#کلمات_عاشقانه
یه خانم که عاشق همسرش باشه این جملات رو از همسرجان دریغ نمیکنه😉😉
🌸 این بازوهات منو کشته 💪🏻😍
🌸شنیدم دلت بغل میخواد😝😉
🌸عاشقتم که از پس هرکاری برمیای😌
🌸 تو چقدر باحال و شیطونی❤️
🌸 این زبونو نداشتی چیکار میکردی 😃 (باعث میشه ترغیب بشه بیشتر زبون بریزه)
🌸عاشق شکمتم دیگه 😋
🌸 ابر مرد من....!!؟😍
🌸 الان فقط بغلت آرومم میکنه☺️
🌸هیچ مردی مثل تو .... نیست
✍خانمها برای آقایون به کار ببرید😉
#ایده_شیطنت
♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡
@delkade_matn
👌گیاه هایی که استرس خونه رو کم میکنن :
🍃ارکیده: افزایش طول عمر، منبع اکسیژن
🌱لی لی : دورکننده خشم و انرژی منفی
🌱اسطوخودوس: برطرف کننده بی خوابی، دور کننده درد و تنش
🍃آلوئه ورا: دورکننده حالت بد ،تمیز کننده بدن
🍃رزماری:بهبود عملیات ذهنی و آلزایمر و استرس
🌱پاپیتال: تمیز کننده هوا، آرامش بخش
🌱ماری: پاکسازی هوا، کاهش سردرد، منبع اکسیژن
♥
@delkade_matn
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
شوهرم اول خواهرم و می خواست! یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم.. همی
شوهرم اول خواهرم و می خواست!
یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم..
همین که رفتم بالا و در اتاق رو باز کردم اونا رو با هم دیدم...
از اون روز از خواهرم متنفر شدم👇👇👇
سرگذشت واقعی اعظم👇👇
@delkade_matn
ادامه .....
#سرگذشت_یک_زندگی♥️
وقتی عمه کل داستان رو برام تعریف کرد تازه فهمیدم چرا مادرم از من متنفر بود...
چرا هیچوقت با خانواده پدری رفت و آمد نداشتیم.
چرا عمه همیشه تنها بود...
جواب همه سوالام رو گرفته بودم.
رو به عمه گفتم: کاش دوباره ازدواج میکردین یوسف لیاقت شمارو نداشت که با خاله رفت...
هرچند خاله طهورا هم...
عمه گوشاش تیز شد و پرسید: خالت چی؟
گفتم: انگار آقا یوسف بخاطر بچه دار نشدنش فقط اذیتش میکنه ولی طلاقشم نمیده...
عمه آهی کشید و گفت: کاش منم مثل طهورا دوست داشت و طلاقم نمیداد...
لبخندی زدم و گفتم: نه عمه جون اشتباه نکنید یوسف اصلا علاقه ای به خالم نداره فقط داره با زنایی که باهاشون خوش میگذرونه خاله رو حرص میده...
عمه با تعجب پرسید: تو اینارو از کجا میدونی؟
گفتم: یبار چند سال پیش خالم برای چند ماه اومد ایران پیش ما وقتی با مادرم صحبت میکردن شنیدم...
عمه با خجالت سر به زیر انداخت و گفت: چیزی در مورد من نشنیدی؟
#تجربه
#واقعی
🎀سیاست های زنانه🎀👠
#خانومانه
✅گله غیر مستقیم
يه وقتى ممكنه بين شما و مثلا خواهر شوهرتون يه حرف و حديثى پيش بياد، زود نريد خونه به #شوهرتون بگين: "خواهرت فلان چيزو گفت، فلان كارو كرد و..." اينجاست كه بايد #خانومانه برخورد كنين
👈مستقيم نشينين از خواهرش بد بگين❌
اولا كه بهتره اگه ميشه خودتون مساله رو با خواهرش حل كنين و قضيه رو به #رابطه خودتون و شوهرتون نكشونين ولى اگه احيانا لازمه كه #شوهرتون بدونه و در جريان باشه توى يه موقعيت خوب كه حوصله داره بهش بگين: "خواهرت خيلى #خانمه، خيلى #دوسش دارم، ولى ديروز يه حرفى زد كه ازش انتظار نداشتم..."
👈در واقع غيرمستقيم #گله و شكايتتون رو بگين و مستقيم هدف نگيرين
✳️اينطورى بيشتر جواب ميده، ولى باز هم #بستگى داره
رابطه زناشویی👩❤️👨
@delkade_matn
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
شوهرم اول خواهرم و می خواست! یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم.. همی
شوهرم اول خواهرم و می خواست!
یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم..
همین که رفتم بالا و در اتاق رو باز کردم اونا رو با هم دیدم...
از اون روز از خواهرم متنفر شدم👇👇👇
سرگذشت واقعی اعظم👇👇
@delkade_matn
#سرگذشت_یک_زندگی♥️
#ادامه
الهی بمیرم عمه هنوز دلش پیش یوسف بود گفتم: نه عمه جون نشنیدم فقط فهمیدم یوسف دیگه علاقه ای به خالم نداره.
یعنی وقتی خالم داشت تعریف میکرد میگفت فقط یک ماه اول باهاش خوب بوده و بعدش بهانه گیر شده و کم کم پای زنای دیگه تو زندگیشون باز شده...
ولی میگفت نمیتونه طلاق بگیره چون اگه طلاق میگرفت باید برمیگشت ایران و پیش خانوادش سرافکنده میشد...
فقط مادرم میدونست و کسی ازین موضوع خبر نداشت...
عمه لبخند پنهانی زد که از نگاه من دور نموند...
گفتم: عمه خوشحالی که طهورا رو دوست نداره؟
عمه صداش میلرزید و گفت: همیشه خواب میبینم یوسف برگشته...
من یقین داشتم برمیگرده برای همین به پاش موندم...
ناراحت پرسیدم: اگه...
عمه غمی توعم با لبخند زد و گفت: اگه برنگرده چیکار میکنم؟
سر به زیر انداختم و هیچی نگفتم که گفت: هیچی بازم با یادش زندگی میکنم تا بمیرم...
دلم برای عمه سوخت.
کاش یوسف یکروزی برمیگشت و عمه آرزو به دل از دنیا نمیرفت...
روزها میگذشت و عمه همچنان پیش ما بود...
به اصرار شاپور که تنهاست و کسی پیشش نیست عمه قبول کرده بود تا وقتی شاپور ازدواج کنه پیشش بمونه...
#تجربه
#واقعی
#سیاست_های_خانومی
#بی_ذوقه
حتی اگر همسرتون اهل #رمانتیک بازی و کارهای عاشقانه نیست و از این جور کارها انجام نمیده و یا بدتر، وقتی شما انجام میدین تو ذوقتون میزنه و یا توجهش بهتون کمه
برای پایدار موندن زندگیتون هم شده شما انجام کارهای رمانتیک رو نه تنها #متوقف نکنین، بلکه با قدرتی بیشتر از قبل ادامه بدین.
تا حالا تو زندگی پدر و مادرهاتون توجه کردین یه سری عادت های بد، با گذشت زمان و کهولت سن پررنگ تر میشن
مثلا اون کسی که زود عصبانی میشه وقتی که پیر میشه عصبانیت هاش بیشتر میشن و در فواصل زمانی کوتاه تری اتفاق می افتن.
اگر شما رمانتیک بازی رو تعطیل کنین
اولا یه راه گرما بخش برای خونه و زندگی و روحیه خودتون رو از دست دادین و به روحیه خودتون هم توجه نشون ندادین و دوما اینکه با گذشت زمان جدیت حاکم شده برزندگی شما بیشتر میشه و ذوق و انرژی جاری در زندگیتون کم ....
💞این مطلب رو جدی بگیرین
حتی اگر به کارهای گرما بخش و انرژی ده و رمانتیک ادامه بدین
@delkade_matn
✅نرم کردن موها با برگ های گل ختمی
♨️8 الی 10 گلبرگ گل ختمی را برداشته و به مدت 10 دقیقه در آب بگذارید تا کاملا خیس بخورد.
🔹سپس، مواد ژله ای درون برگ ها را در یک ظرف تخلیه کنید.
بعد، مواد را به موهای خود زده و آنها را به مدت🕑 30 تا 60 دقیقه به حال خود رها کنید.
🔹سپس، موهایتان را با یک شامپوی ملایم کاملا بشویید.
🔰اگر به طور مرتب هفته ای یکبار این کار را انجام دهید، موهای شما پیوسته درخشنده و نرم می شوند..
@delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ژست عاشقانه برای یلدا😍🍉
@delkade_matn
16.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه همسرت ازت دور شده گوش کن 👌🌱✨
@delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین مشکل تو رابطمون
اینه... 🫴👫
@delkade_matn
تکنیک های شناخت پیش از ازدواج ۳۸.mp3
1.35M
#ازدواج_خوب
🔻سلسله مباحث بسیار مهم
تکنیک های شناخت
پیش از ازدواج
🔸از آقای موسوی والا
🔹جلسه سی و هشتم
@delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقتدار تمام روحیه مرد نیست.
{ استاد عباسی ولدی }
@delkade_matn
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن
من پری_ام
به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن.
حتی مادر خودم!
هروقت منو می دیدن بسم الله می گفتن و جوری فرار می کردن که انگار جن دیده باشن!
تا این که یه روز یه مرد جذاب من و دید و عاشقم شد و....
شروع سرگذشت واقعی پری👇👇
@delkade_matn
#سرگذشتپری
مریم بلند بلند جیغ میزد و بتول خانم رو صدا میکرد ، در باز شد و آقا غلام و بتول خانم و عصمت وارد زیر زمین شدن بتول خانم از پشت منو گرفت و به وسط زیر زمین پرت کرد و گفت :
چیکار میکنی دیوانه ، طفل معصومم رو کشتی؟ بلند شدم و گفتم :
بتول خانم بخدا همش تقصیر مریمه !!
بتول خانم دادی زد و گفت :
دختره چشم سفید ، تو این چند روز که اومدی اینجا ، عمارت رو که بهم ریختی حالا میخوای دختر منو بی آبرو کنی
دندونامو قفل کردم و گفتم: نمی خوایم دیگه اینجا بمونیم و دویدم که به داخل حیاط برم ! جلوی در، خان ایستاده بود و با عصبانیت ما رو نگاه میکرد. خان رو که دیدم ، ایستادم و به پشت سرم نگاه کردم خان داد زد :
چه خبر تونه عمارت رو گذاشتید رو سرتون همه ساکت شدند و یکی یکی به داخل حیاط اومدن و به صف ایستادند .
خان بلند پرسید :
اینجا چه خبره؟
خانوم بزرگ از ته حیاط با صدای بلند گفت :
اجازه بده من بیام بگم چه خبره نوکر ، کلفتا رو یابو برشون داشته
خان نگاهی به خانوم بزرگ کرد و سریع به سمت اتاق فخر النسا نگاه کرد ، فخر النسا لبه ی بالکن ، دست به کمر ایستاده بود!
خان رو به خانوم بزرگ کرد و گفت
لازم نیست، میخوام خودشون توضیح بدن
خانم بزرگ زیر چشمی نگاهی به فخر النسا کرد و با صورتی که از فرط عصبانیت سرخ شده بود به خان نگاه کرد .
خان به سمت ما برگشت و گفت :
تو دختر !!! نگاش کردم گفتم : من ؟
دستی به ریش هاش کشید و گفت
بگو ببینم اینجا چه خبره؟ کجا فرار میکردی ؟
نگاهی به مریم کردم که با موهای پریشون و صورت اشکی داشت نگاهم میکرد و بتول خانم که داشت بهم چشم غره میرفت ، سرم رو چرخوندم سمت خان و چشمم به بی بی خورد که خمیده به من زل زده بود و دستش رو روی دستش گذاشته بود ، آب دهنم رو
قورت دادم و گفتم : میشه از مریم بپرسید !
خان دستش رو مشت کرد و با صدای بلند گفت :
جواب میدی یا بدم فلکت کنن !
سر جام سیخ شدم و بلند گفتم :
بخدا من روحم خبر نداشت عبدالله با ما میخواد بیاد لب چشمه ؟
خان ابروهاش رو تو هم کشید و گفت
درست حرف بزن ببینم چی میگی ؟
گفتم :
مریم و عبدالله ...
بتول خانم جیغی زد و خودش رو روی زمین انداخت ، همه دور بتول خانم جمع شدن و سعی میکردن اونو به هوش بیارن . بی بی سری تکون داد و رو به خان گفت :
اینا همش بازیه ، میخوان گناه نکرده رو بندازن گردن نوه بخت برگشته ی من .
خان سیبیلش رو تابی داد و به غلام گفت :
غلام ، عبدالله رو بیار اینجا
رنگ از رخسار مریم پرید
بتول خانم سریع بلند شد نشست ، با گوشه ی روسریش صورت و دماغش رو پاک کرد و هی دستش رو روی پاش میکوبید
#تجربه
#واقعی
بااین جملات دل عشقتو ببر:😌🫀
- تو جادوگری؟ آخه هر وقت بهت نگاه میکنم، بقیه ناپدید میشن!
من میشناسمت؟ آخه خیلی شبیه دوست دختر/ دوست پسر بعدی منی!
- همه میگن شادترین جایی که آدم میتونه باشه دیزنیلند است. خب ظاهرا اونا هیچوقت کنارتو نبودن
- تو مذهبی هستی؟ آخه تو جواب همه دعاهای منی!
- مثل اینکه شماره موبایلمو گم کردم،میتونم شماره موبایل تو رو داشته باشم
- مطمئنی خسته نیستی؟ آخه تمام روزو توی ذهن من بودی!
- اسمت گوگل نیست؟ آخه هر چیزی که دنبالشم رو تو توی خودت داری
- فک کنم چشمام مشکل پیدا کرده، آخه نمیتونم از روی تو چشمامو بردارم
@delkade_matn
#تربیت_فرزند 👨👩👧👦
قرار نیست کودک «کارگر» منزل باشد
اما سپردن "مسئولیت" انتخابی
از بین چند مسولیت به او،
به رشد شخصیت او کمک میکند.
@delkade_matn
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن
من پری_ام
به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن.
حتی مادر خودم!
هروقت منو می دیدن بسم الله می گفتن و جوری فرار می کردن که انگار جن دیده باشن!
تا این که یه روز یه مرد جذاب من و دید و عاشقم شد و....
شروع سرگذشت واقعی پری👇👇
@delkade_matn
#سرگذشتپری
غلام به سمت حیاطی که دامها رو نگه میداشتند رفت ، بعد از چند دقیقه با عبدالله برگشت
عبدالله سر و صورتش خونی بود معلوم بود حسابی کتک خورده .
خان رو به عبدالله کرد و گفت :
_پسر جان بگو ببینم اینجا چه خبره؟
عبدالله سرش رو پایین انداخت بود و حرفی نمیزد.
خان ادامه داد :
یادت که نرفته وقتی تو رو آوردم تو عمارت تو چه وضعی بودی ؟ ننه ، بابات مرده بودن و تو گوشه خیابون گدایی میکردی ؟ برداشتم آوردمت اینجا که سر پناه داشته باشی !
عبدالله سرش رو پایینتر انداخت خان گفت :
اگه می اومدی مثل آدم به خودم میگفتی خاطر خواه این دختره که تازه اومده شدی ، خودم بساط عروسیت رو راه مینداختم
عبدالله با تعجب سرش رو بلند کرد و به مریم نگاه کرد. خان که معلوم بود با حساب و کتاب این حرفها رو میزد، زود به مریم نگاه کرد که با گریه به عبدالله چشم دوخته بود .
رو به بتول خانم کرد و گفت :
همه چی مشخص شد ، پاشو این بند و بساط رو جمع کن ، فردا کلی مهمون به عمارت میان، نمیخوام تو این وضعیت با شما ها هم ، سر و کله بزنم.
اما وقتی مهمونها رفتن تکلیف خیلی چیز ها توی این عمارت مشخص میشه
بتول خانم از روی زمین بلند شد و با دست پشت لباسشو تکون داد .
خان ادامه داد :
الانم هر کی بره پیکار خودش ، دیگه هم از دهن کسی چیزی در این مورد نشنوم ، فهمیدید ؟
همه بلند گفتن : بله
خانم بزرگ راهش رو کج کرد و غرولند کنان به سمت اتاقش رفت خان به سمت اتاق فخر النسا براه افتاد .
دویدم و گفتم :
خان ممنونم که منو از دست بتول خانم نجات دادید
خان اخم هاش رو تو هم کرد و گفت : اولا که گفتم دیگه حرفی در این مورد نشنوم ؛ دوما هنوز که تکلیفت رو مشخص نکردم، و به سمت بقیه برگشت و با صدای بلند گفت نمیخواستم خاطر فخر النسا خانوم مكدر بشه بخاطر همین ، ، الان به فلک نبستمتون ، یه کاری نکنید از این کارم پشیمون بشم . فخر النسا با رضایت تمام به خان نگاهی کرد و به داخل اتاقش رفت
رفتم و دست بی بی رو گرفتم و به سمت اتاق مون حرکت کردیم به بی بی گفتم :
انگار دردسرهای من برای شما تموم شدنی نیست
بی بی لبخندی زد و گفت :
میدونم تقصیر تو نیست دختر جان .
با خنده گفتم :
اما خوب حال مریم رو جا آوردم، میخواست همه چی رو بندازه
گردن من ! بی بی الله اکبری گفت و داخل اتاق شد ، رختخواب رو تو اتاق پهن کردم و دراز کشیدم.
#تجربه
#واقعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتماگوش کنید تا اخر کدرس زندگیه👌
زن الکی غر نمیزنه ...!
واقعا حق بود!
بفرسید برای هم تا این فرهنگ احترام
و علاقه ترویج پیدا کنه و
زنارو دست کم نگیرن ...!😍❤️
صبح زیبای همه تون بخیر
جدیدا خیلی خوش آمدید🌹
قدیمیا تاج سرید🌹
#خانمها_بخوانند
وقتی کسی براتون از یه جایی سوغاتی میاره حتما تشکر کنید نگید دور بود صدامو نشنید، دیگه که رفت عیب نداره یا شوهرم تشکر کرد .
واسه خودتون احترام قایل باشید هیچ وقت پشت سر همسرتون قرار نگیرید...
#زناشویی
@delkade_matn
27.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ریشه خیلی از مشکلات زن و شوهری چیه؟ خوب درباره اش فکر کن...
نه فقط در ظاهر که در عمق مشکلات
اگر به این ریشه رسیدگی کنیم زندگی هامون از اول جوونه میزنه و سبز میشه🌱
.
سفیر آگاهی باش و برای یه زن و شوهر دیگه بفرست تا به گرمی زندگیِ بقیه کمک کنی و توی حال خوبشون شریک باشی💌
#مرضیه_کشوری
#کلیپ_تصویری
@delkade_matn
51.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کینه ، خشم، حسرت ما رو از پا در میاره
#دکتر_انوشه
@delkade_matn
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
شوهرم اول خواهرم و می خواست! یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم.. همی
شوهرم اول خواهرم و می خواست!
یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم..
همین که رفتم بالا و در اتاق رو باز کردم اونا رو با هم دیدم...
از اون روز از خواهرم متنفر شدم👇👇👇
سرگذشت واقعی اعظم👇👇
@delkade_matn
#سرگذشت_یک_زندگی♥️
#ادامه
چند سالی میشد که از مادر و خواهرم به کل بیخبر بودم...
دلم براشون تنگ شده بود.
برای خانواده گرممون دلتنگ بودم...
پدرم رو دلم میخواست ولی نبود...
حتی پدر فرهاد هم به من بی اهمیت بود...
دخترم قد میکشید و بزرگ میشد من از بزرگ شدنش لذت میبردم.
روز و شبم رو با نازنین میگذروندم...
گذر زمان رو نمیفهمیدم فقط وقت کشی بود و تمام...
فرهاد همون سنگ روزهای اول بود و ذره ای نرم نشده بود...
عمه پیر شده بود و مریض...
تمام آرزوم این بود که برای یکبار هم شده یوسف رو ببینه و بعد از دنیا بره...
ولی انگار یوسف آمدنی نبود و این کلبه احزان هرگز گلستان نمیشد...
اما یکروز در کمال ناباوری مادرم از طریق یه آشنایی پیام فرستاده و نامه نوشته بود که به دستمون رسید:
شرح نامه 👇
سلام اعظم جان دخترم امیدوارم خودت و فرهاد و دختر کوچولوتون حالتون خوب باشه...
گفتم بهت خبر بدم به زودی همراه همسر جدیدم و اقدس عازم سفر به ایرانیم و تقریبا سه ماه میمونیم...
امیدوارم خوشحال بشی از اومدنمون...
از دور میبوسمت فعلا اعظم جان...
نامه رو توی دستم مچاله کردم و دندونامو روی هم سابیدم...
همسر جدید؟ حالم بهم خورد از بطنی که ازش خارج شدم...
حالم بهم خورد از وجود خودم...
این چه زندگی بود؟
کاش من مثل مادرم نباشم برای دخترم...
علارغم اونچه که مادرم نوشته بود اصلا از اومدنشون خوشحال نشدم...
#تجربه
#واقعی
❤️🍃❤️
#هر_دو_بخوانیم
آدما رو تو عصبانیت بشناسین!
اینکه میگن «تو عصبانیت حلوا خیرات نمی کنند»
همش برای توجیه کردن حرفاییه که اون موقع زدن و موقعیتشون به خطر افتاده...
آدما توی عصبانیت حرفایی رو میزنن که
همیشه بهشون فکر کردن...
حرفایی که اعتقادشونه...
حرفایی که باورشون دارن...
اگر کسی حتی توی عصبانیت وسط داد و بیداداش هنوزم حرفاش بوی دوست داشتن می داد...
اون آدم از ته قلبش شما رو دوست داره!
مراقب این آدما باشین❌
#همسرداری
@delkade_matn
#سیاست_های_مردانه
تکنیک: اون رو برام میخری ؟
زنها دوست دارند دائماً از مردشان درخواست کنند. درخواستهایی که میدانند در حال حاضر همسرشان توان برآورده کردن آنها را ندارد، اما زنها دوست دارند درخواست های این چنینی خود را مرتباً تکرار کنند
متاسفانه شوهران بی اطلاع میخواهند با همسران خود منطقی برخورد کنند
✖مثلاً پاسخ میدهند: چی میگی زن؟ نون خوردن نداریم، ماشین شاسی بلند میخواهی؟
✔اما مردان آگاه خواهند گفت: ان شاالله، حتماً؛ بگذار شرایط جور بشه حتما برات میخرم و خانمشان آرام میگیرد.
نکته: تقاضای اینچنین خانمها را نه تنها بد تفسیر نکنید، بلکه آن را به عنوان نشانه علاقه و تعهد آنها به زندگی با شما و یک محرک برای رشد زندگیتان تفسیر نمایید.
مثالهای بیشتر:
👈🏻زن: مسافرت میبریم؟ مرد: میبرمت در اولین فرصت.
👈🏻زن: طلا میخوام مرد: برات میخرم انشاا...
👈🏻زن:کاشکی که یه بار دیگه باهم عروسی میکردیم و برامون ساز و ناقاره میزدند، من هنوز توی دلمه.
مرد: کاشکی؛... اگه تو بخوای بگم بیان بازم تو حیات برامون سازو ناقاره بزنند
@delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدات مبارک عشقِ من ❤️🍉
بفرستواسههمسری
زودتر از همه بهش تبریک بگو
@delkade_matn