❤️🍃❤️
آقایان_بدانند
خوب_حرف_زدن
🔖آقایون خوبه بِدونن:
درسته که شما سرِ کار، در حال تفریح نبودید؛ اما قبول کنید بهخاطر ارتباطات اجتماعی و ساعتها همصحبتی با مراجعان و همکاران، نیازهای اجتماعی شما برطرف شده.
🔖اما خانوم شما، اگر هم با بچهها گفتوگویی داشته یا تلفنی با خانوادهش صحبت کرده، اما هنوز با چیزی که بهش «ارتباط اجتماعی» گفته میشه، فاصله زیادی داره.
🔖پس موقع رسیدن به خونه، یکی از مهمترین کارهای شما همین میشه که با خاموشکردن تلویزیون و کار نکردن با گوشی، خانومتون رو حداقل به یک ساعت گفتوگوی شیرین و جذاب دعوت کنید.
@delkade_matn
#همسرداری 💞💞💞
💯خانمها با گفتن«من در کنار تو آرامش می یابم» یا «خیلی خوشحالم که می توانم به تو تکیه کنم»
🍃💞 مرد را سرشار از عشق و محبت کنند و او را بیش از پیش، به خود علاقه مند سازند.
@delkade_matn
چرا میگویند سکوت طلاست؟
زبان زره ی قلب است
زبان از زندگی فرد پاسداری میکند
به صدای بلند حرف زدن، طولانی حرف زدن، وحشیانه و سرشار از خشم و نفرت حرف زدن همهی اینها بر سلامت انسان اثر میگذارند.
این رفتارها خشم و نفرت را در دیگران دامن میزند
آنها را زخمی، بر افروخته و به خشم میآورد، و افراد را با هم غریبه میکند.
چرا میگویند که سکوت طلاست؟
چون انسان ساکت هیچ دشمنی ندارد
هر چند شاید دوستی هم نداشته باشد.
او این فراغت و فرصت را دارد که درون خویشتن غوطهور شود و خطاها و کوتاهیهای خود را مورد بررسی قرار دهد.
او دیگر تمایلی به جستجو کردن این نقصها در دیگران ندارد. اگر پای شما بلغزد، دچار شکستگی میشوید
اگر زبان شما بلغزد، سبب شکستن ایمان یا شادی فرد دیگری میشوید.
آن شکستگی را هرگز نمیتوان درست کرد؛ آن زخم برای همیشه ملتهب خواهد ماند.
پس از زبان با دقت فراوان استفاده کنید. هر اندازه ملایمتر صحبت کنید هر اندازه کمتر صحبت کنید و هر اندازه شیرینتر صحبت کنید، برای شما و برای جهان بهتر خواهد بود.
خودتان سکوت پیشه کنید؛ این باعث میشود که دیگران هم سکوت کنند
@delkade_matn
زندگیبالاوپایینداره!
مراقبباشوقتیپایینه؛
باخودتمهربونباشی.
بایدصبرداشتهباشی؛
تویپیچوخمشامیدتروازدستندی.
ترسوشک،بخشیازمسیرتن؛
باورداشتهباشوادامهبده.!🐋🌱^^
@delkade_matn
💞 همهش بدی های همسرتو نبین 😢
❣ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽﺗﺎﻥ ﺧﺪﺷﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ. این کار باعث میشود ذهن شما دائما دنبال نقاط ضعف همسرتان بگردد.
👈 ﺷﺎﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪی ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻣﺎ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯿﺪ ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻏﺮ ﻭ ﻧﻖ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ دو ﻧﻔﺮ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ کند.
❣ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺟﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﯿﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﺑﯿﺖ کنید. میزان نقدها باید کنترل شود.
#همسرداری #همسرانه #پس_از_ازدواج
@delkade_matn
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم.
بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده...
اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود.
پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍...
فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط...
سرگذشتکارن👇
@delkade_matn
#سرگذشتکارن
اونقدری حالم بد بود که برام مهم نباشه، تخت که آروم بالا پایین شد، فهمیدم که رو تخت نشست. صداش آروم از بغل گوشم اومد.
- نموندی! می خواستم برم برات حلیم بگیرم قوه بگیری!
به سختی گفتم:
- از اتاقمن برو بیرون!
- بهتره ساکت شی، میمونم!
اشک از بین چشمای بسته ام روی صورتم جاری شد.
- تو که کارت و باهام کردی، چرا دیگه اینجایی؟ ترسیدی؟
با صدای مادرم متوجه شدم که اون داخل شد.وقتی به کارن گفت که از روی تخت بلند شه و بیرون باشه نفسی کشیدم.
اومد و دست زیر سرم گذاشت.
- پاشو، برات شربت و شیرینی آوردم، یه کم بخور، شاید فشارت افتاده.
چشمام و باز کردم و لیوان شربت و از دست مادرم گرفتم، با این که تهوع شدید داشتم چند قلپی خوردم، هنوز پایین نرفته بود که عَق زدم، مادرم سریع برام دستمال آورد.
- پاشو بریم دکتر
بعد پدرم و صدا زد، می خواستم بگم که به کارن بگید بره حالم خوب میشه اما نتونستم و به بهانه ی حالم یه خورده گریه کردم، مادرم کمکم کرد تا آماده شم، پدرم بیرون رو حیاط منتظرم بود، کارن هنوز نرفته بود، پدرم از کارن خواست بره کهمخالفت کرد، از این که اینجوری چسبیده بود و نمی رفت حالم بدتر می شد، یاد دیشب از ذهنم کنار نمی رفت، توی ماشین پدرم نشستم، سرم و به پشتی صندلی تکیه دادم، پدرم خطاب به مادرم گفت:
- دنبالمون میاد کهچی بشه؟
مادرم گفت:
- نامزدشه دیگهنگرانشه!
#تجربه
#واقعی
#کپیازاینسرگذشتحرام
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن
من پری_ام
به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن.
حتی مادر خودم!
هروقت منو می دیدن بسم الله می گفتن و جوری فرار می کردن که انگار جن دیده باشن!
تا این که یه روز یه مرد جذاب من و دید و عاشقم شد و....
شروع سرگذشت واقعی پری👇👇
@delkade_matn
#سرگذشتپری
منتظر بودم توران لب باز کنه ! بعد از کلی من و من کردن توران گفت: ببین پری! تو عروس مایی و هادی خیلی دوست داره . اگه قرار بود ما برای هادی ، زن انتخاب کنیم مسلما انتخاب ما تو نبودی اما انگار هادی با تو خوشبخته !!! مامان هم از اینکه روح بابا حاجی در آرامش باشه تو رو قبول کرده. ما تو رو بعنوان عروس
قبول کردیم چون هادی برای ما عزیزه !! اما برای بقیه اینطور نیست . تو خونه ی مامان هر وقت دلت خواست بیا و برو فکر نمیکنم الان خونواده ی شوهر شهین خوششون بیاد تو بری خونشون . با صدای آروم گفتم: منظورتون چیه !!! توران نگاهی به اتاق طاهره خانم انداخت و گفت: منظورم اینه که امروز برای پاتختی همراه ما نیا . مریضی و بارداریت رو بهونه کن و اگه مامان هم اصرار کرد قبول نکن و نیا . مطمئنم خانواده ی حاج محمود دوست ندارن تو بری خونشون . بعد دستهام رو گرفت و گفت : ناراحت نشی پری جان ، من چون دوستت دارم بهت گفتم . از قدیم گفتن دوست تو رو میگریونه ، دشمن تو رو میخندونه !! بعد بلند شد و به سمت اتاق رفت . نفس عمیقی کشیدم و اشکهام رو از گوشه ی چشمم پاک کردم . درست می گفت شاید کسی دوست نداشته باشه من به خونش
برم. به سمت اتاق خودم راه افتادم و تصمیم گرفتم که برای پاتختی بهونه جور کنم و نرم توی اتاقم نشستم و به حرفهای
توران فکر کردم هر روز به اتفاق باعث میشد قلبم بشکنه و بدبختی هام به یادم بیاد چشمم به کفشهای پاشنه دار قرمز
رنگم افتاد . آخ مش سلیمون ، اگه تو زنده بودی کسی با من اینطور رفتار نمیکرد . دراز کشیدم و کمی خودم رو دلداری دادم . صدای طاهره خانم از اونور حیاط می اومد که منو صدا میکرد بلند شدم و به حیاط رفتم. طاهره خانم ، منو که دید روی لپش زد و گفت: دختر تو چرا حاضر نشدی ، الان داریم راه می افتیم . یاد حرفهای دیروز طاهره خانم افتادم که گفت خودم باید حق خودم رو از آدمها و دنیا بگیرم.
#تجربه
#واقعی
#کپیازاینسرگذشتحرام
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 واسطه گر و واسطه گری فراموش نشه لطفا 🙏
@delkade_matn
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 مادر هیجانی‼️
⭕️ #استاد_تراشیون
@delkade_matn