eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 شعری که حماسه خرمشهر را در اذهان ماندگار کرد خاطره‌ای از جواد عزیزی سالروز فتح خرمشهر گرامی باد ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مادرت گفت کبوتر شده ای می دانست آسمان را به هوای تو پدید آوردند        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 آزادی خرمشهر -۱ سید رحیم صفوی ✾࿐༅◉༅࿐✾ 🔸  روز دهم اردیبهشت، حدوداً چهل روز بعد از پایان عملیات فتح المبین، عملیات الی بیت المقدس با هدف آزادسازی خرمشهر شروع شد. برای دشمن غافلگیرانه بود. فکر نمی‏ کرد ما این استعداد از نیرو را توی این زمان کوتاه مجدداً آماده کنیم. از نظر وسعت، منطقه عملیاتی بیت المقدس دو برابر فتح المبین بود. به یاری خداوند متعال عملیات در سه مرحله انجام شد. عملیات واقعاً سختی بود. مخصوصاً مرحله آخر را که ما نیرو کم آورده بودیم و به این علت عملیات را یک هفته متوقف کردیم. برای مرحله سوم و آزادسازی خرمشهر دو تیپ از سپاه و یک تیپ از ارتش را از منطقه عملیاتی فتح ‏‏المبین به کمک گرفتیم. آن شب را من تا صبح بیدار بودم. بعد از نماز صبح از فرط خستگی خواب افتادم. 🍂خواب دیدم خدمت امام رسیدم و نقشه عملیات را خدمتشان ارائه کرده و گفتم آقا خرمشهر را آزاد کردیم. امام بسیار خوشحال و شاد شدند و شروع به لبخند زدن کردند. من لبخند مبارک آن بزرگوار را در خواب دیدم و از خوشحالی حضرت امام از خواب پریدم. هنوز خرمشهر آزاد نشده بود. من به آقای رضایی گفتم: من الآن این خواب را دیدم و یقین دارم که ما به همین زودی خرمشهر را می ‏گیریم.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ همراه باشید @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 آزادی خرمشهر -۲ سید رحیم صفوی ✾࿐༅◉༅࿐✾ 🔸 ساعت ده صبح همان روز اولین یگان ما وارد خرمشهر شد. بچه های لشکر ۸ نجف اشرف اولین نیروهایی بودند که بعد از نزدیک به دو سال وارد خرمشهر شدند. عراقی ‏ها تصور چنین پیشرفتی در کار بچه ‏ها را نداشتند و حتی در همان صبح با هلیکوپتر نیرو وارد خرمشهر می‏ کردند. هلیکوپترهای آنها آنقدر مطمئن بودند که به راحتی پایین می‏ آمدند تا آنجا که بچه‏ ها یکی از آنها را با آر. پی. جی سرنگون کردند. خلاصه عراقی ‏ها قصد ماندن و جنگیدن داشتند و انبوه نیروهای آنها درون شهر بیانگر این واقعیت بود. ده هزار نفر از نیروهای آنها درون خرمشهر به اسارت دلاور مردان اسلام در آمد. جنگ بسیار سخت و خسته کننده ‏ای بود. آزاد سازی خرمشهر و اعلامیه حضرت امام در این رابطه باعث تقویت بسیار بالای روحیه رزمندگان اسلام شد. عملیات الی بیت المقدس روز دهم اردیبهشت شروع شد و ساعت ده صبح روز سوم خرداد نیروهای ما وارد خرمشهر شدند که ساعت دو بعدازظهر از اخبار سراسری آزاد سازی خرمشهر اعلام گردید و شادی زایدالوصف مردم را به دنبال داشت.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ همراه باشید @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 سمفونی خرمشهر شاهکار استاد انتظامی بمناسبت سالگرد فتح خرمشهر        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 آزادی خرمشهر -۳ سید رحیم صفوی ✾࿐༅◉༅࿐✾ 🔸 پیام حضرت امام که در همان روز صادر شد، بسیار روحیه آفرین و خط دهنده بود. بعد از عملیات بیت المقدس فرماندهان سپاه به همراهی گروهی از خانواده‏ های شهدا با حضرت امام دیدار داشتند که در آن دیدار، آن حضرت از وحدت حاصل بین رزمندگان و نتیجه کار آنها رضایت کامل خاطر خود را اعلام کردند. (امام و دفاع مقدس، ص48)  بعد از عملیات فتح المبین رزمندگان سپاه اسلام به طور دسته جمعی به حضور حضرت امام رسیدند که امام بچه ‏ها را بسیار تحویل گرفته و تعریف و تمجید کردند. علاوه بر ملاقات عمومی، فرماندهان عملیات به طور خصوصی خدمت حضرت امام رسیده و مورد لطف و عنایت خاص آن بزرگوار قرار گرفتند. در این ملاقات که درست بعد از عملیات فتح المبین صورت گرفت، شهید بزرگوار تیمسار نیاکی، فرمانده لشکر ۹۲ زرهی ارتش هم حضور داشت. آن بزرگوار از بکّائین بود و حال و هوای بسیار خوشی داشت و در موقع برگزاری دعای توسل و کمیل بسیار گریه می ‏کرد. رزمندگان هم که از پیام حضرت امام انرژی و شادابی گرفته بودند، با قول و قرار بازگشت پانزده روزه و شرکت در عملیات آزادسازی خرمشهر به مرخصی رفتند. (امام و دفاع مقدس، ص46)        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ تمام @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃؛💫؛🍃 💫؛🍃 🍃 خاطرات اسرای عراقی "رفتار با اسرای ایرانی" 2⃣ محقق: مرتضی سرهنگی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 ما در حمله بستان تلفات زیادی دادیم و تیپ ٣٤ ما به‌کلی از هم متلاشی شد. بعد از چنانه به منطقه مندلی آمدیم و در این حمله مجروح شدم. وقتی مرا به بیمارستان «الرشید» آوردند دیدم مجروحان زیادی در این بیمارستان هستند و اصلاً تخت برای من نبود. مجبور شدند مرا به بیمارستان دیگری ببرند. جراحتم شدید بود، یک گلوله خمپاره افتاد روی سنگر ما و یک ترکش به سینه ام خورد و از کتفم بیرون آمد. تقریباً یکماه در بیمارستان بودم. بعد از آن به منطقه «خانقین» آمدم. چهار ماه در این منطقه بودم که به منطقه العماره آمدیم تا اینکه حمله ای در منطقه شیب از طرف نیروهای شما صورت گرفت. قبل از حمله باران شدید بارید، طوریکه سیل جاری شد. این سیل باعث گردید که تمام مین‌هائی که کاشته بودیم بوسیله سیل بطرف نیروهای خودمان برگردانده شوند، بعضی از سنگرها پر از مین شده بود، و در بعضی از مواضع مین‌ها منفجر شد و چندین نفر را مجروح کرد. حتی چند نفر پایشان قطع شد. تقریباً بعد از چهار ماه نیروهای ما را بطرف «پنجوین» حرکت دادند. من در تمام حمله های پنجوین شرکت داشتم. در یکی از پاتکهای سنگین ما نیروهای شما عقب نشستند و یک نفر از نیروهایتان بعلت جراحت در منطقه ماند و ما توانستیم او را اسیر کنیم. این اسیر حدوداً سی ساله بود و ریش بلندی هم داشت. یک ترکش به شکم و یکی هم به پایش خورده بود. وقتی او را به پشت خط آوردند شروع به کتک زدن او کردند. در حالیکه این اسیر بشدت مجروح بود. او را مجبور می‌کردند که به امام خمینی توهین کند. ولی اسیر قبول نمیکرد اطلاعات گارد ریاست جمهوری دستور داد که او را اعدام کنند. هوا سرد بود و این اسیر با آن جراحاتی که داشت از سرما می لرزید آماده اعدام شده بود. در همین حال چند تن از افسران به اطلاعات گارد گفتند که از اعدام او صرف نظر کنند. این توصیه مؤثر بود. بعد از ساعتی این اسیر را به پشت جبهه منتقل کردند. ┄═• ادامه دارد •═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂‌ مگیل / ۳۱ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ نمازم که تمام می‌شود به صخره ها تکیه میزنم و صورتم را به سمت آسمان می‌گیرم. خورشید از لابه لای ابرها می‌تابد و من می‌توانم گرمایش را احساس کنم. در همان حالت خوابم می‌برد. چرتی که چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد. آن قدر که شرایط قبول دعاهایم محیا شود احساس سبکی می‌کنم و حرارت خورشید را با تک تک سلولهای بدنم می‌بلعم. آفتاب پوستم را شل و صورتم را نوازش می‌کند. به وضوح گرمای آن را روی گونه‌هایم، پیشانی و حتی زیر گردنم احساس می‌کنم و از این احساس لبخند روی لبم می‌نشیند. چه احساس خوبی اما، ناگهان در همان حال قطرات ریز آب که در هوا می‌جهند و مقصدی جز صورت من ندارند همۀ احساسم را به چندش تبدیل می‌کنند و باز در می یابم که این پفتره مگیل است؛ از همان پفتره هایی که آدم باید زیرش دوش بگیرد. - خدایا چه زود دعای مرا زدی به کمرم؟ این هم راهنما بود که فرستادی؟! اما اینها حرف دلم نیست. با آستین صورتم را پاک می‌کنم و مگیل را در آغوش می‌کشم. - ای پدرسوخته باز برگشتی تا من را به خاک سیاه بنشانی؟! چاره ای نیست، مثل اینکه تقدیر من و تو را با هم نوشته اند. تقدیر یک آدم ذی شعور با یک قاطر زبان نفهم. چه عدالتی! به‌به از این عدل و برابری. اینها را می‌گویم و دندان قروچه می‌روم. می‌دانم که کلماتم کفرآمیز است. برای همین نرمی بین انگشتان شصت و سبابه را از زیرورو به نشانه استغفار، گاز می‌گیرم و توبه می‌کنم. نه به آن راز و نیاز عارفانه، نه به این دری وریهای بی ادبانه. ببین مگیل، همه اش تقصیر توست. بیچاره و آواره ام که کردی، حالا مانده که کافرم کنی! درمانده ای که دارد به عالم و آدم ناسزا می‌گوید. جان مادرت، من نمی‌دانم مادرت کی بوده، تو را به خدا این دفعه مثل آدم جاده را بگیر و برو. برو بلکه برسیم به نیروهای خودی. تو چرا حالی‌ات نیست. بابا شاید این چشم و چال من با یک دارویی، عملی، چیزی خوب شود. تو این قدر لفتش می‌دهی که دیگر دارو درمان بی فایده شود! من نمیدانم برای چی رمضان می‌گفت این قاطرها را ول کنی برمی گردند جای اولشان. پس چرا این برنمی‌گردد. با مگیل اتمام حجت می‌کنم و از جا بلند می‌شوم. احساس می‌کنم لباسهای کردی به بدنم زار می‌زند. دست می اندازم زیر تنگ مگیل. هنوز نامه‌ای که اهالی ده نوشته بودند سر جایش هست. یعنی این نامه چه می‌تواند باشد؟ نامه عاشقانه! نمی‌دانم، هر چند هم آنها راجع بهش گفته باشند. من که چیزی نشنیدم. شاید نقشه راه باشد و شاید هم توضیحی در رابطه با من نوشته اند. مثلا نوشته اند تو را به خدا دیگر نیروهای معلول را به جبهه نفرستید، این بنده خدا نه می‌بیند نه می‌شنود. دو نفر باید مواظب این باشند! دیگر نمی‌دانند که من در جبهه این جوری شده ام. وقتی این افکار به مغزم خطور می کند با خود می‌گویم مثل اینکه غیر از چشم و گوش کله ام هم کار نمی‌کند. انگار پاک قاطی کردم. این دریوری ها که می‌گویم سرم را بالا می‌گیرم و دعا می‌کنم: «خدایا خودت یک کاری کن!»        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 خاطره امیرعبداللهیان از حمله آمریکا به عراق و سفرش به این کشور در بحبوحه جنگ        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 پسرهای ننه عبدالله / ۱۰۴ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔸 فصل هجدهم هنوز در کش و قوس درمان عبدالله بودیم که دو روز پس از آن، خبر دادند که برادرم محمود زخمی شده و در بیمارستان ابوذر اهواز است. محمود جزو نیروهای اطلاعات عملیات بود و به عنوان راه بلد عملیات، گردانها و یگانها را به محل استقرار و خط حدشان می برد. پس از اینکه تیپ ما پاشیده شد قرارگاه کربلا از ما نیروی های آشنا به منطقه خواست که تیپ‌های دیگر را برای رسیدن به منطقه عملیات راهنمایی کنند. یکی از این نیروها محمود بود. روز سوم خرداد محمود سوار یک موتور پرشی با یکی از یگانها همراه میشود و آنها را به طرف خرمشهر هدایت می‌کند. موقع برگشت، نزدیک جاده خرمشهر به اکیپ صداوسیما بر می خورد. آقای بیژن نوباوه و محمد داودی که آن روز خبرنگار صداوسیما بودند جلوی محمود را می‌گیرند و از او می خواهند در مورد وضعیت نیروهای خودی و دشمن توضیح دهد. دوربینشان را روشن می‌کنند می‌بینند باطری ندارد. ضبط را روشن می کنند. از محمود در مورد وضعیت عملیات می‌پرسند او هم می گوید رزمندگان الآن در نزدیکی خرمشهر با عراقی ها درگیر هستند و دارند خرمشهر را آزاد می‌کنند. در همین هنگام گلوله توپ دشمن کنارش منفجر می‌شود و محمود غرق در خون روی زمین می افتد. محمود را توی ماشین می‌گذارند و راهی بیمارستان می‌کنند. با مادرم دامادمان حاج علی و فتح الله افشاری، خودمان را به بیمارستان ابوذر اهواز رساندیم. بیچاره مادرم هنوز آن یکی را تیمار نکرده، مثل فرشته نجات بالای سر بچه دیگرش بود. دوباره در اوج عاطفه زد زیر گریه، «ننه قربونت برم بچه ام، علی اکبرم.» ترکش از یک طرف گردن محمود داخل شده و از طرف دیگر بیرون آمده بود. نمی توانست صحبت کند. وضع اش خوب نبود. بیمارستان شلوغ بود. با دکترها صحبت کردیم، قرار شد به بیمارستان شیراز اعزام شود. در همان شلوغی‌ها به دو خانمی که در بیمارستان سعادت آباد تهران از من پرستاری می‌کردند برخوردم. پرسیدم: «شما اینجا چه می‌کنید؟» گفتند برای پرستاری و خدمت به رزمندگان آمده ایم، ما را به این بیمارستان اعزام کردند. مسعود شیرالی هم جزو مجروحین این عملیات بود که در مرحله سوم از دست جانباز شد. او در طریق القدس معاون من و در عملیات بیت المقدس فرمانده گروهان بود. نیروهای گروهانش بچه های خرم آباد بودند. مسعود جوان، زرنگ و باهوشی بود. بچه های خرمشهر سی و پنج روز به نیابت از مردم ایران در خرمشهر مقاومت کردند و مردم ایران به نیابت از مردم خرمشهر، در بیست و سه روز خرمشهر را به مردم خرمشهر برگرداندند. در هشت سال دفاع مقدس هیچ عملیاتی عظیم تر، حماسی تر و وسیع تر از عملیات بیت المقدس نبود. در این عملیات ضمن آزادی شهر خرمشهر، ۵۴۰۰ کیلومتر از خاک ایران آزاد شد و ۱۹۷۰۰ نفر از نیروهای دشمن به اسارت درآمدند. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نقش زنان در دفاع مقدس        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مناجات شب شد و از یار جدا مانده ام در طلبش مرثیه ها خوانده ام 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران شعر: محمد زمان گلدسته اجرا در شبهای ماه مبارک رمضان        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 اصلا جنس کارهایتان فرق داشت در اوج غم، لبخند می‌زدید و در نهایت خستگی، ایستادگی! اصلا باورم شده جنس شما با ما فرق دارد راستی چرا ؟ چرا در حسرت آن روزهای خاکی‌ام؟ شما نگاهتان به دنیا متفاوت بود و من.. ▪︎ قدم‌هایتان در صراط حق ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 چهارم خرداد «روز ملی مقاومت و پایداری،  روز دزفول» دزفول به یمن استقامت خود به پایتخت مقاومت جهان شهرت یافته است و این شهر تنها شهر اشغال نشده‌ای است که مورد شدیدترین حملات موشکی و بمباران هوایی و زمینی قرار گرفت، اما هرگز تسلیم نشد. رژیم بعث عراق در مدت هشت سال جنگ، ۱۷۶ موشک غول پیکر «فراگ ۷ و اسکاد» به شهر دزفول شلیک کرد. هواپیماهای دشمن ۴۸۹ بمب و راکت بر سر مردم بی دفاع شهر فرو ریختند و آتش بارهای عراق با شلیک پنج هزار و ۸۲۱ گلوله توپ نقاط مختلف شهر را هدف قرار داد. مردم دزفول با تقدیم بیش از دو هزار و ۶۰۰ شهید، چهار هزار جانباز، ۴۵۲ آزاده سرافراز و ۱۴۷ مفقود و جاویدالاثر حماسه مقاومت و پایداری را در تاریخ درخشان انقلاب اسلامی ایران جاودان ساخت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ تسنیم کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا