eitaa logo
دل‌گویه
362 دنبال‌کننده
896 عکس
38 ویدیو
35 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
«این لوح ۱۱ سانتی‌متر طول و هفت سانتی‌متر عرض دارد و شامل دو گونه علامت است.» وی درباره ترجمه این خطوط گفت: «یکی از علامت‌ها خطوطی هستند که نشانگر نوع کالای ارسال شده همراه لوح است و دیگری سلسله شکل‌های مستطیلی عمق‌دار که نشان دهنده تعداد کالای ارسال شده است.» وی با این حال گفت این خطوط در حال حاضر برای باستان‌شناسان ناآشنا است. وی اما مهمترین نکته در این لوح باستانی را مهر استوانه‌ای ارسال کننده بر روی آن عنوان کرد و گفت: «طبق ساختار این مهر، کاملا روشن است که مردم در آن دوره از سیستم حسابداری ۱۰گانی استفاده می‌کردند، برخلاف که سیستم حسابداری آن‌ها بر اساس نظام ۶۰گانی بوده است.»
⬇️⬇️⬇️ 📗📘📕 ⬅️ کتاب دل‌گویه‌ها اثری‌ست که با توجه به مسائل روز جامعه، سعی در نشان دادن فرهنگ ایرانی اسلامی دارد. معنویتی که گاه در قالب داستان کوتاه بیان شده، گاه در قالب یادداشت علمی. دراین میانه از ایران عزیز هم سخن به میان می‌آید؛ از داشته‌ها و یافته‌ها و میراث معنوی تمدن ایرانی. تمدنی که با ورود اسلام به شکوفایی رسید و سردمدار میدان تمدن اسلامی شد. در کتاب دل‌گویه‌ها از جبهه مقاومت می‌گوید. از قدس، سوریه و از تمدن افغانستان می‌گوید. دل‌گویه‌ها، با نگاهی متفاوت از کوچه‌های ماه‌ مبارک رمضان عبور می‌کند. و مخاطب را میهمان خوان اباعبدالله الحسين علیه السلام می‌شود. فصل آخر کتاب به‌نام چهره‌ها است. چهره‌ها، از شهید فخری زاده می‌گوید و خونِ جریان ساز حاج قاسم.🚩 📚برشی از کتاب 🖋روز سختی بود و استخوان‌سوز... خیلی طول کشید تا خودم را جمع و جور کنم و به حال عادی زندگی برگردم این دگرگونی برای من بود و پسر نوجوانم شاهد این دگرگونی. غرق در چراها بود. چرا باید اسطوره زندگی اش را ناجوانمردانه شهید کنند؟ 💔 اسطوره‌ای که فراتر از پهلوانان شاهنامه از دل کتاب‌ها را بیرون زده بود و شجاعانه تمام هویت ایرانی اش را نشان می‌داد. حال عجیب فرزند نوجوانم مرا به شگفتی وا می داشت از مشت گره کرده اش، از اخم هایش، از گریه‌ ای که گوشه چشمش را تر می کرد. از عزمی که در کارها پیدا کرده بود؛ از مظلومیتی که در چشمانش می یافتم؛ و سوال پاسخ داده نشده... نام کتاب: دل گویه ها نویسنده:فاطمه میری طایفه فرد فارغ التحصیل سطح3 جامعه الزهرا سلام الله علیها تعداد صفحات: 171 انتشارات: پنج‌دری ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔@jz_mft
دلم برای تو گاهی عجیب می‌گیرد حدود ساعت یک در حوالی جمعه https://eitaa.com/del_gooye/310 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
خدایا من را خرج کاری کن که من را به خاطرش آفریدی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) چقدر پر محتوا! چقدر جامع و کامل! اوج هایکو به معنی کوتاهی کلام و رساندن پیام. اگر عاشقت نباشم به خودم جفا کردم. مادر یگانه‌ی تاریخ مادر پدر مادر پدرانت تا ...حضرت آدم... بریده باد دستی که به آستانت بی حرمتی کرد. تمام قباله‌های عالم به نامت. تمام فرزندان عالم فدایت. https://eitaa.com/del_gooye/311 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
قبل از تو سیزده نحس نبود تا اینکه ۱۳ دی نود و هشت شد.
حال همه‌ی ما خوب است اما تو باور نکن 🌐@del_gooye
کاش دستم به حنجره‌‌اش می‌رسید. حنجره‌ای که دستور شهادت تو را داد. 🏴🏴🏴 وقتی که یار کرمانی رفت چهره‌ی یار خراسانی بود که التیام درد بود 🏴🏴🏴 دلم جامانده در انتهای جاده بغداد و ابتدای گلزار شهدا‌ی کرمان جایی که ماه تکه شد و تکه‌هایش خاک https://eitaa.com/del_gooye/314 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
از آستین مخملی آمریکا خون سردار می‌چکد. بر حقیقت تاریخ این المنتقم؟
به‌نام‌او ترک عادت سخت است. مثلا وقتی عادت داری به همه‌ی دور و برت جان بدهی، حتی ماشین یک تنی. وقتی که خوش رکاب(اسمی که اوایل پسرم رویش گذاشته بود) برای ما شد. پسرم مطمئن بود که دعای او در حرم حضرت معصومه کار خودش را کرده و من مطمئن بودم، این هدیه از جانب ارباب است تا این نوکر مخلص(همسرم را می‌گویم) بتواند راحت‌تر خدمت کند. وقتی قصد سفر می‌کردیم. دستم را روی فلز سرد و بی روحش می‌کشیدم و آرام در گوشش می‌گفتم: مامانم منتظره هوای ما رو داشته باش. رفاقت ما وقتی بیشتر شد که او را عضو چهارم سفرهایمان دیدیم. وقتی با او به دل جغرافیای ایران می‌زدیم و او هم مرام می‌گذاشت و همراهی می‌کرد. بهترین روزها را در کنارمان بود. در قاب عکس های سلفی سفر او هم خودش را جا داده بود. از خزر تا خلیج فارس با ما آمده بود. نه خلیج فارس بلکه تا قلب خلیج فارس، در گرمای بالای ۴۰ درجه. خم به ابرو نیاورد و آمده بود. با ما سوار کشتی شد و با او بر روی خلیج فارس عکس گرفتیم. با ما همراه سرد و گرم جاده شد. تمام آثار تاریخی را کنارمان بود. تا خودِ خود اثر. جایی که خیلی ها حوصله اش را نداشتند. از توی آب، از روی شن و گل، خلاصه گیر نمی‌کردیم. انگار دستی بود که به ماشین قوت می‌داد. اولین باری که با او به مشهد رفتیم. از بست نواب تا نزدیک درب ورودی حرم با ماشین آمدیم و سلام دادیم به امام رضا علیه السلام. می‌خواستیم امام، ماشین جدید ما را ببیند. ذوق دیدن گنبد برای بار اولی که با ماشین خودمان دل به جاده زده بودیم، وصف ناشدنی بود. خانه‌ی کوچکی بود در سفر، وقتی که با حساب سر انگشتی می‌فهمیدیم که مسافرخانه یک چیز خیلی لاکچری ست. آن موقع بود که دست و پایش را می‌کشید تا ور بیاید و ما سه نفر را برای خواب در خود جای دهد. هر بار که دوستان همسر او را می‌دیدند می‌گفتند: چه‌خوب دوام آورده دست شما. اسمش را گذاشته بودند سفینه الحسین. به خاطر مرامی که به خرج داده بود قول داده بودم او را کربلا ببرم. ولی صد حیف که نشد. ولی باز هم مرام داشت و تا صفر مرزی با ما آمد و شاهد میهمان نوازی اعراب چزابه بود. شب آخر تا حرم رفتیم و وداع... حالا دو روز است که سفينة الحسين صاحب جدیدی پیدا کرده. دلم برای روزهای خوبی که با او بودم تنگ می‌شود. دلم برای خبرهای خوبی که در کنارش شنیدم تنگ می‌شود. هر جا باشی سالم بمونی رفیق کهنه‌کار -------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye