هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 پیام مهم رهبر انقلاب اسلامی درباره قضایای اخیر لبنان
🔹️حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی درباره قضایای اخیر لبنان پیام مهمی صادر کردند.
📝 متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:
✏️ بسم الله الرحمن الرحيم
کشتار مردم بیدفاع در لبنان از سوئی بار دیگر خوی درندگی سگ هار صهیونیست را برای همه آشکار کرد، و از سوئی کوتهنظری و سیاست ابلهانهی سران رژیم غاصب را به اثبات رساند. باند ترور حاکم بر رژیم صهیونیست از جنگ جنایتکارانهی یک سالهی خود در غزه درس نگرفتند و نتوانستند بفهمند که کشتار دستجمعی زنان و کودکان و مردم غیر نظامی نمیتواند در ساخت مستحکم سازمان مقاومت اثر بگذارد و آن را از پا بیندازد. اکنون همان سیاست حماقتآمیز را در لبنان میآزمایند. جنایتکاران صهیونیست بدانند که بسیار کوچکتر از آنند که به ساخت مستحکم حزبالله لبنان صدمهی مهمی وارد کنند. همهی نیروی مقاومت منطقه در کنار حزبالله و پشتیبان آن است. سرنوشت این منطقه را نیروهای مقاومت و در رأس آنان حزبالله سرافراز رقم خواهد زد. مردم لبنان فراموش نکردهاند که در روزگاری نظامیان رژیم غاصب تا بیروت را زیر چکمه قرار میدادند، این حزبالله بود که پای آنان را قطع کرد و لبنان را عزیز و سربلند ساخت. امروز هم لبنان به حول و قوهی الهی دشمن متجاوز و خبیث و روسیاه را پشیمان خواهد کرد. بر همهی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند.
والسلام على عباد الله الصالحين
سید علی خامنهای
۷ مهر ۱۴۰۳
💻 Farsi.Khamenei.ir
بهناماو
و خدایی که به شدت کافیست
حتی همین الان
حتی بدتر از این آن.
خدایا ما به محبت تو دل خوش کردیم و به ولایتت سر خم.
خدایا خودت کفایت کن همه نداشتهها را.
یاعلی
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما ترکناک یابن الحسین(علیهالسلام)
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
کنار بخاری نفتی
کنار بخاری نفتی، سرم را آنقدر بالا آوردم تا تلویزیون چسبیده به سقف خانه را ببینم، همین.
اولین بار بود که چهرهات را دیدم، همین بار، عجیب بر دلم نشستی.
کنار بخاری نفتی، منهای همه معادلات نفتی منطقه، منهای همه سران عرب ورمکرده، منهای دنیای بزرگترها، تو بر دلم نشستی.
این قدیمیترین خاطره ذهنم است. نور سیادت و قدرت و اراده دینی، همان موقع از چشمان نافذت میبارید.
رفتم برای حساب و کتاب، بیست و چهار سال تفاوت سنی دلیلی شد که به قاعده زیستی دنیا، پدر خطابت کنم.
پدر جان! سید خدا، شاگرد خلف مکتب خمینی کبیر، جز شهادت شایستهات نبود، اما درد عظیم این لیاقت، استخوانم را میلرزاند. جگر، این تکه بلا کشیده بدن، عجیب میسوزد.
ندیدم سید، ولله ندیدم که قدمی خلاف ولایت برداری... و خدا بیناتر است.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
رجزهایت
دلم برای رجزهای حیدریات تنگ میشود، برای صلابت نگاهت تنگ میشود، برای شجاعتت تنگ میشود، اما بیشتر...
دلم برای بینش تو تنگ میشود، فهم درست و دقیق از ولایت در کوران فتنههای آخرالزمانی، درست موقع چپ کردنهای عرب و عجم.
دلم برای خلوص و باورت تنگ میشود.
این آخرین سخنرانی نشانی بود از آسمانی شدنت، حیف که دیر فهمیدم. روضه عمو جان عجیب تو را لرزاند روح بلندت از خدا اجازه مرخصی میخواست. روحت به در و دیوار جسم میکوفت و چه زیبا لحظه وصالت، طوبی لک نصرالله.
من یقین دارم شما نیز بسان تمام شهدا آن دنیا، بر امور دنیوی تسلط بیشتری دارید و دعایتان، امدادتان و خونتان اثرگذارتر است.
قسم به لحظههای خوف و رجایت، قسم به لحظه زیارت مادر، برای ظهور دعا کن که سخت محتاج دعایتان هستیم.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
دلم برای رجزهای حیدریات تنگ میشود...
متن در خبرگزاری ابنا 👇
https://fa.abna24.com/story/1489672
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
متن در خبرگزاری حوزه نیوز👇
https://hawzahnews.com/xd6TV
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
بهدو بهدو رفتم توی نمازخانه سالن دانشگاه علوم پزشکی قزوین
صدای آهنگ ساختمان را میلرزاند.
نمازم را نخوانده بودم. با همین صدا شروع کردم به خواندن. صدای خواندن سوره را با گوش خودم هم نمیشنیدم.
نمازم که تمام شد داخل سالن رفتم و کنار مامان نشستم. مامان دعوت شدهبود برای سالگرد شهادت شهید بابایی.
خواهر شهید بابایی رفت روی سن و چقدر قشنگ از برادرش گفت.
در آن سن چقدر نیاز به یک قهرمان داشتم، چه کسی بهتر از عباس بابایی؟!
در آخر هم شعری خواند که بعد از بيست سال هنوز هم موقع غم به زبانم میآید.
ایام هجر را گذراندیم و زندهایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
شاعر این شعر شد خواهر شهید بابایی حتی با وجود اینکه شاعرش را بعدا شناختم شکیب اصفهانی بود، اما برای من همان بود، خواهر شهید.
اینروزها فقط همین بیت به زبانم میآید.
گمانم به خودم اینگونه نبود که سید در اوج مظلومیت شهید شود و من زنده باشم.
همین
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
الان چایی میچسبه...
چشمم کف پات
خدا حافظت باشه مردترین مرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
مظنه خال یار
از باب دیدن نان گندم در دست اساتید عزیزم، راهی سالن امام حسین(علیهالسلام) دانشگاه باقرالعلوم میشوم. گروه علمی تاریخ دانشگاه طی سفری به ازبکستان، جلسهای درباره این سفر گذاشتهاند.
در طول مدت حضور اساتید بزرگوار در سفر، تمام عکسها و جلسات را دنبال میکردم و گویی اندکی بوی سمرقند و بخارا را با جانم حس میکردم.
این جلسه برای منِ ایران دوست، منهای مرزهای جغرافیایی، بسیار شیرین بود. به قول آقای حداد عادل، مرزهای فرهنگی ما فراتر از مرزهای جغرافیایی ماست و این مسئله در همین روزها هم به شدت حس میشود.
◽◽◽
به صحبتهای خانم دکتر امیری نرسیدم و فقط آخر صحبتهای دکتر قرائتی را درک کردم.
بعد از ایشان دکتر الویری روی سن آمدند و با تأسی به سخنان دیروز حضرت آقا، قوت قلبی بودند برای منِ نو شاگرد و امید به پیروزی این تمدن اسلامی عزیز.
هویت، مسئله جدی ازبکستان است، این را دکتر الویری بیان کردند:
مسئله هویتی را نمیتوان کنار گذاشت.
ازبکها به نوعی مهاجراند و از طرفی نمیتوانند از هویت تاریخی خود کنده شوند. تاریخ، هویت و مسیر آینده سه ضلع این سفر بود. پس مناسبات ما و ازبکستان میتواند ابعاد مختلفی داشتهباشد.
از رسم الخط گفتند و رد پای بيگانه در هویت زبانی و اجبار روسها بر آن نوع کتابت که ازبکها را از هویت مکتوب خود دور کردهاست. از خواجه رشید الدین گفتند و حضور ترکان در ادبیات ما.
یاد خال هندوی آن ترک شیرازی افتادم که بهایی چون سمرقند و بخارا داشت.
از موزه مشترک گفتند و لزوم این کار، در ذهنم اینطور خطور کرد که باید ایران عَلَم این کار را ابتدا بلند کند و مکانی موزهای، چیزی بنا کند و تمام ایران فرهنگی را کنار هم بچیند.
حضور کم ایرانیان در ازبکستان در مقایسه با ترکیه جای نگرانیست. این از آمار پروازها به ازبکستان بسیار مشهود بود.
◽◽◽
دکتر بابایی اما از تمدن میگویند و سوال میپرسند:
چگونه تاریخ از تمدن جا میماند و به امروز جامعه نمیرسد؟
سوالی است که باید برای ایران خودمان هم جواب دهیم. ذهنم در حال واکاویست. آیا میشود بدون تاریخ تمدنی را ساخت؟ این سوال به شدت ذهن من را آزار میدهد، واقعا جوابش چیست؟ این سوالات را کنار گذاشتم که هر وقت سراغ تاریخ رفتم به این سوالات هم فکر کنم، شاید خودم هم به جوابی نیمبند برسم.
در گوشهای از این سوالات به خانم ذوالخمار اشاره میکنند و میگویند: وقتی به آدمهای عتیقه بر میخوری میبینی که چقدر به این فرهنگ نزدیکیم. خب کمی نفس میکشم و خوشحالم از قرابت فرهنگی که قطعا برای بیشتر شدنش، باید فکری کرد. دوباره سوال: مهاجرت تاریخ، آیا تاریخ مهارت پذیر است یا نه؟
آیا تاریخ ما امکان مهاجرت دارد؟...
◽◽◽
جلسه عالی بود، اما جای پرسش و پاسخ شدید نمود میکرد. به امید رفتن به آن خطهی ایران فرهنگی جلسه را ترک میکنم. دلم میخواهد به سمرقند بروم و بخارا را بجویم تا جواب این پرسشم را بگیریم که چطور میشود خال یک یار اینقدر برای آدم آب بخورد؟
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهناماو
دوباره با هم ببینیم، من چندبار این کلیپ را دیدهام.
سخنان رئیس میز ایران در دانشگاه تلآویو یک نکته مهم دارد، آنهم در پایان کلیپ. باید هزاران بار توی گوش خیلیها کرد که اگر ایران را دوست دارید منهای تمام مسائل اعتقادی، رهبری این پیر فرزانه ایران را به اوج میرساند.
...و من یقین دارم که این مرد در پی تمام اقدامات سیاسی و اجتماعی حواسش کامل به سربلندی ایران جانمان است.
پس اگر مدعی وطن دوستی هستیم. از هر قشر و هر مکتبی از ایشان یاد بگیریم و به ایشان اقتدا کنیم.
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
«به پاهایم التماس میکنم آبروداری کنند»
#روایت_پیشرفت
(قسمت اول)
سر سفره نمیفهمم چه میخورم، روحالله با ذوق من را به کار گرفته و پیتزا درست میکند. اما خوردن پیتزا دل خوش میخواهد، حداقل در حال خوف و رجا نمیشود.
سر سفره خبردار میشوم که باید به کرمان بیاییم. نمیدانم چرا خوشحال نمیشوم، در حالت عادی این خبر میتوانست، نیروی پتانسیل من را به انرژی جنبشی تبدیل کند و من را تا سقف خانه به بالا پرتاب کند. لبنان حال خوبی ندارد، دلم شور سید را میزند نمیخواهم حال خانه ملتهب شود هرچند که هست.
توی این هیر و ویر پسته هم دست و پایم را بسته، خیس خوردهاند و آماده خلال، اما این جانم است که درون دستانم خلال میشود.
شب میگذرد بدتر از این اوصاف و بیشتر از حوصله گفتن، صبح اما گوشی به دست نمیگیرم، به مرحله انکار رسیدهام از حجم درد بیروت. نمیخواهم باور کنم شایعات واقعی بوده، نمیخواهم.
پیامک آمد که باید خودم را مهیای کرمان کنم.
همین که بلند شوم یاالله است، ولی باید بلند شد.
بعد از خبر ۱۴، تلویزیون آب پاکی روی دستم میریزد؛ یعنی سید مقاومت شهید شده و حزبالله نیز رسماً اعلام کرده است.
حالا من و کرمان، این چه خاصیتیاست که درست همین شب باید کرمان باشم؟
شاید وظیفهای، شاید تسکینی، شاید...
نمیدانم فقط به پاهایم التماس میکنم آبروداری کنند.
یک لباس گرم تمام بار من است و کارت ملی که مطمئن شوم میتوانم در پرواز بنشینم.
در راه فرودگاه تمام سعی خودم را میکنم بخوابم تا اخبار را دنبال نکنم، چون اشک دیگر از من اجازه نمیگیرد، آبرو را لحاظ نمیکند، این اشکِ ابنالوقت که دوست و دشمن نمیشناسد...
🖊 #فاطمه_میری_طایفه_فرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
«جمع اضداد»
#روایت_پیشرفت
(قسمت دوم)
نگران رسیدن به فرودگاه هستیم، باز از امالبنین کمک میگیرم و همان صدتا صلوات.
به فرودگاه رسیدیم و نماز خواندیم و سوار شدیم. حس رسیدن به شهر کریمان برایم دلچسب است. خانم مهماندار از پشت بلندگو اعلام میکند که به فرودگاه شهید... زبانش را میکشد، مرحوم هاشمی رفسنجانی نزدیک میشویم. چهقدر حرف داشت همین اشتباه کوچکِ لپی، آن هم در شهر #حاج_قاسم.
دیگر طاقت ندارم صبر کنم تا فردا که طبق برنامه به گلزار شهداء برویم.
شام خورده و نخورده راهی میشویم به سمت حاجی، آن هم درست در چنین شبی، شب شهادت سید مقاومت و چهقدر سخت است آوردن لفظ شهید کنار اسمش.
از اسنپ میترسم حق هم دارم، کاپوت ندارد. یک راننده خواب هم پشت فرمان نشسته که حوصله علیک هم نداشت.
نگرانم و چشم از خیابان برنمیدارم. حدود قلعه دختر، این گنجینه وسط شهر، حواسم پرت زیباییاش میشود، راننده هم حواسش پرت خواب، یک جیغ کافی بود که بیدار شود و تا آخر مسیر عایق رانندگی کند و ته کار عذرخواهی.
از در پشت آمدیم و یک راست رفتیم سراغ کاپشن صورتی و آدمهایی که هیججوره به این حرفها نمیخورند، اصلاً قاعده گلزار شهدای کرمان همین است. اصلاً اینجا هست که جمع اضداد را اثبات کند. کمی آن طرفتر راننده اسنپ ایستاده.
- شما باعث شدید من هم بیایم، دلم بدجور گرفته بود
برای چندمین بار، باز هم اثبات شد از روی قیافه نمیشود حکم کرد مخصوصاً سر مزار حاجی.
دلم تاپتاپ میکند، اما باید صبر را بیاموزد. سر مزار عادل هم میرویم و بعد شهید هاشمی و بعد... حاجی.
حاجی مهمان دارد، سرش گرم مادری است که صدای غمش توی گلزار پیچیده.
رفتیم پیش حاجی کمی که خلوت شد، زبانم هم باز شد.
- حاجی رفیقت شهید شد.
حاجی فامیلتون شهید شد.
حاجی چه کنیم دل ما داره میترکه.
یاد حرف روحالله افتادم، سرم را آوردم جلو و توی گوش حاجی پیغامش را رساندم.
شهید یوسفالهی هم بود. حالا برایم بزرگتر شده بود با خاطره جدیدی که از حاج قاسم شنیده بودم و عبدالمهدی، رفیق تمام تیمهای ملی ایران. چرا؟ بس که نذر صلوات و گلاب کردم برای مدالها.
رسمش نبود ادب نکنم، اصلاً دلم تنگ مزارش شده بود.
حالا وقت آن بود سر مزار شهید مغفوری برای خودم بخواهم، مادرم، پدرم و ...
🖊 #فاطمه_میری_طایفه_فرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
«کمکم ژست رسمی، خواهرانه میشود»
#روایت_پیشرفت
(قسمت سوم)
حدود ۹ به سمت فرودگاه شهید! نه مرحوم رفسنجانی میرویم. بقیه دوستان هم آمدند استاد موسوی هم بودند.
چهقدر دلم میخواست خانم شریعتمدار را ببینم، نشد...، از این غم حال مساعدی نداشتند.
آقای #تقدیری شروع میکنند به توضیحدادن. اصل روایتنویسی و ضرورت این امر را بیان میکنند. با این فضا بیگانه نیستم ولی مُصِر میشوم به روایتِ بیشتر و بهتر در عصر انحطاط روایت درست.
دو ساعتی توی راه هستیم که بیشتر نمود میکند.
#مس_سرچشمه یکی از مهمترین معادن ایران و خاورمیانه است که صنعت آن بعد از انقلاب به رشد چشمگیری رسیده است.
این روند رشد تولید و علم بعد از انقلاب را در پالایشگاه ماهشهر هم دیده بودم، اما یک فرق کلی بود، آن وقت فقط تنها خانم جمع من بودم و این بار در جمع گروهی از بانوان فرهیخته قرار داشتم.
توضیحات #مس_سرچشمه حس ملیام را قلقک میداد. حالا بیشتر منتظر دیدنش بودم.
اما هر لحظه بیشتر این جمله را میگفتم: «جای روحالله خالی.»
اصلاً باید آنها ببینند و در عصر خودتحقیری رسانهها، بر خویشتن ببالند.
واقعاً حضور نوجوانان در این مکانها، نوعی واکسن است برای پیشگیری شیوع خودکمپنداری.
بعد از توضیحات آقای #تقدیری، خانم #سروی خانمها را به هم معرفی میکند، برخی را میشناسم، برخی را فقط به اسم میشناسم و بقیه برایم ابتدای امر غریبهاند ولی این حال خیلی طول نمیکشد.
چون جلو نشستهام اول از من شروع میشود و بعد بقیه دوستان. خانم شکوهی نویسنده و برنامهساز هستند. خانم فلاح در بسیج دانشجویی سِمت دارند، خانم ازناوی و حیدری هم معرفی میشوند و بقیه دوستان.
کمکم ژست رسمی، خواهرانه میشود.
اینجا پر از آدمهای ایدهپرداز و دغدغهمند است.
🖊 #فاطمه_میری_طایفه_فرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye