بهناماو
«داستان کیمیاگری»
#روایت_پیشرفت
(قسمت چهارم)
اول یکجا برای نماز نگه میدارند و در جایی دیگر برای ناهار.
اصرار داریم رستوران حجم غذا را کم کند تا اسراف نشود، ولی خیلی توفیر ندارد حرف ما و غذا پروپیمان است، شاید هم قاعده شهر کریمان اینگونه است. با این جماعت سفرکردن ملزوماتی دارد تمدنی و یک نمونه اینکه همه متفقالقولاند #پپسی نخورند، همه نوشابهها را برمیگردانند و به ماءالشعیر اکتفا میکنند؛ برخی ثمرات از مواهب همنشینبودن با اهل دل است.
آخر غذا خانمها طاقت نمیآوردند و ظرف میگیرند تا غذایی اسراف نشود؛ من هم میمانم برای کمک، غذاها را مرتب میکنیم، تازه و دستنزده...
موقع سوارشدن اتوبوس، برای ما لباس کار گذاشتهاند تا لباسهای پلوخوریمان کثیف نشود، ولی من قاعدهام این است با همه لباسهایم هم پلو میخورم و هم آبگوشت؛ لباسها، مثل بچه آدم هستند، نباید بینشان فرق گذاشت، فقط چادر را پشت و رو میکنم تا کثیف نشود.
داستان #مس سیرجان، داستان کیمیاگریاست، #مس اینجا، از طلا با ارزشتر است.
داستان #مس، هویت برگرفته از همت و توان علمی فرزندان وطن در استخراج مس از دل خاک است؛ بله خاک، خاک این پدیده مقدس که زمانی، هشتسال برایش جانها فدا شده و حالا از دلش روزی میخوریم و چرخ صنعت را میچرخانیم.
بعد از انقلاب، آمریکاییها مجبور میشوند دل از مس ایران بکنند. روی یکی از دیوارها مینویسند «ما برمیگردیم» چون گمانشان این است که ايرانیها نمیتوانند #مس را استخراج کنند. کاش هنوز هم این دیواره باقی مانده بود که وجود همین دیوار سند خودباوری ما بود در طول همین ۴۵ سال.
🖊 #فاطمه_میری_طایفه_فرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
«آنُد لاغر میشود، کاتُد چاق»
#روایت_پیشرفت
(قسمت پنجم)
بعد از انقلاب در سوم خرداد سال ۶۱ اولین #مس_سرچشمه، آزادسازی میشود. درست روز آزادسازی خرمشهر؛ این تعبیر را از اتمام نقل میکنند که شما خرمشهر دوم را رقم زدید. روایت راوی کاروان ما، پر بود از اصطلاحات علمی و گاهی انگلیسی که ما را مجاب میکرد برای فهم بهتر، بیشتر گوش دهیم. این مسأله فکر مرا به خودش مشغول کرد که باید برای روایت هر واقعهای در کشور، روایت مخصوص به سن و صنف افراد را هم بلد باشیم؛ روایت درست از افتخارات بزرگی که داریم بسیار اهمیت دارد؛ قطعاً روایت برای من و همراهانم با روایتی که برای نوجوانهای گلبهدست کارخانه میشود، باید متفاوت باشد، این تفاوت روایت، در درک درست مطلب برای اقشار مختلف مؤثر است...
آقای آذرخش شروع میکنند به صحبت:
«خلوص #مس ابتدا پایین است، باید ناخالصی یکدههزارم باشه، خروجی این صنعت توی هستهای، صنایع هایتک و... استفاده میشه... رسانایی اون خیلی مهمه...»
توضیحات اهمیت کار را بالا میبرد، در ذهنم سؤال شد خود کارگران میدانند کجا ایستادهاند؟!
«دستاوردهای مهمی از بعد از انقلاب در این جا رخ داده است. اکنون دو روش استحصال داریم؛ در لاین خاکهای اکسیدی، از سال ۷۵ خاکهای باطله را هم به کاربری میرسانند...»
از توضیحات فهمیدم که مس خالصتری به نسبت ۴۵ سال گذشته استخراج میکنند و این صنعت، رشد چشمگیری در این زمینه داشتهاست.
اسم خاورمیانه که میآید گوشم تیز میشود: «یکی از بزرگترین نوارهای نقاله خاورمیانه که حدود ۳ کیلومتر است را در اینجا داریم... این تکنولوژیهای پیشرفته در اکثر کشورهای منطقه وجود ندارد. بعد از سال ۵۷ تاکنون راهاندازی و بهرهبرداری از #مس_سرچشمه به دست مهندسان ایرانی بوده است.»
معدن پلکانی است و صحنه قشنگی را ایجاد کرده است، از هر هشت پله، یکی جاده است که خاکها را جابهجا کنند.
آقای آذرخش ادامه میدهد:
«اخیراً ما، یعنی #مس_سرچشمه در رتبه پنجم دنیا قرار گرفتهایم، در ذخیره»
به کارخانه اصلی میرسیم، در اینجا دیگر ماسک زدهام و دستکش هم انداختهام و برای تأکید بر روی کلاه ایمنی، آن را هم سرم گذاشتم. خب با این حساب کسی من را نمیشناسد؛ پلهها شبیه به پلههای کارگاههای میراث فرهنگی است؛ یاد مسجد جامع قزوین میافتم، خودم را جمعوجور میکنم که چشمم به زیر پایم نیفتد، یک نوع مقابله با ترس از ارتفاع.
هوا سنگین است، صدا به صدا نمیرسد، دستگاهها مشغول خردکردن سنگ و خاک هستند برای استحصال #مس.
مسئولان نگران چادرهای ما هستند که در دستگاهها گیر نکند، خودمان هم. این دو نگرانی متفاوت است، آنها نگران جان بودند و ما نگران آبرو.
هر لحظه حواسم به کارگرانی بود که ساعتهای زیادی مشغول کار در این محیط هستند.
میرویم به آخرین بخش کار کار یعنی
شمش #مس.
تمام همکاران تأکید بر خلوص مس ۹۹.۹
شمش #مس دارند و این خیلی ارزشمند است. وارد پالایشگاه میشویم. درباره آلودگی گوگرد میگویند که چهطور توانستهاند تهدید را به فرصت تبدیل کنند و علاوه بر صرفه اقتصادی از محیطزیست هم محافظت کردهاند.
خاک این منطقه شش و دو دهم درصد #مس دارد، فکرش هم شیرین است که ۲۰ میلیون سال است این کانیها را خدا برای ما کنار گذاشتهاست.
با کمک مهندسان ایرانی عمر این معدن، ۳۵ سال دیگر اضافه شده است. خاک که خیس میشود، بعد از ریختن اسید #مس خارج میشود. اصطلاح «آنُد لاغر میشود کاتُد چاق» من را میخنداند و در کارگاه با همین اصطلاح خندهدار روبهرو میشوم.
مهندس با غرور دوباره تأکید میکند: «کلی کارهای کارخونه از طریق ربات اتفاق میافتد. بهترین #مس دنیا در #مس_سرچشمه است.»
خب حالا به چه درد میخورد این #مس؟
کارشناس مهندس توضیح میدهد:
«ما موظف به تأمین نیاز داخلی #مس هستیم و مازاد نیاز داخلی به صورت شمش به دیگر کشورها صادر میشود.»
محصول خروجی ۱۴۰ کیلوگرم است و الآن حدود ۷۰ میلیون قیمت دارد.
🖊 #فاطمه_میری_طایفه_فرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
«بوی گلاب میآید، کسی اینجا حاجتروا شده...»
#راهیان_پیشرفت
(قسمت ششم)
اردو کمکم تمام میشود، سؤالاتم زیاد است، نمیخواهم مزاحم شوم و کاروان عقب بیفتد. مهمترین آنها بحث لجنهای طلا و نقره بود که نفهمیدم چی شد... شاید خاصیت طلاست که به گوشم زنگ میزند، خب ما خانمها که توقعی نداریم از دنیا غیر همین خرید چند کیلو طلا در سال. گذشته از شوخی این نکته حیاتیاست که در کنار #مس، طلا هم وجود دارد و این امر هم میتواند در پیشبرد اقتصاد کشور بسیار مؤثر باشد.
اما آن چیزی که بیشاز هرچیزی عیان است، قدرت و توانایی صنعتی ایران در سایه همت و غیرت فرزندان همین خاک است، همین خاکی که خدا از میلیونها سال قبل برای ما کنار گذاشته و دل ما را به آن خوش کرده است. روزیروزی دورِدور اگر نابخردی تجاوز کند، با خون و جانمان حافظش هستیم؛
۶۰ درصد از انرژی جهان در خلیج همیشهفارس است؛ یعنی ما قادر به تغییر معادلات جهان به نفع خودمان هستیم.
اینجا گوشهای از توان داخلی بود که به دور از ناتوانخواندنمان، به شکوفایی رسیده بود. اینجا یک تکه از پازل قدرت صنعتی ایران در تولید کالاهای استراتژیک بود؛ این تکه از پازل، #مس_سرچشمه بود.
اینجا یعنی #مس_سرچشمه استان کرمان، یک نمونه کامل خودباوری بود.
اینجا پر بود از اصطلاحات فنی، پر بود از خانههای مسکونی، بچههای ریز و درشت، یک شهر صنعتی تمامعیار که دلم میخواست به خانهها بروم و پای حرف بانوی خانه بنشینم و بگویم بانو دستمریزاد.
در برگشت به سمت گلزار شهدای کرمان میرویم.
روایتهای آقای #تقدیری از شهید جمهور،
جمله «دلم برای رئیسی سوخت» را باز هم در ذهنم تداعی میکند، چهقدر بار روی کمرم حس میکنم. نوشتن و روایت درست الآن وظیفه بزرگیاست.
به گلزار میرسیم، اذان میگویند خودم را به نماز میرسانم. دور حاجی پر بود از دلداده، عاشق... چهقدر مردم با شهداء انس دارند و این محبت از نعمات خداست. سر قبر شهید #مغفوری میروم، بوی گلاب میآید کسی اینجا حاجتروا شده.
در اتاق مسئول گلزار شهداء پای خاطراتش مینشینیم و دلی سبک میکنیم از شهادت #سید_نصرالله و امیدی به آیندهای روشن. آینده نزدیکِنزدیک کنار قدس با یاران خراسانی و ایرانی و یمنی و سوری و عراقی و لبنانی، آنجا دیگر نوبت فلسطینیهاست که موکبداری کنند، چون آنان میزبانند.
انشاءالله...
🖊 #فاطمه_میری_طایفه_فرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye