بهناماو
کاش آدمی را بالی بود برای زمانی که دلش از زمین کنده میشد.
#کوتاه_نوشت
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
فرق یک کار کوچک در طول سال با انجام ندادن همان کار در طول سال به زبان ریاضی.
خدا به کارهای کوچک مستمر برکت میدهد.
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
"الگوپذیری بانوان غزه از تظلمخواهی حضرت زهراء(سلاماللهعلیها)" را در خبرگزاری ایکنا بخوانید.👇
https://iqna.ir/00HZ0r
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
مادرم مظلومه بود و یاور مظلومها...
فضه جاروبهدست به حیاط میرود، بس که خاکستر روی زمین ریخته است، بس که دودهها به دست و پای بچهها میچسبد. بانوی خانه در بستر افتاده، مگر فضه مرده است که خانه را کثیفی بگیرد. قرار است به عیادت بیایند زنان مدینه. همانها که طاقت گریههای بانو را نداشتند، پیغام و پسغام داده بودند به فاطمه بگویید یا شب گریه کند یا روز؛ اما فاطمه حتی دستان نیمهجانش را بالا میبرد و اول برای آنان دعا میکند.
بانو از آنان ناراحت بود، از مردانشان هم. بوی مردانگی نمیداد مرامِ نداشتهشان، بیشتر اهل ریا و تزویر بودند تا دین و مروت. این مرام در صبح روز موعود رخ نشان داد، همان وقت که فقط چهارتن سرتراشیده به اثبات دینداریشان آمدند، همان روز که سلمان برای ما آبرو خرید.
آنروز بود که خستگی به جان بانو ماند، خستگی تلاش برای اصلاح امت پدر بزرگوارش، خستگی از گوشهایی که نمیشنوند و عافیتهایی که عاقبت ندارند. مگر میشود فراموش کرد تزویرشان را که هنوز پیکر مطهر پیامبر خاتم روی زمین است و دین پیامبر به تاراج میرود!
بانو غیور است، اگرچه هجده بهار را بیشتر ندیده، اگرچه محنت بسیار دیده، اگرچه جسمش توان ندارد، اگرچه طفل صغیرش را به کین نااهلان از دست داده، اما غیور است برای دین خدا، برای آیندگان که میآیند و غیرت محمدی بانو را فریاد میکنند. تاریخ هرچه تلخ، هرچه به تحریف و خطا، در جواب جوانیِ خزانشده بانو جوابی ندارد، درباره طفل پانگذاشته به دنیا جوابی ندارد. درباره غربت پرتکرار حیدر کرار جوابی ندارد.
▫️ ▫️ ▫️
بوی غذا دیگر در خانه نمیآید، انگار عطر غذای بهشتی فاطمه به طعام ریخته نشده.
انگار کسی در این خانه حوصله ندارد، مگر میشود در خانهای که مادر در بستر افتاده باشد، حوصله باشد. مادر است که به همه دلیلها رنگ و بو میدهد، حتی زلف هم به پریشانی خو کرده. زینب شانه و زلف میخواهد چهکار؟ که باید با قد و قامت کوچک برای نسلی، هم مادری بکند و هم خواهری.
مدینه دیگر مدینه نمیشود و صدای هتک حرمت به بانو تا تاریخ هست و تا زمان هست برای رسوایی عاملانش کفایت میکند. گناهی که با آب زمزم هم شسته نمیشود. ما از پس ۱۴۰۰ سال، یک مادر از این دنیا طلبکاریم... "مادری که مظلومه بود و یاور مظلومها".
🖋فاطمه میریطایفهفرد
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
آرمان ما
دل تاپ و تاپ میکرد برای ورود یک عضو جدید به خانواده کوچکمان؛ قرار است من خاله باشم و او خواهرزاده؛ قرار است بشود یکی از محارمم، من هم بشوم محرم رازهایش.
این روزها که سخت گذشت و شیرین، دست خدا را بالای سرم حس کردم؛ حس کردم که نگاهی دارد مرا از عمق آسمانها میپاید، مرا و خواهرم و برادرم را، مادرم و پدرم را حتی پسرم که کیلومترها از من دور بود.
انگار حسی بود که میگفت تنها نیستید و خدایی هست، از رگ گردن به شما نزدیکتر.
دلم تاپتاپ میکند برای عضو جدید خانواده که حالا عضوی از وجودم شده؛ دلم تاپتاپ میکند برای فرزندانی که انشاءالله میآیند؛ دلم تاپتاپ میکند برای ایرانی که جوان میماند.
برای محمدآرمان خانواده ما دعا کنید و برای همه فرزندان ایران عزیز، فرزندانی که انشاءالله بار امانت الهی را بر دوش میکشند، -همان که ملائک نتوانستند- و فرزندان آخرالزمانی سیدالشهداء میشوند.
#محمد_آرمان
#ایران_جوان_بمان
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
مادر و پسر
پسر مادر را جور دیگری دوست دارد
حتی اگر کوچک باشد
غیرت دارد حتی اگر کوچک باشد
حتی اگر در بطن مادر باشد
حتی اگر از اکسیژن دنیا نچشیده باشد...
پسر سپر مادر میشود. چه جناسی!
یک پسر، پشت در سپر مادر شد
یک پسر، درکوچه...
محسن در خانه شهید شد
حسن در کوچه...
#فاطمیه
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
کلاس نویسندگی با طعم روضه خانگی
دلم حال عجیبی داشت، اینبار فنجان مهمانی را از کابینت در نیاوردم، بهجای آن استکانهای کمر باریک و منقش به «یاسیدالشهداء» از عمق کمد بیرون آمد. اینبار چای را با نیت دیگری دم کردم، حس و حالم شبیه به #روضه بود اما مهمانان، برای #کارگاه_نویسندگی میآمدند و نه چیز دیگر.
اندکاندک جمع دهههشتادیها رسیدند. تمرین نویسندگی و قلمْگرمی این جلسه، گره خورد به ایام #فاطمیه.
قرار شد از حضرت زهراء بنویسند، هرچه میدانند و هرچهقدر میتوانند.
بُهت عجیبی در نگاه دخترها بود که آیا میتوانند یا نه؟
انگار خودشان را دست کم گرفته بودند، انگار نمیدانستند نام مادر برکت میدهد به روح، به جسم، به قلم...
با جمله "خانم ما تموم کردیم"، وقت هم تمام شد و دخترها متنهایشان را یکییکی خواندند. حالا داشتند این برکت را به چشم خود میدیدند، وقتی که متنهایشان را میخواندند و از طرف دوستانشان تشویش میشدند.
کلاس ما رنگ #روضه بهخود گرفته بود و خانه ما شده بود جلسه #روضه_خانگی.
چای روضه را هم مادر یکی از دخترها ریخت.
چای تازهدم بود از خود لاهیجان با نون روغنی قزوین، با خرمای جنوب ایران جان.
اینبار چای کلاس نویسندگی، طعم روضه خانگی داشت...
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
«به نام خدای نشانهها»
"بعد از تو"
نمیدانم از کجا شروع کنم، قصه شما از آن قصههایی است که داغ دل آدم را تازه میکند، اصلاً نمیدانم از کجا برایتان بگویم دوست دارم مادر بخوانمتان تا مانند زینبتان برایم مادری کنید هرچند میدانم لیاقتش را ندارم، میگویند دعای مادر، در حق فرزند مستجاب است، برایم دعا میکنید؟
نمیدانم چگونه دست به قلم ببرم و برایتان بنویسم، آخر چه چیزی را بنویسم؟
غربت امام علی(ع) که شبانه و تنها شما را به خاک سپرد یا غم امام حسن(ع) که جلوی چشمانش به شما سیلی زدند. برای پسر سخت است دیدن این صحنه، به غیرتش بر میخورد و غرورش خدشهدار میشود. چگونه از محسنی بنویسم که در شکم مادر شهید شد و زینبی که یکشبه بیمادر شد، چگونه بنویسم که میخ در پهلوی دختر پیامبر فرو کردند و حرمتش را شکستند، میدانید بعد از شما امامعلی(ع) حرفهایش را به چاه میگفت، بعد از شما امامعلی(ع) مظلومترین و تنهاترین شده بود، بعد از شما امام حسن(ع) هرشب کابوس سیلیخوردنتان را می دید و بالشت امام حسین(ع) خیس از اشک بود و زینب پنجساله بار سنگین مادری را بر دوش میکشید.
اما خوب شد رفتید و ندیدید کوفیان چه کردند با امام علی(ع) و بعد از شما بر او چه گذشت خوب شد رفتید و ندیدید بیکسی امام حسن(ع) را و سر بریده امام حسین(ع) و اسارت حضرت زینب(س) را...
✍🏻 مائده سعیدی
کلاس هشتم
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
به نام خالق زیباییها
یادگار مادر
وقتی نام فاطمه را میشنوم، ناخودآگاه ذهنم سمت شما میرود. یاد علاقه و احترام شما به پدرتان حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، یاد مهربانیهایتان با فرزندانتان و یاد علاقهتان به امام علی(علیهالسلام) میافتم.
با خود فکر میکنم اگر من در آن زمانها بودم، چه میکردم؟
آیا با وجود بیایمانی مردم، آنها را بهسوی خداوند دعوت میکردم؟
آیا ایمانم به قدری کامل بود که با وجود سختیهای روزگار محکم و استوار باشم؟
من حتی از وصف فضائل شما عاجزم، چه رسد به اینکه خودم این شرایط را درک کنم.
من از اینکه شما را شناختم و خداوند این لطف را به من کرده است، شب و روز او را شاکرم.
ای اسوه فداکاری!
ای مادری که جلوی فرزندانتان سیلی خوردید و آخ نگفتید!
ای ام ابیها!
من یادگار شما را بر سر دارم، نماد خوشبختی و آرامش و امنیتی را که از لطف شما دارم؛ اما هزار حیف که بیش از این حرفها به پرچم "یافاطمةالزهراء" بدهکارم.
امید دارم در روز قیامت مادری را در حق من تمام کنید و شفاعت مرا کنید.
✏️ ریحانه سادات حسینی
کلاس دهم
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye