eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
38.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر حالتون بده و همسرتون دوست داره باهاش برید مهمونی مثلاً خونه مادر شوهرتون ؛ جزء بدترین راه ها اینه که بگین : 🔴نمیام و تو تنهایی برو! ❌این بدترین راه حل ممکنه ؛ ولی یه راه حل خوب اینه که بعد از یکم ناز البته به اندازه کافی بگید👇 _ من حالم اصلا خوب نیست، اما چون خیلی دوست داری به خاطر تو میام ؛ ولی اونجا حواست بیشتر بهم باشه و اگر دیدی خوب نیستم زودتر بر گردیم. ( یا بر حسب موقعیتتون یه جمله ای تو همین مایه ها) 🔵اینجوری هم اینکه حواسش بیشتر بهتون هست و هم متوجه میشه که برای خاطر اون ارزش قائلین که به خاطرش با حال مریض حاضرین بیایید. @delkade_matn
نسبت به حرفایی که میشنوی بی دقت باش،  شاید از دهانی بیرون آمده که قبل از حرف زدن به آن فکر نکرده!💫 🕴چارلی چاپلین ❤️❤️ @delkade_matn
⛔️ تاثیرات خانواده روی فرزندان 🔹خونه‌ای که دائم توی اون جنگ و دعواست، به بچه‌هاش خشم و اضطراب رو منتقل می‌کنه 🔹خونه‌ای که توی اون پر از بی‌مهری و سردیه؛ به بچه‌هاش غم و افسردگی انتقال می‌ده 🔹خونه‌ای که مثل زندان می‌مونه و همه چیز توی اون کنترل می‌شه؛ به بچه‌هاش دروغگویی و شکاکیت رو یاد می‌ده 🔹خونه‌ای که توی اون بیش از حد محبت وجود داره ولی خبری از نظم و قانون نیست؛ به بچه‌هاش وابستگی رو یاد می‌ده 🔹خونه اونجایی نیست که فقط خانواده حضور داره بلکه جایی هست که عشق، محبت، امنیت، آرامش و استقلال رو به تو انتقال داده ❤️ @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به درد هم اگر خوردیم🌸 قشنگ است... به شانه بار هم بُردیم قشنگ است... در این دنیا ڪه پایانش به مرگ است، برای هم اگر مُردیم🍃 قشنگ است 💖Join👇 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این قافله عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد🌸 ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد🍃 💖Join 🍃🌸
هر وقت بین دوتاانتخاب🌸 مردد بودی؛شیر یا خط بنداز! مهم نیست شیر بیفته یاخط … مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه، یه دفعه بفهمی: دلت بیشتر میخواد🍃 شیر بیفته، یاخط @delkade_matn
🧕جای دوری نمیره اگه کمی شوهرت رو لوس کنی 🥰 ✍ مثلا برایش صبحانه درست کنید، در طی روز برایش چای یا قهوه بریزید و خلاصه هر کاری که نشانگر علاقه و محبت شما نسبت به او باشد. 🔸زمانی که همسرتان در خانه است، مدتی او را به حال خود بگذارید تا با خود خلوت کند، چرا که هر انسانی بطور طبیعی دوست دارد تا مدتی از روز را تنها بماند. ❣سعی کنید عشقتان را خالصانه و بدون توقع نثارش کنید. اگر به او محبتی می کنید، از صمیم قلب باشد و منتظر نباشید تا در مقابل هر محبتی او هم برایتان کاری انجام دهد. @delkade_matn
🌱 •چگونه در رابطه بی ارزش می شویم؟ ۱.وقتی بیشتر از توجه و محبتی که میبینیم،محبت و توجه میکنیم ۲.وقتی بدون هیچ دلیلی مدام عذرخواهی میکنیم ۳.وقتی که نظرات و احساسات خودمون رو در روابط نادیده میگیریم ۴.وقتی که ایثارگری ها و ازخودگذشتگی های افراطی داریم ۵.وقتی که نه گفتن رو کنار میزاریم و باهرکسی که خلاف میلمون هست موافقت میکنیم ۶.وقتی به خاطر ترس از تنهایی و طرد شدن،مدام به طرف مقابل باج میدیم ۷.و به طور کلی وقتی خودمون و نیازهامون رو نادیده میگیریم ❤️ @delkade_matn
اگر کسی گره‌ای دارد وتو راهش رامی‌دانی سکوت نکن! اگر دستت به جایی می‌رسد کاری کن معجزه‌ی زندگی یک نفر شو بی‌شک فرد دیگری معجزه زندگی تو خواهد شد..💞 @delkade_matn
❤️🍃❤️   ❗️غر زدن یک بازی روانی برای خالی کردن انرژی منفی روی فرد دیگر است!❌ ❓یه سوال مهم: اگر واقعا از وضعیت فعلی خود ناراضی هستی 💁‍♂پس چرا "هیچ" تلاشی برای تغییر آن نمی‌کنی؟ 👈 بیا با خودت صادق باش. ❗️شکایت از وضعیت زندگی یعنی شکرگزاری چندانی نسبت به داشته‌هایت نداری. 👈 من فردی را میشناسم که حاضر است در مقابل مبلغ قابل توجهی نابینایی‌اش رو با بینایی تو معاوضه کنه! 👈اگر مخالف این معامله هستی یعنی هنوز با چشمهایت کار داری. ❣پس سعی کن آدم فعال و مثبتی باشی. ✌️"باور کنید برای هر مشکلی راه‌حلی وجود دارد. راه‌حلی که هنوز به فکر ما نرسیده... ‌‌‌‌‌‌       ❤️ @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 رفتن به قسمت‌اول https://eitaa.com/delkade_matn/15295 @delkade_matn
آروم اسمشو صدا زدم، نگاه خیسشو بهم دوخت و گفت: - کلی حرف باهات دارم که الان وقتش نیست، به خاطر من زود خوب شو. بعد دستم و فشرد و خم شد و پیشونیم و عمیق بوسید، از حرکاتش مشخص بود که دیگه نمی تونه بمونه و طولی نکشید که اتاق رو بدون خداحافظی از من ترک کرد‌. حالم رو به بهبودی بود، ورم پاهام خیلی کم‌شده بود، پدر و مادرم گهگاهی میومدن و بهم سر میزدن، مادرم می‌گفت که از وقتی که من و توی سی سی و بستری کردن، پدرم حال خوشی نداره و خودشو مقصر این شرایط من میدونه، میگه که اون باعث ازدواج من، بارداری و شرایط بدم شده و نمی تونه خودش رو ببخشه و قول داده که بعد از بهبودم من رو نجات بده، دلم بهبودی کامل می خواست تا برگردم به خونه، نه فقط به خاطر پدرم، بلکه به خاطر کارن. * کارن حال روحی خوبی نداشتم، از در بیمارستان بیرون زدم، ولی بیشتر از چند قدم نتونستم بردارم و روی نزدیک ترین نیمکت روی محوطه نشستم، چند نفس عمیق کشیدم، عذاب وجدان تا مغز استخونم رو سوزونده بود، فکر کردن یه این حال زهرا شب و روز برام نذاشته بود، پافشاری دایی سر این که بعد از بهبود زهرا حتما طلاقشو از من میگیره روانیم کرده بود، نمی شد با هیچ کس حرف زد، تا میومدم یه کلمه به مادرم بگم بهم می توپید و از کارام می گفت، از این که تو روی دایی و خانواده اش، پیش مامان بزرگ اینا سنگ رو یخش کردم، بهم‌می گفت با چه رویی باز ازش می خوام که برام کاری انجام بده و من بهش حق می دادم، از اون روزی که دایی زهرا رو از خونه برد، در به در دنبال احسان بودم تا این ضربه ی کاری رو براش جبران کنم.
"زبان قدرتمند است" كلماتى كه به كار مى بريم مى تواند زندگى ما را عالى كند و بهانه اى كه مى آوريم مى تواند از نعمت بزرگى ما را محروم كند.. كلمات مى تواند، اعتماد به نفس يك انسان را نابود كند، عظمت او را از بين ببرد و يا مى تواند عملكرد او را عالى كند و ملتى را نجات دهد. يكى از بهترين كلمات اين است كه " فقط شروع كن". و بهانه نياور، احساس ناتوانى نكن، نترس، ترديد نكن، محكم و استوار باش. ❤️ @delkade_matn
❤️🍃❤️   ❗️غر زدن یک بازی روانی برای خالی کردن انرژی منفی روی فرد دیگر است!❌ ❓یه سوال مهم: اگر واقعا از وضعیت فعلی خود ناراضی هستی 💁‍♂پس چرا "هیچ" تلاشی برای تغییر آن نمی‌کنی؟ 👈 بیا با خودت صادق باش. ❗️شکایت از وضعیت زندگی یعنی شکرگزاری چندانی نسبت به داشته‌هایت نداری. 👈 من فردی را میشناسم که حاضر است در مقابل مبلغ قابل توجهی نابینایی‌اش رو با بینایی تو معاوضه کنه! 👈اگر مخالف این معامله هستی یعنی هنوز با چشمهایت کار داری. ❣پس سعی کن آدم فعال و مثبتی باشی. ✌️"باور کنید برای هر مشکلی راه‌حلی وجود دارد. راه‌حلی که هنوز به فکر ما نرسیده... ‌‌‌‌‌‌       ❤️ @delkade_matn
تجربه به من ثابت کرد؛ 🔻اونی که وضع مالی بهتری داره خاکی تره 🔻اونی که شورش بالاتره به همه احترام می‌ذاره 🔻اونی که بیشتر می‌خنده از همه غمگین‌تره 🔻اونی که کمتر حرف می‌زنه بیشتر می‌فهمه 🔻احمق‌ها ضعف‌هاشونو با سطح سواد تحصیلی و دانشگاه می‌پوشونند 🔻قضاوت کننده عیبش از همه بیشتره @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.خونه باید بوی زندگی،امید و نور بده و این برمیگرده به حال زنی که اونجا زندگی میکنه البته اگر بگذارند ،،،،،،،!! که حال آن زن خوب باشد !! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌ @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونید چرا قدیما زندگی ها شادتر بود چون این همه نمایش و به رخ کشیدن نقاب به چهره کشیدن جلو دوربین امدن نبود همه خود واقعی شون بودند❤🌱 دل نمیسوزوند حواسشون بود ممکنه یکی نداشته باشه... @delkade_matn
🌱 •چگونه در رابطه بی ارزش می شویم؟ ۱.وقتی بیشتر از توجه و محبتی که میبینیم،محبت و توجه میکنیم ۲.وقتی بدون هیچ دلیلی مدام عذرخواهی میکنیم ۳.وقتی که نظرات و احساسات خودمون رو در روابط نادیده میگیریم ۴.وقتی که ایثارگری ها و ازخودگذشتگی های افراطی داریم ۵.وقتی که نه گفتن رو کنار میزاریم و باهرکسی که خلاف میلمون هست موافقت میکنیم ۶.وقتی به خاطر ترس از تنهایی و طرد شدن،مدام به طرف مقابل باج میدیم ۷.و به طور کلی وقتی خودمون و نیازهامون رو نادیده میگیریم ❤️ @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
داستان زندگی زهره من #زهره هستم بیست و پنج سالم شده بود و خواستگاری نداشتم برخلاف دختر داییم که هفده
داستان زندگی زهره من هستم بیست و پنج سالم شده بود و خواستگاری نداشتم برخلاف دختر داییم که هفده سال نشده کلی خواستگار خوب داشت.... صبح وقتی بیدار شدم هیچ کس خونه نبود .. مشغول تمیز کردن خونه بودم که مامان اومد .. تو دستش نایلون سیب زمینی و پیاز بود .. گذاشت جلوی در آشپزخونه و همونجا نشست و  گفت داشتم با طاهره خانوم حرف میزدم .. همونطور که میز تلویزیون رو گردگیری میکردم گفتم خب.. باهیجان گفت آدرس یه دعا نویس رو داد تو قزوین ، میگه کارش حرف نداره  ...👇 @delkade_matn
نمیدونم چرا دلشوره گرفتم .. سرم رو تکون دادم و گفتم میشنوم .. دستهاش رو تو هم گره زده بود و به هم میمالید .. گفت ببین زهره ..تو خیلی دختر خوبی هستی..خیلی..تو میتونی هر مردی رو خوشبخت کنی ..من...دستهاش رو تو هم گره زده بود و به هم میمالید.. گفت ببین زهره...تو خیلی دختر خوبی هستی..خیلی..تو میتونی هر مردی رو خوشبخت کنی...من... آب دهنم رو قورت دادم .. دلم گواهی یک خبر بد رو میداد.. با صدایی که خودم هم به سختی میشنیدم گفتم تو چی؟؟ دستی به موهاش کشید و گفت من...من نمیتونم تو رو خوشبخت کنم .. نگاهش رو ازم گرفت و ادامه داد من تموم عمر با اسم لیلا زندگی کردم ..نمیتونم با کس دیگه ... اشکهام بی اختیار روی صورتم ریخت .. گفتم الان اینو فهمیدی؟ یا میخواستی به بهای بدبخت کردن من امتحان کنی ؟ دستهاش رو گذاشت روی صورتش و گفت من شرمندتم ..هر چی بگی حق داری ..ولی این زندگی به درد تو هم نمیخوره فقط عمرت تلف میشه... داد زدم تو میفهمی اینطوری چی به سر من میاد؟ کسی نمیگه شوهرش واسه اینکه حال پدرزنش رو بگیره اومد دو سه ماه ، اینو گرفت و بعد با زنش که آشتی کرد اینو راحت طلاق داد.. میگن حتما ایرادی داره که شوهر دومیش هم سر سه ماه طلاقش داد... خواست دستم رو بگیره ، پسش زدم و گفتم به من دست نزن همونطور که تو این سه ماه دست نزدی.. سرش رو پایین انداخت و گفت من جوابی ندارم بهت بگم غیر از شرمندگی ..تمام حق و حقوقتم میدم .. از عصبانیت لیوانی که روی میز بود رو پرت کردم سمت دیوار و گفتم پنج تا سکه آبروی منو جمع میکنه؟ دهن مردم رو میبنده؟ لیوان تکه تکه شد و ملیکا به صدای شکستن لیوان از اتاقش دوید بیرون و با ترس بغل احمد اومد.. احمد ملیکا رو نوازش کرد و گفت چیزی نیست نترس.. بغلش کرد و به اتاقش برد... داشتم دیوونه میشدم ..تحمل شکستی دوباره رو ، اون هم با فاصله ی کم نداشتم .. نایی نداشتم بمونم و برای به دست آوردن احمد بجنگم ..بیشتر از این نمیخواستم خودم رو تحقیر کنم .. من جایی تو این زندگی نداشتم یاد خوشحالی امروز خانواده ام افتادم .. مامان دعا میکرد سر و سامون گرفتن رامین رو هم ببینه و مدام میگفت از شماها خیالم راحت شده .. حالا من چطور میتونستم این موضوع رو بهشون بگم .. چطوری دوباره به اون خونه برمیگشتم .. همین امروز تمام اقوام منو کنار احمد دیدند .. حتی اونهایی که خبر نداشتند من دوباره ازدواج کردم ..نه ..من نمیتونستم .. به طرف اتاق ملیکا رفتم و در رو با شدت باز کردم ..هر دو از جا پریدن .. ملیکا نقاشی میکشید و احمد کنارش نشسته بود ..احمد نگاهم کرد .. گفتم خودت با خانواده ام حرف بزن و بهشون بگو ..ولی بزار چند روز بعد .. احمد سرش رو پایین انداخت و زیر لب گفت شرمندتم .. پوزخند عصبی زدم و گفتم شرمندگی تو به دردم نمیخوره نامرد ..فقط بدون که نفرین یه دل شکسته همیشه پشت سر تو و زندگیته... احمد چشمهاش رو فشار داد و جوابی نداد .. به اتاق خواب خودم برگشتم .. گریه ام بند نمیومد .. این چه بختی بود که من داشتم .. فکر خودکشی به سرم زد .. آره این بهترین راهه.. فقط باید جوری میمردم که طبیعی به نظر میومد .. اینطوری هم حرفی پشت سرم نبود ، هم خانواده ام راحت میشدند.. تا نزدیکیهای صبح به این فکر میکردم که چطور خودم رو بکشم .. تصمیم گرفته بودم از صبح نه غذایی بپزم ، نه کاری کنم ولی صبح با صدای ملیکا چشمهام رو باز کردم .. بالای سرم نشسته بود.. تا چشمهای بازم رو دید گفت گشنمه ..بهم صبحونه میدی؟ چند ثانیه نگاهش کردم ..اینکه گناهی نداشت ..سریع بلند شدم و صبحانه رو آماده کردم .. یکی دو لقمه هم خودم خوردم ..از وقتی بیدار شده بودم ذهنم درگیر نقشه ام بود .. این که به یه بهانه ای برم بیرون و خودم رو زیر ماشین پرت کنم .. میز رو جمع کردم و به ملیکا گفتم دوست داری ناهار واست ماکارونی بپزم؟ ملیکا با ذوق گفت آره .. +پس تو بشین کارتون نگاه کن ، منم میرم ماکارونی بخرم .. ملیکا روی مبل دراز کشید و گفت زهره برام بستنی هم بخر... دلم شور میزد ...میترسیدم پشیمون بشم .. بخاطر همین سریع مانتوم رو پوشیدم و از خونه خارج شدم.. باید به خیابون اصلی میرفتم که ماشینها سرعت بیشتری داشتند .. با قدمهای تند راه میرفتم .. از کنار پارک محله میگذشتم که نگاهم به گلها افتاد .. تصمیم گرفتم دقایق آخر زندگیم بشینم و سیر اطراف رو نگاه کنم .. روی اولین نیمکت نشستم ..هوا رو با لذت به ریه هام کشیدم و گفتم نفسهای آخرمه ..نگاهی به آسمون کردم ..هوا صاف و آفتابی بود .. مردم در تکاپو بودند ..تو دلم گفتم بودن و نبودن من واسه مردم چه فرقی داره ..زهره پاشو برو خودت رو از این زندگی خلاص کن .. ادامه دارد...
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 اشتباه زندگی نکن ! ﺁﺩمهای ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭند ﻭ اموات ﺑﻪ ﻓﺎﺗﺤﻪ...! ﻭﻟﯽ ﻣﺎ همیشه ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ! ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﮔﻞ بارانشان میکنیم .... ﻭﻟﯽ گاهی چه ﺭﺍﺣﺖ ﻓﺎﺗﺤﻪ حضور اطرافیانمان را ﻣﯿﺨﻮاﻧﯿﻢ ! ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ یک شکوفه است ... 🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 @delkade_matn
مادرم همیشه می‌گوید: "از هر کسی به اندازه خودش توقع داشته باش!" از عقرب توقع ماچ و بوسه و بغل نداشته باش! الاغ کارش جفتک انداختن است. سگ هم گاهی گاز می‌گیرد و گاهی دم تکان می‌دهد. گربه هم تکلیفش روشن است! حالا تو هی بیا دستت را تا مچ بکن توی کوزه عسل، بگذار دهن آدم ناجنس! اگر دستت را گاز گرفت، تعجب نکن! تقصیر آن نیست، مقصر تویی که محبتت را برای آدمی اشتباهی خرج کردی... زیرا زندگی سرشار از انسان‌های متفاوت است که هر یک با ذات و شخصیت خود در تعامل با دیگران عمل می‌کنند. با شناخت و درک درست از انسان‌ها و حد و مرزهای آنها، می‌توان از بسیاری از ناامیدی‌ها و دلشکستگی‌ها جلوگیری کرد. اینکه با دل و جان برای کسی تلاش کنی که لیاقت محبتت را ندارد، تنها تو را آسیب‌پذیرتر می‌کند. بیاموز که در دنیای پیچیده انسانی، توقعاتت را بر پایه شناخت و خردمندی تنظیم کنی تا از دردهای بیهوده در امان بمانی. @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
‌ ‌‌‎‌⠀‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌سیروان پسر رستم خان... پنهانی و
‌ ‌‌‎‌⠀‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌سیروان پسر رستم خان... پنهانی و بدور از چشم اهالی ده و خانواده هایشان دختر دشمن پدرش، حاج محمود را محرم خود میکند 🍃 @delkade_matn