eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
39.1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
27.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شخصی که تناقص رفتاری دارد باید درمان شود. 🟣شخصی که در خانه با خانواده خوش اخلاق نیست اما بیرون از خانه فرد شادی است. 🌸🌸 @delkade_matn
آقایون از خانومتون تعریف کنید ،چرا فکر میکنید اگر از همسرتون تعریف کنید دچار تملق میشید. اگر همچون حسی دارید مشکلی نداره و حتما این کارو انجام بدین چون خانم شما از تشویق و تحسین شما بال در میاره و به زندگی با شما امیدوار میشه و با نیرو و انرژی بیشتری به زندگی ادامه میده.. چی میشه براش میوه پوست کنید😋،چی میشه جلوی خانوادتون ازش تعریف کنید و جلوی پاش کفش هاشو جفت کنید🤗 شما این کارو انجام بدین بعد شاهد نتیجه ش باشید که چجوری خانومتون پروانه وار دور شما می چرخه و احترام دو صد چندان به شما میزاره 🌸🌸 @delkade_matn
10.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یکی از اشتباهات خانم‌ها در زندگی ❌مستقیم نباید کاری را به همسرتان بگویید انجام دهند 🌸🌸 @delkade_matn
42.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوال 👈همسرم به خانواده اش بیش تر از همسر خود توجه می‌کند پاسخ👈 عزیزی 🌸🌸 @delkade_matn
🎋درخواست کردن از مردها ♦️یه واقعیتی هست و اونم اینه که مردها ذاتا دوست دارن که از زنشون حمایت کنن هر چی بیشتر اعلام نیاز کنین و ازشون در موارد مختلف بخواین که کاری واستون انجام بدن، اونها هم بیش تر بهتون توجه میکنن و اون وقت شما بیش تر در موضع یه زن لطیف و خانوم قرار میگیرین. ❌از واژه هایی مثل: بلدم خودم میتونم نمیخوام و... به شدت دوری کنین " ♦️بارها گفتیم و بازم میگیم که اجازه بدین که ازتون حمایت کنن چون مردها ذاتاً حمایت کننده به دنیا امدند ... نه تنها با این کار چیزی از ما کم نمیشه بلکه این کار ما احساس خوبی رو به اونها میده و این احساس خوب به زندگی خود ما برمیگرده... @delkade_matn
❤️🍃❤️ تا حالا شده حسابی وقت بذاری براي همسرت یه غذای خوشمزه درست کنی؟ هی منتظر باشی از غذات تعریف کنه...! ولی اونقدر که انتظار داری تعریف نشنوی؟ تا حالا شده؟؟ 🔺می دونم وقتی منتظری تعریف کنه ازت و تشکر لازم رو نمی کنه ... براي اینکه مجبورش کنی تشکر کنه ازت، بهش می گی : دیدم این غذارو دوست داری برات درست کردم... یا می گی ببخش نمکش کمه...یعنی یه ایراد میذاری روش تا بگه ممنون،اتفاقا خیلیم خوب شده دستت درد نکنه...اما می دونی این کارت اشتباهه؟ مرد با این کار از جانب شما لطفی احساس نمی کنه ،حس می کنه زیر دین شما رفته... 🔐کلید وقتی به مردتان لطفی ارائه می دهید، با ارائه دلیل و یا بازبان بی زبانی(معذرت خواهی)او را به تشکر مجاب نکنید. 💖 @delkade_matn
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 "خـودخـواهـی؛ ممنــوع..." 🍃 هیچ وقت یك طرفه به قاضی نروید و برای عملی كردن راهی كه به نظر خودتان موثر است، پافشاری نكنید. به دنبال راهی بگردید كه برای هردوی شما آرامش‌بخش است. 👈 اگر با هم در مورد موضوعی اختلاف نظر دارید، راحت‌ترین راه این است كه قهر یا تهدید كنید و در كمال بی‌میلی همسرتان را مجبور كنید كه كاری را كه شما می‌خواهید انجام دهد. 👈 اما این راه آسان آینده زندگی مشترکتان را با سختی‌هایی روبه‌رو خواهد كرد؛ پس كمی از مواضع خود كوتاه بیایید و از همسرتان هم بخواهید كه سازگاری داشته باشد. ✅ گرفتن تصمیمی كه به نفع هردوی شما باشد آسان نیست اما تنها راهی است كه می‌تواند آینده زندگی شما را به جای جنگ و دعوا به سمت گفت‌و‌گو و همكاری ببرد. @delkade_matn
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوال دو سال با خانواد شوهر قهرن و... پاسخ عزیزی 🌸🌸 @delkade_matn
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ وقت به نوجوان تذکر ندید🖐 نتیجه ی عکس میده😐 🌸🌸 @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 @delkade_matn
یقه ام و ول کرد و گردنم رو چسبید، ترس جونم و کرده بودم، با یه دستش گردنم و محکم گرفته بود و با دست دیگه اش موبایلشو جلوم گرفته بود، با اون وضعیتی که داشتم چشمام درست نمی دیدن، جلوم هِی تکونش می داد. - پس این پیام چی میگه؟ هان حرف بزن؟ چند بار عق زدم و راه نفسم و گرفته بود، دستام بالا اومد تا گردنم و آزاد کنم اما به هیچ وجه نمی شد، با چشمای اشکیم ملمتس نگاهش کردم تا ولم کنه، دلش به حالم سوخت که ولم کرد،روی زمین ولو شدم و با تمام وجود سُرفه زدم، سرفه های طولانیم تموم شدنی نبود، کارن روی تخت نشست، نمی خواستم ببینمش، اون عامل بدبختی من بود، برای خودم متاسف بودم که قلبم برای این موجود میتپه، کسی که ذره ای انسانیت توی وجودش نبود. پلک زدم، اشکام روی زمین ریختن، کف دستهام و از روی سرامیک ها برداشتم و صاف نشستم، به خاطر سرفه ای شدید اشکام جاری شده بود، اما‌من هی تند تند پاکشون می کردم. با صدای ضعیفی گفتم: - از این اتاق برو بیرون! - کلیدارو بده میرم. نتونستم و با خشم و غضب نگاهش کردم. صفحه ی موبایل و جلوم گرفت. - اینطوری نگام نکن و خودتو به موش مردگی نزن، اگه پیش تو نیست، پس این پیام چی میگه؟ - گفتم که نمی دونم! بلند شروع یه خوندن متن پیام کرد. "از صبح علی الطلوع منتظر بودیم، اون یهم گفت که می خواد درو روتون قفل کنه تا اون دختره نیاد و شما با هم تنها باشین! صدام گرفته بود، دلم می خواست داد بزنم اما نمی تونستم. - کدوم احمقی این چرندیاتو برات فرستاده؟ چرا بهش زنگ نمی زنی؟ همونطوری که نشسته بود سرش و جلو کشید و غرید. - همکار توئه، مناز کجا بدونم، تو بگو تا باهاش آشنا شم.