده و اتفاقی برای ما نیفتاده و از طرفی معطل می‌مونن که بالاخره ما کجاییم. از بس که فکر و خیال ناجور می‌کنن خوابشون می‌پره. آخرش علی آقا میگه: «فرشته اینا اینجا فامیل دارن، شاید رفتن خانه فامیل‌شان» این طوری کمی خیالشان راحت می‌شه اما چون خوابشان نمی برده بلند میشن و میافتن به جان خانه. تمام موکتا رو می‌تکانن و پهن می‌کنن. هادی می‌گفت پتوها رو مرتب دور اتاق پذیرایی انداخته ان. فاطمه به اینجا که رسید چشمکی زد و گفت: «از همه بهتر اینکه تمام شیشه ها رو پاک کرده‌ان. ندیدی خودشون هم چقدر ترگل ورگل شده بودن بس که کثیف و خاک و خلی شده بودن، دم صبحی رفته بودن حمام. فاطمه همه اینها را با احساس و هیجان خاصی تعریف می‌کرد و من همان وقت و حتی بعدها فکر می‌کردم چطور علی آقا هیچ کدام از این حرفها را به من نگفت و چطور ناراحتی اش را توانست پنهان کند. این اتفاق باعث شد علی آقا را بیشتر بشناسم. آن موقع بود که فهمیدم او مثل بقیه نیست. لااقل با من و آدمهایی که تا آن روز دوروبرم دیده بودم خیلی فرق داشت. آن اتفاق تلنگری درست و حسابی به من زد. ده یازده روزی که در آن خانه بودیم علی آقا و آقا هادی چند بار به دیدنمان آمدند، اما بعد از آن دیگر پیدایشان نشد. وقتی اهواز بودیم چند بار با فاطمه خانم، همسر سعید صداقتی، به بازار رفتیم. حتی برای خانه مان در دزفول هم یک چیزهایی خریدیم. اغلب صبحها بچه های حاج آقا همدانی را می‌بردم توی حیاط و سوار تاب می‌کردم اما آن روز خدایی بود که بچه ها خواب بودند و من تنهایی رفتم حیاط و روی تاب نشستم. یک دفعه صدای هواپیمایی را شنیدم؛ آنقدر پایین حرکت می‌کرد که زود فهمیدم یک هواپیمای عراقی است. میگ سیاه و ترسناکی بود. نمیدانم خدا در آن لحظه چه نیرویی به من داده بود. با اینکه از ترس داشتم می مردم، تا دیدم دو تا موشک از میگ جدا شده و دارد به طرفم می آید، با چنان سرعتی از تاب پایین پریدم و به طرف دیوار رفتم که بعدها خودم باورم نمی‌شد. دستهایم را روی گوشهایم گذاشتم و دهانم را باز کردم و تندتند اشهدم را خواندم. می‌دیدم که بمب‌ها چطور مستقیم به طرفم می‌آید. منتظر بودم همه جا آتش بگیرد و تکه تکه یا پودر بشوم. لحظه‌ای بعد صدای چند گرومپ گرومپ پشت سر هم زمین و زمان را لرزاند. همه جا تیره و تار شد. دود و خاک جلوی چشمهایم را گرفت. بوی باروت و خاک رفت ته گلویم. به سختی نفس می‌کشیدم. بمب‌ها انگار چند صد متری ام منفجر شده بودند. تازه فهمیدم هدف هواپیماها بیمارستان گلستان بوده که پشت خانه ما قرار داشت. بوی بد و گرمای خفه کننده ای توی هوا بود. نمیدانم چطور از آن مخمصه نجات پیدا کردم. وقتی آبها از آسیاب افتاد دیدم تعداد زیادی نبشی آهن و سیم بکسل و ترکش‌های ریز و درشت توی حیاط و جلوی پایم افتاده. اما خدا را شکر هیچکدام به من اصابت نکرده بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔸با نوای حاج صادق آهنگران اسلام اگر بیند خطر ، جان را نثارش می کنم با خون نگهداری من از مرز و دیارش می کنم سرباز جانباز جهاد فی سبیل الله منم فرمانبر قرآن و احکام رسول الله منم ثابت قدم دلبسته بر ارکان حبل الله منم تا پای جان با پایمردی پایدارش می کنم باشد امام و رهبرم پور امیرالمومنین       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا